eitaa logo
مشام
680 دنبال‌کننده
61 عکس
68 ویدیو
10 فایل
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ارسال اشعار @mehrshadvahedi
مشاهده در ایتا
دانلود
این بار آمدم ز دل و جان بخوانمت پر شور آمدم که فراوان بخوانمت از جای جای سوره ی انسان بخوانمت رخصت بده طراوت باران بخوانمت یا ایّها الرسول سر و جان فدای تو این خسته ی غریب بیابان فدای تو من آمدم شکوه سراسر بخوانمت این بار آمدم که مکرر بخوانمت عیبم نکن قیامت دیگر بخوانمت با حشر و دهر و واقعه، محشر بخوانمت تا کور گردد آن که نبیند شکوه تو اسلام این تمامت فتح الفتوح تو وقتش رسیده آسمان نورانی ات شود دریا به جوش آید و طوفانی ات شود افتد حرا به لكنت و حیرانی ات شود عالم سزاست یكسره ارزانی ات شود باید برای گفتن نامت وضو گرفت نام تو برده ایم و دهان عطر «او» گرفت حالا تمام عرش خدا زیر پای توست جبریل محو قامت و قدّ رسای توست با خنده ای زمین و زمان مبتلای توست هفت آسمان برای تو و «هل اتی»ی توست با آن زبان ناز بخوان با امین وحی لختی بخند روی جهان، نازنین وحی! جبریل كرده با كلماتش منوّرت آورده كهكشان خدا را برابرت روحی دمیده در تو و كرده ست محشرت دیدند یك نظر همه آن جا «پیمبر»ت پیغمبری كه كون و مكان پرده دار اوست حقّا كه آسمان و زمین بر مدار اوست حالا زمان آن شده تا افسرت دهند از چشمه سار نور خدا ساغرت دهند عنوان ناب آخرین پیغمبرت دهند آن گاه با عنایت او كوثرت دهند یعنی جمال حضرت جان است فاطمه دیباچه ی فروغ جهان است فاطمه مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
وصف تو را خدا به بیانی رسا نوشت روز ازل به یمن شما « هَل اَتی » نوشت زیباترین قصیده ی خلقت کلید خورد آن جا که استعاره ی چشم تو را نوشت هفت آسمان خلاصه ی « وَالشّمس » روی توست دیباچه ی فروغ تو را « والضّحی » نوشت وقتی که در جهان به تجلّی در آمدی اسرار « یا» و «سین » تو را در خفا نوشت منظور خلقتی و خداوند از ابتدا نام تو را به دفتر خود مبتدا نوشت آن گاه آیه آیه تو را منتشر نمود تشریح انبعاث تو را در حرا نوشت نوری شد و تمام تو را در خودش سرود در «نَجم » و «دَهر » و «نور » و « دُخان » بر ملا نوشت آن قدر خوب و پاک و زلالی که دست حق یک پرده از مقام تورا در «کسا» نوشت محمودِ آفرینش و اسم تو را خدا در هر کجا نوشت یقیناً به جا نوشت شرح تو را خدا به بیانی دگر نوشت تو خوبِ خوب بودی و او خوب تر نوشت مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
نفس هایش به دنیا اعتباری تازه بخشیده نفس هایی که بی منت بهاری تازه بخشیده خدای کعبه بی همتاست ای دنیا تماشا کن برای خانه ی خود پرده داری تازه بخشیده جهان مبهوت‌و سردرگم در آغازو سرانجامش ولی آیات او دل را قراری تازه بخشیده "بخوان پروردگارت را"، همان که خالق دنیاست همانکه راه انسان را گذاری تازه بخشیده محب خاندان عصمتیم و عبد معبودش همانکه اهل عالم را وقاری تازه بخشیده مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
17.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#٢٢‌بهمن شاعر: مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
35.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر و اجرا : مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
