"انواع کتاب"
💎 "کتاب"، در معنای متعارفش "نوشته" است اما هر کتاب، قلم خود، جوهر خود و صفحه ی خود را دارد.
- کتابی است به نام "فاتحةالکتاب". آن کلید فهم آنچه که در پی می آید است و تا آن دانسته نشود مابقی کتاب نیز به درستی دریافت نخواهد شد.
- کتابی است به نام "ذلک الکتاب". از آن به "ذلک" (ضمیر دور) یاد کرده زیرا تا از پوسته ی ذهنی خود بدر نیایی آن را درنیابی.
- کتابی است به نام "ام الکتاب". آن، سرچشمه و اصل و منشاء جریان حیات، و دارای فرمولی واحد است.
- کتابی است به نام کتاب کبیر. آن تمامیت هستی با همه ی عوالم دیده و نادیده اش است.
- کتابی است به نام کتاب صغیر. آن وجود انسان با تمامی کالبدهایش است که خود نمونه کوچکتری از همان کتاب کبیر است.
- کتابی است به نام "کتاب مرقوم". آن دارای "رقم" است. با رقم است. رمزی است. و در آن ریز و درشت محاسبه گشته است.
- کتابی است به نام "کتاب مسطور". آن دارای "سطر" است. مشروح است. شرح ماوقع است. "مرقوم" و "مسطور" بر ساختار ژنتیک مادی و معنوی آدمی تاثیری مستقیم دارند.
- کتابی است به نام "کتاب مبین". آن کتابی روشنگر و در عین حال قابل رؤیت است. زنده است و می توان از حالات و کیفیاتش، دیگر کتب را دریافت. از آن به انسان کامل یاد کرده اند...
- کتابی است به...
مسعود ریاعی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
"سالک سلوک قرآنی"
💎 سالک قرآنی آن است که بر اوصاف بد خویش نهیب زند که "اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الخائِنِین". پس طمع را بگوید که دست و پای تو را به جهت خلاف هم قطع کنم، و کینه را گوید که سلاخی ات کنم، و ذهنیات باطلش را گوید که به دیاری دور تبعیدتان نمایم، همانطور که قرآن فرموده است. و آنگاه سراغ تکبرش آید و آن را در دریای تواضع غرق سازد. سپس توجه به غیر حق را چهار ماه فرصت دهد تا به صلاح آید، و اِلّا هر جا که یابد او را بکشد تا از شر نگاه شرک آمیز چشمانش خلاصی یابد. و آنگاه باقیمانده ی کفر و ناسپاسی هایش را به طوفان توحیدی نوح وجودش سپارد تا محو شوند. گوساله ی آرزوپرستی و آرمانگرایی را به آتش "حال" ذوب نماید و سامری وجودش را با فرمول "لا مِساسَ" خنثی و بی اثر کند. اکنون نوبت آن است که سراغ نفس خویش، یعنی وجهه مونث اش آید و به تادیب آن همت گمارد. اگر تسلیم نشد، فِراش اش را جدا کند، گرسنه اش بدارد، شاید به خود آید. و اگر باز به صلاح نیامد به ضرب ترکه ی هشیاری، مضروبش نماید تا تسلیم وار مَرکَب حق شود. و چون اینها همه میسر شد؛ آنگاه بر فُلک اِخلاص نشسته به سوره ی یاسین رود، یعنی به قلب! و همچون آن "رَجُل" پاکباخته، رسولان حق را تایید نماید، تا به کسری از ثانیه به کیفیت بهشتی خویش در آید و امنیت حقیقی را نوش کند. چه دیگر او را خطری از لشکریان کفر و شرک و نفاق وجودش نیست. او از شر نیروهای تاریک نفسانی خویش خلاص شده است. مُخلَص گشته است.
مسعود ریاعی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
"نکات قرآنی"
(۶۶۰)
"یا وَیلَتی' اَعَجَزتُ اَن اَکُونَ مِثلَ هذَاالغُرابِ"
(وای بر من! آیا نتوانستم حتی چون این کلاغ باشم)!
کلاغ در قرآن معلمی اسراری است. مبعوث شده است. از آن با فعل "بَعَثَ" یاد می شود. او چیزها می داند که حتی فرزند آدم با تمامی غرور و تفاخرش نمی داند. او فرزند آدم(ع) را آموزش می دهد بی حرف و نقل!
کلاغ پیکی الهی است. فعلش درس است. طنین صدایش، پروازش به چپ و راست، فراز و فرودش، حتی نگاه و سکونش، همه حاوی آگاهی است.
کلاغ را شوم مپندار و زشتش مینگار. خود را از آموزه هایش محروم نکن.
کلاغ است که در بیابان تنهایی، به ایلیای نبی(ع) غذا می رساند و او را از گرسنگی می رهاند.
کلاغ است که پس از چهل روز نوح(ع) را آگاهی می دهد که خشکی از آب بیرون زده است.
در یونان باستان کلاغ نمادی خورشیدی است.
آن مرحله ای از مراحل هفتگانه آیین میترا است.
کلاغ پیک خدای صاعقه در میان مایاهاست. نقش راهنما و روح حامی در میان بسیاری از قبایل افریقایی است.
کلاغ حتی در کیمیاگری هم نقش دارد و آن ماده ی سیاه را به کلاغ نسبت می دهند.
در میان شمن های سیبری (تلن جت)، کلاغ دارای چهره ای الوهی و اصلی است.
در چین و ژاپن کلاغ نماد حق شناسی از والدین است زیرا کلاغ پدر و مادر خود را در پیری شان تغذیه می کند....
ای دوست، حکایت هر حیوانی که در کتب وحیانی از آن نامی به میان آمده، هر کدام برخوردار از اشاراتی اسراری است. آن عرضه ی نوعی آگاهی خاص و ویژه است. از آنها به غفلت مگذر و طبیعت خداداده شان را با چشمانی مشاهده گر بنگر.
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
مسعود ریاعی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
“نکات قرآنی”
(۶۶۸)
“لَها سَبعَةُ اَبوابٍ لِکُلِّ بابٍ جُزءٌ مَقسُومٌ”
(برای دوزخ هفت دَر است، که هر دری برای گروهی است)!
- هفت دَر است که اگر یک دَر خاص بر فرازشان قرار نگیرد، آنها برایت هفت دَر دوزخ می شوند. و چون آن یک دَر از فرازشان مسلط آید، همگی دَرهای بهشت می گردند.
پس نیک دریاب که دَرهای دوزخ و بهشت مشترک اند و تنها وجه تمایزشان وجود همان یک دَر خاص است.
خوب بفهم فهمیدنی را!
آن هفت دَر دوزخ؛ پنج حس ظاهر و دو حس درونی شهوت و غضب خود توست. که مجموعاً هفت می شوند. اما چون نور خِرَد را بر فرازشان حاکم کنی، همهٔ آنها درهای بهشت تو می شوند.
نکته فقط بر سر همین یک دَر خاص است. دریاب نکته را! و تا فرصت هست آن هفت را از بلاتکلیفی و شرطی شدگی و گمراهی به در آر. که تو خود سازندهٔ بهشت و جهنم خویشی.
آیا جهنم ات را بهشت خواهی کرد؟!
آیا هفت دَر دوزخ را با سلوکی جانانه به هشت دَر بهشت مبدّل خواهی نمود؟!
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
مسعود ریاعی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei