سلام به همه اعضای کانال خب آشنایی من با یک عکس نوشته شروع شد که در پروفایل یه فردی که نوشته بود ما به خدا رنگ زده ایم واقعا این جمله منو تحت تاثیر قرار داد و کانال ایشون رو از اینترنت پیدا کردم وقتی وارد کانال شدم مطالب واقعا عالی بود و یک جمله ای که خیلی تلنگرانه بود برا من ( مقصود این نیست که همه ابوذر شوند...) و من صوت کتاب رشد رو دانلود کردم واقعا عالیه انشاﷲ بتونم کتاب نامه های بلوغ و تو می آیی بخرم اگر میتونستم همه کتاب های استاد رو میخریدم و میخوندم و به بقیه میدادم
z.
برای سالگرد مرحوم عین صاد
ما گرفتار صفایی ز دل یار شدیم
رفته رفته به تو انگار گرفتار شدیم
از عین نوشتیم و قلم صاد نوشت
از درد فراغ تو چنان خار شدیم
علیرضا محمودی
#سالگرد_ارتحال
۱۸ سال پیش ...
زندگی نوجوانیم تماما خلاصه می شد در مسجد و فعالیت های مختلف فرهنگی
یک روز یکی از روحانیون [که از بزرگان قدیم مسجد بود] از قم آمده بودند،
جلسه ای داشتیم،
بعد از جلسه رفتم پیششون
احساس میکردم باید تغییری بکنم
ولی نمیدونستم
به چی ؟
چطور ؟
همینطور یک سری سوالات کلیشه ای که از این و اون شنیده بودم رو پرسیدم.
او هم با کمال خوشرویی و مهربانی جواب میداد ولی
جوابهایی که بیشتر به من می فهماند :
این سوال تو نیست حرف خودت را بزن
حرف دلت را بزن!
همینطور که داشتیم صحبت می کردیم در
کنار کتابهای کتابخانه مسجد راه میرفتیم
در میان صحبتها کتابهایی که به نظرشون خوب بود رو بیرون می کشیدند و جمله ای در موردشون می گفتند ...
ناگاه کتابی با جلد قدیمی و کهنه _که احتمالا چاپش برای قبل از انقلاب بود_ رو بیرون کشیدند و گفتند: این هم کتاب خوبیه
شاید در جملاتی که برای کتابهای دیگه به کار برده بودند خیلی بیشتر تعریف و تمجید بود ...
ولی من همینطوری این کتاب رو از میان آن کتابها برداشتم،
گفتم ایشون کی هستند؟
گفتند: ادم بزرگی بوده،کتابهای خوبی داره، همین.
من که تا اون روز تقریبا هیچ کتابِ غیر درسی ای نخونده بودم،
و حال دست گرفتن هیچ کتابی رو نداشتم،
کتاب مسئولیت و سازندگی رو گرفتم
تنها با خواندن چند خط اول کتاب
تمام وجودم منقلب شد ...
دقیقا مثل کسی که گمشده ای رو که بعد از سالها گشتن یکدفعه پیدا کرده
آرام و قرار نداشتم
کتاب رواز خودم جدا نمی کردم
نگاهم به جملات کتاب نگاه معمولی نبود
دیگه نباید برای مطالعه کتاب دائما به خودم نهیب بزنم که حواست کجاست؟ داری درس میخونی ها ؟
گویی تمام سوالات نهان و آشکار زندگیم توی این کتاب جواب داده شده بود
نه، حتی بالاتر از این
شبیه کسی بود که گویی بعد از کلی تحیر و حیرت و سردرگمی به نزد پیری می رسد که هم بلد راه است هم با کمال محبت و رحمت تو را گام بگام راه می برد ...
این شروعی بود که هرگز از ذهنم فراموش نمی شود ...
