eitaa logo
مسار
335 دنبال‌کننده
5هزار عکس
554 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️صفای زندگی اینجاست، اینجا 💠مهارت مدارا کردن قسمت چهارم: ✅7- باور کنیم که مشورت باهم در موضوعات مورد اختلاف، یکی از راه‌های برخورد با تفاوت‌هاست. 🔘زوجین همچنین می‌توانند برای افزایش رفتارهای مدارا‌گونه خود به هنگام اختلاف، به عواملی که موجب تداوم زندگی آن‌ها شده توجه و به آن‌ها فکر کنند. ✅8- همسر خود را مجبور به تغییر نکنید. 🔘در خانه ماندن ممکن است شما را وادار کند سعی کنید به هنگام اختلاف سلیقه در امور زندگی مشترک، همسر خود را مجبور به تغییر کنید. 🔘اگر همسری نتواند با تفاوت‌های همسر خود مدارا کند و به اجبار درصدد تغییر ویژگی‌های شخصیتی تغییر‌ناپذیر وی باشد، همسر پژمرده خواهد شد و روح زندگی از آرامش تهی خواهد شد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨معجزه‌ی زیارت عاشورا 🌹همهمه‌ای بین نیروهای تفحص افتاده بود. رفتم معراج شهدا. بدن عبدالله را روی پارچه سفیدی روی زمین پهن کرده بودند. بدن به هم پیوسته بود و اسکلت شده بود، اما با اینکه سرش از بدنش جدا بود، گردنش سالم بود. 🌺کسی که پیدایش کرده بود می‌گفت: داشتم اطرف بدن را با بیل دستی خالی می‌کردم که بیل به گردنش خورد و چند قطره خون از آن جاری شد. 🍃آمدیم تهران و رفتیم خانه شهید. بدون اینکه اصل قضیه را به مادرش بگویم از خصوصیت‌های اخلاقی شهید پرسیدم. گفت: عبدالله تقید خاصی به زیارت عاشورا و زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی داشت و غسل جمعه‌اش ترک نمی‌شد. 🍀تا حدودی راز عبدالله را فهمیدیم. راوی: حمید داود آبادی 📚تفحص؛نوشته حمید داود آبادی، ص۱۲۰-۱۲۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️جرقه امید 💔 قلب فاطمه سخت فشرده شده و انگار در حال کنده شدن بود، بعد از آن تصادف دلخراش، همسرش علی به کُما رفته و راننده ماشینی که به او زده بود، فرار کرده بود. 🍂 همسری که به کُما رفته، فرزند فلجی که دست تنها از پسش برنمی آید و طفلی که به زودی پا به عرصه حیات خواهد گذاشت با سرنوشتی نامعلوم، مانده بود با این همه مصیبت‌ چه کند. ☘ فاطمه به جز مادر پیرش کس دیگری را برای یاری رساندن سراغ نداشت، خانواده علی هم چند سالی می شد که با آن ها قطع ارتباط کرده ‌بودند. ❄️ فاطمه با وجود آن همه استرس و ناراحتی به خونریزی افتاده بود، دکتر برایش استراحت مطلق نوشت و او خنده ای از روی دردمندی به دکتر تحویل داد؛ چون می دانست از همان ساعت باید به دنبال کمک به همسرش برای زنده ماندن و مراجعه به پلیس برای دستگیری راننده فراری اقدام کند. 💥 پیش دکترِ علی رفت، با شنیدن خبری که دکتر داده بود دنیا دور سرش چرخید و چرخید، تاب ایستادن نداشت و خود را به گوشه ای پرت کرد، صدای دکتر در سرش اِکُو می‌شد: «تنها سه درصد امید به زنده ماندن همسرتان هست. » 🌿 صدای فرشته گونه درونش جرقه امیدی را در وجودش روشن کرد، با خود گفت:« سه درصد هم خوبه باید نیمه پُر لیوان را ببینم. البته امید من به خداست نه این درصدها.» 🌸 دست به زانو گذاشت و با امیدی تازه و دلی امیدوار از در بیمارستان به سوی سرنوشت الهی قدم برداشت. 🍁به اولین پاسگاه نیروی انتظامی خود را رساند، با راهنمایی افسر جوانی ابتدا نامه ای را تنظیم کرد و به دست رئیس پاسگاه رساند. 🍀 رئیس پاسگاه وقتی محل تصادف همسر او را از روی آن برگه خواند، گفت: «نگران نباش خوشبختانه آن جا دوربین نصب شده، همکارانم را برای بررسی می‌فرستم ، مطمئن باش خیلی زود راننده خاطی به سزای عملش می‌رسد.» 🌱 فاطمه که از شنیدن آن حرف‌ها خوشحال شده بود در دل شکر خدا را به جا آورد، هنوز از در پاسگاه بیرون نرفته بود که صدای زنگ گوشی اش او را از فکر و خیال بیرون آورد با دیدن نام مخاطب چشمانش درشت شد و با تعجب به آن نگاه کرد، برایش باورکردنی نبود که پدرشوهرش بعد از پنج سال قطع ارتباط با آن ها، به او زنگ زده باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
