#چند_نکته
اثرات منفی موسیقی از نظر ائمه، دانشمندان دینی و دانشمندان غربی
١.بی تفاوت شدن نسبت به ناموس:
امام صادق فرمودند: زمانی که در خانه کسی به وسیله موسیقی، زنان و مردان گرد هم آیند، شیطان نَفَسی شیطانی در او می دمد که بعد از آن غیرت را از دست می دهد.
@masire_shahadat
#حدیث_روز☀️
امام علی علیه السلام فرمودند:
بدترین مردم کسی است که خود را بهترین مردم پندارد.
غررالحکم، حدیث ۵٧٠١
@masire_shahadat
#مطالعه_در_چند_دقیقه
کتاب: سه دقیقه در قیامت
بخش #بیست_هفتم ارسالی
شهيد و شهادت١
در اين سفر كوتاه به قيامت، نگاه من به شهيد و شهادت تغيير كرد. علت آن هم چند ماجرا بود:
يكي از معلمين و مربيان شهر ما، در مسجد محل تلاش فوقالعادهای داشت كه بچهها را جذب مسجد و هيئت كند. او خالصانه فعاليت ميكرد و در مسجدي شدن ما هم خيلي تأثير داشت.
اين مرد خدا، يكبار كه با ماشين در حركت بود، از چراغ قرمز عبور كرد و سانحه اي شديد رخ داد و ايشان مرحوم شد.من اين بنده خدا را ديدم كه در ميان شهدا و هم درجه آنها بود!
من توانستم با او صحبت كنم.
ايشان بهخاطر اعمال خوبي كه در مسجد و محل داشت و رعايت دستورات دين،به مقام شهدا دست يافته بود. در واقع او در دنيا شهيد زندگي کرد و به مقام شهدا دست يافت.
اما سؤالي كه در ذهن من بود، تصادف او و عدم رعايت قانون و در واقع علت مرگش بود. ايشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشين سكته كردم و از دنيا رفتم و سپس با ماشين مقابل برخورد كردم. هيچ چيزي از صحنه تصادف دست من نبود.
در جايي ديگر يكي از دوستان پدرم كه اوايل جنگ شهيد شده بود و در گلزار شهداي شهرمان به خاك سپرده شده بود را ديدم. اما او خيلي گرفتار بود و اصلا در رتبه شهدا قرار نداشت! تعجب كردم. تشييع او را به ياد داشتم كه در تابوت شهدا بود و...
اما چرا؟!
خودش گفت: من براي جهاد به جبهه نرفتم. من به دنبال كاسبي و خريد و فروش بودم كه براي خريد جنس، به مناطق مرزي رفتم که آنجا بمباران شد. من کشته شدم. بدن من با شهداي رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
@masire_shahadat
#چند_نکته
اثرات منفی موسیقی از نظر ائمه، دانشمندان دینی و دانشمندان غربی
٢_مرگ ناگهانی و قبول نشدن دعا:
امام صادق فرمودند: خانه ای که در آن غنا باشد، از مرگ و معصیت دردناک ایمن نیست، و دعا در آن به اجابت نمی رسد و فرشتگان وارد آن نمی شوند.
@masire_shahadat
💠 آیت الله بهجت(ره): هرکس عادت به تاخیر #نماز ها کرده است، خود را برای تاخیر در همه امور زندگی آماده کند.
تاخیر در ازدواج،
تاخیر در اشتغال،
تاخیر درتولد اولاد،
تاخیر در سلامتی و عافیت؛
هر قدر که امور نمازت منظم باشد، امور زندگیت هم تنظیم خواهد شد
@masire_shahadat
🔰رجب، ماه استغفار و عبادت!
📌باید سنت های اسلامی را به فرزندان بیاموزیم...
