مستوره | فاطمه مرادی
#درسگفتار مطالعات جنسیت و ژورنالیسم اندیشه 💠ویژه علاقهمندان و پژوهندگان مطالعات جنسیت و حوزه زنان
توی این دوره، با یه کارگاه روایتنویسی مختصر همراهتونم. اگه علاقهمندید به روایتنویسی، از دست ندید.
رنج نباید تو را غمگین کند. این همان جایی است که اغلب مردم اشتباه میکنند. رنج قرار است تو را هوشیارتر کند به اینکه زندگیات نیاز به تغییر دارد. چون انسانها زمانی هوشیارتر میشوند که زخمی شوند، رنج نباید بیچارگی را بیشتر کند. رنجت را تحمل نکن، رنجت را درک کن! این فرصتــی است برای بیداری، وقتی آگاه شوی، بیچارگیات تمام میشود.
کارل گوستاو یونگ
@masture
مستوره | فاطمه مرادی
این هفده دقیقه را از دست ندهید تا سال جدید درست معامله کنید. «عیدتون مبارک» #لحظه_طلایی #امام_زم
.
هنوز هم کسی هست که این هفده دقیقه را گوش نداده باشد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ
طور، ٤٨ 🍃
مستوره | فاطمه مرادی
کلمههای تیلار ماتسوئو، ناداستاننویس آلمانی را میخواندم. نوشته بود «منحنی روایت را طوری رسم کنید تا اتفاقها یکی پس از دیگری رخ دهند و کمان منحنی را به اوج برسانند. بعد که به نقطهٔ بحران رسیدید، گرهگشایی را شروع کنید و نوک کمان را نرم و آرام پایین بکشید. منحنی اگر یکباره بالا برود، یکباره هم پایین میآید و تلاشتان مساویست با شکست محض در روایت.»
فروردین پارسال فکر میکردم منحنی زندگی را درست رسم کردهام. خطی ممتد و مستقیم با همان حریفها و موانع آبکی سابق. دلم خوش بود که تعریف درستی از دنیا پیدا کردهام و با همین دستفرمانی که جلو میروم آب توی دلم تکان نخواهد خورد. اما به یکباره همهچیز عوض شد. نوک کمان رفت بالا و من که مست و سرخوش پیروزیهای رینگ انتخابیام بودم، با تنی مجروح آمدم پایین. حریف قویپنجهای آمده بود و فن جدیدی حوالهام کرده بود. همانطور که ناباورانه زمین را نگاه میکردم و حریف را رصد، چکهای بعدی را از حریفهای بعدی خوردم. یکی پس از دیگری میآمدند. لگدی میزدند، آتشی راه میانداختند، چیزی میگرفتند و گره پشت گره میانداختند.
روزهای اول تاب پذیرش نداشتم. هرچه نوک کمان بالا میرفت، من بیشتر زمین میخوردم. بیشتر از خدا میپرسیدم چرا. بیشتر ایدهٔ مرکزی خالق منحنیام را میکاویدم و کمتر جوابی پیدا میکردم. فایدهای نداشت. استادْتمامِ گرههایِ دنیایی، زمین را طوری چیده بود که معمایی حلشدنی پیدا نمیشد. همین درد ماجرا را بیشتر میکرد. دلم میخواست معجزهای در راه باشد. همانطور که یکهو همهچیز خراب شده بود، به یکباره هم درست شود. اما نمیشد. چارهای نداشتم جز اینکه یکی، یکی پلههای جهنم را پایین بروم. نه راه فراری داشتم و نه میتوانستم برای یکبار، پلهای را دوتا یکی کنم. از یک جایی به بعد تسلیم شدم. رفتم تا قعر منحنیای که برایم رسم کرده بود. اما با قهر. با چراها و انتظارهای ماورائیای که هیچکدام پاسخی نداشتند.
یکروز میان تمام سختیها، آخرین ضربه را خوردم و زانوهایم را بغل کردم و گفتم دیگر تمام شدم. تو بگو یک قدم دیگر. امکان ندارد. نه میخواهم و نه میتوانم. والسلام. گویی نقطهای که باید ایستاده بودم. قصه به اوج رسید و بحران رخنمایی کرد. خالق روایت، دست انداخت و گرهها را یکی پس از دیگری باز کرد. حالا نوبت پایین آمدن کمان و بالا رفتن من بود. پلهها را یکی، یکی بالا میرفتم بیاینکه بتوانم دوتا یکیشان کنم. مرحله به مرحله. بیذرهای شتاب. مه غلیظی که مسیر زندگیام را گرفته بود کنار میرفت و سوالهایم جواب میگرفت. به گمانم تیلار ماتسوئو درست میگفت «اگر منحنی یکباره بالا برود، یکباره هم پایین میآید و همین مساویست با شکست.»
@masture
هدایت شده از مَفشو
.
◇ ماهیها به دریا برمیگردند ◇
سنگ کوچک ما اهالی نشر شهید کاظمی است که با توکل به خدا، به سمت اسرائیل پرتاب کردهایم.
این کتاب خاطرات یک خانواده فلسطینی است و در بخش نوجوان نشر شهید کاظمی(نوشکا) چاپ شده.
@nashreshahidkazemi
♡
مستوره | فاطمه مرادی
. ◇ ماهیها به دریا برمیگردند ◇ سنگ کوچک ما اهالی نشر شهید کاظمی است که با توکل به خدا، به سمت
به قلم مرضیهجان اعتمادی، نویسندهٔ پروانهها گریه نمیکنند. (کتابی که عاشقشم.)
.
درحالیکه هرروز مغز لامصب تلاش میکنه که ننویسیم، حتی موقع انجام کارهای حرفهای و جدی، ما فقط و فقط باید بنویسیم. چون ما هنوز نویسنده نیستیم.
هدایت شده از دفتر مطالعات جنسیت و جامعه
#درسگفتار مطالعات جنسیت و ژورنالیسم اندیشه
معرفی اساتید دوره مقدماتی
ویژه علاقهمندان و پژوهندگان مطالعات جنسیت و حوزه زنان
• ثبتنام پس از تایید رزومه تا 15 آذر
تکمیل فرم و ارسال رزومه از طریق لینک زیر:
gesostu.ir/sch008/
🚻 دفتر مطالعات جنسیت و جامعه
@gesostu_ir
www.GESOSTU.ir