هدایت شده از شرطه الخمیس
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرط تاثیر گذاری از زبان شهید کاظمی
@daremtedadghadir
روز پنجم ماه مبارک رمضان (29_1_1400)
احکام نیت روزه وتوضيح آیات منافقین
مسجد جامع درزیکلاشیخ
شب ششم ماه مبارک رمضان (29_1_1400)
ادامه احکام معایش العباد وحدیث ابتلاء
هدایت شده از فقه و احکام رهبری (leader.ir)
📚 مسافرت در ماه رمضان
💠 سوال: اگر کسی در ماه مبارک #رمضان به #مسافرت برود، حکم روزه اش چگونه است؟ آیا مجاز به #افطار_روزه می باشد؟
✅ جواب: اگر بعد از ظهر مسافرت کند، باید روزه خود را نگه دارد، اما اگر پیش از ظهر مسافرت کند درصورتی که از شب قبل #قصد_سفر کرده باشد روزهاش باطل است؛ ولی اگر در روز قصد سفر کرده است، بنابر احتیاط واجب باید روزه بگیرد و پس از ماه رمضان هم آن را قضا کند.
#احکام_روزه #روزه_مسافر
🆔 @leader_ahkam
هدایت شده از معاونت تهذیب حوزه علمیه فیضیه مازندران
افطار
بعداز افطار مختصر به آقا گفتم:
دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم. حتی نان خشک.
️فقط لبخندی زد.این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم.
وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم.
باز آقا لبخندی زد. بعد نماز صبح گفتم. بعد از نماز ظهر هم گفتم.تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریمااااا.
اذان مغرب را گفتند. آقا نماز مغرب را خواند و بعد گفتند: امشب سفره افطار نداریم؟
گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم. نیست.
آقا لبخند تلخی زد و گفت: یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟
خندیدم و گفتم : صد البته که هست.
رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم و بشقاب و قاشق آوردم. پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا.
هنوز لیوان پر نکرده بود. صدای در آمد.
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در .
آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند.
آقا گفت: تعارف کن بیایند بالا.
همه آمدند.
سلام و تحیت و نشستند.
آقا فرمود : خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند.
من هم گفتم: بله آب در لولهها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم.
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند.
در همین هنگام باز صدای در آمد.
به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست! فراوان!
مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف رفت در را باز کند.وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد.
گفتم اینا چیه؟
گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده.
گفت: بگویم هر چی فکر کردند این همه غذای پخته را چه کنند؛
خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه سلام الله علیها.
گفته بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد.
آقا یک نگاه به من کرد. خندید و رفت.
من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. کارشان که تمام شد، رفتند.
آقا به من فرمود:
دو نکته:
اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی تاخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟
دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟
بعد فرمود : مشکل خیلیها همینه.
نه سکوتشون از سر انصافه، نه سر و صداشون.
وقتِ نداشتن، جیغ و داد می کنند.
وقتِ داشتن، بخل و غفلت می ورزند!
راوی: همسر شهید نواب صفوی
https://eitaa.com/tahzibfeyzie