eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
☠️ کودهای آلی در حالت عادی علاوه بر مواد مغذی برای گیاه دارای اندام های تکثیری علف‌های هرز، عوامل بیماریزای گیاهی، لارو و تخم آفات نیز می باشند. به علاوه آنچه در کود آلی برای گیاه قابل جذب هست در اولین آب معمولا در اختیار گیاه قرار می گیرد و مابقی مواد آلی باید ابتدا توسط میکروارگانیسم‌ها تبدیل به مواد معدنی یونی قابل جذب برای گیاه شوند و سپس گیاه قادر هست از آن‌ها استفاده کند. https://eitaa.com/matalbamozande1399
🍃نوک برگ های گیاهانتون قهوه‌ای شده؟ 🔍برای دانستن دلیل آن عکس👆 را به دقت مطالعه بفرمایید تا مشکل گیاهتون رفع بشود.🪴 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌐 گیاهان گل بومی بانه؛ 🍓 شیلان (نسترن کوهی) 🔸نسترن کوهی که در گویش کردی به آن شیلان گفته می شود، یکی از گیاهانی است که در اکثر مناطق و روستاهای بانه یافت می شود؛ این گل زیبا و خوش‌عطر سرشار از خواص دارویی است و علاوه بر آن رب و نوشیدنی مخصوص خوراکی نیز از آن تهیه می‌شود https://eitaa.com/matalbamozande1399
🪴رازهای نگهداری از بنجامین در آپارتمان 🪄این درختچه‌ی زیبا می‌تواند سال ها عمر کند و برای نگهداری در آپارتمان گزینه ای مناسب است درصورتیکه شرایط نگهداری از بنجامین اعم از نور، دما، آبیاری و رطوبت رعایت شود. 🌕نور: گیاه بنجامین به نور فراوان اما غیر مستقیم نیازدارد. 🌡دما: این گیاه در دمای۱۵ الی۲۵ درجه سانتی گراد می‌تواند بهترین طراوت را  داشته باشد. 🚰آبیاری: استفاده از آب ولرم برای گیاه مطلوب ترین حالت است. میزان مناسب برای آبیاری در تابستان حداکثر هفته ای دوبار و در زمستان یک هفته تا ده روز یک بار است. 🧫تغدیه: کود دهی باعث شادابی و کمک به رشد بنجامین می‌شود. فقط در فصل رشد که از اوایل بهار تا اوایل پاییز می‌باشد. بهتر است از کودهای ارگانیک برای مثل ورمی کمپوست  استفاده کنید. https://eitaa.com/matalbamozande1399
☠️ بیماری سیاهک هندی یا ناقص گندم )كارنال بانت( ☀️ این بیماری در مناطق گرمسیر از جمله استانهای فارس، بوشهر، بلوچستان و جنوب کرمان روی گندم و علفهای هرز خانواده گندمیان (گرامینه) مشاهده شده است (لزوم کنترل علفهای هرز). https://eitaa.com/matalbamozande1399
✅ جداکردن پوست درخت 🌳این‌کار همان روش حلقه برداری است بدین صورت که به‌وسیله‌ یک چاقوی تیز یا ابزار مخصوص حلقه برداری، 2 حلقه کامل به فاصله نیم تا یک سانتی متری از هم می زنید بعد پوست را از تنه جدا می کنید و به‌صورت‌ وارونه دوباره آنرا در جای خودش قرار می دهید. این عمل جریان شیره پرورده به ریشه درخت را قطع می کند و رشد رویشی درخت به خاطر توقف رشد ریشه کمتر شده حتی متوقف می‌شود. https://eitaa.com/matalbamozande1399
☠️ کودهای آلی در حالت عادی علاوه بر مواد مغذی برای گیاه دارای اندام های تکثیری علف‌های هرز، عوامل بیماریزای گیاهی، لارو و تخم آفات نیز می باشند. به علاوه آنچه در کود آلی برای گیاه قابل جذب هست در اولین آب معمولا در اختیار گیاه قرار می گیرد و مابقی مواد آلی باید ابتدا توسط میکروارگانیسم‌ها تبدیل به مواد معدنی یونی قابل جذب برای گیاه شوند و سپس گیاه قادر هست از آن‌ها استفاده کند. https://eitaa.com/matalbamozande1399
