eitaa logo
مسجدحضرت ولیعصر(عج)،النساء
173 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2هزار ویدیو
104 فایل
⚠️ من امروز باید بگویم که تکلیف است براى مسلمانها. حفظ مساجد امروز جزء امورى است که اسلام به او بسته است. ✍️صحیفه امام، ج‏۱۳، ص: ۲۱ پایگاه مقاومت النساء حوزه فاطمه الزهراءبسیج خواهران هشترود
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نماز شب خوانها
❤️سجاده‌ی‌نماز‌شب‌، را بانام 🌼 امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وهمه شهدای راه اسلام 🌼🌴 پهن میکنیم و نماز امشب🦋 را به محضر مبارک ایشان تقدیم میکنیم.. ❤️خدایا ماروهم جزو نمازشب خوان ها قرار بده🙏🙏 💜خدایا در دفـتر حـضور و غـیاب ، ضیافت امشب...حـضورمان را بـپذیر و جایگاهمان را در کلاس بـندگی ات در ردیـف بـهترین هـا قـرار ده . 🦋🏕🦋💐🦋🏕 @namazshabkhanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی شرف و انسانیت را مبدأ تمام خواسته هایمان قرار ده از تکبر و غرور و سوء ظن و نفرت و کینه دورمان کن کلاممان به دروغ، آلوده نباشد عزیزانم همیشه شاد و خوشبخت باشند امضای خدا، پای همه آرزوهای قشنگتون سلام صبحتون بخیر جمعه خود را معطر  می کنیم به عطر دل نشین صلوات اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آل محمد ِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ در پناه حضرت محمد(ص) و خاندان پاکش علیهم السلام روزتون پر خیر و برکت عمر و عاقبتتون بخیر ان شاء الله آخر هفته ی خوبی داشته باشید @masjdvaliasr
🌟حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در عالم مکاشفه به یکی از علمای قم فرمودند: "... تا می توانید درباره فرزندم 🌟مهدی سخن بگویید و قلم فرسایی کنید... 🌟مهدی ما در عصر خویش است..." 📚صحیفه مهدیه ص ۵۲ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج @masjdvaliasr
رمانــ🍃 : مےخواهم درس بخوانمـ اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم ... بی حال افتاده بودم کف خونه ... مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت ... نعره می کشید و من رو می زد ... اصلا یادم نمیاد چی می گفت ... چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت ... اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم ... دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه ... مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود ... شرمنده، نظر دخترم عوض شده ... چند روز بعد دوباره زنگ زد ... من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم ... علی گفت: دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه ... تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره ... بالاخره مادرم کم آورد ... اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت ... اون هم عین همیشه عصبانی شد ... - بیخود کردن ... چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ ... بعد هم بلند داد زد ... هانیه ... این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی ... ادب؟ احترام؟ ... تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی... این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم ... به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال ... - یه شرط دارم ... باید بزاری برگردم مدرسه ... ... @masjdvaliasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقریبا همشون ایرانی هست🌸 (یعنی در امنیت حداکثری) ✅ایتا ➡️به جای سیگنال❌ ✅بفرست ➡️ به جای شریت❌ ✅اپارات ➡️به جای یوتیوپ❌ ✅سروش و ایتا ➡️به جای واتساپ❌ ✅روبیکا ➡️ به جای اینستاگرام❌ ✅نشان ➡️ به جای گوگل اسراییلی❌ ✅ذره‌بین ➡️ به جای جستجوگر گوگل❌ ✅گپ 😅😅😅فک کنم نظیر نداره و... @masjdvaliasr
رمانــ🍃 : دامادطلبہ با شنیدن این جمله چشماش پرید ... می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود ... اون شب وقتی به حال اومدم ... تمام شب خوابم نبرد ... هم درد، هم فکرهای مختلف ... روی همه چیز فکر کردم ... یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ... برای اولین بار کم آورده بودم ... اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم ... بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم ... به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه ... از طرفی این جمله اش درست بود ... من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم ... حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود ... و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود ... با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره ... اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ ... چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ... یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، همسایه ها و اقوام زنگ زدم ... و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت… - وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ ... ما اون شب شیرینی خوردیم ... بله، داماد طلبه است ... خیلی پسر خوبیه ... کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد ... وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم ... اما خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد ... البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد... فکر کنم نزدیک دو ماه بعد ... ...
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوربین جاسوسی در ساعت مچی! جاسوس هسته‌ای چگونه اطلاعات را از جلسه محرمانه خارج می‌کرد؟ گزارشی از دو جاسوس شناسایی شده در تیم ظریف جاسوسی دری اصفهانی و مشکور که کنار گوش ظریف بودند، ! ماجرای FATF که هم اینقدر دولت میگه باید تصویب بشه همین جاسوس ها اول گفتن باید حتما تصویب بشه! حالا دولت روحانی به دنبال اجرای کاملFATF هست در جهت اهداف جاسوس ها که منافع آمریکا هست! حداقل ۵ جاسوس فقط تو مذاکرات هسته ای(برجام)!!! جالبتر اینکه بعد دستگیری انها دولت با وقاحت از انها حمایت کرد! @masjdvaliasr