💞#داستان_حاجت_دادن_میدان_توپخانه_به_دختران_بخت_برگشته
مبارزه امیرکبیر با جهل زمانه
تهرانی های خرافاتی قدیم، توپ مروارید را مقدس می دانستند و در روزهای خاصی مثل چهارشنبه_سوری و شب 27 ماه رمضان و شب های قدر به آن دخیل می بستند، خصوصا دختران و زنان بی فرزند از زیر لوله آن دعاکنان با تنی لرزان می گذشتند با این باور که هر چه زود تر دختران بختشان باز و زنان نازا دارای فرزند می شوند و این باور اشتباه تا حدی بود که درشب چهارشنبه سوری زنان و دختران، پول، شیرینی و کله قند به نگهبانان توپ مروارید می دادند تا در اجرای مراسمشان آزاد باشند.
جعفر شهری در کتاب طهران قدیم آورده است: «...دخترها و بیوه زن ها به طرف توپ مروارید که توپی مفرغی بزرگ بود رو می آوردند و جهت بخت گشایی از زیر آن رد شده، بر لوله سوار می شدند و سر می خوردند و این کار را مجرب ترین عملی می دانستند که با آن تا سال دیگر به خانه شوهر می روند و اشعاری از این قبیل داشتند که دو بیتی اول آن را هنگام سوار شدن و سر خوردن و دو بیتی دوم را موقع دخیل بستن می خواندند:
ای توپ تن طلایی، از غم بده رهایی
بختی جوون و نون دار، روزی بکن زجایی
ای توپ چاره ها کن، کارم گره گشا کن
صد تا گره به هر نخ، من می زنم تو واکن.» جالب تر از آن این بود که جدا از این باورهای خرافی، توپ مروارید پناهگاهی بود برای مجرمین و محکومین که در آن بست نشینی می کردند تا از گناهشان در گذرند
البته این ماجرای بست نشینی بعد از آنکه امیر کبیر در دوره خود بست نشینی را در همه جا از آن جمله در زیر توپ مروارید متوقف کرد مدتی فرصت از مجرمان گرفته شد ولی بعد از او باز هم این رسم برقرار شد و تا زمان رضا شاه که توپ را از میدان ارگ بردند این بست نشینی برای در خواست عفو مجرمان بود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
@masafe_akhar
حجاب، دفاع از عشق2..mp3
21.28M
🔉 #بشنوید
#حجاب
🔹"حجاب"، دفاع از "عشق" (۲)
(پرسش و پاسخ)
پخش بمناسبت روز "زن" _ در استقبال میلاد حضرت فاطمه ع، مظهر کرامت زن _دانشگاه آزاد تهران_ ۱۳۹۷
#طرحی_برای_فردا
#شبکه_یک
📅 پخش: ۹۹/۱۱/۱٠
@masafe_akhar
رفتن به راه راست، به سودت و...
رفتن به بیراهه به زیانت است و....
هیچ کس بار گناه دیگری را برنمیدارد
📖 سوره اسراء آیه ۱۵
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فوائد حجامت
🔹درمان افسردگی با حجامت
@Masafe_akhar
💞#دوست_داشتني_ترين_همسر_دنيا
خانم و آقای کاروکی به عنوان دامدار زندگی شادی در مناطق روستایی ژاپن به همراه دو فرزندشان داشتند. آنها هرروز صبح زود با هم بیدار می شدند و به 60 گاوشان رسیدگی می کردند. آنها به سختی زمانی برای استراحت پیدا می کردند اما امیدوار بودند وقتی بازنشسته می شوند باهم دور ژآپن سفر کنند.
اما فاجعه زمانی روی داد که خانم کاروکی در 52 سالگی، بینایی اش را به خاطر دیابت از دست داد و همه برنامه های آنها را به هم ریخت. او افسرده و گوشه گیر شد و در خانه، مسیر انزوا را در پیش گرفت. آقای کاروکی که تحمل دیدن همسرش در این وضع را نداشت، تلاش زیادی کرد تا راهی برای دلخوشی و تشویق همسرش پیدا کند، تا اینکه یک ایده زیبا به ذهنش رسید!
