🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
🍃🍂🍁
🍂🍁
🍁
💠 درمان #پر_اشتهائی و #اشتهای_کاذب:
💎 قبل از غذا و بین غذا و بعد از غذا چند عدد خرما و چند برگ کاهو بدون سس بخورید.
🔰درمان میل زیاد به شیرینی:
⬅️ 40 روز، بعد از هر غذا یک قاشق چایخوری سیاهدانه بخورید (منع مصرف در حاملگی
🎍🎍🎍🎍🎍http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
غذاهایی که نباید با شکم خالی مصرف کرد :
💐💐🌸🌸💐💐🌸🌸💐💐🌸🌸
🔹موز
🔹شکر
🔹ماست
🔹چای و قهوه
🔹شیر و شیرسویا
🔹زالزالک و پرتقال
🔹نوشیدنی های سرد
🔹سیب زمینی شیرین
🔹خرمالو و گوجه فرنگی
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
کم کاری تیروئید چیست؟ علایم، دلایل و درمان آن
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
کم کاری تیروئید (Hypothyroidism) به این معنی بوده که غده تیروئید شما به اندازه کافی هورمون تیروئید ترشح نمیکند. خانمها بخصوص آنهایی که بیشتر از ۶۰ سال سن دارند، بیشتر از بقیه در خطر ابتلا به بیماری کم کاری تیروئید قرار دارند. در گذر زمان کم کاری تیروئید میتواند باعث ابتلا به سایر بیماریها از جمله چاقی، درد مفاصل، ناباروری و یا بیماری های قلبی شود، البته جای نگرانی نیست چراکه تیروئید کم کار را میتوان با استفاده از هورمون تیروئید مصنوعی درمان کرده و جلوی ابتلا به بیماری را گرفت.
نشانه ها و علایم کم کاری تیروئیدکم کاری تیروئید
علایم کم کاری تیروئید بسته به میزان شدت بیماری متفاوت است. در اوایل ممکن است شما نشانه های بیماری را درک نکنید، اما بعد از مدتی نشانههایی از جمله:
خستگی
افزایش حساسیت به سرما
یبوست
خشکی پوست
افزایش وزن غیرقابل توجیه
پف کردن صورت
خشن شدن صدا
ضعف ماهیچههای بدن
افزایش کلسترول خون
درد، خشکی و یا ورم مفاصل
خشکی، درد و حساسیت مفاصل
ریزش مو
کاهش ضربان قلب
افسردگی
اختلال حافظه
عدم درمان کم کاری تیروئید، این علایم میتوانند سخت تر و جدی تر شوند، همچنین علایم کم کاری تیروئید در نوزادان شامل:
زردی صورت و چشم ها.
زبان بزرگ و بیرون زده
پف کردن صورت
خفگی مکرر
یبوست
حجم کم عضلات
خواب بیش از حد
این علایم در کودکان و نوجوانان میتواند شامل:
رشد ضعیف و در نتیجه کوتاهی قد
بتاخیر افتادن بلوغ
بتاخیر افتادن رشد دندانهای دائمی
رشد ذهنی ضعیف
دلایل ابتلا به بیماری کم کاری تیروئید
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
کم کاری غده تیروئید میتواند بدلیل هریک از عوامل زیر باشد:
بیماری های خود ایمنی. افرادیکه از نوع خاصی اختلال التهابی که به تیروئیدیت هاشیموتو (Hashimoto’s thyroiditis) نام دارد رنج میبرند، بدلیل شایع ترین علت این بیماری یعنی اختلال خود ایمنی به این بیماری مبتلا شدهاند. اختلال خود ایمنی بیماریایست که در آن سیستم ایمنی بدن شما شروع به حمله به خود بدن میکند. بعضی از مواقع در این حمله سیستم ایمنی بدن به غده تیروئید حمله مینماید.
درمان پرکاری تیروئید. افرادیکه تیروئید پرکار دارند و تحت درمان هستند، در بعضی مواقع ممکن است دچار کم کاری تیروئید شوند.
جراحی تیروئید. برداشتن همه یا قسمت زیادی از غده تیروئید میتواند باعث توقف و یا کم شدن تولید هورمون تیروئید گردد. در این هنگام شما باید تاآخر عمر هورمون تیروئید مصرف نمایید.
داروها. بعضی از داروها میتوانند باعث کم کاری تیروئید شوند، لیتوم یکی از این داروها میباشد. برای اطلاع از اینکه داروی مصرفی شما تاثیری بر غده تیروئید شما ندارد، با پزشک خود مشورت نمایید.
افراد در خطر ابتلا به کم کاری تیروئید
هرچند که همه افراد در خطر ابتلا به این بیماری هستند، اما خطر بیشتری افراد زیر را تهدید میکند:
زنان بالای ۶۰ سال سن
ابتلا به بیماری خود ایمنی
ابتلای بستگان نزدیک مثلا پدر و مادر و یا پدربزرگ و مادربزرگ به بیماری خودایمنی
سابقه جراحی تیروئید
باردار بودن و یا زایمان در ۶ ماه گذشته
سابقه درمان پرکاری غده تیروئید
سابقه دریافت تشعشع در بالای قفسه سینه یا گردن
عوارض ابتلا به بیماری کم کاری تیروئید
تیروئید کم کار درمان نشده میتواند باعث سایر مشکلات از جمله:
گواتر (بزرگ شدن غده تیروئید). یکی از شایع ترین دلایل گواتر ابتلا به تیروئید هاشیموتو میباشد. گ.اتر بزرگ میتواند بر ظاهر شما تاثیر گزاشته و یا در تنفس و فرودادن غذا شما مشکل ایجاد کند.
بیماریهای قلبی. تیروئید کم کار میتواند باعث ابتلا به بیماریهای قلبی شود، چراکه تیروئید کم کار باعث افزایش سطح کلسترول خون شده که برای قلب مضر میباشد. همچنین تیروئید کم کار میتواند باعث بزرگ شدن قلب و یا نارسایی قلبی هم شود.
