💞خوشبختی گاهی ، آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش ، که حسش نمیکنیم ،
چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ،
دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ، خوشبختی بود ،
خنده های کودکیهامان ، شیطنت ها ، آهنگ های نوجووانیمان ، خوشبختی بود ،
اما ، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم ، چای را با غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است ، سرد یا داغ است ،
زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم ،
گفتند ساکت ، مردم خوابیده اند و ما ، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم ،
خوشبختی را ندیدیم یا ، نخواستیم ببینیم شاید ،
اما ، حالا ، دوست نازنینم، هرکجا که هستی ، هر چند ساله که هستی ، با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی ها که همه مان داریم ،
امروز را ، قدر بدان ، خوشبختی های کوچکت را بشناس و باور کن ،
عشق را بهانه کن ، برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش ، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد ،هنوز هست ،
بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست ،
رفیق جانم ، خوشبختی ها ماندنی نیستند ،
اما ، میشود تا هستند زندگیشان کرد ، نفسشان کشید....
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
ماجرای غمانگیز نهنگی که 3 بار خودکشی کرد!🐋
▪️یک نهنگ دو تنی بعد از اینکه سه بار خودش رو به ساحل رسوند تا خودکشی کنه توسط دانشمندها کالبد شکافی شد و متوجه شدند این نهنگ از شدت درد میخواسته هر دفعه خودشو از بین ببره، محتوایات معده این نهنگ مملو از پلاستیکهایی بود که در دریا رها شده بودند.
+ واقعا آدمها بیرحم و خطرناکن💔😒
https://eitaa.com/matalbamozande1399
تالِرو یکی از بامعرفتترین سگها با یک داستانی که بیشتر به افسانهها شبیه است!🥹
▪️صاحبش تو کوهستان ماشینش خراب میشه، با سگش میره کمک پیدا کنه که «طوفان برفی» میاد، گم میشه و از سرما کشته میشه، اما این رهاش نمیکنه و 23 روز کنارش میمونه.
▪️وقتی جسد رو پیدا میکنن میبینن کوچکترین صدمهای بهش وارد نشده و سگش هم که خیلی لاغر و نحیف شده بوده کنارشه.
در واقع تالرو با مغز سگی خودش تصور کرده صاحبم خوابیده یا بیهوش شده، پس من باید وایسم تا در برابر حیوانات مهاجم ازش دفاع کنم تا بیدار بشه.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
پزشکان از دیدن این توده عجیب در تخمدانهای زن آلمانی حیرتزده شدند!😰
▪️این زن جوان آلمانی، که با علائمی غیرمعمول نظیر کاهش وزن، مشکل در تنفس و احساس سنگینی فزاینده در بدن خود روبرو شده بود، برای بررسی بیشتر به پزشک مراجعه کرد.
▪️معاینات اولیه نشان داد که تودهای بسیار بزرگ در تخمدان او تشکیل شده و با رودهها و بافتهای پیوندی دیگر نیز در ارتباط است.
▪️پزشکان فوراً تصمیم به انجام عمل جراحی گرفتند. در این عمل پیچیده که در کلینیک زنان دانشگاه ماگدبورگ آلمان انجام شد، تودهای عظیم با وزن 32 کیلوگرم از تخمدان این زن 24 ساله با موفقیت خارج گردید.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
عربستان در صدر جدول با بالاترین میزان یارانه به مردم💰
▪️هر خانوار عربستانی ماهانه بهطور متوسط بیش از 280 دلار یارانه نقدی دریافت میکند که معادل 1055 ریال عربستان و حدود 9 میلیون تومان ایران است که در بین کشورهای جهان بیشترین واریزی یارانه را برای شهروندان خود دارد.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوزستان سرزمین شگفتیهاست💚
▪️دژ محمدعلی خان بختیاری از دیدنیهای خیلی قشنگ دزفول که از اوایل قرن 12 بهجا مانده است.
📍65 کیلومتری شمال دزفول
#ایران_زیباست
https://eitaa.com/matalbamozande1399
✨امیرالمومنین امام علی(علیه السلام)✨
💟اموات خود را زیارت کنید، به راستی که ایشان از زیارت شما خوشحال می شوند.
📙کافی3:203
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💜یـــکــــم شـــهــــریــــور مـــــاه ⚪️سالروز ولادت بزرگ دانشمند 💜و طبیب برجسته ⚪️نامدار ایران
-روزت مبارک
+چه روزی !؟
-روز پزشک دیگه...
+ولی من که پزشک نیستم.
-مهم نیس درسش رو نخوندی، حال منو که خوب میکنی.
پزشک زندگی شما کیه؟!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💜یـــکــــم شـــهــــریــــور مـــــاه ⚪️سالروز ولادت بزرگ دانشمند 💜و طبیب برجسته ⚪️نامدار ایران
با ۳ راز سلامتی ابن سینا سالمتر بمانیم !
ابنسینا پزشک و دانشمند معروف ایران و جهان که کتاب قانون او به ۱۹ زبان ترجمه شده است.
اولین کسی بود که تاثیر تغذیه بر سلامت روح را کشف کرد و همچنین برای حفظ تندرستی و سلامتی بر ۳ موضوع اهميت زيادی قائل شده است که عبارتند از: ورزش، تدبير غذا و تدبير خواب.
او در کتاب قانون خود اين ۳ را رکن سلامت دانسته است.
+ ۱ شهریور، زادروز حکیم بوعلی سینا و روز پزشک گرامی باد🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾 #مکر مرداب خشت پانصد و بیست و یک چه طور میتوانست در جمع آنها بنشیند و بی خیال قلبی که سخت
🌟🌼☘🌼☘
#مکرمرداب
خشت پانصد و بیست و چهار
این اشک، رهایت از دل خاک کند
بالت بدهد راهی افلاک کند
تو اشک غم حسین را پاک نکن
بگذار که این اشک، تو را پاک کند
_به حالت غبطه میخورم سارا،برای منم دعاکن
صورت گرد و گریانش را سمت او چرخاند و کف دستش را چند بارروی آن کشید تا اشک هایش پاک شود
_آخرین بار که روضه گوش کردم خیلی بچه بودم،پیراهن مشکیم با دامن چین دار و قشنگش هنوز یادمه،دیگ های بزرگ نذری،دستای مامانم که تو دستم بود و از گریه شونه هاش زیر چادر میلرزید.چرا فراموشم شده بود؟
_متاسفانه من خاطره ای مثل تو ندارم،باید خیلی شیرین باشه
سارا تلویزیون راکه برنامه اش تمام شده بودرا خاموش کرد و گفت
_نمیدونم چی شد وقتی داشتی تنهایی این موقع روز که همه خوابن روضه گوش میدادی و گریه میکردی منم جذب شدم بیام کنارت بشینم،فکر نمیکردم اینقدر سبک بشم، من ...من خیلی گنه کارم هانیه،خجالت میکشم....از گریه کردن برای امام حسین خجالت میکشم
_این حرفو نزن،اگه بدونی گریه برای امام حسین با آدم چه کار میکنه دیگه اینو نمیگی
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
#مکرمرداب
خشت پانصد و بیست و پنج
دست به پهلو گذاشت وکمی کمرش را صاف کرد تا درد خفیفی که ناشی از نشستن زیادش بود رفع شود و ادامه داد
_خدا ستارو العیوبه و تمام عیب ها و گناهان بنده هاشو پنهان میکنه، پس نباید خود بنده این رازی که بین خودش و خداست رو برملا کنه،نمی خام بدونم چه گناهی کردی و به قول مامان مهری خدا بیامرزم برات منبر برم، ولی اینو بدون قطع امید از رحمت خدا بدترین نوع گناهه که بخشیده نمیشه، اگه فکر میکنی مستقیم نمیتونی از خدا طلب ببخشش کنی یه واسطه برای خودت جور کن، که من به شخصه همین آقایی که چند لحظه پیش براش گریه کردی رو توصیه میکنم، چون کار خیلی هارو راه انداخته
_شما دوتا اینجا چه کار میکنید؟سارا....!چرا گریه کردی؟نکنه به خاطر رفتن حمیرا و ندا ناراحتی؟
سارا با پاک کردن اشک هایش با لبخند کمرنگی به نسرین جواب داد
_نه چیزی نیست،سیاوش خوابه؟
_نمیدونم،ولی فکر کنم همین چند لحظه پیش در اتاقش بسته شد،فکر کردم شاید پیش شما بوده ،شماچکار میکردین؟
_هیچی داشتیم حرف میزدیم،از حمیرا و ندا خبری نشد؟ کی میتونی با داوود تماس بگیری بفهمی حالشون خوبه یانه؟
نسرین با نشستن کنار ساراخودش را در آغوش گرفت و با خیره شدن به قندان روی عسلی گفت
_من که نمیتونم به داوود زنگ بزنم،خودش به سیاوش زنگ میزنه،الان نزدیک دو ساعته رفتن....نمیدونم چرا دلم شور میزنه
خشت اول
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
خشت پانصد و بیست وشش
صدای هق هق سارا،بغض نسرین، گریه ی آرام او داخل ماشین،انگار اعصاب نداشته ی سیاوش را بیشتر بهم ریخت که بافریادی که زد آنها را به خود آورد
_خفه شو سارا،یه صدای هق دیگه از گلوت در بیاد همینجا پرتت می کنم پایین تا تو هم بری ور دست حمیرا و ندا
سارا دستپاچه دست هایش را جلوی دهانش گرفت تا دیگر صدایی از آن خارج نشود،اما برای او مهم نبودو اشک هایش همچنان روی گونه اش را شست و شو میداد.
حمیرا و ندا گرفتار شده بودند و خدا میدانست اکنون چه حالی داشتند.در دلش گفت
_نفرین به آدمایی مثل تو بیژن که از این طریق،از نونی که داخل کاسه ی خون بقیه میزنی و میخوری، هزاران بی گناه یا جونشونو از دست میدن، یا با مرده هیچ فرقی ندارن
داوود تماس گرفته بود که میانه ی راه آدم های بیژن ماشینشان را متوقف کردند و او توانسته بود به سختی فرار کند وحالا در قسمتی از این بیابان بی سرو ته با سیاوش قرار گذاشته بود
_سیاوش، از کجا معلوم داوودم نگرفته باشن و مجبورش نکرده باشن به تو زنگ بزنه تا ما هم گیر بیافتیم
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
خشت پانصد و بیست و هفت
_اگه اینجوری بود مستقیم میاومدن خونه باغ و زنگ نمیزدن، توام به جای این فکرا ببین همه ی مدارکو برداشتی یانه؟
نسرین با این جواب سیاوش نگاهی به کیف چرمی داخل دستش انداخت و گفت
_خیالت راحت همه چیزو برداشتم
عماد راننده بود و سیاوش کنارش نشسته بود واو صندلی عقب میان نسرین و سارا محبوس بود.دلش برای حمیرا و ندا بسیار سوخته بود اما در عین حال حواسش را جمع کرده بود که در یک مکان و موقعیت مناسب اگر توانست فرار کند.
_اون ماشین داوودِسیاوش خان، برم جلو؟
عماد این را پرسیده بود و سیاوش با حرکت سر تایید کرده بود.داوود به کاپوت ماشین تکیه داده بود و با سر و وضع و لباس های بهم ریخته و خاکی، در حالی که بینی و قسمتی از سرش خون آلود بود، تنش را از ماشین فاصله داد و با پاهایی که به عرض شانه باز کرده بود دست به سینه منتظر پیاده شدن آنها ایستاد.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