فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
زیـنب هزار بار خودش هم شــهید شد
از بس ڪه ازڪنار شهیدان گذشتہ بود...
@Masafe_akhar
10.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻چرا امیرالمومنین(ع) از ۱۴۰۰سال پیش تا همین امروز غریب است؟
🔻چرا ایشان در بین ما که به فضائل حضرت آگاه و معتقد هم هستیم، باز هم غریب است؟
🔻ریشه این غربت کجاست؟
🕌 میلاد امیرالمومنین(ع) - دانشگاه تهران
#تصویری
@Masafe_akhar
16.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : اثرِ خون شهید
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عابدینی
@masafe_akhar2
17.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : ما رأیتُ إلا جَمیلا یک حقیقت است، نه یک تعارف
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عابدینی
@masafe_akhar2
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استورے🌱
جانم یا زینب. ❤️🌱
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ و چه زیباست اونوقتی که همه حیران و متحیرند تو خوشحال و خندان
@Masafe_akhar
دردمندی(1).mp3
3.25M
🔊 #صوتی ؛ #پادکست
📝 دردمندی
👤 استاد #عالی
🔖 #روزشمار_نیمه_شعبان ؛ ۳۰ روز تا سالروز میلاد منجی عالَم
@Masafe_akhar
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : مجاهد کیست؟
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عابدینی
@masafe_akhar2
12.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب
▫️قسمت سوم
نمی دانم کِی خوابم برد؟! احساس می کنم در سمت راست و چپ من،دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر نشسته اند!! اعضاء مرا جداگانه از پا تا سر بو می کشند!!
حالا صدایشان را به وضوح می شنوم که میگویند: قلبش را ببین سیاه شده !!!
قفسی آهنین آوردند...!!
#سیاحت_غرب
@masafe_akhar
زینتِ امیرالمؤمنین.mp3
2.39M
🎙 #پادکست
🔸 زینتِ امیرالمؤمنین علیه السلام
▪️به مناسبت فرا رسیدن سالروز وفات حضرت زینب سلاماللهعلیها تسلیت باد
@Masafe_akhar
داستان کوتاه👌
روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد کدخدای ده رفت و گفت: کدخدا فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام. از روی زن و بچههایم خجالت می کشم، زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان نیستم. با زن، شش فرزند قد و نیم قد، مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی می کنیم، که با هر نم باران آب به داخل آن چکه می کند. این اتاق آنقدر کوچک است که شب وقتی چسبیده به هم در آن می خوابیم، پای یکی دو نفرمان از درگاه بیرون می ماند. دیگر ادامه این وضع برایم قابل تحمل نیست… پیش تو، که مقرب درگاه خدا هستی، آمده ام تا نزد او شفاعت کنی که گشایشی در وضع من و خانوادهام حاصل شود.
کدخدا پرسید: از مال دنیا چه داری؟
روستایی گفت: همه دار و ندارم یک گاو، یک خر، دو بز، سه گوسفند، چهار مرغ و یک خروس است. کدخدا گفت: من به یک شرط به تو کمک می کنم و آن این است که قول بدهی هرچه گفتم انجام بدهی.
روستایی که چارهای نداشت، ناگزیر شرط را پذیرفت و قول داد….
کدخدا گفت: امشب وقتی خواستید بخوابید باید گاو را هم به داخل اتاق ببری. روستایی برآشفت که: من به تو گفتم که اتاق آنقدر کوچک است که حتی من و خانوادهام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟!
کدخدا گفت: فراموش نکن که قول دادهای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی.
صبح روز بعد، روستایی پریشان و نزار نزد کدخدا رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگداندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد.
کدخدا یکبار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت: امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری.
چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد کدخدا می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانوادهاش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد کدخدا رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست!
کدخدا دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختیها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد!
ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد کدخدا می رفت، این یک به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد.روز بعد وقتی روستایی نزد کدخدا رفت، کدخدا از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند ، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم. به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم. آه که چه راحت شدیم و این است حکایت حال و روز ما آدمها
┏━━✨✨✨━━┓
🍁 @Masafe_akhar 🍁
┗━━✨✨✨━━┛
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️شعرخوانی استاد #رائفی_پور
می خواستم به پایت سرم را فدا کنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی
#یا_زینب
@masafe_akhar