او تصمیم گرفت یک باغ گل بکارد تا همسرش بتواند از بوی آن لذت ببرد و او را تشویق کند که از خانه خارج شود و بار دیگر لبخند بزند. پس از دوسال سختکوشی و پرورش هزاران گل، او به هدفش رسید. تا به حال 7000 نفر از سراسر جهان به آنجا رفته اند تا نتیجه یک داستان عاشقانه واقعی را از نزدیک ببینند.
#عاشقانه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@masafe_akhar
#حدیث
💠امام صادق علیه السلام: ديد و بازديد كنيد كه ديدار شما از يكديگر موجب زنـده شدن دلهـاى شما و ياد كرد احاديـث مـا مى شود و احاديث ما شما را به هم مهربان مى كند اگر به آنها عمل كنيد ، كمال و نجات مى يابيد و اگر رهايشان كنيد، گمراه و هلاك مى شويد پس به احاديــث ما عمــل كنيـد كه در اين صورت من ضامن نجات شما هستم .
📚الکافي ج2 ص186
@Masafe_akhar
خدایا..!
تو بخاطر ما با ابلیس دشمن شدی..
ببخش که با او همدست می شویم علیه تو🍃😔
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@masafe_akhar
🌿🌸🌼🌸🌿
💞خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند
و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.» منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.» خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.» منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد.خانم به او گفت: ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند.
وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم. رییس با غیظ گفت : خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. خانم به سرعت توضیح داد: آه نه، نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم. رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است. خانم یک لحظه سکوت کرد. رییس خشنود بود. شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟ شوهرش سر تکان داد. رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ لیلاند استنفورد بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد. دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد. شماچقدر از پوشش و ظاهرانسانها قضاوت میکنید؟ و حتی شاید آنها را پس می زنید؟ انسانها را به شعور و شخصیت و اصالت آنها بشناسید نه به لباس ظاهری. انسانهارا به انسان بودنشان بخواهید.
🌿🌸🌼🌸🌿
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@masafe_akhar
💞همه مردم آموزگاران شما هستند:
آدمهای خشمگین به شما آرامش می آموزند.
آدمهای ریاکار به شما یکرنگی می آموزند.
آدمهای سرسخت به شما نرمش می آموزند.
آدمهای وحشت زده به شما شهامت می آموزند.
همیشه در رابطه با آدمهایی که وارد زندگیتان میشوند از خود بپرسید: این شخص برای آموزش چه چیزی به من فرستاده شده
#پند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
@masafe_akhar
💞روزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود وپیرزنی آمد که ظرف کوچکی ..🍶 همراهش بود
و به بازرگان گفت :
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی که تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت ..
سپس تاجر به معاونش سپردکه آدرس آن خانم را پیدا کند وبرایش یک بشکه عسل ببرد ...
آن مرد تعجب کرد وگفت
ازتو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی والان یک بشکه کامل به او میدهی .
تاجر جواب داد :
ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند ومن در حد و اندازه خودم به او میدهم ..
اگر کسی که صدقه میداد به خوبی میدانست ومجسم میکرد که صدقه ی او پیش از دست نیازمند در دست خدا قرار می گیرد ...
هراینه لذت دهنده بیش از لذت گیرنده بود
این یک معامله با خداست.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬@masafe_akhar
🌿🌸🌼🌸🌿
💞جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد
جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.
#احمد_شاملو
#طنز
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@masafe_akhar
💞نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...
( گوینده همراه با گریه کردن تعریف می کند...)
پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد،
می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!...
اما پدر گفت:
خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما......
حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم
دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود
کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم
روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قدشان....
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛
رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: "باز کنید؛ می فهمید".
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟!
فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟
کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی!
هزار تومان بوده نه نهصد تومان!
آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود
که خودم رفتم از او گرفتم؛
اما برای دادنش یک شرط دارم...
گفتم: "چه شرطی؟"
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند، گمان کردم شاید درست باشد...