شهید مطهری:
این ماه(رجب) ، ماه استغفار و ماه عبادت و روزه است
و این سنتها در میان ما، در حال فراموشی است. بچههای ما کم کم حتی نام ماههای قمری را هم از یاد میبرند و نمیتوانند آنها را ذکر کنند، ولی به هر حال تکلیف (بیان سنتهای اسلامی) از ما ساقط نمیشود
@masire_shahadat
#خاطرات_شهدا🌹
از هاشم پرسیدم: جزوِ کدوم جناحِ سیاسی هستی؟ گفت: پدرجان! دین من اسلام و کتابم قرآنه. هر چه قرآن بگه عمل می کنم، کاری هم به دسته بندیهای سیاسی ندارم... هاشم این را گفت و سکوت کرد. بعد از کمی فکر ادامه داد: اگه ولایت فقیه بگه دو دستی اسلحه ی خودتون رو تحویلِ دشمن دهید، من اینکار رو می کنم، چون سخنِ ولایت فقیه ، سخن قرآن و خداست...
📌سردار شهید هاشم اعتمادی
@masire_shahadat
#مطالعه_در_چند_دقیقه
کتاب:سه دقیقه در قیامت
بخش #بیست_هشتم ارسالی
شهید و شهادت ٢
اما مهمترين مطلبي كه از شهدا ديدم، مربوط به يكي از همسايگان ما بود. خوب به ياد داشتم كه در دوره دبستان، بيشتر شب ها در مسجد محل، كلاس و جلسه قرآن و يا هيئت داشتيم. آخر شب وقتي به سمت منزل مي آمديم، از يك كوچه باريك و تاريك عبور مي كرديم.
از همان بچگي شيطنت داشتم. با برخي از بچهها زنگ خانه مردم را ميزديم و سريع فرار ميكرديم!
يك شب من ديرتر از بقيه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان كوچه بودم كه ديدم رفقاي من كه زودتر از كوچه رد شدند، يك چسب را به زنگ يك خانه چسباندند! صداي زنگ قطع نميشد.
يكباره پسر صاحبخانه كه از بسيجيان مسجد محل بود، بيرون آمد. چسب را از روي زنگ جدا كرد و نگاهش به من افتاد. او شنيده بود كه من، قبلا از اين كارها كرده ام، براي همين جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت: بايد به پدرت بگويم که چه كار ميكني!
هرچي اصرار كردم كه من نبودم و... بي فايده بود. او مرا به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا زد.
آن شب همسايه ما عروسي داشت. توي خيابان و جلوي منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتي اين مطلب را شنيد خيلي عصباني شد و جلوي چشم همه، حسابي مرا كتك زد.
اين جوان بسيجي كه در اينجا قضاوت اشتباهي داشت، چند سال بعد و در روزهاي پاياني دفاع مقدس به شهادت رسيد. اين ماجرا و كتك خوردن به ناحق من، در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت ميز گفتم: من چطور بايد حقم را از آن شهيد بگيرم؟ او در مورد من زود قضاوت كرد.
او گفت: لازم نيست كه آن شهيد به اينجا بيايد. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهيد راضي شوي.
بعد يكباره ديدم كه صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان هر صفحه پاك ميشد و اعمال خوب آن ميماند. خيلي خوشحال شدم. ذوق زده بودم. حدود يكي دو سال از اعمال من اينطور طي شد. جوان پشت ميز گفت: راضي شدي؟
گفتم: بله، عالي است. البته بعدها پشيمان شدم. چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاك كند!؟
اما باز بد نبود. همان لحظه ديدم آن شهيد آمد و سلام و روبوسي كرد. خيلي از ديدنش خوشحال شدم. گفت: با اينكه لازم نبود، اما گفتم بيايم و حضوري از شما حلاليت بطلبم. هرچند شما هم به خاطر كارهاي گذشته در آن ماجرا بي تقصير نبودي.
ادامه دارد...
@masire_shahadat
#وصیت_شهدا
از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجابهای روز، چون این حجابها بوی حضرت زهرا(س) را نمیدهد.
شهید هادی ذوالفقاری
#حجاب
#حجاب_زهرایی
@masire_shahadat
#وصیت_شهدا
وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمتها برای مردم عراق این است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشور زندگی میکنم مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولی فقیه باشند و با بصیرت باشند چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید.
شهید هادی ذوالفقاری
#ولی_فقیه
@masire_shahadat