🌷امام خامنه ای(مدظله العالی):
انس با کتاب چیز بسیار با ارزشی است📔 و من خواهش می کنم که همه و همه با کتاب انس پیدا کنند.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
یک کانال با معرفی کتاب های📚شهدایی خوب
همراه با گزیده ای از کتاب ها
و یه عالمه مطلب های قشنگ دیگه☺️
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
برای عضویت 👇👇👇👇👇👇👇👇
@masirshahid
#کتاب
افرادی که کار روزانه دارند مثلاً کارمند اداری، کارگر، کاسب و یا کشاورز هستند وقتی به خانه میآیند، بخشی از زمان را ولو نیم ساعت برای کتاب خواندن بگذارند. آیتالله خامنهای
📗📘📙
@masirshahid
🌹 #معرفی_شهید 🌹
🌼نام : محمدحسین
🌼نام خانوادگی : محمد خانی
🌼تاریخ تولد : ۱۳۶۴/۴/۹
🌼تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۶
🌼مکان شهادت : سوریه
🌸زندگینامه شهید بزرگوار🌸
💠متولد نهم آبان ۱۳۶۴💠 بود، در تهران. مثل همه دهه شصتی ها چیز زیادی از دفاع مقدس و حال و هوای جهه ها به یاد نداشت.مطابق سالروز تولدش تنها ۴ ساله بود که روح الله به خدا پیوست.اما از همان کودکی سرباز امام بود و گوش به فرمان خلف صالحش. و دقیقا به همین دلیل هم بود که وقتی شنید همه دغدغه رهبری حفظ حرمین شریفین است و دلش از حمله تکفیری ها به درد آمده، 💠زن و بچه ۹ ماهه اش💠 را به خدا سپرد و لباس رزم پوشید. رفتا تا این بار نه فقط از ناموس ملت و کشورش که از حرم آل الله در کشوری غریب دفاع کند.
هر چند دفاع را فقط در جنگ و اسلحه نمی دید، او سال های متمادی در اردوهای جهادی در مناطقی همچون بشاگرد، جور دیگری دفاع را در خدمت به مردم محروم آنجا تجربه و تمرین کرده بود. مرد عمل بود و شجاع. مرید امام حسین (ع) بود و به قول مادرش اصلا مدافع حرم به دنیا آمده بود. آخرین بار که آمد فروردین ماه امسال بود، بعد از آن رفت و وقتی برگشت تنها لبخندی از رضایت بر لب داشت.محمد حسین محمد خانی حالا دیگر آرام گرفته بود.😍😔
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
@masirshahid
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
🔴در محضر عارف شهید احمدعلی نیری ~~
شهید احمدعلی نیری درروستای آینه ورزان دماوند در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود.
احمدعلی از همان ابتدا هم به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار پایبند بود و نسبت به کسانی که غیبت میکردند به شدت واکنش نشان میداد.
احمدعلی با همان سن نوجوانیش آنقدر سریع اوج گرفت که به مراحلی از عرفان دست یافت.
این شهید بزرگوار سرانجام در عملیات والفجر۸ در منطقه ی فاو در سن ۱۹ سالگی در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ به سعادت ابدی و آرزویش، شهادت، رسید.
🌹شهدارا یادکنیم با ذکر صلوات🌹
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
📚موضوع مرتبط:
#شهید_احمدعلی_نیری
#شهید_دفاع_مقدس
#معرفی_شهید
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدایی
📅مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#04_29
@masirshahid
🔴معرفی کتاب شهید احمدعلی نیّری: 🌺عارفانه🌺
کاری از گروه شهید ابراهیم هادی🌹
📚موضوع مرتبط:
#شهید_احمدعلی_نیری
#شهید_دفاع_مقدس
#معرفی_کتاب
#عارفانه
@masirshahid
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
یه بار از احمدعلی پرسیدم:
👬آخه رفیق، چطوریه که تو اینقد معرفتت نسبت به خدا بیشتره و حال و هوات یه جور دیگس؟😔
اول از گفتنش تفره رفت اما وقتی باز پرسیدم گفت: طاقت شنیدنشو داری؟😖
من که جاخورده بودم گفتم آره.