#اموزنده
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@masafe_akhar
💞ﺧﺪﺍ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺖ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
ﻭﻟﯽ ﺗﻘﻠﺐ ﻫﻢ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ،
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻫﻤﻪ ...
ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍنه
ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﯾﮏ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ
ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﻣﺎﺩﺭ
ﺑﻪ ﺑﯽ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﯾﮏ ﭘﺪﺭ
ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﻮﺍﻟﯽ است...
ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ قلبم...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@masafe_akhar
⭕️ چشم بصیرت
🔹مردی از اهالی عراق، مالی را برای امام زمان (علیه السلام) فرستاد، حضرت مال را برگرداند.
🔸حضرت پیغام داد: که حق پسر عموهایت را که چهارصد درهم است، از آن خارج کن. مزرعهای در دست او بود که پسرعموهایش در آن مزرعه شریک بودند، ولی حق آنها را نمیپرداخت. چون حساب کرد، دید که طلب آنها همان چهارصد درم میشود.
🔺 پس از پرداختن آن، باقیمانده را نزد حضرت فرستاد و قبول شد.
📚 اصول کافی، مرحوم کلینی، ج۱ ص۵۱۷
#حکایات_و_تشرفات
@masafe_akhar
💞از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بیپایانی را ادامه می دادند.
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.
از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.
در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم...»
چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.
بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.
صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.
همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.»
نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.»
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.
#عاشقانه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@masafe_akhar
⭕️ چشم بصیرت
🔹مردی از اهالی عراق، مالی را برای امام زمان (علیه السلام) فرستاد، حضرت مال را برگرداند.
🔸حضرت پیغام داد: که حق پسر عموهایت را که چهارصد درهم است، از آن خارج کن. مزرعهای در دست او بود که پسرعموهایش در آن مزرعه شریک بودند، ولی حق آنها را نمیپرداخت. چون حساب کرد، دید که طلب آنها همان چهارصد درم میشود.
🔺 پس از پرداختن آن، باقیمانده را نزد حضرت فرستاد و قبول شد.
📚 اصول کافی، مرحوم کلینی، ج۱ ص۵۱۷
#حکایات_و_تشرفات
@masafe_akhar
➿✴️ #کلام_استاد ✴️➿
#نقش_نماز_در_جهان_معاصر
قسمت سوم
بحث اصلی اینه که مساله #نماز برای فردحل نشده
فرد برای #نماز_خواندن، توجیه نشده. حتی کسی که نماز میخونه هم توجیه نیست !
تعریف نماز خوب چیه ؟؟
نمازی که هنگام خوندنش از خوف و خشیت خدا بلرزی..
سر نماز سر بالا نمیاره، یه چیزهایی داره میبینه، ها؟ نماز #آیتالله_بهجت همین نماز رو نشون می داد .
نماز خوب یعنی اون...!
چون توی نماز ما همچین حالاتی بهمون دست نمیده، کلاً طرف بیخیالش میشه.
یکی از دلایل گرایش به #فرقههای_نوظهور اینه که تو این فرق شیرینی آنلاین (online) به طرف میده.
نماز شده وسیلهای و جایی و زمانی برای پیدا شدن گمشدههای ما.
اصلاً از خود بنده بپرسن بگن: « #شیطان اولین جایی که میزنه چیه؟» میگم: «نمازه به خدا قسم».
مردی یه نماز بخون از اول تا آخرش به خود خدا فکر کن. به این که در محضر خدا ایستادی.
بعد اون وقت خیلی از فلسفهی احکام نماز و خیلی رفتارهای نماز رو میفهمیم. اینکه در محضر خدا بودن و تمرینی برای همیشه در محضر خدا بودن...!
مثل یه ارتشی،ما پدر خودمون نظامی بود. بنده خدا بس که بهش زنگ میزدن میگفتن آماده باش، تو خونه دیگه با لباس فرم بود.خیلی هم مشکل بود، تو خونه همیشه بهش اعتراض میشد. با لباس فرم میخوابید. میگفت: «ممکنه هر لحظه زنگ بزنن الآن ما رو بخوان بریم».
