❁اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج❁
🌾ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا
🌾تنها امید خلق جهان! یابن فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیا بیا
#جمعه_های_انتظار
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🏴🏴🏴
خوبی یا بدی
⏳چوپانی ماری را ازمیان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجین گذاشته و به راه افتاد.
چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمد و گفت: به گردنت بزنم یابه لبت؟
چوپان گفت: آیا سزای خوبی این است؟
مار گفت: سزای خوبی بدی است...!!!
و قرارشد تا از کسی سوال کنند، به روباهی رسیدند و از او پرسیدند چاره ی کار را.
روباه گفت: من تا صورت واقعه را نبینم نمی توانم حکم کنم.
برگشته ومار را درون بوته های آتش انداختند، مار به استمداد برآمد.
روباه گفت: بمان تا رسم خوبی از جهان بر افکنده نشود.
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
دانلود مداحی شب دهم حسین سیب سرخی محرم 98 ✔️نیم بها شب 10 محرم ۹۸ صوتی ✔️ - مسلمان.mp3
7.45M
🎼 مداحی سوزناک 🖤
🎧 بزار که یه کم نگاهت کنم....
🎤 کربلایی حسین سیب سرخی
🏴 ویژه روز دهم محرم(ابا عبدالله ع)
#مـاه_مـحـرم
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🏴🏴🏴
قضاوت کردن داود نبی (ع)
📜روزی حضرت داود (ع) از حضرت حق خواست که قضاوتی را به او کمک کند که اگر خدا بود چنین قضاوتی بین دو شاکی میکرد.
حضرت حق فرمود: «ای داود از این سودا و تقاضا درگذر و بر اساس آنچه میبینی قضاوت کن.»
اما داود نبی (ع) اصرار کرد.
روزی حضرت حق جلجلاله به او فرمود:
«فردا نزد تو پیرمردی با جوانی برای دادرسی مراجعه خواهند کرد، بین آن دو قضاوت نکن تا من قضاوتی بکنم که در روز رستاخیز در بین مردم خواهم کرد.»
صبح روز بعد شد و پیرمردی، جوانی را نزد داود (ع) آورد و گفت:
«این جوان این انگور را از باغ من دزدیده است. جوان بیچونوچرا دزدی از باغ این پیرمرد را پذیرفت.»
جبرییل نازل شد، در حالیکه مردم شاهد قضاوت داود (ع) بودند به داود (ع) امر کرد، از کمر خنجر خود را در بیاور و به دستان این جوان بسپار تا پیرمرد را بکشد و سپس جوان را آزاد کن.
داود (ع) از این قضاوت الهی ترسید؛ ولی چون خودش خواسته بود، تسلیم امر حق شد.
در پیش چشم مردم! دستان پیرمرد را گرفت و خنجر به جوان داد و امر کرد جوان سر پیرمرد را برید.
مردم از این قضاوت داود (ع) آشفته شدند و حتی دوستان او، او را رها کردند.
مدتی گذشت، همه داود (ع) را به بیدینی و بیعدالتی متهم کردند.
داود نبی (ع) سر در سجده برد و اشکها ریخت و از خدا طلب کرد تا شایعات را از او دور کند.
ندا آمد: « ای داود! مردم را به باغی که برای این پیرمرد بود ببر. به مردم بگو این قضاوت، امر من بود.
آن پیرمرد قاتل پدر این جوان بود و این باغ ملک پدر این جوان.
پس پسر، قاتل پدر را قصاص کرد و به باغ خود رسید.
گوشه باغ را بکَن، خمرهای طلا خواهید دید که برای این پسر است.
به مردم نشان بده تا باور کنند این قضاوت از سوی من و درست بود.
ای داود (ع) دیدی! من نخواستم قضاوتی به تو نشان دهم، به اصرار تو این کار را کردم. چون نمیخواستم در بین مردم به بیدینی و ناعدالتی متهم شوی.
چنانچه بسیاری از مردم چون از کارهای یکدیگر بیخبر هستند و علم ندارند مرا به بیعدالتی متهم میکنند و از من دور میشوند.
در حالیکه اگر از عمق افعال من باخبر شوند هرگز در مورد من چنین گمان نمیکنند و مرا دوست میدارند.
ای داود خواستم بدانی این انسان با جهل خود چه ظلمی در حق من روا میدارد و از نادانی، مرا به بیعدالتی متهم میکند،
مگر کسانی که مرا به توحید راستین شناخته و باور کردهاند.
نزد من محبوبترین بنده کسی است که مرا به جمیع صفات توحید بشناسد و یقین بر پاکی من کند.»
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🏴🏴🏴
📖 در تاریخ طبری آمده است: امام حسین علیه السَّلام در شب عاشورا از لشکر دشمن مهلت عبادت خواستند
و در آن شب با صوت و معنی تلاوت قرآن در دشت کربلا نمودند،
طوری که از صدا و معنی آیات قرآنِ حضرت، تعداد سی نفر از لشکر عمر سعد جدا شده و به سمت یاری امام آمدند و در کربلا در رکاب حضرت به شهادت رسیدند.
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🏴خـداحـافـظ ای بـرادر زیـنــب
در دل صحرا شهیدان بی کفن افتادهاند
عاشقان در کربلا خونین بدن افتادهاند
لالههای فاطمه پرپر میان خاک و خون
در گلستان بلا چون یاسمن افتادهاند
سر جدا قربانیان نهضت سرخ حسین
روی خاک نینوا دور از وطن افتادهاند
تشنگان وادی آزادگی در بحر عشق
در کنار علقمه صد پاره تن افتادهاند
#مـاه_مـحـرم
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