ح.ی
سلام علیکم وقتتون بخیر 💐
من با یک کانال دوره مطالعاتی تقویت تفکر و تدبر در قران در شبکه مجازی آشنا شدم. که از اندیشههای استاد صفایی استفاده میکردند. از کتاب رشد شروع کردند من کتاب را خریدم و مطالعه کردم که حقیقتا خیلی برایم قابل فهم نبود. این گروه برای فهم بیشتر مطالب یک گروه موسسه راز انسان را معرفی کرد که در این کانال دوره مجازی دین اصیل توسط اقای اسکندری بر اساس اندیشههای استاد صفایی تدریس میشد . و همچنین طرح مطالعاتی شاکله که توسط اقای علی شاملو کتابهای استاد صفایی را توضیح میداد آشنا شدم. با گوش دادن به این صوتها جواب خیلی از سوالاتی که در ذهنم بی جواب مانده بود گرفتم تا جای که بعضی از صوتهای اقای شاملو را تقریر نویسی کردم. و صوتهای آقای اسکندری را چند بار گوش دادم .تا اینکه متاسفانه خبر فوت مرحوم آقای علی شاملو در گروه گذاشته و در جایی که سوالاتهایم را میپرسیدم بسته شد واقعا نعمت بزرگی را دست دادیم و ما همچنان در فقدان چنین بزرگوارانی رنج میبریم .امیدوارم که خداوند روح استاد صفایی و حجتالاسلام شاملو قرین رحمت الهی و با اهلبیت محشور کنه.
سلام
طوری که بنده با استاد صفایی آشنا شدم:
مثل هر انسان گم شدهٔ دیگه اواسط سن پر حاشیه نوجوانی ...غرق در ابهامات ، پر از شک و پر از سوال بودم
از این بابت اذیت میشدم . باید ریشه ای حل میشد باید از بنیادی ترین مسائل شروع میکردم اما نمیدونستم کجا برم و چه کنم...
یکروز یکی از دوستانم ، که نمازی از من نمیگذره مگر اینکه ایشون رو دعا کنم، جناب استاد رو به من و دوستان دیگه ام معرفی کردند
اصلا استاد رو نمیشناختم و با تعریفاتی که ازشون میشد غریبه بودم.
خوانش کتاب رشد رو شروع کردیم
در حیرت بودم از نوع این نوشتار ، عمق این گفتار و چقدر هنرمندانه کلمات در هر جمله به کار رفته بود.
با خواندن هر صفحه از کتاب لذتی از جنس رسیدن به حقیقت میبردم
بعد از اتمام کتاب ، سوگی برای من اتفاق افتاد .از دست دادن یک عزیز
در حال و هوای سوگواری بودم اما انگار نگاهم ، نِگرشم و رفتارم به دور از تصوراتی بود که قبلا میکردم
آرامشی داشتم که به معجزه شبیه تر بود
دست خدا رو بر روی سرم حس میکردم و دور از احساس پوچی و رسیدن به بن بست و ....اینها بودم
بعد از چند وقت کتاب رد پای نور استاد رو باز هم به معرفی یکی از دوستان خواندم
با خواندن هر قسمت از این کتاب تکه از قبلم رو بین برگه های کاغذ جا می گذاشتم
همراه راوی کتاب یعنی آقای ارسنجانی روز به روز بیشتر عاشق سیر و سلوک و روح این بزرگ مرد میشدم
در اواخر این کتاب حال و احوال زمانی که استاد به رحمت خدا میرن رو نوشته بود
من انگار که یکی از عزیزان خودم باشه و انگار نمیدونم که استاد در این دنیا نیستن و بار ها سر مزار ایشون نرفتم ، موقع خوندن اون صفحات به شدت اضطراب گرفتم و شدیداً گریه میکردم!
حالا بعد از آشنایی من از این عارف بزرگ ناراحتم که چرا بین عوام شناخته شده نیستن
چرا برای مزار ایشون مقبره ای نیست !
امیدوارم روزی برسه که همه این استاد رو بشناسن و نگرش و سیر معنوی ایشون جهانی بشه...
