🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
☘🌼☘🌼☘🌾
🍀🌼☘🌼🌾
☘🌼🍀🌾
☘🌼🌾
☘🌾
🌟
خشت سیصد و چهل وهشت
تابستان تمام شده بود و با شروع سال تحصیلی دوباره سرش گرم درس خواندن شده بود. همان طور که انتظارش را داشت استعداد فوق العاده اش در یادگیری باعث شده بود چند دوره را باهم امتحان بدهد و مدرک پنجم ابتدایی اش را بگیرد.
قرار بود ارمیا دنبالش بیاید تا برای تولد گل افروز هدیه ای تهیه کنند وکمی اورا از حالت افسردگی بیرون بیاورنداما به محض بیرون آمدن از مدرسه با دیدن کسی که گویا منتظرش بود غافلگیر شد.
_سلام
_تو این جا چیکار میکنی ؟
_سلام واجبه دختر عمو....تو که شاگرد خوبه ی بی بی بودی
نا خود آگاه دلش آشوب و اخم هایش درهم شد. بوهای خوبی از حضور اعظم به مشامش نمیرسید.حضور او و مادرش همیشه برای او مصیبت بود و یاد آور بدترین روزهای زندگی اش
_سلام....جواب سلامتم گرفتی حالا بگو چی میخای ؟ اینجارو از کجا پیدا کردی ؟
_چرا مثل غریبه ها حرف میزنی؟ یادت رفته من دختر عموتم ؟ یه زمانی نا سلامتی زنداداشم بودی و بلاخره فامیل همیم.... گوشت همو بخوریم استخونشو دور نمیریزیم
منزجر از عناوینی که او نام برده بود جواب داد
_هعع ....آره فامیلیم که میخاستین منو خواهرمو سر به نیست کنید . میدونی که زیاد خوشم نمی یاد باهات همکلام بشم، الان شوهرمم میاد نمی خام تورو ببینه اعصابش بهم بریزه پس برو سر اصل مطلب
_اتفاقا اصل مطلب شوهرته....باید یه چیزایی رو جلو روش بگم تا بفهمه بازی دادن اعظم یعنی چی
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
☘🌼☘🌼☘🌾
🍀🌼☘🌼🌾
☘🌼🍀🌾
☘🌼🌾
☘🌾
🌟
خشت سیصد و چهل ونه
_چی داری برا خودت بلغور میکنی ؟شوهر من تا حالا ریخت نحس تورو ندیده که تو بخای باهاش حرف بزنی
_مطمئنی تا حالا منو ندیده ؟فکر میکنی وقتی پیش ما بودی و بابام اجازه نمیداد از خونه بیرون بیای ارمیا از کجا زیر و بم زندگیتو میدونست ؟
برای خودت سوال نشده بود چه جوری مو به مواز همه چیزت خبر داشت؟
کم کم حرف های اعظم نگرانش میکرد اما به روی خودش نیاورد و محکم و قاطع جواب داد
_ببین اگه اومدی برای زندگی من نقشه بکشی کور خوندی....گورتو گم کن از اینجا برو....شوهر من با هیچکی ام نه ...با توئه بد قیافه رو هم نمیریزه،توصیه میکنم به جای اینکه بیای برای زندگی من نقشه بکشی بری زن کل محمود بشی تا کمتر بی شوهری بهت فشار بیاره
_تو و مادرت همیشه از بالا به ما نگاه میکردید.... ولی خدا زدتونو مثل هندونه ای که از بالا بخوره زمین ترکیدید و له شدید.اومدم بگم وقتی خونه ما داشتی زیر دست و پای من و مادرم کتک میخوردی....تموم مدت من با ارمیا وقتمو میگذروندم .حتی تا یه جاهایی ام پیش رفتیم و وعده ی ازدواج به من داد .
_تو غلط کردی دختریِ هر** ی بی چشم رو
با صدای ارمیا هردو صورتشان سمت او برگشت که ازشدت عصبانیت سرخ شده بود و با گام های بلند خودرا روبه روی اعظم رساند وبا غیض گفت
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
☘🌼☘🌼☘🌾
🍀🌼☘🌼🌾
☘🌼🍀🌾
☘🌼🌾
☘🌾
🌟
خشت سیصد وپنجاه
_گورتو بی سر و صدا از این جا گم کن....وگرنه بلایی سر صورتت میارم که از اینی که هستی بدترکیب تر بشی.
_منو از چی میترسونی ؟تونبودی که عاشق شجاعت من بودی؟تو نبودی می گفتی عاشق این جسارتو و تپلیتم ؟نگفتی تکلیف هادیه ی مزاحم معلوم بشه میای خواستگاریم ؟چند وقت پیش که اومدی روستا چرا نذاشتی هادیه بیاد داخل روستا؟ چون میترسیدی من همه چیزو بهش بگم
با این حرف دلش نا آرام شد.اگر اعظم حقیقت را میگفت چه؟ اما باز خودش را نباخت و با تمسخر گفت
_بیا بریم ارمیا....این زده به سرش،تا صبحم وایسی میخاد از رویا پردازیای اون مغز فندقیش بگه
_آره برو ، ولی اینو بدون که این آقای به ظاهر عاشق ، کاری باهات کرده که هی...
نفهمید اعظم که حالا مابین آنها قرار داشت چگونه توسط ارمیا با ضرب از پشت کشیده و روی زمین پرت شد و کلامش ناتمام ماند
_گفتم گورتو گم کن تا خودتو ازاینی که هستی مفلوک تر نکردی
باتحقیری که شده بود با نفرت نگاهش را بین او و ارمیا گرداند و با وزن سنگینی که داشت به سختی از زمین بلند شد وبدون اینکه کوتاه بیاید دوباره حق به جانب رو به او گفت
_اگه من دروغ میگم....از کجا میدونم اولین باری که تورو دیده از داخل حوض نجاتت داده ؟خودش بهم گفت به خاطر خنگی و دست و پا چلفتگی تو آشپز خونه ی ثریا خانم آتیش گرفته افتاده گردن اون
https://eitaa.com/matalbamozande1399
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکار تازه ماندن نان
#ترفند_خانهداری
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
YEKNET.IR - zamine - shabe 6 muharram 1401 -ataei~1.mp3
5.09M
🍃حرز بازوش نامهی حسن
به تن کرده جامهی حسن
کلاه خودش عمامهی حسن
کربلا ادامهی جمل شد و
قاسم ادامه ی حسن
مداح #حسن_عطایی
#شب_ششم #محرم💔
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💡 مستحبّی که هزار واجب در آن است!
آیت الله بهجت (ره):
🔘 معلوم میشود نماز شب مستحبّی است نظیر روضه خوانی، که وقتی در زمان رضاخان - روضه خوانی را - منع کردند، یکی از اصحاب و اطرافیان حاج شیخ عبدالکریم حایری رحمه اللّه به ایشان عرض کرد:
🔹 چیزی نیست، روضه خوانی یک عمل مستحبّ است که پهلَوی آن را منع کرده است.
▫️ حاج شیخ رحمه اللّه فرمود:
🔸 بله مستحبی که هزار واجب در آن است.
▫️ خدا میداند که چه قدر احکام واجب و چه چیزهایی از حالات، سیره و کلمات سیّد الشّهدا و سایر معصومین علیهم السّلام که در مقدمه ی روضه نقل میشود، که - این مطالب - سبب تقویت دین و موجب افزایش ایمان مردم است!
⬅️ در محضر بهجت، جلد اول، نکته ۳۳۲
🏷 #امام_حسین علیه السلام #آیت_الله_بهجت (ره) #محرم
https://eitaa.com/matalbamozande1399
39.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منت بذارید و این ۷ دقیقه رو با حال خوش تماشا کنید.
اگر ضرر کردید حقیر ضامن ضررتون خواهم شد.
اگر هم حظ بردید، نوش جانتان
https://eitaa.com/matalbamozande1399