هدایت شده از مسیر اتصال به امام عصر...
🌕 هدیه #جمعه
#حاجت_روایی
🔴 دعا برای طلب حاجت در حرم امام حسین(ع)
🔵 در کتاب «عدّة الداعی» از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است: که حضرت فرمودند:
🌕 هرکه حاجتی به درگاه خدا برای او باشد، نزد سر امام حسین(علیهالسلام) بایستد و بگوید:
يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ تَشْهَدُ مَقَامِي، وَتَسْمَعُ كَلامِي، وَأَنَّكَ حَيٌّ عِنْدَ رَبِّكَ تُرْزَقُ، فَاسْأَلْ رَبَّكَ وَرَبِّي فِي قَضَاءِ حَوَائِجِي.
ای ابا عبدالله گواهی میدهم که جای مرا مینگری و سخنم را میشنوی و تو نزد پروردگارت زندهای و روزی داده میشوی، از پروردگارت و پروردگارم، برآورده شدن حاجاتم را بخواه.
انشاءالله تعالی حاجت او برآورده میشود.
📚 مفاتیح الجنان اعمال حرم امام حسین(ع)
https://eitaa.com/masereatesal
هدایت شده از مسجد جامع امیرالمومنین علیه السلام شهرستان ملارد
🔸دعای حضرت زهرا سلام الله علیها در روز #یکشنبه:
«اََللّهُم اجْعَلْ أَوَّلَ یَوْمی هَذا فَلاحاً وَ آخِرَهُ نَجاحَاً وَ أَوْسَطَهُ صَلاحَاً، اََللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاجْعَلْنا مِمَّنْ أَنابَ إِلَیْکَ فَقَبِلْتَهُ، وَ تَوَکَّلَ عَلَیْکَ فَکَفَیتَهُ، وَ تَضَرَّعَ إِلَیْکَ فَرَحِمْتَهُ»
پروردگارا! آغاز روزم را با رستگاری و پایان آن را به کامیابی و میانه ی آن را به نیکی، مزین فرما، خداوندا بر محمد و خاندان او درود فرست، و ما را جزو آن کسانی قرار ده که به سوی تو بازگشت کرده است و تو او را با مهربانی پذیرا شده ای، و بر تو توکل جسته است و تو او را از همه چیز کفایت کرده ای و به درگاه تو تضرع کرده است و تو اورا در سایه مهربانی خویش قرار داده ای.
📚 بحارالانوار ج۸۷ ص۳۳۸
@MJA_110
هدایت شده از مسجد جامع امیرالمومنین علیه السلام شهرستان ملارد
🌹مراسم هفتگی دعای پرفیض ندبه 🌹
(سخنران)
🌹حجتالاسلام والمسلمین حجت علی ایمانی 🌹
(با نوای)
🌹 کربلایی حسین قانع 🌹
(زیارت عاشورا)
🌹 کربلایی کاظم زنگنه 🌹
(زمان)
🌹جمعه ۲۶ مرداد ماه ساعت ۶:۴۵🌹
(مکان) مسجد جامع امیرالمومنین علیه السلام
(ورودی شمالی)
🌹مارلیک ۲۰ متری کسری کوچه ۲۸🌹
(ورودی جنوبی)
🌹سرآسیاب خیابان ۱۲ متری بهاره کوچه ۵🌹
🕌مسجد جامع امیرالمؤمنین (علیه السلام)🕌
🌹(اللهم عجل لولیک الفرج)🌹
🌹(کاملترین دعا برای بزرگترین خواسته ها)🌹
@MJA_110
هدایت شده از مسجد جامع امیرالمومنین علیه السلام شهرستان ملارد
🌹مراسم هفتگی دعای پرفیض ندبه 🌹
(سخنران)
🌹حجتالاسلام والمسلمین حجت علی ایمانی 🌹
(با نوای)
🌹 کربلایی مرتضی علمداری 🌹
(زیارت عاشورا)
🌹 کربلایی کاظم زنگنه 🌹
(زمان)
🌹جمعه ۲ شهریور ماه ساعت ۶:۴۵🌹
(مکان) مسجد جامع امیرالمومنین علیه السلام
(ورودی شمالی)
🌹مارلیک ۲۰ متری کسری کوچه ۲۸🌹
(ورودی جنوبی)
🌹سرآسیاب خیابان ۱۲ متری بهاره کوچه ۵🌹
🕌مسجد جامع امیرالمؤمنین (علیه السلام)🕌
🌹(اللهم عجل لولیک الفرج)🌹
🌹(کاملترین دعا برای بزرگترین خواسته ها)🌹
@MJA_110
هدایت شده از حرف آخر • حکایت و پند •
🌱شخصی تعریف میکرد:
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین، مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین علیه السلام بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم آلوده نبوده
