یکچیزی بگم اول صبحی یخورده بخندی؟!
هر بار که از منطقه برمیگردی
اولین سوالی که ازت میپرسن میدونی چیه؟!
یخورده فکر کن
ببینی به چه نتیجه ای میرسی
بعد من میگم ببین درست فکر کردی یا نه ...
هنوز نرسیدی تو ایران
فقط بو میکشن داری برمیگردی
چه پیام
چه تلفنی
چه حضوری ازت اینرو میپرسن :
چند نفر رو کشتی 😐
فکر کرده ایستگاه بازیهای کامپیوتری بودی و یک تنه عین هالیوودی ها رفتی تو لشگر دشمن و همه رو نفله کردی و برگشتی ...
😅
خب چجوری زدیش ؟!
سرش رو زدی یا سینه ش رو
یا پاش رو
زجر کشش نکردی؟!
اه چرا اخه باید عین حیوون زجر کشش میکردی
میدونی سختی قصه کجاست؟!
اونجایی که اسیر میگیری
وای دلت میخواد از خجالتش حسابی در بیای ولی حیف که اسلام دست و پامون رو بسته ...
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
گاه گاهے...
با نگاهے
حال ما را خوب ڪن...
خلوت این قلب تنها را
ڪمے آشوب ڪن..
#شهید_مرتضی_عطایی
#روزتون_شهدایی❤️
من همیشه میگم
با ایمان هم میگم
بچه های مدافع از همه ی ادمها عاشقترند ...
میدونی من و تو وقتی میخوابیم یکجورایی مطمینیم که چند ساعت دیگه وقتی صبح بشه بیدار میشیم و برنامه ریزی داریمواسه فردامون ...
یعنی اطمینانه بهمون اجازه و توان میده که یجورایی وقتمون و فرصتهامونرو بکشیم ...
ولی بچه هایی که منطقه میرن بارها و بارها به عینه دیدن که ممکنه ی لحظه ی بعدی زنده نباشن
پس تا اونجایی که میتونن عاشقانه و مهربان زندگی میکنن ...
هوای این روزای من هوای همسره ...
یادش بخیر غلامعباس میخوند
باید بگردم از ارشیو پیداش کنم یخورده بخندی
#شهید_محمد_اسدی هم از اون بچه های باحال و با عشقی بود که به اسم افغانستانی اومده بود منطقه
دانشجوی حقوقبود
و بچه مشهد الرضا علیه السلام
دوتا چله روزه گرفت
یکی برای اومدنش
یکی برای شهادتش
و روزه بود تو منطقه همش
پیکرش بعد یکسال و خورده ای
با اون قد رشید هیکل با ابهتشفقط شونزده تا استخوان برگشت
وقتی میذاشتمش تو مزارش اصن باورم نمیشد این محمد همون محمد هستش
ولش کن
بگردم امروز ببینم تو این ارشیو شلوغم فیلم خوندنش رو پیدا میکنم یا نه
نفس هایم را؛
به ذڪر یاد تو دخیل بسته ام
ممنونم که اجازہ دادی
در هوای پاڪ تو نفس بڪشم...
شهید من،برادرم! پای آرمانهای تو مثل کوه استوار ایستادہایم..
#شهید_محمد_اسدی
@Mashghe_eshgh_dameshgh