تا از بهشتِ حق ، نفحاتی وزیده شد در جسم دوست روح مقدّس دمیده شد شام بلند رفت و زمان سپیده شد خورشید خنده کرد ، قمر آفرید شد خورشید آمد و قمرش را بغل گرفت یعنی که مرتضی پسرش را بغل گرفت بالانشین شده قمر از منظر ادب چرخیده‌است یکسره بر محور ادب سر را اگر بلند نکرد از سر ادب در خانه‌ای نرفت به‌غیر از در ادب گفتند: شان او نسب اوست بی‌گمان گفتیم: شان او ادب اوست بی‌گمان لبخند او تلالوی زیبای عشق بود اشکش همان شریعه‌ی دریای عشق بود عباس سرسپرده‌ی یحیای عشق بود جایی قدم گذاشت که جا پای عشق بود یک امتیاز داشت که آن را خدا نداشت پا جز به ردّ پای حسینش نمی‌گذاشت با او حماسه‌های محرم ردیف شد پا در رکاب کرد که خاتم ردیف شد دادی کشید و صاعقه کم کم ردیف شد با گوش اسب ، زانوی او هم‌ردیف شد بر مرکبش نشست و به صحرا احاطه داشت صحرا فقط نه بلکه به دنیا احاطه داشت پاهای او به روی زمین ساق عرش بود اغراق نیست شانه‌ی او طاق عرش بود گلبرگ دست‌هاش گل باغ عرش بود اصلاً در حوائج و رزّاق عرش بود پا بر زمین گذاشت ، دلِ عرش را ربود با قامتی که داشت ، دلِ عرش را ربود قربان آن شمایلش از هر نظر علی‌ست شیر قبیله امِّ بنین ضربدر علی‌ست الگوی جنگ کردن او بیشتر علی‌ست گفتند: کیست این یل میدان مگر علی‌ست ابزار رزم او همه ابرو و چشم اوست تفسیر نصّ سوره‌ی زلزال ، خشم اوست جنگیدنش که صفحه‌ای از زندگی‌ّ اوست اجلال فضل او همه در بندگیّ اوست قید حسین ، معنی آزادگیّ اوست تاریخ ، هاج و واج همان تشنگیّ اوست او جای جرعه‌آب ، به کامش غرور برد رود فرات ، آرزویش را به گور برد ذوب حسین شد ، چه خوش‌اقبال و نیکبخت! نفسانیت ز ساحت عباس بست رخت گاهی چو آب راحت و گاهی چو صخره سخت تا سایه‌اش که هست خیال خیام تخت یک ماه را محافظِ در شب نوشته‌اند او را پناه حضرت زینب نوشته‌اند آب‌آوریِّ حضرت سقّا هزینه داشت خیل سپاه کوفه ز عباس کینه داشت مشکش که پاره شد چه غمی بین سینه داشت از داغ خویش سوخت که شرم از سکینه داشت عالم گریست از بدن چاک چاک او واویلتا ز ناله‌ی ادرک اخاک او تا روضه رفت سمت شریعه ، قلم شکست بر روی خاک ، حرمت صاحب علم شکست افتاد بر زمین ، کمر شاه هم شکست تا قامتش شکست ، ستون حرم شکست عباس با تاسّف و افسوس کشته‌شد خوش غیرتی که با غم ناموس کشته‌شد مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد نخل پر برکت توحید ثمردار شده نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده کهکشان های خداوند خبردارشده پدر خاکیِ افلاک پسردار شده صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد دست آب ور خود را چقدر می بوسد ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد نام او جامِ طهوری است که شربت دارد صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره پلک باران به تماشای نگاهش خیره آسمان خیره به چشمان تر این ماه است چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او دَرِ جنّات خدا ،دُکمه ی پیراهن او ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد دست عباس به دامان امام حسن است سند قلب اباالفضل به نام حسن است سالیانی است که درگیر مرام حسن است گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته کرم حضرت ساقی به برادر رفته ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت آفریده شده عباس برای زینب سینه ی او سپر دفع بلای زینب جان عشاق اباالفضل،فدای زینب ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم پاسبانان دمشقیم به عباس قسم سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش دست ما را برسانید به اعطینایش این که خوانده است حسین بن علی آقایش ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش آن که از خاک درش کور شفا می گیرد با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد سرو سبز علویّات برومند شده شانه ی او به بلندای دماوند شده چهره اش بانی پیدایش لبخند شده خطبه خوان حرم امن خداوند شده مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است بین اطفال حسین بن علی،محبوب است سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد آه! از لحظه ی شومی که بلا نازل شد بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
نوشته ام به مقامش دلاور و دلبر که بارور بشود نطق من از این باور منِ کویر چه گویم که مدح حضرت آب مقدس است چنان آیه‌ آیه‌ی کوثر به واژه واژه‌ی هر بیت میخورم سوگند شروع منقبت اوست انتهای هنر چنان به مدحت نامش قلم به وجد آمد که مست واژه‌ و احساس می‌شود دفتر علی چه گفت به ام البنین؟ که می‌روید به دشت دامن گلدار تو چهار پسر چه کهکشان قشنگی‌ شود به خانه‌ی نور سه تا ستاره‌ی پر نور در کنار قمر رسید قصه به آنجا که بعد چندین سال خدا به نخل ولایت دوباره داده ثمر زبان علم نجوم از قیاس در مانده‌ست گرفت حضرت خورشید، ماه را در بر بغل گرفت کسی را که برق چشمانش شد از خزانه‌ی الماس عرش زیباتر گرفت لحظه‌ای آیینه را مقابل خود صدف چگونه گرفته‌ست در بغل گوهر بنازمش که فقط طرح سیب لبخندش به کام عاطفه آورد طعم قند و شکر چه خنده ها که به روی پدر کند عباس چه بوسه ها که به بازوی او زند حیدر علی خودش که یدالله بود و عباسش به روی دست خداوند بوده انگشتر روا بود که ملائک به محضرش آیند چنانکه حضرت جبریل نزد پیغمبر که جبرئیل سراسیمه با وضو آمد و ریخت در پر قنداقه‌ی شریفش پر می‌آورند که خوشبو کنند جان‌ها را ملائک از ختن عرش یک جهان عنبر زمان بارش نقل و بلور و نور رسید که اوست از همه‌ی آسمانیان انور به صورت ملکوتش که کاشف الکرب است برادرانه همیشه حسین کرده نظر همیشه نزد برادر چنان ادب می‌کرد چنانکه که محضر مولای ما بُود قنبر همان که کوه ادب بوده است سر تا پا همان که کوه حیا بوده است پا تا سر همان که با نگهش کیمیاگری بلد است اگر ز روی محبت کند به خاک نظر کسی که گرد و غبار عبا و نعلینش گران تر است برای جهان ز قیمت زر فقط نبود اباالفضل صاحب شمشیر که بود حضرت علامه صاحب منبر به نور رحمت او ارمنی مسلمان است به دین معجزه اش نیست یک نفر کافر چنان کریم که لایمکن الفرار از مهر چنان رحیم که باران شود به هر آذر دلم خوش است که در کشتی نجات حسین به روز حشر اباالفضل می‌شود لنگر بنازم آن خم ابروش را که در صفین چگونه لرزه برانداخت بر تن اشتر قیام کرد و قیامت شده‌ست بسم الله که تیغ تیغ پسر بود و حکم حکم پدر چنان علی که چنان درب قلعه را انداخت نمانده است به دیوار قلعه هیچ اثر علی عذاب برای یهود آورده‌ست! خدا به جنگ یهود آمده‌ست یا که بشر؟ صدای اشهد ان لااله الا الله بلند می‌شود از سوی مردم خیبر پدر هرآنچه که باشد پسر همانگونه ست همیشه ارث پدرها رسد به دست پسر چنان حسن که جمل را ز فتنه خوابانید چنان حسین که در کربلا کند محشر رسید قصه به آنجا که در دل تاریخ امامزاده شود بر امام ها یاور چه لقمه‌های حرامی که چشم و گوش همه زمان خطبه‌ی ارباب کور بوده و کر دوباره قصه به آیات انشقاق رسید نشست تیر قضا بین چشم‌های قدر بعید نیست که زهرا به علقمه برسد همان که از نفس افتاد در حوالی در بعید نیست که او را صدا زند پسرم بعید نیست که او را صدا زند مادر نوشته‌اند سرش رفته بود و قولش نه گواه اوست لب تشنه‌ی علی اصغر بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد بلند مرتبه ماهی در آن سوی دیگر بگو که شمر چه کرده؟ چرا نفس تنگ است؟ نشسته بود بر آن سرزمین پهناور قسم به‌ صفحه‌ی سرخ تمام مقتل ها قسم به حرمت عباس و غیرت اکبر حسین سر دهد اما به فاطمه سوگند نمی‌رود ز سر دختران او معجر صدا زند رحم الله عمی العباس که بود کوه وفادار لحظه های خطر به صفحه صفحه‌ی تاریخ نام او پیداست از اولین نفس واژه ها الی آخر هزار سال گذشت و دخیل می‌بندند به سفره های اباالفضل مردم مضطر برای از نفس افتاده ها تنفس اوست به هر کویر ترک خورده اوست آب آور چه گویمش که کُمیتم همیشه می‌لنگد که اوست حضرت آب و ز قطره ام کمتر قسم به کاسه‌ی آبی که دست مادرهاست که نام اوست موثرتر از دعای سفر همیشه زندگی‌ام از امید لبریز است و پر شده‌ست جهانم ز عشق سرتاسر چرا که در سفر عشق بُعد منزل نیست رسیده ام به حریمش چنان نسیم سحر دلم به کرببلا رفت و برنخواهد گشت نوشته ام به مقامش دلاور و دلبر مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
از شکوهت زبانم الکن شد آمدی و زمین مزیّن شد علت بندگی معیّن شد با تو تکلیف نور روشن شد حضرت نور ، خانه ات آباد السلام علیک یا سجاد علی‌اکبر چقدْر خندان است اشک شوقش دو ابر باران است بغلش مثل رحل قرآن است به لبش آیه های ایمان است وَان‌یکاد است بر لب اکبر جمع شد جمعِ آل پیغمبر آمدی محتوا درست شده بندگی را بنا درست شده ‏ربّنا ربّنا درست شده کارمان با دعا درست شده افتخاریست نوکرت هستیم هم وطن های مادرت هستیم ماهِ ایران زمین شه‌بانو هم‌وطن را ببین شه‌‌بانو ای امام آفرین شه‌بانو با علی همنشین شه‌بانو یاس هم کرده انتخابْ تورا فاطمه بوسه زد به خوابْ تورا از چنین مادری چنین فرزند- بر میاد- فدای این دلبند دور قنداقه دود کرد اسپند قاب این چهره پر شد از لبخند غرق نور است خانه سر تا سر جان به قربان این پدر مادر ای فدای تو مهربانِ حسین اسم‌ تو هست در اذانِ حسین ذکر تو لذت بیانِ حسین ای صفا بخش خاندانِ حسین حاجت اکنون از شما داریم ما تمنای کربلا داریم رحمتِ عام ، حضرت باران هر سه شنبه شدیم زائرتان لذت بندگی به ما بچشان کم کم از راه میرسید رمضان پُر کن این کاسه ی سفالی را پُر کن این دستهای خالی را دست تو ربنای زندگی است در صحیفه صدای زندگی است هر دعایت بنای زندگی است رفع و دفع بلای زندگی است از دل ما طلا درست کنید حال مارا شما درست کنید رو به محراب دست من باده سفره ی عشق هست و سجاده قرعه اکنون به نامم افتاده تا بیفتم به پای شهزاده شَه و شهزاده را غلام شدم متوسّل به این امام شدم مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
با کلامش خبر گذاشته‌است در عوالم اثر گذاشته‌است در مناجات خود به بیت خدا رو به هر بنده در گذاشته‌است ای که بیمار روز و شب هستی نسخه را در سحر گذاشته‌است بین سجاده مهر او ؛ یعنی در صدف یک گهر گذاشته‌است پینه‌ی مهر بر جبین دارد یا که خورشید اثر گذاشته‌‌است منتی در رساله‌های حقوق به حقوق بشر گذاشته‌است از نیاز گدا به دستانش روزیِ بیشتر گذاشته‌است به مزارش ضریح حاجت نیست مه کجا تاجِ سر گذاشته‌است؟ باقیاتی برای اصحابش گنج خمس عشر گذاشته‌است در مناجات ، روضه‌ هم خوانده در غذایش شکر گذاشته‌است سر او را خم نشد مقابل خلق سجده‌ها پشت سر گذاشته‌است او که آقای ساجدین بوده سجده‌هایش شکوه دین بوده آسمان‌ست و ساحتش این‌ست آفتاب‌ست و شوکتش این‌ست دوش او از طناب همیان زخم اثرات سخاوتش این‌ست خرقه‌ای را خرید و بخشیده مرد بخشنده عادتش این‌ست حجره‌اش سوخت ، سجده را نشکست وجه تمییز طاعتش این‌ست رنگ او می‌پرید وقت نماز رنگ‌وبوی عبادتش این‌ست صفحات مکارم‌الاخلاق گفت: جنس نجابتش این‌ست یک دعا کرد و ابرها بارید نوکر او کرامتش این‌ست بوده بیمار کربلا امّا به خدا دین ، سلامتش این‌ست مملو از اشک بود ظرف وضوش ماجرای طهارتش این‌ست یک تنه جان‌پناه زن‌ها شد درد و رنج اسارتش این‌ست خطبه‌اش تیغ زد به حنجر ظلم آری آری رسالتش این‌ست کار نهضت به سود حق برگشت خطبه‌ای خوانده و ورق برگشت مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
زمین و آسمان غرق فضائل می شود امشب کسی از عرشیان بر خلق نازل می شود امشب به یُمن مقدم ساقی ، ز جام باده ی نابش همان در دور اول فیض کامل می شود امشب یکی از عرش می آید ، ملائک نغمه خوان او که نامش بر زبان نقل محافل می شود امشب گلستان علی زیبا ثمر داد و بدین صورت تماشایی ترین تصویر حاصل می شود امشب خدا بر خود تبارک گفت بعد از خلقت عباس خدا بر خلقت خود ارج قائل می شود امشب ادب را کرده معنا این پسر از بین قنداقه به شاهنشاهی این عرصه نائل می شود امشب مسیحی ، ارمنی ، از هر نژاد و مسلک و قومی که عالم بر در این خانه سائل می شود امشب دخیلک یا ابوفاضل ، گرفتارم ولی بی شک نگاهت باز حلّال مسائل می شود امشب مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
تا زلف یار را به درازا کشیده‌اند ما را همیشه محو تماشا کشیده‌اند دل را کشان‌کشان سوی آقا کشیده‌اند مجنون عشق اکبرِ لیلا کشیده‌اند یک گل میان دامن گل‌ها شکفته‌است او آمد و گل از گل بابا شکفته‌است روی گلش میانه‌ی گلشن پیمبری‌ست از طرز جلوه‌اش شده روشن ، پیمبری‌ست او با گواه دوست و دشمن پیمبری‌ست آورده‌اند: خَلقاً و خُلقاً پیمبری‌ست مانند کیست شوکت این صورت ملیح؟ از سمت راست احمد و از سمت چپ مسیح حظ برده از سرشتن اکبر خدای او عالم شده‌ست گرم به زیر عبای او در وسع ما که نیست توان ثنای او بابابزرگ شعر سروده برای او چون مرتضاست در صدد منجلی شدن نامش علی‌ست کنیه‌ی او هم ابَالحسن از شوق خود دوید برای گرسنگان شهزاده‌ای خمید برای گرسنگان او خانه‌ای خرید برای گرسنگان هر شب غذا کشید برای گرسنگان پیش غم فقیر ، غمش شعله می‌کشید همواره آتش کرمش شعله می‌کشید عشقی به حس و حال زیارت اضافه کرد برگی به برگه‌های شفاعت اضافه کرد نوری به جاده‌های هدایت اضافه کرد پایین پا دو ضلع به جنت اضافه کرد ذره کنار مضجع او آفتاب شد در زیر قبه خیل دعا مستجاب شد لب باز کرد و فن بیان را به رخ کشید پیش شیوخ ، فضل جوان را به رخ کشید در چنته هرچه داشت همان را به رخ کشید بر ماذنه که رفت اذان را به رخ کشید اذعان آینه‌ست که رب مصورست او لهجه‌ی حجازی اللهُ اکبرست پایش همین که رفت به روی رکاب او تیغش گذاشت بر کف دشمن حساب او پاسخ نداشت نیزه‌ی حاضر جواب او اصلاً سپاه کوفه شکار عقاب او آنکس که زد به قلب عدو یک تنه علی‌ست هم میسره علی‌ست و هم میمنه علی‌ست وقتی میان معرکه گرد و غبار شد وقتی که تیغ‌ها طرف او نثار شد وقتی که خسته شد به عطش هم دچار شد شهزاده سوی شاه خودش رهسپار شد با بوسه جان تازه گرفت از پدر ، پسر با بوسه جان تازه گرفت از پسر ، پدر خیره به سوی اوست نگاه مخدرات از پا نشسته‌است پناه مخدرات او رفته و درآمده آه مخدرات واویلتا ز روز سیاه مخدرات جای حرم به سوی عدو رفت مرکبش کی جمع می‌شود بدن نامرتّبش مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14