29.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫زاویه دیدت به زندگی چطوریه؟ 🌸یکی از مقوله‌های خیلی مهم در زندگی ما، نوع نگاه ماست. تا حالا کسی را دیده‌اید که بگوید: کاش مامان من خوشگل‌تر بود. کاش بابای من.... همه می‌گویند: مامانمه، بابامه 🍃بعد از ازدواج لازم است زن و مرد نسبت به همدیگر همچین دیدی داشته باشند. بگویند: همسرمه، شوهرمه. 🌺اوایل ازدواج مرد به زیبایی خانمش نگاه می‌کند. بعد از ده سال به زیبایی روح او نگاه کند. به اینکه ده سال با او و سختی‌های زندگی ساخته و ده سال مشکلات را تحمل کرده است. ☘برای مردهای خوب، خانم از ظاهر افتاده‌شان از یک میلیون فرشته و پری عزیزتر است. 🌼خانم‌ها خیلی نگران می‌شوند که یعنی؛ هنوز شوهرم منو می‌پسنده؟ 🍀حتما مرد به زنش بگوید:من هیکل تو رو، روح تو رو و هر چی مربوط به تو هست رو دوست دارم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✋سلام حضرت مادر ☀️ای برترین زنان عالم ای حضرت مادر! وارد ماه عشق بازی حسینت با خدا شدیم؛ ماه عزا ، ماه کرب و بلا و غم و اندوه ، ماه تشنگی، عطش. ماه خشکی لب ها و تاری دیده ها ، ماه تیرهای سه شعبه، گهواره خالی و گوش های پاره. ماه خار مغیلان در پای طفلان و سیلی خوردن دختری سه ساله و خیمه های آتش زده. “ماه عباس و افتادنش ماه حسین و …. اَلْانْ قَدِ انْکَسَرَ ظَهْری اش!” 🏴محرم که شروع می شود، “اذن عزا و بالاتر؛ اذن همراهی با دخترتان حضرت زینب سلام الله را” در مصیبت حسین تان، از شما می خواهیم. ما با لباس های سیاه برتن کرده مان، هر لحظه دعا می کنیم برای ظهور آخرین حجت خدا، آخرین فرزندتان؛ منتقم خون حسین علیه السلام 💦 ما اذن اشک برای حسین تان را برای تسلای چشم های خونین و دل داغدیده امام زمانمان، صاحب این عزا، می خواهیم. ✨حضرت مادر! اذن عزایمان دهید 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مرز در دنیا برای هر چیزی حد و مرز وجود دارد. هر وقت انسان‌ها پا را فراتر یا فروتر از این حد و مرزها گذاشتند دچار آسیب و گرفتاری شدند. نحوه و مقدار پوشش والدین در مقابل فرزندان نیز از مواردی است که حد و مرزش در شرع بر مبنای عفت و حیا معلوم شده است. در اسلام گفته نشده در خانه مادر روسری بپوشد؛ بلکه اندام‌های حساس بدن باید پوشیده باشد و در باقی اعضاء بدن نباید پوشش، تحریک کننده باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مد عوض کردن خوبه؟ 🌹لباس آقا در سال تنها دو دست لباس کرباس بود و از یک پیراهن، قبا و شلوار استفاده می‌کرد. اکثر اوقات هم عبای کهنه‌ای روی دوشش بود. یکی از رجال سیاسی به مدرس گفت: شما الان جزو سران درجه اول مملکت هستید. نمی‌خواهید لباس‌تان را عوض کنید؟ 🍀ایشان فرمودند:«شخصیت انسان به اخلاق و رفتار اوست نه لباسش.» راوی: سید علی اکبر مدرسی 📚 تنها در محراب ؛ برگ‌هایی از زندگی شهید آیت الله سید حسن مدرس؛ پدید آورنده: مؤسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه؛ صفحه۶۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍معامله 🌿مهشید پشت در اتاق، صدای احمد را شنید:« دخترت مال من، هر چی خواستی بهت مواد میدم» دست و‌ پاهایش لرزید. قلبش در دهانش می‌زد. نگاهی به اطرافش انداخت .تک تک وسایل خانه برای او یادآور خاطرات خوشش بود؛ اما آدم‌های اتاق تصمیمشان را گرفته بودند. 🌸 پدرش روبروی منقل در حال چرت زدن بود. صدای پدر از میان دندان‌های سیاه روحش را خراشیده بود:« فردا میریم‌صیغه احمد میشی، فهمیدی؟ » سکوت کرد تا فرصتی برای فرار داشته باشد. جایی برای رفتن نداشت؛ اما نمی‌توانست زن سر دسته قاچاق‌چی‌ها شود. هرچه پس‌انداز داشت را داخل کوله‌اش ریخت و از خانه بیرون زد. 