مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هفتاد🎬: حضرت ابراهیم به همراه همسرش و جمعی از مومنین از بابل
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هفتاد_یکم🎬:
ابراهیم و مومنین ساکن اورشلیم و شام شدند و این منطقه در آن زمان تحت فرماندهی واحد و یکپارچه ای نبود و عرب هایی که از حجاز به آنجا مهاجرت کرده بودند و به نام هیکسیوس معروف بودند حاکمیت آن منطقه را بر عهده داشتند.
حاکم آن منطقه هم مانند دیگر مناطق زمین، ماجرای آتش ابراهیم و معجزه خدای او به گوشش رسیده بود و با احترام به استقبال ابراهیم و یارانش آمد، گرچه به نظر نمی رسید ایشان یکتا پرست باشد اما به افتخار ابراهیم میهمانی بزرگی برپا نمود و به آنها بسیار احترام گذاشت تا جایی که دختری زیبا که در دربار خود داشت به ساره همسر حضرت ابراهیم هدیه داد تا در خدمت او باشد، این کنیز زیبا نامش هاجر بود، دختری مؤمن و یکتاپرست و بسیار فهمیده که خیلی زود خودش را در دل ساره جا کرد و رفیقی دلنشین برای او شد.
ابراهیم در آنجا مضیف راه اندازی کرد، میهمانسرایی بزرگ که میزبان کاروان های زیادی که از این راه بین المللی می گذشتند، میشد و در پذیرایی از میهمانان کم نمی گذاشت و البته در هنگام پذیرایی از خدای یکتا می گفت و نعمت هایی که به آنها داده و سپس اعتقادات خودش را برای دیگران تبیین و تشریح می کرد، بنابراین هر مسافری که از این راه میگذشت و مهربانی و محبت ابراهیم را میدید، خود یک رسانه متحرک می شد برای رساندن اعتقادات ابراهیم و پرستش خدای یکتا به دیگر جاهای کره زمین...
مدتی از اقامت ابراهیم در اورشلیم و شام می گذشت و ابراهیم متوجه شده بود که در این منطقه اکثریت خورشید پرست و ستاره پرست هستند، پس تصمیم گرفت همانطور که با یک برهان عملی در مقابل بت و بت پرستی در بابل ایستاد، در اینجا هم تمام تلاشش را برای بیرون آمدن مردم از گمراهی بکند، پس یک روز از خانه اش به سمت قبیله ای که ستاره ها را می پرستیدند حرکت کرد و خود را در بین آنها جا کرد و رو به بزرگ قبیله فرمود: زمانی که به ستارگان آسمان نگاه می کنم حسی بسیار خوشایند به من دست می دهد و من میتوانم از طرز قرار گرفتن ستارگان، سخنان ستاره ها را بفهمم، پس من هم خدایی به زیبایی و هوشمندی ستاره ها می خواهم، اراده کرده ام تا خدای من هم یکی از ستارگان باشد.
بزرگ قبیله که آوازه ابراهیم را شنیده بود، از اینکه چنین شخص مهمی به ستاره پرستی روی کند خوشحال شد و ورود او را به آیین ستاره پرستی تبریک گفت.
چون غروب آفتاب بود، ابراهیم نگاهی به آسمان کرد و از بین ستارگان«ناهید» را که از دیگر ستارگان پرنورتر و بزرگ تر بود به خدایی برگزید و مانند دیگر ستاره پرستان شروع به تقدس ستارهٔ ناهید نمود...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
@masgedemamREZAdilom
•┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•