چون در محضر نظام #ارتش داره خودش رو میبینه، خودش رو همیشه آماده میکنه !
روزی ۵ بار باید برم در محضر خدا باشم. در محضر خدا؟ آخ آخ من که فلان کار رو کردم اصلاً میتونم در محضر خدا باشم؟؟!
#شرم داغون میکنه آدم رو، #حیا داغون میکنه آدم رو. بعد برم اونجا خوب باشم، بیام بیرون اینوَر… نمیشه، اصلاً نشدنی است...!
«إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ» (عنکبوت/۴۵)
بحث نماز اگر عمل به واجباته شیرینی نمیخواد. اگر مستحباته شیرینی میخواد !
حضرت امیرالمؤمنین(ع) میگه… یه بچهای رو،در نظر بگیرین براش چیزی واجب شده؟ نه. اگر کاری انجام بده مستحبه اگه واجب نباشه، یا برای پدر مادرش نوشته میشه، حالا اونجا میگه: «اگر شما بر این فرد #اجبار بکنین «جَنَّ اَو کَفَر»؛ یا مجنون میشه یا کافر.»
فردی بچهی ۵ سالهاش رو برای نمازصبح میبرد مسجد. روی زمین میکشیدش به زور میبردش. خواب برای اون بچه مطلوبیت داره ، تو داری از مطلوبیتش میزنی میبریش سر نماز. آیا مطلوبیت بیشتری از اون بهش میدی؟
یعنی درجنگ مطلوبیتها سر #شرطیشدن، سر جریان #روانشناسی، شما باید هر دفعه مطلوبیتی از فردی میگیری، یک مطلوبیت چی بالاتر بهش بدی.
الآن مشکلی شده برای این بنده خدا؛ بچهای که نه دیگه نماز میخونه، نه خدا پیغمبر قبول داره، اعتیاد پیدا کرده… ما داریم میبینیم. یه آدم به قولی حزباللهییه ها! این دردها رو داره میچشه، چرا؟ چون ندیده، نشنیده این بحث رو…
«نه بچه رو باید عادت داد.»!
چطور داری تو این عادت رو تعریف میکنی؟ #مستحبات، بله شیرینی میخواد! شما دیدی بعضی موقعها همچین دلت هوس میکنه مثلا یه #زیارت عاشورا بخونی،
هر دعایی، هر چیزی که خودتون دوست دارید تو معنویاتتون، بارک الله برو انجام بده! امااگر میخوای فاتحهی همون رو بخونی تو خستگی بخون!
اما واجبات بحثش اینطور نیست؛ فلذا اگر کسی میبینید واجباتش رو خوب انجام میده جا میندازه بعداً به مرحلهای میرسه که میتونه مستحب رو هم برای خودش واجب کنه !
ادامه دارد....
برگرفته از سخنرانی نقش نماز در جهان معاصر استاد رائفی پور
@masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : نمی توان نسبت به محرومان بی تفاوت بود!
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_شریفیان
@masafe_akhar
🌱افسوس میخوری؟ خب یه کاری کن
✍آیت الله بهجت (ره) :
ما برای اوقات خواب خود افسوس میخوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمی شویم، در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می گذرانیم!
زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم، توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافله ی شب و تلاوت قرآن پیدا میکردیم.
📚در محضر بهجت،کتاب سوم،ص۱۴
@masafe_akhar
از خوشحالی سر از پا نمی شناخت، بالاخره توانسته بود خودش را به همه ثابت کند. او در دانشگاه، آن هم یک رشته خوب ولی با هزینه بالا قبول شده بود.
تک دختر خانواده بود.
دار و ندار پدرش یک ماشین پیکان بود که با آن مسافر کشی می کرد و خرج خانواده را در می آورد.
برای رفتن دانشگاه خیلی به پدرش اصرار کرد؛ تا اینکه یک شب پدر به خانه آمد و بهترین خبر زندگیش را به او داد و گفت: پول ثبت نام دانشگاه را جور کرده و قرار است فردا ماشینش را بفروشد و در یک کار تجاری با یکی از دوستانش شریک شود.