سلام خداقوت !
من تو فضای مجازی که چرخ میزدم خیلی عکس نوشته از صحبتهای ایشون رو میدیدم ولی نمیشناختمشون تا اینکه تلویزیون مستند زندگی ایشون رو نشون داد !
بعد زمانی گذشت تا اینکه مسئول کتابخانهٔ مدرسه مون بهم کتاب صراطشون رو معرفی کردن !
و وقتی خوندم خیلی برام جالب بود که نگاه ایشون به توحید خیلی فرق داره با دیگران !
خلاصه که انقدر جذب نوشتههای ایشون شدم که نمایشگاه کتاب که رفتم همش دنبال غرفهٔ انتشارات لیلة القدر بودم، که وقتی به طور تصادفی انتشارات لیلة القدر رو دیدم سرازپا نشناختم ! چون دیگه من بودم وَ کلی کتاب از استاد😁
ولی خب چون زیاد شناخت نداشتم از کتابها و یکسری حرفهای خاص راجع به ایشون شنیده بودم بنده خدا مسئول غرفه رو خیلی سوال پیچ کردم و ایشون هم لطف کردن با صبوری منو راهنمایی کردند و به همهٔ سوالاتم پاسخ دادند😅😬
خلاصه که اینجوری بود که ماهم وارد دریایِ نگاهِ جناب استاد شدیم !
باشد که با گوش دادن و استفاده کردن از صحبتهای ایشون و بزرگترهای دیگه به قول خودشون از ما بشریت انسان بسازند . . .
یاعلی مدد🌱
ماه چهارده
استاد علی صفایی حائری
کسی که
واژهها را برای زنده کردن و زنده نگه داشتن دین چون خمیر
چنان ورز داد و به بهترین شکل
با آن جمله ساخت ...
تا دل ببرد در این همه آلودگی و سردرگمی دوران ...
درست است که فهمیدن و چشیدن همین جملات و واژهها گاهی سخت است، و باید عمیق بود چون او از عمق دریای قرآن و معارف با تو سخن میگوید ...
درست است که چیدمان پازل با همین جملات که منشأ گستردهای دارند، سخت است ...
آری درست است، که مطالب پر پار اند و هر بار که میخوانی گویی نکتهای جدید را مییابیم...
ولی طعم و لذت فهمیدن و درست نگاه کردن با همه این سختیها بسیار شیرین است...
نوشتههای استاد
رشدمیدهد،
حرکتبه سمت
صراطرا در میان مه جاده نشان میدهد، انسان را در فصلهای زندگی ورق میزند، با آنها
مسئولیترا احساس میکنی، ساخته میشوی، روش نقد و روش برداشت میآموزی، در جاری قرآن تطهیر میشوی، نامهها و آیهها همه سبز و با طراوت اند، استاد امید داشت به جمعها و حاصل جمعها، حیات برتر را تصویر میکند، در آخر شاید او خواهد آمد روزی که تو میآیی ... دانیال
باسلام و احترام
استاد صفایی عزیز رو که روحشون قرین نور و رحمت خدای رحمان باشه ان شا الله ، از طریق ی پیج که تیکه هایی از کتابشون رو پست میکردن آشنا شدم. هرچقدر که این مطالب رو میخوندم تشنه تر میشدم انگار کلامشون همون گمشده ای بود که من تو هر کتاب یا سخنرانی پیدا نمیکردم جنس کلامشون عجیب به جانم می نشست نوع تفکرشون تحلیلی و روشنگرانه ست همان چیزی که جواب چراها و سوالهامو مثل ی آدم تشنه میتونستم بگیرم و سیراب شم. نوع تفکر و کلامشون تقریبا شبیه شهید مطهری که تبیین کننده مباحث دینی و اعتقادی ست. واقعیتش من هر متن و مطلب و کتاب و سخنرانی قانع ام نمیکند اما کلام استاد صفایی ی شادی عجیبی در وجودم ایجاد میکند چرا که با مطالعه جمله جمله کتابهاشون انگار چیزی در وجود خودم هست ولی با کلام استاد داره بیان و ابراز میشود. اولین کتابشون اخبات بود که تهیه کردم واقعیتش نمیدونم بگم کدام بهتر و تاثیرگذار تر است چرا که هر کتابشون تک تک جملاتشون پر است از نکته و هدایت و روشنگری. کمتر کتاب یا سخنرانی پیدا میشود که از هر جمله اش بتوانی یک نکته دریافت کنی و بیهوده گویی یاو بیهوده گویی یا تکراری نباشد.
بهرحال شکر خدای مهربانم که منو با کلام روشنگر و دلنشین استاد آشنا کرد.❤️
ان شا الله الرحمن بتونیم در مسیر حرکت و رشدمون آنچه برامون مقدر شده رو به درستی و کامل از این آموزه های ناب و کم نظیر دریافت و در نهایت عمل کنیم. 🤲
سلام
دوسه سالی از ازدواجم گذشته بود و تو زندگی مشترک و کار و تحصیل به بن بست رسیده بودم.
یکی از دوستان آقای مشاوری رو بهم معرفی کرد که پیش از درخواست جدایی یه سری بهش بزنم. حرف هایی بینمون رد وبدل شد که قانعم نکرد. موقع خداحافظی روی میز آقای دکتر، یه کتاب نازک با یه طراحی جلد بانمک دیدم.هنر خونده بودم به آقای مشاور گفتم کتاب خودتونه.گفت نه ولی عالیه.امانت ببرش .بعد بازش کرد و توی صفحه اول اسم خودش رو نوشت وگفت پس بیارش.هر وقت از اینجا رد شدی بده نگهبان.
دم صبح که غصه دار تر بودم کتاب رو شروع کردم به خوندن. همون چند صفحه اول تصمیم گرفتم نکات مهمش رو بنویسم.
کتاب رو یکبار خوندمش و همون یکبار، دغدغه های من رو تو زندگی عوض کرد، چندروز بعد برگشتم پیش آقای مشاور وگفتم این کتاب رو دیگه بهتون پس نمیدم و میخوام بقیه کتابهاشون رو مطالعه کنم و باهمسرم هم به زندگی ام ادامه میدم، نمیدونم چقدر استاد صفایی رو فهمیدم و چقدر تونستم شبیه دغدغه های ایشون رشد کنم ولی زندگی آروم و موفقی رو تجربه کردم .روح استاد متعالی ان شاءالله.
M.e
به نام خدا
سلام
آشنایی من با استاد بزرگوار و کم نظیر مرحوم صفایی آشنایی جوان بحران زدهای بود که سالها به دنبال خدا گشته بود و این گشتن ها او را حیران و سرگردان کرده بود ...
دختر جوانی بودم با انبوهی سوال که از نوجوانی پاسخهای اقناع کنندهای دریافت نکرده بودم از طرفی دچار سرخوردگی و زدگی از بعضی مذهبیها شده و احساس خستگی و محرومیت داشتم. قبل از انقلاب بود و دسترسی به اساتید روحانی به سختی میسر میشد.
یکی از دوستان که سرگشتگی ام را میدانست طلبه جوانی را معرفی کرد که دارای ویژگیهای خاص است. خدمت ایشان رسیدم و سوالاتم را یکی پس از دیگری گفت، به تمام سوالاتم کاملاً گوش کردند و پس از تأملی گفتند بلند شو بلند شو برو... هیچکس پاسخ تو را نمیتواند بدهد، تو خودت باید به جواب برسی.
من که دچار شک شده بودم که این چه برخوردی است، خشکم زد و نمیفهمیدم چه باید کنم. ایشان دوباره گفتند چرا نمی روید؟ بلند شو برو...
ومن شکسته تر از همیشه در حالی که گیج می زدم بلند شدم و به دوستم گفتم این دیگر چه کسی است؟! و او باز هم از ایشان دفاع کرد که او روانشناس و عالم واردی است.
