بازگرداندن سعید براتی، سرباز ربوده شده اهل خراسان شمالی قوت گرفته است و بزودی تحویل ایران می گردد.
#آزادی_نزدیک_است
#مشق_عشق_دمشق
هر چند جایی هستم و نتم خراب و خیلی نمیتونم انلاین باشم
ولی دلم نیمد چند خطی باهات حرف نزنم
زندگی با شهدا
شرایط و امکانات خاص خودش رو داشت
و اپشن های خیلی زیادی
ولی یک سمت دیگه ش ٬ دلتنگی های طاقت فرسایی داره که کار هر کسی نیست تحملش
البته اینا میدونن من پوست کلفتم
نوبتم رو هی میدن به دل نازک تر هااا
ولی خوب دلم خوشه با این حرفا:
هنوز نوبتمنشده
یا
گذاشتنم ازشون تعریف کنم
یا
زبون دارم و دست بقلم هستم و فعلا رسالتم اینه
و از این حرفای دل گول زدنکی...
چند وقت پیش یک صوت گذاشتم خاطره ی یکی از رفقا راجب شهید صدر زاده(سید ابراهیم)
که میگفت به سید گفتم چند جا براممسجل شد شهید میشم ولی از خدا خواستم بمونم کارهای عقب افتادم رو تموم کنم
سید گفت ولی من هیچ وقت نمیخوام عقب بیفته
چون به فردام مطمین نیستم...
همه ی ما جامونده ها یجورایی اینجوری هستیم
زمانی که میشد شهید شیم یجورایی حتی اگه به زبون نمیاوردیم ولی ته دلمون به مونده هامون و دلایل دنیایی مون فکر میکردیم که عقب انداحتیم شهادت رو ...
تعارف نداریم که...
ولی بچه ها خداییش سخته هاااااا
فکرشو بکن:
قراره تو یک عملیات ازاد سازی شرکت کنی
انگار میدونی برنمیگردی
تو این شرایط چیکار میکنی و به چیها فکر میکنیو از خدا چی میخوای؟؟؟؟؟
قراره از خیلی از معبر ها رد بشی
منطقه مین گذاری شده ...
کمین های نفراتی ...
اتش سنگین خمپاره و کپسول ...
اما قبلش باید از دلت بگذری
از ارزوهای دنیاییت
از نگاههای مادرت و خواب و خیالهاش
از رفیقات و تفرحات
خداییش سخته هاااااااا
به حرف ساده س
ولی به عمل ٬ نه...
یادمون بیاد همیشه
اون کسی که یک عمر گفت یا لیتنا کنا معک یا اباعبدلله
در عالم رویا ارباب رو دید
وسط معرکه
اقا بهش گفت وایسا جلومنماز بخونم و هر تیری اومد جاخالی داد
خورد به اقا...
با چشممدیدم اینها رو
شب عملیات خودزنی ...
بگذریموارد جزییات نشیم
فقط میخوام بگم خیلیها ٬ اولین نفر خود من ٬ فقط حرفیم
اره ...
اما اگر
عین #شهید_جواد_محمدی
تو اون موقعیت برنگردی و سرت یک خشاب کلاش رو قبول کنه و متلاشی بشه ولی وایسی ٬ اونوقت مرد هستی ...