از فردای آن روز احساس می کرد در آسمانها پرواز می کند، از اینکه می تواند پیش دخترهای فامیل پز دانشگاه رفتن را بدهد قند تو دلش آب می شد.
غروب پنجشنبه راه افتاد طرف امامزاده شهرشان تا نذرش را ادا کند.
در حرم توجهش به دستفروش ها جلب شد. فکر کرد یک روسری برای خودش بخرد، رفت طرف یکی از دستفروش ها که داشت روسری می فروخت. احساس کرد چقدر قیافه آن دستفروش برایش آشناست. نزدیکتر که رفت دیگر شکش به یقین مبدل شد. آن دستفروش پدر خودش بود که مثلاً مشغول به تجارت بود.
@masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی شاگردی از استاد خود پرسید:
سم چیست؟
استاد به زیبایی پاسخ داد:
هرآنچه که بیش از نیاز و ضرورت ما
باشد، سم است!
مانند: قدرت، ثروت، ایگو، بلند پروازی، عشق، نفرت و یا هر چیز دیگری.
شاگرد بار دیگر پرسید:
استاد، حسادت چیست؟
استاد ادامه داد:
عدم پذیرش داشتهها و موقعیتهای خوب در دیگران.
و اگر ما آن خوبیها در دیگران را
بپذیریم، به الهام و انگیزه تبدیل
خواهد شد...
شاگرد: خشم چیست؟
استاد: رد و عدم قبول چیزهایی که
فراتر از کنترل و توانایی ما است...
اگر ما آن را پذیرا باشیم، این ویژگی
به صبر و شکیبایی بدل خواهد شد..
شاگرد: نفرت چیست؟
استاد: عدم پذیرش شخص به همان صورتی که هست.
و اگر ما شخص را بدون قید و شرط
پذیرا باشیم، این نفرت به عشق تبدیل خواهد شد!
@masafe_akhar
#داستانک 📚
#مسير_مستقيم
برف فراوانی آمد و همهجا را سفیدپوش کرد. دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند که به مدرسه میرسید.
یکی از آنان گفت: «کار سادهای است!»، بعد به زیر پای خود نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود را بلند کرد تا به ردپاهای خود نگاه کند. متوجه شد که به صورت زیگ زاگ قدم برداشته است.
دوستش را صدا زد و گفت: «سعی کن که این کار را بهتر از من انجام دهی!»پسرک فریاد زد: «کار سادهای است!»، بعد سر خود را بالا گرفت، به درِ مدرسه چشم دوخت و به طرف هدف خود رفت و ردپای او کاملاً صاف بود.
@masafe_akhar
#راز_هستی
📅 ۱۳ اردیبهشت ۹۳ <خرم آباد>
⏺قسمت اول
🏮 هدف از خلقت و آفرینش چیه؟
ما مسلمانیم و شیعه چون پدر و مادرمون به این دین بودن،اگه تو خانواده ای از دین دیگه به دنیا میومدیم طبیعتا به همون دین بودیم کما اینکه عموم افراد دین ارثی دارن...
برای اینکه دینمون ارثی نباشه باید تحقیق و پژوهش داشته باشیم !
آنچه که از کتابهایی که خواندیم ،اصلشم همین کتاب شریف قرآن این برمیاد که خلقت کاملا هدفمند و با شرط بوده !
اینها رو من توراتی و انجیلی و قرآن بحث میکنم و کنار همدیگه قرار میدم
قرآن میگه که قبل از خلقت زمینی ما یکجا دور هم جمع شدیم در روز الست !
" أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى "《الاعراف۱۷۲》
خدا از ما یه عهدی گرفته ،همه هم بلا استثنا گفتن بله !
خداوند اونجا وقتی تمام موجودات رو حاضر میکنه ،چه از مختارهای اونها چه از غیر مختارها (مثل حیوانات) سوال می پرسه و شرطی رو قرار میده
ببینید چه جایزه ی بزرگی داشته که بعضیها از سر نفاق بله میگن !
