eitaa logo
مسیر دانشجویان زنجان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
599 ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
94.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سئوال شما از مسئولین چیه ؟!🤔 🔷گفتگویی با مسئولین دانشگاه زنجان در رابطه با مشکلات صنفی : 1️⃣چرا ساخت و ساز ، تعمیرات دانشگاه و خوابگاه ها تابستان انجام نمی‌شود ؟ 2️⃣چرا بستر انجام تحقیقات و پژوهش ها فراهم نیست ؟ 3️⃣برای دانشجویی که سنوات خورده و امکان پرداخت مبالغ رو نداره چه تدبیری اندیشیدید؟ 4️⃣چرا بحث فرهنگ ایرانی اسلامی در دانشگاه کمرنگ شده ؟ به همراهی : جناب آقای جلال بازرگان (رئیس دانشگاه) جناب آقای علیرضا حاجیلو (مدیر حوزه ریاست) جناب آقای قره‌داغی (رئیس دفتر نهاد مقام معظم رهبری) جناب آقای موحدی (معاونت امور مالی اداری) جناب آقای رسولی (معاونت آموزشی) سرکار خانم افشاری (معاونت فرهنگی و اجتماعی) @basijznu
📸 💠 دیدار و نشست صمیمی شورای مرکزی و اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه های استان زنجان با حجت الاسلام والمسلمین نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه زنجان با ما در "مسیر"بمانید @masir_zn
🔻نقش بازیگران جدید در منطقه 🔻 "نشست سیاسی پیرامون تحولات منطقه" با بیان شیوای حجت الاسلام و المسلمین "حاج آقا رفیعی " 🗓️زمان :دوشنبه ۲۶ آذر ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۳۰ـ۱۴ 📍مکان :دانشکده علوم اجتماعی،سالن منزوی @basijznu
کم کم روزهای سرد و برفی زمستان به پایان می‌رسید و مردم برای آمدن بهار لحظه‌شماری می‌کردند. گویی حتی زمستان نیز در روزهای پایانی‌اش شور و هیجانی کودکانه پیدا کرده بود. برف‌های سپید و یخ‌زده‌اش، نوید بهاری سبز و پرطراوت را می‌داد. پنج روز از بهار گذشته بود که خانواده‌ای ساده و مذهبی در شهر سلطانیه، صاحب نخستین فرزند خود شدند؛ دختری که نامش را محترم نهادند. از همان ابتدا دردانه پدر بود و هر لبخندش دل پدر را روشن می‌کرد. روزهای کودکی‌اش در کنار خانواده‌ای سرشار از محبت سپری شد، اما سنت‌های زمانه اجازه ندادند که او به بلوغ کامل برسد؛ محترم در ۱۴ سالگی ازدواج کرد، همان‌گونه که رسم بسیاری از دختران آن دیار بود. سال‌ها گذشت و خداوند به او سه پسر و دو دختر عطا کرد. زندگی با تمام سختی‌هایش روی خوش به او نشان می‌داد و لحظه‌های شاد بسیاری را برایش رقم زد. اما روزگار بی‌رحم‌تر از آن بود که اجازه دهد این خوشی‌ها برای همیشه پایدار بمانند. در یک روز سرد زمستانی، دست قضا همسرش را از او گرفت. محترم باید برای پنج فرزند کوچک‌اش، هم پدر می‌شد و هم مادر. روزهایی سخت و پر‌مسئولیت در پیش بود، اما او هیچ‌گاه از پای ننشست. ‌پسر بزرگ‌اش، حجت‌الله، کم‌کم مرد خانه شد و دست برادر کوچکترش، اسدالله، را گرفت تا بار زندگی را از دوش مادرشان سبک‌تر کنند. محترم با تمام توان‌اش فرزندانش را در مسیری درست تربیت کرد. هر موفقیتی که از آن‌ها می‌دید، قلبش را لبریز از غرور و امید می‌کرد. اما سرنوشت، او را برای سختی‌های بیشتری آماده کرده بود. وقتی انقلاب آغاز شد، زندگی خانواده محترم نیز وارد فصل جدیدی شد. حجت‌الله نخستین عکس امام خمینی را به شهر آورد و مقالات ایشان را میان مردم پخش کرد. روزی برادر محترم به او گفت: «خواهر، مراقب فرزندانت باش. تو بچه‌هایت را یتیم بزرگ کردی، حالا می‌خواهی آن‌ها را در این راه از دست بدهی؟» اما محترم با صلابتی وصف‌ناشدنی پاسخ داد: «نمی‌شود که همه پنهان شوند؛ پس چه کسی پشت امام بایستد؟» آن شب، اسدالله در مسجد سخنرانی کرد و گفت: «نباید امام را تنها بگذاریم.» و این سخنان آغازی شد بر فعالیت‌های پر‌شور انقلابی او و برادرش. حجت‌الله و اسدالله همراه دوستانشان خانه بهایی‌ها را تخریب کردند و خانه محترم نیز به محلی امن برای جوانان انقلابی تبدیل شد. 🆔https://eitaa.com/pnu_soltanieh