eitaa logo
مسجدامام‌خمینی(ره) رودمعجن
138 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
24 فایل
مرجع رسمی اطلاع رسانی مسجد امام خمینی ( ره) روستای رودمعجن شهرستان تربت حیدریه اولویت : مذهبی ، فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی تبادل : @h_125_m
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹افرادی که به طور منظم دچار سردرد می شوند، باید روزی یک عدد موزبرای صبحانه مصرف کنند. 🔻منیزیم موجود در آن به طور موثر سردرد را درمان می کند. @masjedeemam
به ابوسعید ابوالخیر گفتند: فلانی قادر است پرواز کند ، گفت: مهم نیست، مگس هم می‌پَرَد گفتند فلانی را چه میگویی که روی آب راه می‌رود؟ گفت: اهمیتی ندارد ، تکه ای چوب نیز همین کار را می‌کند. گفتند: از نظر تو شاهکار چیست؟ گفت: این که در میان مردم زندگی کنی ولی هیچ‌گاه به کسی زخم زبان نزنی، دروغ نگویی ، کلک نزنی و سوء استفاده نکنی و کسی را نرنجانی. این شاهکار است. ‌ @masjedeemam
هدایت شده از همسایه ی آفتاب
4_5877470338631076309.mp3
17.66M
فرازی از کتاب قطره ای به رنگ دریا متن و خوانش عبدالمجید اکبری . با میکس و افکت های بسیار زیبا توسط:محمد کریم اکبری عناوین: انصاف و بیت المال در قران و سیره و امام زمان و شهدا اشاره ای به مسجد جامع بازارچه آهنگران شهرستان ابهر وگریزی به آوای توحید. گریزی بر شعر ناقوسیه امیر المومنین .ع. اشاره ای بر فرازی کوتاه از زندگی شهید عباس شجبعی از شهدای مشهد. و گریزی بر حکایتی کوتاه از عارف بالله میرزا جواد آقای تهرانی ارسالی از محفل معنوی و شهدایی مان از مشهد مقدس: https://eitaa.com/joinchat/346357992C0f2a09547d برای یک‌نفر از رفقای اهل دل تان بفرستید
گزارش صندوق امام زمان عجل الله تعالی تعالی فرجه الشریف در سالروز آغاز امامت آن حضرت در سال جاری 🌹وام پرداخت شده ۷۰۰میلیون تومان 🌹 هدیه ناقابل به آستان نور باران حضرت تقدیم کنیم 🌹 کارت صندوق جهت واریزی هدایای شما خیرین محترم ۶۲۷۷۶۰۱۲۵۳۲۶۷۹۴۰
♦️توهین به آمران به معروف و ناهیان از منکر حجاب جزای نقدی درجه ۵ در پی دارد 🔹بر اساس ماده ۵۷ لایحه عفاف و حجاب، مطابق مبانی شرعی و اصل هشتم قانون اساسی امر به معروف و نهی از منکر لسانی در حوزه پوشش و حجاب وظیفه اجتماعی همه مردم است و هیچ کس را نمی‌توان به علت انجام واجب شرعی مؤاخذه نمود. 🔹امر به معروف و نهی از منکر در این حوزه باید با احترام و با رعایت شروط آن از جمله نداشتن مفسده باشد. هرکس در امر به معروف و نهی از منکرِ عدم رعایت حجاب شرعی یا بی حجابی یا بدپوششی، مرتکب توهین یا افترا گردد به مجازات مقرر قانونی محکوم می‌گردد. در صورتی که فردی ابتدائاً امر به معروف و نهی از منکر را با پرخاش و دعوا همراه کند به جزای نقدی درجه شش محکوم می‌گردد. 🔹ماده ۵۸- هرکس در مقابل امر به معروف و نهی از منکر شرعی و قانونی در خصوص عفاف و حجاب، حرکات غیرمتعارف انجام داده یا توهین یا پرخاش کند، به جزای نقدی درجه پنج محکوم می‌گردد./ مهر @masjedeemam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 🌹به توکل نام اعظمت 🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹صلی الله علیک یا صاحب الزمان (عج) @masjedeemam
❤️قرار صبح ♦️با هم دعای فرج را برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) می‌خوانیم 🔹با قرائت دعای فرج به این جمع میلیونی بپیوندیم @masjedeemam
مولایم امام مهدی (عج)می فرمایند: همانا من، امان و مایه ایمنى براى اهل زمینم؛ همان گونه که ستاره ها، سبب ایمنى اهل آسمان اند. 📚کمال الدین، ج2، ص485 @masjedeemam
19.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز🌤 همان روزی است که مدت ها منتظرش بودی، روزی برای یک شروع... برای یک تصمیم... برای یک تغییر... پس از همین امروز تصمیم بگیر، تغییر کن و شروع کن🍂🍁 آغاز روز تون پُر از بهترینها🍁 _ جنگلهای قره داغ ،شهرستان ورزقان @masjedeemam
حاکمی در قصر نشسته بود که از بیرون قصر صدای سیب فروش را شنید که فریاد میزد : “سیب بخرید! سیب !!!” حاکم بیرون را نگاه کرد و دید که مرد دهاتی، حاصلات باغش را بار الاغی نموده و روانه‌ای بازار است.حاکم میل و هوس سیب کرد و به وزیر دربارش گفت: ۵ سکه طلا از خزانه بردار و برایم سیب بیار! - وزیر ۵ سکه را از خزانه برداشت و به دستیارش گفت: -این ۴ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! دستیار وزیر فرمانده قصر صدا زد و گفت: -این ۳ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! فرمانده قصر افسر دروازه قصر را صدا زد و گفت: -این ۲ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! افسر عسگر را صدا کرد و گفت: این ۱ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! عسگر دنبال مرد دست فروش رفته و از یخنش گرفته گفت: های مرد دهاتی! چرا اینقدر سر صدا میکنی؟ خبر نداری که اینجا قصر حاکم است و با صدای دلخراش ات خواب جناب عالی را اشفته کرده ای.اکنون به من دستور داه تا تو را زندانی کنم. مردم باغدار به پاهای عسکر قصر افتاد و گفت: اشتباه کردم قربان! این بار الاغ حاصل‌ یک سال زحمت من است، این را بگیرید، ولی از خیر زندانی کردن من بگذرید! عسکر نصف بار سیب را برای خودش گرفت و نصف ديگر را برای افسر برده و گفت: -این هم این سیب ها با ۱ سکه طلا. افسر نیمی از ان سیب‌ها را به فرمانده قصر داده، گفت: این سیب ها به قیمت ۲ سکه طلا! فرمانده نیمی از سیب‌ها را برای خود برداشت و نیمی به دستیار وزیر داد و گفت: -این سیب ها به قیمت ۳ سکه طلا! دستیار وزیر، نیمی از سیب ها را برداشت و نزد وزیر رفته و گفت: -این سیب ها به قیمت ۴ سکه طلا! وزیر نیمی از سیب ها را برای خود برداشت و بدین ترتیب تنها پنج عدد سیب ماند و نزد حاکم رفت و گفت: - این هم ۵ عدد سیب به ارزش ۵ سکه طلا! حاکم پیش خود فکر کرده و پنداشت که مردم واقعا در قلمرو تحت حاکمیت او پولدار و مرفعه هستند. که کشاورزش پنج عدد سیب را به پنج سکه طلا می فروشد هر سیب یک سکه طلا و مردم هم یک عدد سیب را به یک سکه طلا میخرد! یعنی ثروتمندند پس بهتر است ماليات را افزايش دهم و خزانه قصر پرتر بسازم. در نتيجه مردم فقیر تر شدند و شریکان حلقه فساد قصر سرمایه دار تر @masjedeemam
🔴 ماجرای دوئل شهید خرازی با ژنرال بعثی. (قسمت اول) 🔸عملیات حالت فرسایشی به خود گرفته بود و انرژی و رمقی برای لشکر ۱۴ امام حسین (ع) باقی نمانده بود. یک شب من و حاج محسن حسینی در سنگر نشسته بودیم که حاج حسین خرازی وارد شد و پرسید: «از بچه‌های مهندسی چند نفر اینجا هستند؟» گفتیم: «ما دو نفر در به در و بیچاره!» حاجی لبخند زد و گفت: «امشب می‌خوام بریم جلو!» از حرف او تعجب کردیم. ما هیچ‌گونه امکانات پیشروی نداشتیم. حاج محسن که آدم شوخی بود، بلند شد و گفت: «می‌خوای ما رو به کشتن بدی؟! تو که از درد زن و بچه سر درنمی‌آری!» خلاصه همراه حاج حسین سوار یک ماشین تویوتای لندکروز نو شدیم و حرکت کردیم! این تویوتا را همان روز به حاج حسین خرازی داده بودند. خرازی ما را به یک سنگر تصرف شده عراقی برد که سنگر فرماندهی عراق در منطقه شلمچه بود. یک سنگر مجهز و مجلل زیرزمینی که مبل هم داشت. سنگر در عمق زمین ساخته شده و قطر بتون آن حدود یک متر بود. روی آن را با چندین متر خاک پوشانده و روی خاک‌ها قلوه‌سنگ‌های بزرگی قرار داده بودند! وقتی وارد این هتل زیرزمینی شدیم، شخصی به نام جاسم که کویتی‌الاصل بود، از طریق بی‌سیم مشغول شنود فرکانس‌های عراقی‌ها بود. حاج حسین گفت: «جاسم کسی رو دم دست داری؟! جاسم خنده‌ای کرد و گفت: «ژنرال ماهر عبدالرشید!» ماهر عبدالرشید از فرماندهان معروف ارتش عراق و فکر می‌کنم فرمانده سپاه هفتم بود! حاج حسین گفت: «بارک‌الله، بارک‌الله! خب، چه خبر؟!» جاسم جواب داد: «می‌خواهد عقب برود. سه شب است که نخوابیده و دارد نیروهای خود را برای عقب‌نشینی آماده می‌کند.» حاجی خرازی با لبخند ملیحی گفت: «نمی‌ذاریم بره! مثل من که به خط اومدم، اون هم باید بیاد و بمونه.» جاسم گفت: «چطوری؟!» حاجی