مشکلات روحی روانی. کم کاری تیروئید میتواند باعث ابتلا به افسردگی و یا کند شدن عملکرد ذهنی افراد شود.
نوروپاتی محیطی. عدم درمان کم کاری تیروئید در طولانی مدت میتواند باعث آسیب دیدن اعصاب محیطی شما شود. نشانههای ابتلا به این بیماری شامل درد، بیحسی و سوزن سوزن شدن نقاط مختلف بدن شود. همچنین این بیماری مشکل ضعف ماهیچه ها و یا از دست دادن کنترل برروی ماهیچهها شود.
ناباروری (Infertility). سطح پایین هورمون تیروئید میتواند برروی تخمک گذاری تاثیر بگذارد.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
⭕ ️طبق آمار در ایران روزانه ۱۰ سقط جنین قانونی و ۱۳۹۰ سقط غیرقانونی انجام میشود؛
تماشای این ویدئو (روش انجام سقط) برای قانع کردن هر انسان باوجدانی کافی است تانسبت به این جنایت وحشتناک بیتفاوت نباشد .
🏴http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✴کدام میوه ها کمترین قند را دارند⁉
1⃣میوه هایی که کمترین قند را دارند:
💠لیمو شیرین
💠ریواس
💠انواع توت
💠تمشک
2⃣میوه هایی که قند کم تا متوسط دارند:
🔶توت فرنگی
🔶هندوانه
🔶هلو و شلیل
🔶طالبی و خربزه
🔶سیب و زرد آلو
🔶گریپ فروت
3⃣میوه هایی که کمی قندشان بالا است:
◀️پرتقال
◀️کیوی
◀️گلابی
◀️آناناس
4⃣میوه هایی که قند بسیار بالایی دارند:
👈نارنگی
👈گیلاس
👈انگور
👈انار
👈انبه
👈انجیر
👈موز
🌹🍃🌾🌹🍃🌾🌹🍃🌾
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
یکی ازبهترین روشهای پر پشت کردن ابروها استفاده ازاب پیازه.
ماساژ آب پیاز برروی ابرو باعث گردش خون دراین ناحیه وضخیم شدن ورشدموهای جدید میشه.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
!در طب سنتی درمان کوتاهی قد به این شرحه :🍃🌹
حجامت قد سالی سه مرتبه در بهار و پاییز( اگر زیر ۱۷ سالگی اجرا شود خیلی مفیدتره)
خوردن سوپ گندم با روغن زیتون یادنبه
خوردن فرنی سنجد
آبگوشت هفته ای ۲ الی ۳ وعده .
🌸🍃🌸🍃
جایگزین کردن غذاهای سنتی با فست فودها، مصرف نمک طبیعی و معدنی، کسب انرژی از شربت عسل و شیره خرما به جای شکر مصنوعی، تامین هورمون رشد از خواب کافی، تعریق مناسب با افزایش فعالیت بدنی و مصرف دمنوشهای گیاهی از جمله زعفران، دارچین، پونه، نعناع، آویشن، بابونه و چای کوهی از عوامل تاثیرگذار بر رشد قدی مناسب است.
بادکش در نواحی رشد قدی به همراه انجام ماساژ به کودکان و نوجوانان با روغنهای زیتون و زنجبیل از شست پا و دست به سمت قلب، میتواند تاثیر چشمگیری بر رشد قد داشته باشد که در طب سنتی قابل پذیرش است.
تاکید میکنم بین ساعت۱۱ تا ۲ نیمه شب هورمون های رشد تولید میشن پس باید خواب به موقع داشته باشن.🌾🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
یبوست چیست وچگونه اتفاق میافتد؟🌹🍃🌾
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
یبوست در طب سنتی یکی از «امّ الامراضی» محسوب می شود که می تواند در ایجاد هر بیماری دخیل باشد و لذا در درمان هر بیماری نیز، یکی از اصول مهم، درمان یبوست است؛ چنانکه در تقریباً اکثر درمانهای طب سنتی درمان یبوست به عنوان یکی از اصول اولیه ذکر شده است. این در حالی است که در طبّ جدید، یبوست از جمله بیماری هایی است که توجّه چندانی به آن نمی شود.
🌹🍃🌹🍃
یبوست از عوارض یک بیماری است اما خود، عامل بسیار با اهمیتی در بروز بسیاری از بیماری ها می باشد.
بنابراین توصیه می کنیم هر شخصی که دچار یبوست می باشد اگرچه بیماری های دیگری را هم داشته باشد بایستی اول نسبت به درمان یبوست اقدام کند؛ زیرا اولاً یبوست عوارض بسیار زیادی را به دنبال دارد و معمولاً با درمان یبوست، بسیاری از عوارض موجود هم خود به خود برطرف خواهند شد در نتیجه نیاز نیست برای مشکلی که مربوط به وجود یبوست است داروی جداگانه ای مصرف شود.
🌹🍃🌹🍃
مثلاً اشخاصی که دچار یبوست هستند و سردرد هم دارند اگر یبوست را برطرف کنند آن سردرد خود به خود برطرف خواهد شد چون یبوست باعث حبس بخارات معده و در نتیجه فشار بر سیستم عصبی و در نهایت منجر به سردرد میشود.
🌹🍃🌹🍃
دوم این که وقتی یبوست عارض شده باشد و شخص بخواهد برای درمان یک بیماری دیگر دارو مصرف کند اثر آن دارو به حداقل و یا حتی به صفر کاهش می یابد چون با وجود یبوست عمل هضم و مهم تر از آن عمل جذب و گوارش به شکل عادی انجام نمی شود.