تقویم نجومی اسلامی ✴️ چهارشنبه 👈 7 آذر / قوس 1403 👈25 جمادی الاول 1446 👈27 نوامبر 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 📛تقارن نحسین. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛صدقه صبحگاهی رفع اثر نحوست کند. ان شاءالله. 👶زایمان مناسب و نوزاد عالم و دانشمند گردد. 🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه و قرائت آیه الکرسی باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️فروش و عوض کردن طلا و جواهرات. ✳️آغاز درمان و معالجات. ✳️خوردن نوشیدنی های دارویی. ✳️و لباس نو پوشیدن نیک است. 📛 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب. ( شب پنج شنبه ) فرزند چنین شبی دانشمندی از دانشمندان گردد. 💉حجامت خون دادن و فصد باعث صفای خاطر می شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت خوب است. 😴🙄 تعبیر خواب: خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 26 سوره مبارکه "شعراء " است. قال ربکم و رب ابایکم... و از مفهوم این آیه چنین استفاده می شود که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت یا موعظه درآید تا خواب بیننده به جواب سوال خود برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت و دوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود. ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️حرکت قدرشناسانه یک کارآفرین در روز معلم سلامتی همه معلمین فداکار صلوات میفرستیم اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: کیسان خودش را به سمت پنجره مشرف به خیابان کشید و همانطور که وانمود می کرد ماشین های داخل خیابان را نگاه می کند گفت: ببین بیژن! من برات توضیح دادم که ... یک عده آدم وحشی ریختن سرم، چون از لهجه ام فهمیدن من ایرانی نیستم، فکر می کردن پول و پله دارم، هر چی که داشتم و نداشتم را بردند، فقط همین پیرهن و شلوار تنم برام موند، من اصلا از ایرانی و ایرانی جماعت متنفرررم، می خوام از این جهنم دره هر چه زودتر برم، حالا تو هر چی دوست داری به سازمان بگو ولی اینم در نظر داشته باش اگر چیزی بگی که سازمان یک ذره به من مشکوک بشه، نان خودت هم آجر میشه و برا خودتم عواقب بدی داره خود دانی... بیژن که انگار بحث های چند ساعته با کیسان فرسوده اش کرده بود و هم از شکی که به او داشت درش آورده بود گفت: گیرم من طوری این حادثه دزدی و غیبت چند روزه ات را لاپوشانی کردم، برای اون اطلاعات و نتایج آزمایش هایی که به گفته خودت روی لپ تاپ بوده و همه را از دست دادی چه جوابی بهشون بدم، اونا نتیجه از تو می خوان، می فهمی؟! کیسان لبخندی زد و گفت: منو دست کم گرفتی انگار... بهت که گفتم با یه نفر که دانشجوی پزشکی هست آشنا شدم، دل خوشی از ایران و این نظام و این مملکت نداره، له له می زنه برای اینکه به خارج از کشور بره، قولش دادم اگر کمکم کنه براش شرایط خروج از ایران را فراهم می کنم، کیسان به اینجای حرفش رسید صداش را پایین تر آورد و ادامه داد: اما برای خروج از ایران روی کمک تو و سازمان حساب کردم. بیژن اخمهاش را توی هم کشید و گفت: اولا این آقای دانشجو چه ربطی به نتایج کار شما داره؟! ثانیا چرا بدون هماهنگی با من قول الکی میدی، میگن موشه تو سوراخ نمی رفت جارو هم به دمش می بست....اه...اه... کیسان قیافه حق به جانبی به خود گرفت و گفت: طرف خییلی زبله، یه نیرو مثل این داشته باشین کلی براتون کار میکنه، حالا کار بدی کردم که نیروی به این فعالی را براتون جذب کردم؟! بعدم همون روز که این اتفاق برام افتاد باهاش تماس گرفتم که به مناطقی که من رفتم مراجعه کنه و نتایج تمام آزمایشات عمومی را که ثبت کردم برام جمع آوری کنه و از طرفی نتایح آزمایشات خاصی که برای سازمان مهم هست را روی یه فلش ریختم و اون فلشه را دارم... بیژن خنده بلندی کرد و از جا بلند شد و همانطور که به سمت کیسان می آمد و با دست روی شانه او زد گفت: خوب! پسر خووب از همون اول بگو که اطلاعات را روی فلش داری و خیال ما را راحت کن، واقعا نمی بینی چقدر جلز و ولز می کنم؟! ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: بیژن دست کیسان را گرفت و همانطور که به سمت مبل های کرم رنگ می کشاند گفت: حالا بیا دقیقا تعریف کن چی برات پیش اومده؟! کیسان دست بیژن را به کناری زد و گفت: من با تو که هنوز به من مشکوکی هیچ حرفی ندارم، چندین بار برایت تعریف کردم، منظورت چیه دم به دقیقه ای از من می خواهی برایت یک واقعه تکراری را تعریف کنم؟! و بعد سری به نشانه تاسف تکان داد و ادامه داد: هنوز یادم نرفته در چندین مرحله، چند نفر را فرستادی که مثلا من را تعقیب کنند و سراز روابط من در بیارن. کیسان سرش را نزدیک سر بیژن آورد و کلمات را شمرده شمرده اما بلند تکرار کرد: ای آقای شکاک، این را توی مغزت فرو کن، اگر تو یه مدت هست با سازمان کار می کنی، من یک عمر توی خود اسرائیل زندگی کردم و درس خوندم و قد کشیدم، تو اصالتت ایرانی هست و من هیچ خط و ربطی به ایران ندارم. پس اگر خیانتکاری در بین باشه، اون خیانتکار تو می تونی باشی نه من!! و بعد به سمت در خروجی آپارتمان حرکت کرد و همانطور که وانمود می کرد می خواهد از آنجا بیرون برود گفت: من کاری با تو و سازمانت ندارم، با یه زنگ به داخل اسرائیل شرایط خروجم را از این کشور عقب مانده، فراهم می کنم و تو بمان و سازمانت... بیژن که مشخص بود دستپاچه شده خودش را به کیسان رساند و گفت: حالا چرا تلخ شدی؟! ببین جایی که ما آموزش دیدیم لازمه اش شک کردن هست، الانم بعد از کلی تلاش، موساد یک عملیات را به عهده سازمان مجاهدین گذاشته، حالا ما تمام تلاشمان را می کنیم که سرفراز بیرون بیایم تا مأموریت های بیشتری به ما دهد و ما را مهره سوخته فرض نکند، من عذر می خواهم، بگذار با سازمان تماس بگیرم تا ببینم قدم بعدی... در همین حین صدای گوشی بیژن بلند شد. بیژن حرفش را نیمه کاره رها کرد و به سمت اوپن کوتاه آشپزخانه رفت و با دیدن شماره روی گوشی چشمانش از همیشه بازتر شد و تماس را وصل کرد و گفت: سلام آقا، امرتون... صدای خشنی از پشت خط فریاد زد: همین الان خودت را به من برسان! بیژن با تعجب گفت: اتفاقی افتاده؟! صدا بلند تر از قبل در گوشی پیچید: گفتم خودت را به من برسان. بیژن چشمی گفت و گوشی را قطع کرد و همانطور که به سمت تنها اتاق اپارتمان می رفت گفت: من یه توک پا میرم تا بیرون و زود برمی گردم، تو هم تا میام استراحت کن، خیالت راحت باشه دیگه بازپرسی در کار نیست و تمام تلاشم را می کنم که پایان مأموریتت را بگیرم.. بیژن با شتاب بیرون رفت و سر خیابان برای خودش تاکسی گرفت و نمی دانست که سوار ماشینی شده که راننده اش یک نیروی امنیتی هست. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: بیژن به سمت پایین شهر حرکت کرد و بعد از یک ربع رانندگی وارد محله ای قدیمی شدند و جلوی در سبزرنگ بزرگی که انگار خانه باغ بود دستور توقف داد. بیژن کرایه را حساب کرد و از ماشین پیاده شد و صبر کرد تا ماشین حرکت کرد و از او دور شد و بعد شماره کاووسی را لمس کرد و چند دقیقه بعد در باز شد. بیژن همانطور که پشت سر مرد لاغر اندام جلویش می رفت، اطراف حیاط را که باغی با درختان مختلف را از نظر گذراند. روبه رویش ساختمانی آجر سفالی بود که رنگ کدر سفالها نشان از قدمت خانه میداد. بیژن وارد هال بزرگی که با سه قالی کرم رنگ فرش شده بود و دور تا دور هال با کاناپه های قهوه ای سوخته پوشیده شده بود، شد. مرد لاغر اندام در هال را بست و خودش