و یک حسینی راستین بودهاست...🤍🌼
@Harf_Akhaar
#جاماندگان | #اربعین | #ملارد
🔰 پیادهروی جاماندگان اربعین حسینی
📌با حضور مواکب پذیرایی و فرهنگی
زمان: یکشنبه ۴ شهریور
از حرم شهدای گمنام سرآسیاب بسمت گلزار شهدای شهرستان ملارد
ستاد برگزاری مراسم اربعین شهرستان ملارد
اللّـهـمعـجّللولـیکالفـرج
کانالنهضتملارد | @nehzat_malard
هدایت شده از شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
#داستان_کوتاه
❤️ غفلت از پروردگار
پادشاهی برای خدا گردن کلفتی می کرد فرشته ها گفتند چرا جواب او را نمی دهی؟روزی که آن پادشاه غذا زیاد خورده بود خداوند به معده او دستور داد غذا را هضم نکن او بیمار شد هیچ پزشکی نتوانست اورا مداوا کند خداوند به فرشته ای فرمود به شکل انسان شو ونزد آن پادشاه برو وپودری به اوبده برای درمانش در عوض نصف دارایهای او را بگیر.
آن فرشته به درب قصر رفت وگفت من پادشاه را درمان میکنم به شرطی که نیمی از دارائهایش را به من بدهد .قبول کردند پودر را داد معده پادشاه کار کرد ولی بیش از حد کارکرد حال دیگر بند نمی امد او گفت یک داروی دیگری می دهم به شرط اینکه نصف دیگر دارایهای پارشاه را هم به من بدهید قبول کردند .
انسانی که اینقدر ضعیف است که کار نکردن معده واسهال او را از پا در می آورد سرکشی و گردن کلفتی برای خدا چرا؟
قرآن می فرماید:ای انسان تو همیشه محتاج ونیازمند به پروردگار هستی.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
هدایت شده از پندهای حکیمانه
💠مردی در کنار چاه زنی زیبا دید ، از او پرسید: زیرکی زنان به چیست؟
زن داد و فریاد کرد و مردم را فراخواند ،مرد که بسیار وحشت کرده بود پرسید:
چرا چنین میکنی؟
من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم ،دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی ، خواستم از شما سوالی بپرسم
در این هنگام تا قبل از اینکه مردم برسند زن سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت ،مرد باتعجب پرسید : چرا چنین کردی؟ زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت: ای مردم من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد ، مردم از آن مرد تشکر کرده و متفرق شدند. دراین هنگام زن خطاب به مرد گفت :
این است زیرکی زنان اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند و اگر احترامشان کنی خوشبختت میکنند !
+ شیطان که با فرزندش نظاره گر ماجرا بود در حالیکه سیگارش را میتکاند به فرزندش گفت: خاک بر سرت، یاد بگیر !
❇️ پندهای حکیمانه
📚 @pandehakimaneh👌
هدایت شده از ایستگاه خبر // غرب وحشی
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم.
وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛
نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم!
گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟
خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند...
منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری
هدایت شده از ایستگاه خبر // غرب وحشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنیآدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
💯 @Asr_khabari
♨️ @Asr_khabari