🌹🍃🌹🍃
اجابت مزاج مطلوب از دیدگاه طب سنّتی
ابن سینا اعتقاد دارد که به ازای مصرف هر وعده غذایی، شکم باید یک بار کار کند.. اما این تعریف، در عمل، برای اکثر مردم این زمانه، یک ایده آل است که دسترسی به آن چندان آسان نیست. به همین جهت ما می پذیریم که روزانه دو مرتبه دفع مدفوع، حداقّل آن چیزی است که می توان از یک فرد سالم با رژیم غذایی امروزی انتظار داشت.
🌹🍃🌹🍃
دفع مطلوب، دفعی است که به آسانی و بدون هر گونه درد و ناراحتی انجام شود و پس از آن، شخص، احساس سبکی، راحتی و خالی بودن روده ها را تجربه کند. قوام مدفوع نیز نه زیاد سفت باشد و نه زیاد شل؛ و به لحاظ وزنی نیز تقریبا معادل غذای مصرف شده باشد.
بنابراین تعریف نهایی قابل قبول برای این که بپذیریم کسی یبوست ندارد این است که حداقل روزی دو بار، آن هم به آسانی، دفع مدفوعی با قوام و حجم متناسب داشته باشد.
درمان یبوست 🌹🍃
برای درمان یبوست روغن مالی شکم ، پهلو و مثانه با روغن زیتون هر شب قبل از خواب مفید است. (این مورد برای خانم های باردار به هیچ عنوان مجاز نمی باشد).
صبح ناشتا یک قاشق غذاخوری خاکشیر در یک لیوان آب جوش با عسل میل شود.(در بارداری ممنوع)
مصرف روزانه ۳ قاشق روغن زیتون خالص ( با چند قطره لیموترش ) داشته باشند.
دو ساعت بعد از صبحانه و عصر نیم لیوان از دم کرده مغز فلوس + گل سرخ میل شود.
عدم مصرف مایعات بین غذا و بلافاصله بعد از غذا برای درمان یبوست بسیار لازم است.
این مواد مصرف نشود:
برنج سفید اب کش شده. موز، بادمجان، عدس، ماهی ، ماکارونی و لازانیا. قهوه ، نسکافه و چای، ماست و دوغ، هندوانه ، قارچ ، ترشی،سماق ، گوشت گاو، نان فانتزی.
🌹🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
آب ناشتا ..
مصرف آب زیاد به صورت ناشتا اصلا توصیه نمی شود زیرا این کار می تواند اعضای اصلی بدن را دچار سوء مزاج کند. در مورد آب عقایدی به اشتباه وارد فرهنگ مردم شده که حتی در پزشکی رایج هم تایید نشده است. برای مثال در مورد این که گفته می شود باید روزی 7 تا 10 لیوان آب بنوشیم ، هیچ مقاله علمی در این خصوص وجود ندارد. طب سنتی به طور خاص معتقد است اگر آب به صورت ناشتا به خصوص سرد مصرف شود به اعصاب صدمه می زند و در درازمدت می تواند باعث بیماری هایی مثل پارکینسون و لرزش دست شود ، بنابراین آب حتما باید هنگام صبح به صورت گرم نوشیده شود.
بهترین گزینه :
یک لیوان آب ولرم + یک قاشق مرباخوری عسل + آب ۱/۲ لیمو ترش تازه - باهم مخلوط و۲۰ دقیقه قبل از صبحانه میل شود ..
🍁☘🍁☘🍁
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
✨بارالها!
🕊در این صبح معنوی
✨کمکمان کن
🕊آن نور کوچک الهی زیبا
✨که درونمان سوسو میزند
🕊روز بروز با نور عشقت
✨نورانیتر و نورانیتر شود
کردم
🌙صبحتون بخیر
و سرشار از عطر و نور و لطف خدا🌟
🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
اکنون درست در میانهٔ پائیز ایستادهایم
روزی که نیاکانمان آن را "ایاثَرِم"
یا روز آغاز سرما نامیدهاند.
جشن پائیزانه میگرفتند
و با هم متحد میشدند
و به دعا و همدلی مینشستند
داشتم فکر میکردم که این روزها چه دور ماندهایم از اصالت و هویت اجدادیمان
از رسم و آئینهای زیبائی که هر کدام
رنگ ستایش نعمتهای بیبدیل خدا
و تکریم طبیعت را داشته
و بانی ارتقای صمیمیت و اخلاق
در سرتاسر این سرزمین بوده...
داشتم فکر میکردم چه خوب میشد
اگر در روزگار کهن بودیم
زمانی که انسانیت،
همه گیرتر از بیانصافی بود
زمانی که اجدادمان در نیکی و مهرورزی
و شاد کردن دلهای هم پیش قدم بودند
زمانی که خندیدن، احمقانه نبود
و آغوش هیچ پدری بوی شرمندگی نمیداد.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
چرا حجاب 🤔
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌺سخنان زیبای استاد قرائتی درباره حجاب🌺
شما جنس مرغوب را در کادو می پیچید،🎁
روی تلویزیون پارچه می اندازید 📺
کتاب قیمتی را جلد می کنید📗
طلا و جواهرات را ساده در دسترس قرار نمی دهید.👑 🖐
بنابر این جلد و حجاب نشانه ارزش است. 💝
خداوند برای چشم 👁 که ظریف است
و خطراتی آنرا تهدید میکند، حجاب قرار داده. ☺️
حجاب باعث تمرکز فکر "مرد" و در نتیجه پیشرفت جامعه میگردد چرا که بخش عمده تولید جامعه به دست مرد است 👷🏻🔧👨🏻🔧
در کشورهایی که بیحجابی رایج است، نظام خانواده از هم گسسته و آمار طلاق غوغا می کند 👨👦💔👩👦
اسلام به خاطر حفظ حیا، کرامت و جلال، و برای جلوگیری از بینظمی جنسی و هوسبازی و گسستن نظام خانواده "حجاب" را واجب فرموده.☂
باید دانست که "حجاب" مانع تولید نیست.⚙ بزرگترین صادرات ایران بعد از نفت، قالی است که تولید بهترین نمونهاش به دست زنان با حجاب است✌️🏻
حجاب مانع تحصیل نیست 📚
وجود صدها هزار دانشمند زن در کشور ما شاهد این ادعّاست. 🎓🎓🎓
حجاب آرم جمهوری اسلامی ایران است. ☺️
دنیا انقلاب اسلامی ایران را باحجاب بانوان می شناسد🌍 و ابرقدرتها از این نشانه پرارزش انقلاب آنقدر هراس دارند که چند دختر مسلمان را با پوشش اسلامی بر سر درس تحمل نمی کنند.