به منزل برگشتم. ساعتی بعد دوستم تلفن زد و گفت آقای صفایی گفتند فردا بگو بیاید تا جوابش را بدهم. فردای آن روز ایشان منِ سرگشته و بی سامان که همچون پازلی به هم ریخته بودم را سروسامان داد وهر قطعهای را در جای خودش نشاند و ساماندهی کرد.
مرا از زیر بارِ آن همه ابهام و درگیری آزاد ساخت و جلسات ادامه یافت در یکی از جلسات ایشان گفتند هرچه داشتم گفتم و در ادامه فرمودند عیبی ندارد زکات علم نشر آن است و اما برخوردی که آن روز صورت گرفت بهترین درس و عالیترین عملی بود که در روح و روانم نشست. ایشان با طرد کردن و از خود راندن اتفاقی را رقم زدند که در غیر آن برای من بت میشدند و من متوجه شخص ایشان به عنوان منجی میشدم و اسیر یا مرید و یا سایر آفتها سراغم میآمد. اما من همواره هیچ توجه و گرایشی به شخص ایشان نداشتم ولی شخصیت و عظمت وجود الهی ایشان، معجزه ای برای خانواده و دوستان ما بودند و هنوز بعد از 24 سال راه و روش برخورد ایشان و پاسخگویی به سوالات و بیان مطالب سنجیده برای ما حیات بخش و آموزنده است.
ایشان بارها میگفتند من با کسانی که میخواهند از ابتدا شروع کنند (قریب این مضمون) نمیتوانم همراهی کنم، بلکه در پی کسانی هستم که به تمام درها زدهاند و خسته و درمانده اند و مثال هایی برای این موارد را مطرح می کردند.
از شیوه های برخوردی که در شب های ماه رمضان در مشهد به یاد دارم این است که وقتی وارد مجلسی که قرار بود سخنرانش باشند شدیم، ایشان مشغول ریختن شربت در لیوان ها برای پذیرایی از شرکت کنندگان بودند.
در یکی از همین شب ها که سخنران جلسه بودند، در جمع حضور پیدا نکردند و در پاسخ پیگیری دوستان گفتند: خودتان به خود بیاید و به فکر خودتان باشید، مگر همیشه باید کسی برایتان صحبت کند؟! در اینگونه برخوردهای ایشان صدها پیام بود که بیشتر از سخنرانی موثر بود.
به دعوتها برای جمعهای محدود همیشه پاسخ مثبت میدادند وقتی با دانش آموزانم سر سفره افطار بودیم و ایشان قبول زحمت کرده بودند به محض ورود رو به جمع گفتند آفرین آفرین چه جالب است معلم و شاگردها در کنار هم...
وقتی به منزل زوج جوانی( پسر و عروسم) دعوت شدند ایشان آن زمان ۲۰۰ هزار تومان که در آن زمان ارزش زیادی داشت هدیه دادند و به داماد گفتند هر زمان داشتی به دیگران بده و داستانی را برای پسرم از خودشان بیان کردند که هیچکسِ دیگر حتی فرزندانشان اطلاعی از آن نداشتند، فرموده بودند از سود سرمایهای که به کار انداخته بودند رقم بالایی به ایشان داده بودند و ایشان در جا چک را امضا کرده و برای ساخت خانه برای نیازمندان رد کردند و وقتی آمده بودند سوار اتوبوس شوند در جیبشان هیچ مبلغی نداشتند.
