مشقِ عشق ٬ دمشق
ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی رجز خونی هات هنوز توی گوشمونه پر قدرت با ایمان عاشقان
این کپسولهایی که پشت تویوتا میبینین و خمپارهپهایی که روی دوش مرتضی هستن
همشون مال دشمنه
که برای ما کادو میفرستاد ولی عمل نکرده بودن
کپسولها همون کپسولهای خونگی هست که قدیما هممون داشتیم
و برمیداشتن توش رو پر از ترکش و تی ان تی میکردن
یک لانچر دست ساز هم ساختن براش
شات میکردن روی سرم ما
یک مدت هم که ابگرمکن های ایستاده ی قدیمی رو اینکار میکردن که موج و شعاع ترکش خیلی بالاییییییی داره
همین کپسولها پونصد متر شعاع ترکش داره و اگر یک انسانی رو میگرفت پودرش میکرد
خلاصه ما زمستونا مشکلی نداشتیم و وسایل گرمایشی عین کپسول و ابگرمکن داشتیم
درخواست میدادیم تابستونا کولر برامون شات کنن ولی گوش نمیکردن نامردا😅
مشقِ عشق ٬ دمشق
ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی رجز خونی هات هنوز توی گوشمونه پر قدرت با ایمان عاشقان
با بچه های تخریب هماهنگمیکرد مرتضی که برن این عمل نکرده هارو از سطح منطقه جمع کنن روز زمین نمونه
بعد خودمون پاتک میزدیم انبار و کش میرفتیم خنثی شده هاش رو برای ماموریتهایی استفاده میکردیم
مثلا؟!
الان میگم
فاصله ما بین ما و دشمن تک خونه هایی وجود داشت
که گاها دشمن دون و پست فطرت از سنگر هاش بیرونمیومد و پشت این خونه ها قایم میشد و بچه های ما رو هدف میگرفت و ازمون زخمی و شهید میگرفت
با مرتضی عطای و رضا سنجرانی و چند تا دیگه از رفقا این کپسول و خمپاره ها رو بر میداشتیم
میرفتیمتو خونه ها کار میذاشتیم و یخورده تی ان تی و چند سانت فیتیله و بوووووووم
فاصله ی خونه ها تا سنگر های دشمن حدودا پنجا متر کم و بیش و تا سنگر های ما حدودا سیصد متر
گرگ و میشی هوا دولا دولا مصافت رو طی کردیم و رسیدیم داخل خونه
و منم تامین بچه ها اولین نفر میرفتم و اخرین نفر میومدم
رسیدم تو خونه و پشت بند من مرتض و رضا و بقیه بچه ها میومدن همشون کپسول و خمپاره روی دوششون اما
اسلحه نیاورده بودن😅
حالا طبق معمول اقا مرتضی دوربین گوشیش روشن و داره فیلم میگیره
مرتضی جان هر کی دوست داری دوربین خاموش کن
اینجا کله های دشمن تو سنگرهاشون پیداس
کار رو تموم کن بریم ...
میگفت : برو یره یادگاری میمونه😅
یک دیوار چهل سانتی داشت تو حیات پشتی که رو به دشمن بود و منم پشتش پناه گرفته بودم که اگر اومدن از خجالتشون در بیام