😇
#من_حجاب_را_دوست_دارم
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
ســـلام
صبح زیباتون بخیر
امـیدوارم دراین روز زیبـا
روزگارتون پراز عشق و امیـد..
دنیاتون پر از محبت و دوستی
رزقتون پر از خیر و برکـت
لحظه هاتون پراز شور و شادی
عـشق هاتـون پـراز صفا و پاکی
و زندگیتون پراز آرامش و
موففیت باشه ان شاءالله
دوشنبه تون پراز خیر و خوبی
🌺🌸🍃 🌺🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
#صبحت بخیر اقای ما
🌱ای حضرت #حاضری که ناپیدایی
🌸 #غایب شده از زشتی و نازیبایی
🌱شرمنده که جای آمدن، میگوییم
🌸 #آقا تو چه وقت پیش ما می آیی
تو اشتیاق منی برای صبح شدن
که با صبح بخیر تو صبحم بخیر میشود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌷
🌹
|••| #🌸🍃🌸🍃🌸
از خونه که میاے بیرون،دو نفر نگاهت میکنن...
👤نامحرم : عجب جذابی!
👌امامزمانعج: ممنون از حجابت
دوست داری نامحرم تحسینت کنه یا دل آقا رو شاد کنی ؟
✌به اُمیدِ لَبخَندِ رضایتِ آقامون اَز اَعمالِمون...
🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❣اگه شــرایط زندگیت سخت شده
بدون که باید سرسختتر از قبل ادامه بدی
❣اگه حس میکنی داری درجا میزنی
بدون که باید راههای جدیدی رو امتحان کنی
❣اگه یه روز زمین خــوردی و کسی نبود
که دستت رو بگیره بدون که
زمانش رسیده تا رو پاهای خودت بایستی
❣اگه احســاس ناامیدی میکنی
بدون که باید ایمانت رو قویتر کنی
❣اگه هنوز به رویاهات نــرسیدی
بدون هنوز باید بیشتر و متمرکزتر تلاش کنی
❣پس هر اتفاقی که تو زندگیت افتاد
علتش رو در درون خودت جستوجو کن
❣و تلاش کن که اشکال کارت رو برطرف کنی و با قدرت به مسیرت ادامه بدی...
❣به یاد داشته باش که اگه توی مسیر زندگی ثابتقدم باشی، هیچ چیز جلودارت نیست!
❣ بدون توقف، بدون ترس...
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
🔴 #بهترین_زمان مصرف گوشت گوسفند، #فصول_سرد سال میباشد.
🔸 #بهترین_وعده در روز برای مصرف آن، وعدهی #شام منتها در ابتدای شب میباشد.
🔹 اما در مصرف گوشت #زیادهروی نکنید!
♻ عوارض:
۱. تصلب شرائین(گرفتگی عروق)
۲. بیماری کلیه
۳. تضعیف فعالیت و قدرت فکری
۴. فشار خون بالا
۵. مشکلات کبدی
۶. کاهش دفع سموم
📣لطفا نشر دهید🏵🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴 درمان #لکه_بینی دوران بارداری
♻️ برای درمان لکه بینی در حاملگی،
یک لیوان آب هویج + یک قاشق مرباخوری روغن زیتون + یک قاشق چایخوری عسل + یک قاشق چایخوری پودر دال عدس برشته شده + پودر یونجه مخلوط نموده، ۵-۴ مرتبه در روز مصرف شود.
📣لطفا نشر دهید🏵🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔺پزشکی #آزمون_و_خطا
😳ریکال آمپول متیل ارگونوین با سری ساخت 12P17
❌ دارویی پس از مصرف توسط هزاران بیمار وضربه زدن به سلامتی آنها، به دلیل وجود مشکلی همچون آلودگی، سرطان زا بودن وپر عارضه بودن، مضر تشخیص داده شود واز بازار جمع آوری می شود .
👈 دیناروند : در فرآیند " ریکال " تقریبا به صورت میانگین هر هفته یک دارو فراخوان میشود!!!
#داروهای_بیماری_زا
#پزشکی_آزمون_وخطا
#آینده_متعلق_به_طب_اسلامی_است
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
آراســته اسـت، و كسى كه آشكارا او را نصیحت كند عیب هاى او را بر مـلا كرده است.
📚بحارالانوار ۷۸: ۳۷۴
💠🌷http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨
🔴عاقبت طمع و گدایی،در عین بی نیاز بودن!
✍اسماعيل بن احمد مي گويد: سر راه امام حسن عسكري (علیه السلام) نشستم، وقتي كه از نزديك عبور مي كرد،از فقر خود شكايت كردم و در خواست كمك نمودم! گفتم: به خدا يك درهم بيشتر ندارم، صبحانه و شام نيز ندارم!آن حضرت علیه السلام فرموند: به اسم خدا،سوگند دروغ مي خوري... چون تو 200 درهم زير خاك پنهان كرده اي. سپس به غلامش فرموند: هر چه همراه داري به اسماعيل بده. غلامش صد دينار به من داد.
سپس امام حسن عسکری علیه السلام به من فرموند: اين را بدان كه هرگاه احتياج بسياري به آن دينارهائي كه در زير خاك نهاده اي پيدا كردي، از آنها محروم خواهي شد. اسماعيل مي گويد: همان گونه كه امام حسن عسگری علیه السلام فرموده بودند، همانطور شد... زيرا ۲۰۰ دينار در زير خاك پنهان نموده بودم، تا براي آينده ام پس انداز باشد. اما مدتي گذشت نياز شديد به آن پيدا نمودم، رفتم تا آن را از زير خاك بيرون آورم، خاك را رد كردم ديدم پولها نيست.
💥معلوم شد پسرم اطلاع پيدا كرده و آن پولها را از آنجا برداشته و فرار كرده است.. چيزي از آن پولها به دستم نرسيد و طبق فرموده امام حسن علیه السلام در حالت شديد نياز از آن پولها محروم شدم.
📚اصول کافی،باب مايفصل به
دعوي المحق و المبطل حدیث۱۴، ص۵۰۹
↶【به ما بپیوندید 】↷
_____________
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴 درمان #نفخ_و_رفلاکس_نوزادان و کودکان
♻ پرهیزات
ترک غذاهای نفاخ (حبوبات، سیر، پیاز و...) و ترک خوراک سرد (ترشیجات ، ماست و دوغ و دلستر و خیار و گوجه و...) توسط مادر
درمان
🔹 گرفتن آروغ نوزاد
🔸 گرم کردن معده مادر با استفاده از خوراکیهای معتدل و گرم و تر
🔹 جوشانده زیره یا آویشن یا زنیان یا بادرنجبویه یا انیسون یا رازیانه، هر نیم ساعت یک قاشق مرباخوری به نوزاد بدهید تا 5 ساعت (10 قاشق)
🔸 روغن مالی شکم نوزاد با روغن بادام شیرین یا زیتون یا کرچک که گرم کرده اید به جهت عقربههای ساعت
🔹 گرم کردن شکم با پارچه یا حوله گرم و بستن شکم نوزاد با پنبه گرم شده.
🔸 یک قاشق ترنجبین جوشانده خوب صاف و ته نشین شود و روزانه 10قاشق مرباخوری، گرم به نوزاد بدهید.
ترنجبین علاوه بر تقویت معده و جلوگیری از نفخ و رفلاکس، مغذّی بوده و تقویت کننده هست.
همچنین آرام بخش بسیار قوی هست و باعث می شود نوزاد به راحتی بخوابد.
🔹 استفاده از گهواره کمک به تقویت حرارت غریزی و و بهبود هضم و کاهش نفخ میگردد.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔺️ﺧﺎﻃﺮﻩﺍی ﺷﻨﻴﺪنی از استاد ﻋﻼﻣﻪ ﺟﻌﻔﺮﯼ
ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺯﯾﺎﺭﺕﻫﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ، ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ چطور ﻣﻨﻮ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ، قـرارمـون هـم ﺍﯾـﻦ ﺑﺎﺷﻪ وقتی ﻭﺍﺭﺩ ﺻـﺤﻦ ﺷﺪﻡ از ﺍﻭﻟﯿﻦ نفری که ﺑﺎ ﻣـﻦ ﺣﺮﻑ زد ﭘـیـﺎﻣﺖ ﺭﻭ ازش ﺑﮕﯿﺮﻡ !!
🔹️ﮔﻔﺘﻨﺪ وقتی ﻭﺍﺭﺩ ﺻﺤﻦ ﺷﺪﻡ بلافاصله ﺧﺎنمم ﺭﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﻭﺭ ﺑﮕﺮﺩ ﺍﻭﻥ ﻭﺭ ﺑﮕﺮﺩ ، ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ میرﻩ ، ﺧﻮﺩمو ﺭﺳﻮﻧﺪﻡ بهش ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺻﺪﺍﺵ ﺯﺩﻡ ﮐﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
ﺭﻭﺷﻮ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺯﻥ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ «ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺮﯼ !!»
ﺣـﺎﻻ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣـﺎﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﺠﺐ ﺭُﮎ ﺣﺮﻑ میزﻧﻪ.
🔸️ﻋﻼﻣﻪ میگفت وقتی ﺍﯾﻦ خاطرهﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﻄﻬﺮﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩن تا نیم ساعت میﺧﻨﺪﯾﺪ !!
حالا این ﺧﺎﻃﺮۀ ﻟﻄﯿﻒ و صادقانهرو ﺑﺎ ﺍﺩﻋﺎهاﯼ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ بعضیها ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ مقایسه کنید.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_بیستم_و_دوم_دالان_بهشت 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
با كنجكاوی حرفش را قطع كردم و پرسیدم: ثریا كیه؟
خواهر دوستم جواد. همون كه امیر هم باهاش دوسته و با هم می ریم كوه.
دوباره پرسیدم: تو خواهرش رو از كجا می شناسی؟
بی حوصله گفت: ممكنه اول به اصل مطلب توجه كنی بعد به حاشیه ها؟
باورم نمی شد محمد چنین عكس العملی نشان بدهد. پیش خودم فكر كرده بودم، ذوق هم می كند و حتما پیشنهاد می كند زودتر عروسی كنیم ولی نخیر باز تیرم به سنگ خورده بود و اشتباه فهمیده بودم. از آن روز به بعد محمد سختگیر تر از هر معلمی حواسش به درس های من بود و با صبر و حوصله اول به درس های من می رسید بعد به كارهای خودش و بالاخره آن قدر با من سر و كله زد كه از نظر درسی تقریبا همسطح مریم شدم كه همیشه از من و زری درسش بهتر بود. زری مدام سر به سرم می گذاشت:
مریم خبر نداری محمد چه خود كشانی داره می كنه تا خانم درسشون رو بخونن. اون وقت جواب سوال های منو اگه دو دفعه بگه و من نفهمم دفعه سوم از كوره در می ره.
مریم گفت: خب این قراره مادر بچه هاش بشه تو چی؟
خاك بر سر، من هم مثلا عمه بچه هاش می شم دیگه.
اگر كمی عاقل بودم باید از آن روز به بعد لااقل یكخورده فكرم مشغول می شد و سعی می كردم سر از افكار محمد در آورم و به جای این كه راحت از كنار قضیه بگذرم در آن دقیق شوم. منتها همین كه مشكلی حل می شد فراموشش می كردم، بدون این كه حتی ذره ای فكرم مشغول شود یا پیش خودم حرف های محمد را تجزیه و تحلیل كنم. آدم باید بداند چه می خواهد و چرا می خواهد؟ اگر جز این باشد، مثل من می شود تركه ای در مسیر باد كه به هر طرفی خم می شود. من محمد را دوست داشتم بدون این كه بدانم چرا و چقدر؟ در آن سن و سال نهایت لذتم، احساس عشق بی نهایت او نسبت به خودم بود كه مرا غرق لذت می كرد. ولی صرف خواستن چیزی، بدون دانستن چرای آن، آدم را گمراه می كند. من بدون این كه نیاز به خواستن و داشتن را حس كنم، بدون فكر و تعقل و به آسانی محمد را در كنار خود دیدم و شاید همین باعث درجا زن ذهن خام من می شد. چون تشنگی و نیاز را نمی شناختم، نیاز به دوست داشتن و عشق، نیاز به حامی و همفكر، نیاز به پناه و همراه و نیاز به امنیت خاطر. من بی زحمت صاحب گنجی بودم كه نمی دانستم باید با آن چه كنم؟ چطور حفظش كنم یا از آن بهره ببرم. و بدبختانه آن قدر به تملكش مطمئن بودم كه لزومی هم برای تقلا كردن و نگهداری اش نمی دیدم. شاید اگر محمد هم مثل من فكر می كرد قضیه به همان روال معمول و همیشگی پیش می رفت، عشق سوزان و التهاب، وصل جسمانی، فروكش احساس و تمام ... ولی از آن جا كه نه محمد خام بود و كوتاه فكر نه من عاقل و با درایت، این عدم تعمق و تامل و ساده انگاری و فراموشكاری ها، آرام آرام مرا به بی راهه ای دور برد كه وقتی چشم باز كردم برای بازگشت خیلی دیر شده بود.
با كمك و همراهی محمد درس را با جدیت دنبال می كردم و پاییز آن سال برای من كه در قلبم از عشق بهاری شاد داشتم ، قشنگترین فصل ها شد. انگار برای اولین بار پاییز را با تمام خصوصیاتش می شناختم پاییز كه همیشه برای من با بوی مدرسه و كتاب و دفتر همراه و هم معنی بود آن سال رنگ آرامش و عشق داشت. غروب های سرد پاییز دلگیر نبود چون برای من همراه شوق برگشتن محمد بود و عطر وجودش و نگاه گرمش.
سوز بادهای پاییزی و رگبار باران برای من كه وجودم با آتش محبت گرم می شد، مثل باران های بهاری دل انگیز بود. برای اولین بار از ایستادن زیر باران و خیس شدن از رسوخ سرما و سرازیر شدن قطره های آب از سر و رویم در حالی كه محمد نگران بود سرما نخورم بی نهایت لذت می بردم و شب های پر رعد و برق همراه صدای زوزه باد ، برای من كه پناهی گرم مثل آغوش محمد داشتم نه ترسناك بود و نه سرد. همین باعث شد كه آن سال ، تابستان قلب من سردی و دلگیری پاییز را نشناسد. فقط عظمت و زیبایی را دید كه باعث شد برای همیشه پاییز برایم قشنگترین فصل ها باشد.
همان وقت ها بود كه برای اولین بار ثریا و جواد را دیدم. مدتی بود حرف های محمد و امیر و تعریف هایی كه از خاطراتشان با جواد و گردش های مشتركشان می كردند و مقید بودن هر دوشان به این كه در هر شرایطی هفته ای یك بار با هم كوه بروند كنجكاوم كرده بود كه آن ها را ببینم. دوست داشتم بدانم جواد كیست و شخصیتش چگونه است كه این قدر دوستش دارند و برای همین وقتی محمد گفت: شب جمعه خونه جواد این ها دعوت داریم خوشحال شدم. به یاد دارم آن شب از دیدن خانه كوچك و قدیمی آن ها كه توی یكی از محله های نزدیك بازار بود و خود جواد كه با تصورات من خیلی فرق داشت چقدر جا خوردم.
جواد پسری لاغر با قدی متوسط و چهره ای معمولی بود كه در مقابل امیر و محمد با آن قدهای بلند خیلی ریز نقش تر به چشم می آمد.
👇🔔 این داستان ادامه دارد 🔔👇
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر نام نویس
#قسمت_بیستم_و_سوم_دالان_بهشت🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
در نگاه اول من از این كه می دیدم این دوست خیلی عزیز برای محمد و امیر این قدر با تصوراتم متفاوت است حیرت كردم. منتها برخورد و لحن جواد آن قدر مهربان و گرم بود كه زود آدم را تحت تاثیر قرار می داد.
محمد و جواد و امیر با سر و صدا و شادمانی مشغول سلام و احوالپرسی بودند كه خواهرش هم برای استقبال تا دم ایوان آمد و من برای اولین بار ثریا را دیدم.
در مقابل خانه ما و خانه حاج آقا، خانه آنها مثل قوطی كبریت بود ولی برخورد گرم و روی باز آنها فضا را عوض می كرد طوری كه آدم به سرعت محیط و اطراف را فراموش می كرد.
ثریا هم مثل جواد خوش زبان و خوش برخورد بود. صورتش بدون این كه زیبا باشد. دوست داشتنی بود و آهنگ قشنگ صدایش ، آدم را مجذوب می كرد. با این كه از من ریز نقش تر بود تسلطش در كلام و برخورد و اعتماد به نفسی كه در رفتارش بود باعث شد كه نا خودآگاه احساس كنم خیلی از من بزرگ تر است، در حالی كه ثریا فقط دو سال از من بزرگتر بود. به هر حال وارد راهروی باریكی شدیم كه كنارش اتاقی بود كه ما را به آن راهنمایی كردند.
زیر پله ها آشپز خانه بود و روبرو راه پله های طبقه بالا. دو چیز خانه در همان ابتدا آدم را مبهوت می كرد، یكی كوچكی بیش از اندازه و یكی تمیزی. انگار همه جا برق می زد. توی اتاق روی زیر اندازی سفید، خانمی مسن با صورتی بسیار مهربان به زحمت از جا بلند شد و مرا چنان با محبت و گرمی بغل كرد و بوسید كه نا خود آگاه مهرش در دلم نشست. مرتب می گفت: ماشاالله، هزاز ماشاالله. مادر، محمد، ایشالله خوشبخت باشین. ایشاالله خیر هم را ببینین و به پای هم پیر شین. بی خود نبود ترك مارو كرده بودی. آدم عروس به این قشنگی داشته باشه بایدم سراغ از كسی نگیره.
محمد خندان با صمیمیت و مهری فوق العاده كه نشان از آشنایی دیرینه اش داشت گفت: به خدا زهرا خانم، به خاطر زن گرفتن نبود، گرفتار بودم. ولی جواد شاهده ، همیشه جویای احوالتون هستم.
جواد با لحنی شوخ گفت: راست می گه مامان، هر جمعه كه با هزار زور می یاد كوه، حال شمارو می پرسه.
محمد خواست جواب بدهد كه زهرا خانم با محبتی مادرانه گفت: حرص نخورمادر، بازم رحمت به شیر تو، بگذار اون دو تا زن بگیرن، اگه اسم بقیه هم یادشون اومد، اون وقت درسته.
با این كه از زبان امیر و محمد خیلی از خاطرات جمع سه نفره شان شنیده بودم ولی باز هم صمیمیت زیادی كه در رفتارشان موج می زد برایم تازه و نو بود. من جایی ندیده بودم كه محمد این قدر راحت و صمیمی باشد. خصلت همیشگی امیر شیطنت و زود جوشی بود، ولی در مورد محمد نه
موقع شام كه دیدم محمد هم با امیر برای كمك به انداختن سفره بلند شد، تعجبم بیش تر شد. آن ها مدام از خاطراتشان می گفتند و می خندیدند و گهگاه ثریا هم با آن ها همراه می شد و من كه تا حالا محمد را این قدر خوشحال و سرحال در جمعی ندیده بودم، سعی می كردم رفتارم عادی باشد.
وقتی خواستم برای كمك بلند شوم، ثریا و زهرا خانم مانع شدند و گفتند: حالا این دفعه نه، این بار پاگشاست، ایشاالله دفعه های بعد.
جواد هم به زور محمد را نشاند و گفت: این بار به خاطر مهناز خانم معافی.
محمد قبول نمی كرد كه زهرا خانم پا در میانی كرد و گفت: بشین مادر، دیگ كه بالا و پایین نگذاشتن. بشین پیش خانمت. هنوز با ما آشنا نشده. غریبی می كنه.
و بعد در حالی كه حواسش به من بود ادامه داد: محمد آقا خدا می دونه چقدر دلم می خواست عروست را ببینم حالا از سرشب آن قدر خوشحالم كه خانمی به این برازندگی نصیبت شده كه توی پوستم نمی گنجم. الهی شكر هر دوتون شانس آوردین . و رو به من اضافه كرد محمد آقام مثل جوادم می مونه، ایشاالله خدا عمر با عزت بهش بده، كه فقط خدا می دونه این جوون چقدر آقاست.
صدای جواد كه سر سفره دعوتمان می كرد حرف زهرا خانم را نیمه تمام گذاشت.
جواد همان طور كه دیس پلو را جلوی ما نگه داشته بود، به شوخی به ثریا گفت: ثریا می خواستی غذا زیاد درست كنی محمد اون وقت ها كه كم می خورد عاشق بود حالا دیگه خیالش راحت شده، اشتهاش باز شده. با خود گفتم پس امیر و محمد قبلا هم این جا غذا خورده اند كه جواب ثریا بر تعجبم اضافه كرد كه با طعنه گفت: مگه پسر حاجی هام عاشق می شن؟
محمد بدون این كه ناراحت شود با شوخی جواب داد: مگه پسر حاجی ها آدم نیستن؟
ثریا با خنده گفت: ببین جواد شاهد باش. دوباره خود محمد آقا داره حرف توی دهن من می گذاره ها. من كی گفتم آدم نیستن. منظورم این بود كه پسر حاجی ها معمولا سرشون توی حساب و كتاب و تجارت و حساب یك قرون دوزاره. حساب یك قرون دوزار كجا و عشق و عاشقی كجا؟
محمد باز هم خندان گفت: خب شاید اون مال پسر حاجی های خالص باشه، من ناخالصی دارم.
👇🔔 این داستان ادامه دارد 🔔👇
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر نام نویسنده ولینک بلامانع است
#قسمت_بیستم_و_چهارم_دالان_بهشت 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
امیر فوری گفت: ا، اون خالص ها هم دل دارن، سنگ كه نیستن.
ثریا در جواب در حالی كه سعی می كرد مستقیم به امیر نگاه نكند گفت: اون كه بله،منتها توی عشق اون ها ، حساب بانكی پدر معشوق هاست كه حرف اول رو اگه نزنه لااقل نصف بیش تر حرف رو می زنه . امیر خواست دفاع كند كه زهرا خانم با دلخوری گفت: گفتم شوخی هم می كنین حرمت خونه خدا رو نگه دارین.
جواد گفت: مادر جون ما منظورمون از حاجی اون هایی كه رفتن مكه نیست كه. منظورمون بچه پولدارهاس و چون معمولا اون ها بازاری هستن با انگشت و چشم و ابرو اشاره ای به محمد و امیر كرد و پدرهاشون حاجی، اینو می گیم. مادر من چرا حرص بی خود می خوری؟
معلوم بود زهرا خانم جوش ورده، برای همین بقیه دیگه دنبال شوخی را نگرفتند.
كنایه های آن ها برایم تقریبا بی مفهوم بود می خندیدم ولی از این كه سر در نمی آوردم منظورشان چیست و در ضمن بیش تر از این كه می دیدم محمد با دختری دیگر این قدر راحت حرف می زند، ناراضی بودم. لبخند می زدم خود را خوشحال نشان می دادم ولی در باطن كلافه بودم. مخصوصا در برابر ثریا كه این قدر راحت حرف می زد، بحث می كرد و جواب می داد و به نظر می آمد كه اطلاعات وسیعی دارد،خودم را دست پا چلفتی و معذب احساس می كردم. اعتماد به نفس ثریا و تسلطش بر محیط و اطرافیان و نگاه های تحسین و تایید دیگران برای من با آن ذهن خام و افكار بچگانه رنج آور بود. مثل آدم های ناتوان كه وقتی از چیزی سر در نمی آورند سعی می كنند نفی اش كنند،من هم در وجودم دنبال بهانه ای برای پس زدن و نادیده گرفتن محاسن ثریا می گشتم و از دستش حرصم می گرفت. آن شب وقتی دیر وقت از خانه آنها برمی گشتیم امیر و محمد سر حال و خوشحال حرف می زدند و می خندیدند و از خانواده جواد تعریف می كردند.
ولی من توی فكر بودم. ناخواسته اخم هایم در هم رفته بود و در سكوت به حرف هایشان گوش می دادم. محمد آن قدردر حال و هوای خودش غرق بود كه برای اولین بار متوجه حال من نشد. و همان شب بود كه برخلاف انتظارم كه توی ذهنم همیشه فكر می كردم امیر به زری علاقه دارد،از حال و هوای و نگاه های امیر با تردید و دودلی حس كردم كه نگاه های پر از تحسین امیر به ثریا رنگی از محبت دارد. ولی نمی خواستم قبول كنم،یعنی باورم نمی شد امیر به دختری در شرایط ثریا دل بسته باشد. آن شب همه چیز برایم عجیب و غیر منتظره بود.
موقع خواب در حالی كه سعی می كردم لحن صحبتم معمولی باشد گفتم: فكر نمی كردم این قدر با جواد این ها صمیمی باشی.
محمد در حالی كه معلوم بود هنوز فكرش مشغول است گفت: من كه برایت ازش تعریف كرده بودم.
تو از جواد گفتی نه خانواده اش،راستی اصلا تو چطوری با جواد دوست شدی؟
قصه اش طولانیه، حالا بخواب خسته ای، بعدا برایت می گم.
نه خوابم نمی یاد بگو.
بالاخره با اصرار من آرام و شمرده انگار در خیال خودش غرق شد و مثل یك قصه گو شروع كرد:
من جواد این ها رو خیلی ساله كه می شناسم. تقریبا از دوازده سالگیم. نمی دونم یادت هست ما تابستونا با بابا می رفتیم بازار؟ اون موقع جواد سیزده سالش بود و همراه پدرش آقا اسدالله می آمد بازار.آقا اسدالله باربر بود. با اون جثه لاغر و ضعیف ، فرش ها رو كول می گرفت و این طرف و آن طرف می برد. آقا جون به خاطر چشم و دل پاكیش خیلی آقا اسدالله رو دوست داشت. من مدت ها اصلا جواد رو نمی دیدم،یعنی منظورم اینه كه چون مثلا پسر صاحب حجره بودم به جواد مثل اشیای مغازه نگاه می كردم، مثل فرش های آقا جون!
یادمه هر روز ظهر آقا جون از ما می پرسید كه ناهار چی می خوریم. بعد سفارش غذا می داد و یكی رو می فرستاد غذا بگیره. جواد و باباش ظهر كه می شد پشت مغازه غذاشون رو می خوردن،باورت می شه من حتی یك بار هم به فكرم نرسیده بود اون ها ناهار چی می خورن.
یك روز آقا جون نزدیك ظهر با مهدی رفت دنبال یك كاری و خیلی دیر كرد. سر ظهر بود و من گرسنه،آقا اسدالله پرسید: آقا چی ناهار بگیرم؟
گفتم نمی دونم باید آقا جون بیاد. آقا اسدالله با مهربونی گفت: ما یك لقمه ناهار ناقابل همراهمون هست. شما بفرمایین تا حاجی بیاد. قبول نكردم ولی دلم برای نون خالی هم ضعف می رفت.
اون ها مثل هر روز رفتن و بقچه شون رو باز كردن و من حیرون پشت میز آقا جون منتظر نشستم.
چند دقیقه بعد جواد با خجالت اومد و گفت: محمد آقا شاید اومدن حاج آقا طول بكشه یك لقمه از این بخورین ته دلتون رو بگیره.
آن قدر مهربون و با صفا گفت كه رویم نشد قبول كنم. باورت نمی شه مهناز دو تا سیب زمینی پخته بود كه رویش گلپر ریخته بودن، روی یك تكه نان، بعد از صبح تا ظهر كه جواد با اون جسم ریزه ومیزه اش كار كرده بود،ناهارش این بود.
👇🔔 این داستان ادامه دارد 🔔👇
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است