سمنان برای اعلام وجود در ایران ، پنج و نیم ریشتر زلزله اومده

❌من دو چیز را باور ندارم: ۱. ترامپ طی دو هفته آینده تصمیم خواهد گرفت که وارد جنگ بشود یا نشود! ۲. پدافند رژیم فقط چند روز دیگر برای رهگیری موشک‌های ایران توان دارد! ترامپ باز هم در حال زمان خریدن و فریب دادن ماست. اینکه سطح هوشیاری و حمله ما را کاهش دهند. و به امید اینکه اسرائیل دیگر توان ادامه ندارد همین الان ایرانی ها احساس پیروزی کنند. این مکر برای تغییر محاسبات نظامی و سیاسی ماست. - علیرضا زادبر -

وسط جنگ باید شبهات اعتقادی و خرافاتی که خود مردم دارن ولی پای اسلام میزنن رو هم باید پاسخ بدیم بدبختیش اینکه هرچه قدرم توضیح میدی بازم قبول نمیکنن 😐

ما الان تو شهریم آقا ما زنده ی این شهر رو به براندازا ندادیم، جنازه اش رو هم دست اسرائیلی نمیدیم. خیالتون راحت

از یاد نبریم که زمانی همین مردهای باغیرت، ۸ سال تمام تنها با تفنگ در مقابل دشمن ایستادند و با یاری خدا پیروز شدند. خدا ما را پیروز خواهد کرد. 🇮🇷

ـ بیچاره‌کردن‌اسرائیلی هاهم‌پزه هم‌سبک ِ‌زندگیمونه.... #انتقام_ملی @Mashlab_ir2 | حاجی جــبـهـه

فاکس نیوز به نقل از یک مقام اسرائیلی: اگر آمریکا به تأسیسات غنی‌سازی هسته‌ای زیرزمینی فردو ایران حمله نکند، اسرائیل به‌طور جدی در حال بررسی حمله کماندویی است.

جووووون بابا تو فقط کماندوهاتو بفرست 🙈😅

کاش جنگ هم مثل مذاکره‌ غیر مستقیم بود، هر دو طرف بمبا رو مینداختن تو سوریه.

خدا می‌دونه بعد از سید، چند بار آرزوی مرگ کردی برای خودت ولی خب لیاقت مردان خدا جز شهادت چیزی نیست. شنیده ها حاکی از شهادت ابوعلی و فرزندش دارد

رسانه های لبنانی: خودروی محافظ شخصی سید حسن نصرالله، شهید الخلیل همراه یکی از فرماندهان حشد شعبی به نام سید حیدر موسوی در طی هدف‌گیری جنگنده اسرائیلی در آسمان ایران، منفجر شده و منتهی به شهادت آنان گردید. _آنان از مرز عراق به ایران وارد شده بودند و به مقصد تهران حرکت می‌کردند. #سید_حسن #ابو_علی @Mashlab_ir2 | حاجی جـبهـه

فقط یکبار گریه کردم ستارخان در خاطراتش می‌گوید: من هیچوقت گریه نکردم، چون اگر گریه می‌کردم آذربایجان شکست می‌خورد و اگر آذربایجان شکست می‌خورد ایران شکست می‌خورد. اما یک بار گریستم و آن زمانی بود که ۹ ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و باضعف شدید بوته را با خاک ریشه میخورد گفتم الان مادر کودک مرا ناسزا می‌دهد و می‌گوید لعنت به ستارخان. اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: اشکالی ندارد فرزندم، خاک می‌خوریم، اما خاک نمی‌دهیم. آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Mashlab_ir2 | حاجی جبهـه