ببینید مثلا ما آقایون از سر عشق و علاقه خدمت سربازی نمی ریم ،بخاطر مزایایی که داره مجبوریم بریم خدمت
یعنی میگه اگه پاسپورت میخوای ،اگه گواهینامه میخوای ،اگه میخوای کار پیدا کنی یکی از چیزهایی که ازت میخوان کارت پایان خدمته ...
حالا ازت می پرسه عاشق خدمت سربازی هستید؟
مجبوری میگه که بله ..!
منتها اینجا خدا یک نکته ای رو گفت
گفت ببینید اینی که دارید الان نفس میکشید این هستیه ،زنده بودنه ، میخواهید یا نه ؟
همشون بلا استثنا گفتن بله
چون هیچ کس نیست از هست بودن بدش بیاد !
خدا فرمود شرطش اینه که بری خدمت
" وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون "《الذاریات۵۶》
خدا اینجا عامدانه در مورد اوناییکه اختیار داشتن صحبت میکنه (جن و انس)
خدا گفتش من شرطم اینه :
من خلقتون نکردم الا لیعبدون !
خدا فرمود من چند تا الگو با عنوان کلمات الله برای شما میزارم شما باید عین اینها عمل کنید !
(اینهایی که دارم میگم تو کتابهای عهد عتیق هم هست )
این کلمات الله توی قرآن ۱۴ مرتبه تکرار شده ،مثلا آیه ی ۱۲۴ سوره بقره
" وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ..." 《بقره۱۲۴》
یعنی میگه حضرت ابراهیم هم که آزمایش شد با کلمات الله آزمایش شد!
حضرت آدم هم که بخشیدمش با کلمات الله بخشیدمش !
اون کلمات الله که قرار میده ،قرآنی و حدیثی ثابت میشن که فرد بودن ،یعنی اونها شبح نبودن بلکه یک وجود بودند و حقیقت بودند !
خدا فرمود باید مثل اینها باشید
عین اینه که توی امتحان نهایی یه دونه برگه ی امتحانی رو میزارن به عنوان نمونه ،به معلم ها میگن باید مثل این شما برگه رو تصحیح بکنید...
اون میشه مبنا !!
ادامه دارد ...
#نشر_حداکثری
@masafe_akhar
⭕️ کار کردن برای امام زمان
🔹 فرض کنید یه آدم فقیر کنار یه آدم ثروتمند خونه داره. در واقع دو تا همسایه اند که یکی پولداره یکی بی پول. اونی که بی پوله هر روز که میره برای خونشون نون بخره، برای همسایه پولدارشم میخره. بنظرتون بعد از یه مدت چی میشه؟ همسایه ثروتمنده به فکر میفته که خب دیگه، حالا نوبت منه که لطف اینو جبران کنم. و چقدر هم که دستش بازه برای جبران کردن...
🔸 شماهارو نمیدونم اما من خودم امتحان کردم، با همین کارهای کوچکم و هدیه کردن برا آقا صاحب الزمان... از همین صلوات فرستادن ها... از همین مطالب کوچک نوشتن ها... صدقه دادن ها... جالبه که گره های زندگیم خیلی راحت و بی دردسر باز میشن... حضور آقارو احساس میکنم در برطرف شدن مشکلاتم... امتحان کنید، ضرر نمیکنید...
☑️ "استاد علی اکبر رائفی پور"
#منبرک_و_دلنوشته_مهدوی
@masafe_akhar
➿✴️ #کلام_استاد ✴️➿
#نقش_نماز_در_جهان_معاصر
قسمت دوم
مسألهی اساسی در نماز…
ما #نماز رو نشان #عبادت میدونیم، غیر اینه؟یعنی امروز نمود و نماد #عبودیت_خدا چیست؟ نماز
آیا عبادت فقط نمازه؟ خیر...،
نگاه به چهرهی پدر مادر عبادته.
یک لحظه تفکر عالم بهتر از سالها جهد عابد.
این بحث رو من باید بتونم درک بکنم، عبودیت یعنی چی؟ عبادت یعنی چی؟؟
نماز، نمود عبادته !