باسلام و احترام
استاد صفایی عزیز رو که روحشون قرین نور و رحمت خدای رحمان باشه ان شا الله ، از طریق ی پیج که تیکه هایی از کتابشون رو پست میکردن آشنا شدم. هرچقدر که این مطالب رو میخوندم تشنه تر میشدم انگار کلامشون همون گمشده ای بود که من تو هر کتاب یا سخنرانی پیدا نمیکردم جنس کلامشون عجیب به جانم می نشست نوع تفکرشون تحلیلی و روشنگرانه ست همان چیزی که جواب چراها و سوالهامو مثل ی آدم تشنه میتونستم بگیرم و سیراب شم. نوع تفکر و کلامشون تقریبا شبیه شهید مطهری که تبیین کننده مباحث دینی و اعتقادی ست. واقعیتش من هر متن و مطلب و کتاب و سخنرانی قانع ام نمیکند اما کلام استاد صفایی ی شادی عجیبی در وجودم ایجاد میکند چرا که با مطالعه جمله جمله کتابهاشون انگار چیزی در وجود خودم هست ولی با کلام استاد داره بیان و ابراز میشود. اولین کتابشون اخبات بود که تهیه کردم واقعیتش نمیدونم بگم کدام بهتر و تاثیرگذار تر است چرا که هر کتابشون تک تک جملاتشون پر است از نکته و هدایت و روشنگری. کمتر کتاب یا سخنرانی پیدا میشود که از هر جمله اش بتوانی یک نکته دریافت کنی و بیهوده گویی یا تکراری نباشد.
بهرحال شکر خدای مهربانم که منو با کلام روشنگر و دلنشین استاد آشنا کرد.❤️
ان شا الله الرحمن بتونیم در مسیر حرکت و رشدمون آنچه برامون مقدر شده رو به درستی و کامل از این آموزه های ناب و کم نظیر دریافت و در نهایت عمل کنیم. 🤲
با سلام و خدا قوت
در خصوص آشنایی با اندیشه و مطالب استاد بزرگوار علی صفایی حائری باید عرض کنم
بنده یکی از کسانی هستم که می تونم بگم اولین جرقه های گرایش و انگیزه آم به خدا و دین و مسیر خاص الهی از زمانی شروع شد که کتاب " نامه های بلوغ "" ایشان را خواندم .
من از جمله کسانی بودم که علاقه و گرایش خاصی به معنویت و خداخواهی داشتم..
همیشه با خودم می گفتم چیکار باید بکنم
یادمه خواهرم تو مدرسه تو یک مسابقه برنده شده بود و جایزه ای که بهش داده بودند کتاب نامه های بلوغ استاد صفایی بود.
یک روز بدون برنامه ریزی و نیت خواندن ،کتاب نامه های بلوغ رادستم گرفتم ..همین طوری ورق می زدم که چشمم به چند خطی از کتاب افتاد .
نامه هایی که مخاطب آن پسرش محمد بود
چنان جذب کتاب شدم که احساس کردم این کتاب را استاد علی صفایی حائری مختص من و برای من نوشته..چندین بار کتاب رو خیلی دقیق خواندم .روی برخی مطالبش ساعت ها فکر می کردم و خودم را مخاطب کتاب قرار می دادم.
مطالب کتاب مثل باران بر کویر تشنه قلبم نشسته بود.
یک آگاهی و یک هشیاری و یک روشنی خاصی این کتاب در قلب من روشن کرد که با اینکه سالها گذشته از طریق راهی که از طریق ایشان پیدا کردم کل زندگی ام.اهدافم.شناختم تحت تاثیر قرار گرفت و از طریق بینشی که از کتاب گرفتم روزی های معنوی دیگری در مسیرم قرار گرفته و هم چنان ادامه دارد که مدیون کتاب ایشان هستم.حتی بارها و بارها به اطرافیانم گفتم کتاب نامه های بلوغ استاد علی صفایی حائری منو از تاریکی به روشنی آورد.
به جرات تمام میگویم بیداری قلبم را از نوشته های قدسی ایشان دارم .کسی نیستم ولی اقلا می دانم مسیر حقی هست که باید رفت و در جا نزد .
سکون شایسته انسانی که ابد در پیش دارد نیست .
روح بزرگ و مطهر ایشان آن شالله در جوار ائمه ع در آرامش باشد .
ولیپور