گفت: «بهش پیغام بده بگو: قال الحسین خرازی…» جاسم گفت: «نه حاجی این کار و نکن! من با این همه زحمت به شبکه بی‌سیم آن‌ها نفوذ کرده‌ام! بر اوضاع اون‌ها مسلطم! فرکانس‌های آن‌ها را کشف کرده‌ام. حیفه!» حاجی گفت: «همین که گفتم!» جاسم با تردید روی فرکانس بی‌سیم‌چی ژنرال رفت و به عربی گفت: «بسم‌الله الرحمن الرحیم، قال الحسین خرازی…» بی‌سیم‌چی عراقی با شنیدن اسم خرازی و فهمیدن اینکه فرکانس او لو رفته، شروع به ناسزاگویی کرد و جاسم با شنیدن آن فحش‌ها رنگ از رویش پرید و بی‌سیم را قطع کرد! حاجی پرسید: «چی می‌گفت؟!» جاسم گفت: «داشت ناسزا می‌گفت!» حاجی خرازی دست در جیب خود کرد و یک واکمن کوچک درآورد و گفت: «نوار قرآن براش بذار و بگو منطق شما اونه و منطق ما این!» جاسم دوباره بی‌سیم را روشن کرد و نوار را گذاشت! بی‌سیم‌چی عراقی فرصت گوش دادن به قرآن را نداشت. سیستم بی‌سیم آن‌ها به هم ریخته بود و فرماندهان عراقی مشغول فحش دادن به هم بودند. ما هم برای مدتی به دعوای فرماندهان عراقی گوش دادیم و کلی لذت بردیم. ژنرال ماهر عبدالرشید که متوجه دعوای فرماندهان خود شده بود، از بی‌سیم‌چی پرسید: «چی شده؟!» بی‌سیم‌چی گفت: «یک نفر ایرانی وارد فرکانس ما شده و می‌گوید، من از «خرازی» برای ماهر پیام دارم! » ماهر گفت: «پس چرا نمی‌گذارید پیغامش را بدهد!» بی‌سیم‌چی عراقی به زبان فارسی به جاسم گفت: «ای ایرانی! اگر پیغامی برای «ماهر» داری بگو! او آماده شنیدن است! » تازه متوجه شدیم، بی‌سیم‌چی عراقی هم فارسی بلد است! خرازی به جاسم گفت: «به او بگو خط اول تو را گرفتم، خط دوم تو را هم گرفتم. خط سوم تو را هم گرفتم، خط چهارم تو را هم گرفتم، خط پنجم تو را هم گرفتم، سنگرهای مجهز نونی تو را هم گرفتم. هیچ مانعی جلوی من نیست؛ امشب می‌خواهم بیایم به شهر بصره و تو را ببینم!» جاسم پیام را داد و بی‌سیم‌چی و ماهر عبدالرشید هول کردند! ماهر پرسید: «می‌خواهی بیایی چه کار کنی یا چه بگویی؟!» خرازی جواب داد: «یک پای تو را قطع کردم. می‌خواهم پای دیگرت را هم قطع کنم!» ماهر جواب داد: بیا! من هم یک دست تو را قطع کردم، دومی را هم قطع می‌کنم! » خرازی گفت: «باشد! وعده ما امشب در میدان شهر بصره» با این پیغام، اوضاع نیروهای عراقی به هم ریخت. ژنرال ماهر عبدالرشید که واقعاً از تصور سقوط شهر بصره ترسیده بود، تمام چینشی را که قبل از آن برای عقب نشینی انجام داده بود، به هم زد! @masjedeemam
ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ، ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ، یک ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ. ﺑه همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ . ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ ﺑه خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ در روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ. ﮐﺎﺭﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ. ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑه شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ... ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید. ﭘﺲ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺍﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ! ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯾﺶ ﺑﻮﺩﻩ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻨﺪ ﺭﻭح هاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﺭاضی اند ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺭﻭﺯﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎن ها ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺣﻼﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺮﺍﻡ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ ﺑﺎ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﻦ. الهی آن ده که آن به.. الهی آمین @masjedeemam