یه نفر نشسته داره فکر میکنه، الآن نمیدونی داره به چی #فکر میکنه، در نوع عبادتش شک داری. درسته؟ اما یه نفر اگه داره نماز میخونه میدونی داره عبادت میکنه...!
حالا پس این چون شد هنماد عبادت ، ویژه س
اما تنها ویژگیش این نیست ! یکی از ویژگیهای خاص نماز و ابتداییترینش که توی چشم میاد اینه که نماد عبادته !
آقا یه سؤال میکنم;
#اهل_سنت مکفّف میایستند، دستهاشون رو رو سینه شون میگیرن ، به اهل سنت بگی: « 100میلیون بهت بدیم موقع نماز دستت رو بنداز» . میگه چی؟ « نه ، این نماده»!
اینجا چون نماد مذهبش میشه. این ویژه میشه این بحث. بعضی چیزهایی که تو چشم اند ویژه میشن.
نگاه کنید وقتی کسی منِ نمازگزار رو میبینه که سر نماز آدرس میدم، تلفن میگیرم، حرف میزنم، در آیفون برمیدارم، گریه میکنم، میخندم، اشک میریزم، جا عوض میکنم، راه میرم، مثل روی ریلم! به قول این فیلمبردارها حرکت پَن (pan) انجام میدم...
خب میگه: «این چه جور عبادتیه؟» انگار رو صحنهی تئأتر داره طرف کار میکنه. ناراحت میشه! «اَللهُ اَکْبَر»! اصلاً کامل شش دنگ حواسش به بیرونه...مث یه عادت خم و راست میشه فقط
یه استاد ریاضی داشتیم توی دبیرستان، ایشون میگفت: «رفتیم پیش یکی از#روحانیون بزرگ در تبریز. به ایشون گفتیم که حاج آقا اگه میشه به ما بگید، (این نمازمون)، چهجور آدمی هستیم؟» گفت «ببین نمازت چطوره؟» گفتم: «خب نماز میخونیم فلان». گفت: «حواست هست؟» گفتم: «سعی میکنیم ». گفت: «عیبی نداره یک هفته #قنوت نخون». گفتم: «قنوت! مگه من میفهمم نمازم خوبه؟ آدم خوبیام؟» گفت: «بله». گفتم: «گرفتی حاج آقا؟ یه کدی به ما بده بریم و…» دیدید ما دنبال سرمنشأ و سراصل و سرچشمهایم. «یه چیزی به ما بگو حل بشه، اذیتمون نکن بابا!» گفت: «همینه اگه میخوای، قنوت نخون». میگفت: «اومدیم سر نماز وایستادیم یه لحظه به خودم اومدم رکعت دوم در رکوع دارم میگم، «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَه». (بقره/۲۰۱)
یعنی اصلاً بنیان من اینجوری طراحی شده؛ رکعت دوم بعد از « قُلْ هُوَ اللَّهُ» (اخلاص/۱) ، این ذکر. اگر حذف بشه، در رکوع اون ذکر رو میگم...!
زمانی که شما مسافرت یه چند مدتی زیاد میرید. میای شهر خودتون رکعت دوم بعد از تشهد: الس…، آخ آخ میخواستی بگی: السلام علیک…. این چی شد؟شش دنگ حواسش جای دیگه بوده...!
من بعضی موقعها برای این که دچار همچین مسئلهای نشم، ذکرهای نماز رو عوض میکنم. یعنی توی قنوت هر دفعه یه چیزی انتخاب کنم. یعنی اینجوری نباشه من عادت بکنم به این...
البته هنر میدونی در کجاست؟ هنر در همین تکراره، در همین عادته
آیا ما میتونیم بگیم ضربات یک چاهکن تکراریه؟ تکراریه دیگه، داره تکراری هی چاه میکنه.
اگر اول با قدرت بیشتری میزد حالا زورش هم کمتر شده.، میتونیم این رو بگیم؟ آیا اون به #هدف نمیرسه؟ آیا به این آب زلالی و اون زلالی و شفافی که مد نظرشه نمیخواد برسه؟
ادامه دارد....
برگرفته از سخنرانی نقش نماز در جهان معاصر استاد رائفی پور
@masafe_akhar