تعریف کرد که یه روز با بچه ها رفته بودن اردو👬👬
معلم صداش کرده و ازش خواسته کتری رو آب کنه برا چایی...
🔴میگفت:
دماوند بودیم، شاخه و برگا رو کنار زدم 🍀🍃🌹 تا برسم رودخونه
همین که رسیدم به رودخونه زانوهام سست شدن و سرمو انداختم پایین و بدنم شروع کرد به لرزیدن😭
👈همونجا میتونستم گناه کنم🔴❌
👈🌹اما سرمو انداختم پایین و گفتم خدایا من اینجا هیشکی جز خودت نمیبینتم و توانایی گناه دارم اما به خاطر خودت گناه نمیکنم...
آخه چندتا خانوم داشتن اونجا تو آب شنا میکردن😖
رفتم و از یه جای دیگه آب برداشتم
هنوز حالم دگرگون بود و از ته دلم گفتم: یاالله یا الله...😭
همون موقع بود که انگار تموم شن های اونجا هم باهم میگفتن: سبوح قدوس ربکم و رب الملائکه و روح🍃🌹🍃
بچه ها حواسشون به من نبود اما حال من خیلی دگرگون بود و انگار از همون موقع درهایی از ملکوت اعلا برام باز شد🌺
اینارو نگفتم که فکر کنی من کسیم، اینو بدون که هرکی به خاطر خدا گناهی رو ترک کنه خوده خدا براش خیلی خوب جبران میکنه...
😭
تا وقتی هم زنده ام برای کسی این ماجرارو تعریف نکن...
{{نقل از دوست شهید دکتر نوری}}
🌹شهدارا یادکنیم با ذکر صلوات🌹
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
📚موضوع مرتبط:
#شهید_احمدعلی_نیری
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطره
@masirshahid
📚موضوع مرتبط:
#شهید_احمدعلی_نیری
#شهید_دفاع_مقدس
#پوستر
قیمت کتاب 12000
با تخفیف ۲۰% ۷۰۰۰
@masirshahid
#عارفانه
«عارفانه» زندگینامه و خاطرات #شهید_عارف_احمدعلی_نیّری است که به همت گروه فرهنگی #شهید_ابراهیم_هادی گردآوری شده است.
🌿در بخشی از این کتاب میخوانیم:
مدارا با بچهها در سنین نوجوانی، همراهی با آنها و عدم تنبیه، از اصول اولیه تربیت است. احمد آقا که از شانزدهسالگی قدم به وادی تربیت نهاد. او بدون استاد تمام این اصول را به خوبی رعایت میکرد.
شاید بتوان گفت: هیچ کدام از نوجوانان و جوانان آنجا مثل احمد آقا اهل سکوت و معنویت نبودند. نوع شیطنتهای آنها هم عجیب بود. در مسجد خادمی داشتیم به نام میرزا ابوالقاسم رضایی که بسیار انسان وارسته و سادهای بود. او بینایی چشمش ضعیف بود. برای همین بارها دیده بودم که احمد آقا در نظافت مسجد کمکش میکرد. اما بچهها تا میتوانستند او را اذیت میکردند!
یک بار بچهها رفته بودند به سراغ انباری مسجد. دیدند در آنجا یک تابوت وجود دارد. یکی از همان بچههای مسجد گفت: من میخوابم توی تابوت و یک پارچه میاندازم روی بدنم. شما بروید خادم مسجد را بیاورید و بگویید انباری مسجد «جن و روح» داره!
بچهها رفتند سراغ خادم مسجد و او را به انباری آوردند. حسابی هم او را ترساندند که مواظب باش اینجا...
وقتی میرزا ابوالقاسم با بچهها به جلوی انباری رسید آن پسر که داخل تابوت بود شروع کرد به تکان دادن پارچه! اولین نفری که فرار کرد خادم مسجد بود. خلاصه بچهها حسابی مسجد را ریختند به هم!
یا اینکه یکی دیگر از بچهها سوسک را توی دست میگرفت و با دیگران دست میداد و سوسک را در دست طرف رها میکرد و...🍃🍃
@masirshahid
🍃فیلم های قشنگی هستن پیشنهاد میکنم تا آخر ببینید☺️
🌸حجمشونم کمه ولی پر از عطر خدا و معنویت محتواشون عالیه☺️
@masirshahid