💥مهشید روزها به مغازه‌ها سر می‌زد تا کاری بیابد؛ ولی نگاه‌ها و گاهی خواسته‌ها بدتر از صیغه ‌شدنش با احمد کراک بود. شب‌ها پشت شمشادها مخفی ‌می‌شد و تا صبح هزار بار با شنیدن صدای پا و خش خش برگ‌ها مثل جن‌زده‌ها از خواب می‌پرید. 🌱 ناامید و خسته از همه جا روزی از مینا جقجقه شنید که جوانی به کمک بی خانمان ها آمده است. نور امیدی در دلش روشن شد و برای‌ دیدن جوان خیر از پارکی به پارک دیگر رفت. ☘ کف پایش می‌سوخت و لب‌هایش خشک شده بود، پارک‌های شهر را برای دیدن او گز کرده بود. موقعی که رخ ارغوانی خورشید به استقبال ماه رفت؛ جوان قد بلند خیر را بالای سر نه‌نه سیمین دید. صورتش را به سمت مهشید چرخاند. مهشید با دیدن ابروهای کوتاه و چشم‌های سیاه کشیده‌اش جیغ کوتاهی کشید و خود را در آغوش برادر از فرنگ برگشته‌اش انداخت. اشک مثل سیل از چشم‌هایش جاری شد. حرف‌های زیادی برای گفتن داشت؛ ولی آن لحظه فقط دوست داشت یک دلِ سیر برادرش را تماشا کند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔برای آینده بچه‌هات برنامه ریختی؟ 🧕یه خانمی بچه دار نمیشد، یه لحظه دلش سوخت. دعا کرد و خدا بهش بچه داد. اونم برای تشکر از خدا، بچه‌اش رو نذر خدمت به مسجد کرد. از بچه‌اش گذشت و در راه خدا فرستادش برای خدمت. ۱ 👶یه خانمی بچه داشت. یه بچه کوچولو که با دیدنش قند توی دل هر کسی آب میشه. اونم بچه‌اش رو فرستاد برای خدمت. برای اینکه صدای گریه‌اش تو گوش جهانیان بپیچه. برای اینکه با صدای گریه های بچه‌اش به همه ثابت کنه راه شوهرش حق بوده. ۲ پ.ن۱: حنّه زن حضرت عمران و مادر حضرت مریم سلام الله علیهم پ.ن۲:ربابه زن امام حسین و مادر حضرت علی اصغر سلام الله علیهم 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴وقایع روز و شب ششم محرم ۱- یاری طلبیدن حبیب بن مظاهر از بنی اسد در شب ششم جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیه السّلام برای آوردن یاور و کمک، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شوند. لذا درگیری رخ داد که در این میان جمعی از بنی اسد شهید و زخمی و بقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد. ۲. اولین محاصره فرات در کربلا به نقلی در این روز عمر سعد، شبث بن ربعی خبیث را همراه سه هزار مرد سفاک با کوبیدن طبل و دهل کنار فرات فرستاد که اطراف آن را به محاصره در آوردند. ۳. تراکم لشکر یزید در کربلا در این روز لشکر زیادی برای جنگ با حضرت اباعبداللَّه علیه السّلام جمع شدند. 📚۱. از مدینه تا مدینه: ص۳۶۸-۳۷۰ 📚۲.همان ص۳۶۰ 📚۳.الوقایع و الحوادث: ج۲، ص۱۵۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔شمام دوست داری با ما همراه بشی؟ چله زیارت عاشورا به نیت فرج امام زمان ارواحنا فداه و رفع مشکلات همه مسلمانان اگر دوست داری در چله شرکت کنی، یک یاعلی بفرست به آیدی @taghatoae آغاز چله از روز عاشورا خواهد بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍یا حبیب من لا حبیب له 🍂دلم از جور زمانه از نامردی قاتلین حسین می‌گیرد، به جوشن کبیر، به آغوش هزار اسم خدا که پناه می‌برم، با دیدن فرازهایش آرام می‌شوم. 🕊 فرازهایی که مرا با خود به سرزمین کربلا، بهشت روی زمین می برد و از وفاداری‌ها سخن به میان می‌آورد. 🍀«یا حبیب من لا حبیب له» نامش حبیب بود و خودش حبیب تر، هم یار و حبیب علی مرتضی علیه السلام، هم یار و حبیب حسن مجتبی علیه السلام، هم یار و حبیب حسین علیه السلام شد. 🍂 نامه که نوشت بیایید به کوفه ، با دیدن پیمان شکنی کوفیان، شبانه و مخفیانه خود را به امامش رساند. 🌿تنهایی و کمی یاران حسین علیه السلام، قلبش را آتش زد و از امام خواست تا اجازه دهد قبیله بنی اسد را با خودشان همراه کند، محاصره دشمن راه را بر قبیله بست و حبیب تنها به کربلا برگشت تا جزو اولین کسانی باشد که فدایی حسین فاطمه علیهماالسلام شود. 🆔 @tanha_rahe_narafte