روی حیاط ماند، دقیقا مثل دفعه قبل که بیژن به انجا امده بود. کاووسی روی مبل روبه روی در نشسته بود و بیژن همانطور که به سمتش می رفت سلام کرد و دستش را دراز کرد. مرد با نخوتی در حرکاتش دست بیژن را لمس کرد و مبل کنارش را به او نشان داد تا بنشیند و به محض نشستن بیژن، خودش از جا بلند شد و دستانش را پشت سرش حلقه کرد و شروع به قدم زدن کرد و بیژن از هیبت این مرد که اینک به نظرش بلندتر و با شانه های پهن و گوشتی که کمی قوز هم داشت می آمد، کمی می ترسید، پس ترجیح داد چیزی نگوید. کاووسی خود را به پنجره بزرگ هال که با پرده ای سفید رنگ پوشیده شده بود رفت و کمی پرده را کنار زد و همانطور که حیاط را از نظر می گذراند گفت: متاسفانه تیم اصلی ما لو رفته است و تعدادی از بچه ها دستگیر و تعدادی دیگر گم و گور شده اند و بعد همانطور که مشت گره کرده اش را روی پایش میزد زیر لب فحشی نثارشان کرد. بیژن با شنیدن این حرف مانند فنر از جا پرید و گفت: از کجا معلوم این جا لو نرفته باشه؟! باید زودتر بریم... کاووسی به عقب برگشت و گفت: اولا هیچ‌کدام از افراد گروه ادرس اینجا را نداشتند، تنها کسی که آدرس دارد، شما هستید. الانم هم برای احتیاط شما را اینجا خواندم تا بیایید و باهم با محموله ای که برایمان فوق مهم هست به آپارتمان شما برویم. بیژن که آشکارا رنگش را باخته بود گفت: شا..شاید اینجا لو رفته باشد و بعدم آپارتمان من که تا الان سفید مانده هم لو بره... کاووسی با خشم به طرف بیژن برگشت و گفت: من مطمئنم اینجا لو نرفته، اگر می خوام به اون لونه موش بیام فقط به دو دلیل هست، اول اینکه احتیاط کنم ، دوم اینکه ماموریت مهمی را که اسراییل بر عهده ام گذاشته با همفکری هم انجام بدیم. بیژن نگاهی استفهام آمیز به کاووسی کرد و گفت: گفتم که اون دکتره تحقیقاتش را انجام داده و نتایج اختصاصی تحقیقات را داره و نتایج عمومی را هم قراره جوانکی که دکتره جذبش کرده و بهش اعتماد کرده طی امروز و فردا برامون بیاره... کاووسی اوفی کرد و گفت: نه منظورم این نبود و صدایش را پایین تر آورد و ادامه داد: تعدادی کتاب خطی که از نظر قدمت تاریخی ارزشی بسیار دارند و از لحاظ علمی ارزشی مافوق تصور من و تو دارند را به دست آوردیم که باید به اسرائیل منتقل شود، اما از آنجایی که افراد ما لو رفتن و امکان اینکه من و تو و کل گروه هم شناسایی شده باشیم زیاده، پس باید این محموله را توسط افرادی ناشناس به آن طرف مرز بفرستیم و راهی اسرائیل کنیم. چون وقت تنگ است نمی تونم منتظر کمک سازمان باشیم و باید خودمون فکری کنیم، حالا از تو می خوام چند نفر که ناشناس و البته مورد اطمینان... بیژن که انگار چیزی ذهنش را قلقلک میداد جرات کرد و به میان حرف کاووسی دوید و گفت:... ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: بیژن همانطور که گوشی اش را بیرون می آورد رو به کاووسی گفت: من بارها و بارها این پسره را آزمایش کردم، امتحان خودش را پس داده و تاکید می کنم قابل اعتماد هست البته خودتان بهتر از من می دونید که این آقا ایرانی نیست،رگ و ریشه اش از عرب های لاشخور بعثی ست و بزرگ شده اسرائیل، حالا خودت بگو نمیشه بهش اعتماد کرد؟! کاووسی همانطور که سخت در فکر بود گفت: درست میگی،اما اون پسره که گفتی رفیق اینه چی؟! بیژن خنده بلندی سرداد و گفت: اون که حیرون خدایی هست و اومدن خودش را به دم این دکتره چسپونده تا بلکه بتونم کمکش کنه و بره اونور مرز... کاووسی گفت: یعنیدمطمئنی مورد امنیتی نداره و پلیس دنبالش نیست؟! دلیلش بر اصرار به رفتن چی هست؟ بیژن که خودش هم از این موضوعات خبر نداشت اما نمی خواست جلوی کاووسی کم بیاورد گفت: خوب یه جوون که از این کشور و قوانین جهان سومیش خسته شده و آرزوی رفتن به خارج را داره، خلاف ملافی هم نکرده، البته جوان مستعدی هست و به نظرم اگر توی این پروژه خودش را نشون بده،آینده خوبی خواهد داشت. کاووسی سری تکان داد و گفت: می خوام هر دوشون را ببینم. بیژن که انگار به هدفش رسیده بود و تونسته بود خودی نشان دهد، گلویی صاف کرد و شماره جدید کیسان را گرفت. با دومین بوق، صدای کیسان در گوشی پیچید: سلام آقا بیژن... بیژن بدون سلام و علیک رفت سر اصل مطلب و گفت: ببینم این پسره که گفتی، اسمش چی بود؟ کیسان که انگار انتظار نداشت به این زودی صادق وارد دور گردونه بشود گفت: یاشار..یاشار بود یه دانشجوی نخبه پزشکی... بیژن گفت: کی میتونیم ببینیمش؟ کیسان آب دهنش را قورت داد و گفت: اتفاقا قبل از تماس شما زنگ زد و انگار مدارکی را که گفتم جم و جور کرده و به محض اینکه بهش بگم به سمت تهران حرکت می کنه... بیژن چشمکی به کاووسی زد و گفت: پس باهاش تماس بگیر که هر چه سریعتر...اصلا با اولین پرواز خودش را به تهران برساند. کیسان که نمی دانست واقعا چه نقشه ای پشت حرفهای بیژن هست اما هر چه بود صادق و گروهش را همونطور که اونا می خواستن داشت وارد معرکه می کرد، گفت: چشم، الساعه تماس میگیرم و میگم بهش، فقط میتونم بپرسم چی شده یاشار براتون مهم شده؟! بیژن خنده بلندی کرد و گفت: نه نمی تونی بپرسی، فقط بدون که پرنده خوشبختی روی شانه های شما نشسته... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: محیا نمونه های بیماران را با ماده ای شیمیایی آرام آرام در هم آمیخت و همانطور که خیره به لوله شیشه ای بود مشاهداتش را می نوشت. فردریک که خود، پزشکی حاذق بود اما در مقابل محیا شاگرد کوچک او هم محسوب نمیشد خیره به حرکات او بود. محیا کارش را انجام داد و روی صندلی نشست، فردریک با تحسینی در نگاهش به او چشم دوخت و گفت: به نظرم مراحل اولیه فراوری ویروس ها تمام شده، الان باید چند مورد پیدا کنیم که موجودات ریز سلولی ساخته دستمان را رویشان امتحان کنیم. محیا که این حرفها جگرش را آتش می زد و اصلا دوست نداشت در این قتل عام ملت ها سهیم باشد و الان مجبور بود نقش بازی کند، سری تکان داد و گفت: حرف شما درست است اما از نظر من پروژه هنوز تکمیل نشده، در جلسه دیروز هم به دیگر محققان اعلام کردم، باید یک سری تغییراتی روی پایه های جاذب ویروس ها انجام شود، یک طرحی به نظرم رسیده، تا من آن طرح را به کار گروه اعلام نکردم. و احیانا رد یا تایید آن را نگرفتم، خواهشا این نظریه ای که الان دادید را علنی نکنید. فردریک که هم صورت و هم علم محیا او را مجذوب خود کرده بود، با لبخندی کمرنگ سرش را تکان داد و گفت: فقط به افتخار زیباترین پزشک مجموعه، حرفتان را می پذیرم و بعد در حالیکه از جای خود برمی خواست گفت: من میروم یک فنجان قهوه برای خودم بیاورم شما هم میل می کنید؟ محیا سری تکان داد و گفت: لطف می کنید. با خروج فردریک از اتاق محیا خودش را به سرعت به اتاق تاریک کوچک کناری رساند و به طرف فریزر رفت، درش را باز کرد و محفظه ای که بخارات سرما از آن بلند بود را بیرون کشید، قفل ریز در محفظه را باز کرد و سپس لوله شیشه ای که با دهانه ای پلاستیکی پوشیده شده بود و مایعی بی رنگ که به آبی غلیظ شده شباهت داشت داخلش بود را بیرون کشید. از داخل جیب روپوشش، سرنگی کوچک که سری نازک و ظریف داشت بیرون آورد، با سرنگ از مایع داخل لوله بیرون کشید و سر لوله بست و داخل جیبش گذاشت و با شتابی در حرکاتش، آستین دست چپش را بالا زد و همانطور که زیر لب بسم اللهی می گفت مایع را به خود تزریق کرد. محیا محفظه را به حالت اول در اورد و داخل فریزر قرار داد و بعد با سرعت از اتاق بیرون آمد فردریک هنوز نیامده بود، محیا لوله آزمایشی را که از آن مایع کشیده بود و داخل جیبش گذاشته بود بیرون آورد. به سمت روشویی رفت و باقی مانده مایع را داخل روشو خالی کرد و آب را باز کرد و لوله آزمایش را توی سطل آشغال انداخت و زیر لب گفت: اول باید روی خودم امتحان کنم... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: کیسان و صادق در هتلی که داخل ترکیه قرار داشت نشسته بودند و کیسان رو به صادق گفت: درسته ما طبق دستور کاووسی و دار و دسته اش ترکیه اومدیم، اما چرا هتلی را که اونها مشخص کرده بودند برای اقامت انتخاب نکردیم؟! صادق از جا بلند شد و کنار کیسان روی مبل دو نفره نشست و دستش را روی دست کیسان گذاشت و گفت: داداش گلم! قرار نیست ما طبق نقشه اونا پیش بریم و تعداد زیادی از کتاب های خطی که گنجینه ملت ما و یادگار گذشتگان و افتخار و قدمت تاریخ ما محسوب می شوند را دو دستی تقدیم صهیونیست های خونخوار کنیم. ما فقط وانمود می کردیم که از اصل چیزی که حمل می کنیم خبر نداریم و باید با نقشه پیش میرفتیم که طرفمون احساس خطر نکنه، با تغییر هتل اولین اخطار جنگ را بهشون میدیم و تازه می فهمند که با آدم های ساده لوحی طرف نبودند. کیسان که کمی گیج شده بود گفت: الان دقیقا می خواییم چکار کنیم؟! اصلا هدفمون چیه؟! صادق نگاهی به چهره کیسان که خیلی شبیه بابا مهدی بود انداخت و گفت: خوب معلومه! طبق همون چی که داخل ایران گفتیم پیش میریم، ما برای نجات جان مادرمون محیا اینجا هستیم و تا مادر را صحیح و سالم تحویل نگیریم این گنجینه فوق ارزشمند را به اونا تحویل نمیدیم. کیسان یک تای ابروش را بالا داد و گفت: یعنی باور کنم که شما و نیروهای امنیتی ایران می خوایین این کتاب های عتیقه و با ارزش را در قبال مادر به اسرائیل تحویل بدین؟! صادق سری تکان داد و گفت: باید طوری پیش بریم که اونا فکر کنن تنها هدفمون همینه... البته با یه نقشه حساب شده، الان از نظر اونا تو پسر محیا هستی و من یک دانشجویی روشن فکر که عاشق زندگی و تحصیل در بلاد غرب هست، اونا اگر بوی توطئه را بشنوند، مطمئنا کاری می کنند منی که به حساب اونا هیچ منفعتی در این میان ندارم را طرف خودشون بکشونن و اینم در نظر بگیر، اونا ابدا شک نمی کنن که ما با همکاری پلیس یا بهتر بگم خود نیروهای امنیتی ایران هستیم و با این نیروها طرفند، ببین کیسان تو باید طبق همون نقشه ای که گفتیم پیش بری و شک نکنی که موفق میشیم و بعد نفسش را آروم بیرون داد و گفت: بیا نقشه را دوباره با هم مرور کنیم.. در همین حین گوشی موبایلی که کاووسی به کیسان داده بود زنگ خورد. هر دو برادر با زنگ گوشی بر جای خودشون میخکوب شدن، صادق دستش را روی دماغش گذاشت و گفت: آرام، شمرده شمرده و بدون هیچ ترسی پیش برو، فقط اینو در نظر داشته باش تو تحت حمایت کامل پلیس ایران هستی و بیرون این هتل هستند کسانی که دستور دارند تا سلامت ما را پوشش بدن. کیسان سری تکان داد و دکمه وصل گوشی ساده و‌کوچک داخل مشتش را فشار داد. ادامه دارد 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
هی نگید " یه روز خوب میاد" باور کنید که همه روزهای خوبتون داره میره😊 🌸🍬‏آرزو میکنم در اين لحظات زیبا 🍬🌸مهر بركت عشق محبت سلامتى 🌸🍬همنشین شما دوستان عزیزم باشد 🍬🌸حال دلتون خوب خوب خوب 🌸🍬لحظهاهاتون پر از شادی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
به پختگی که برسی میفهمی خیلی جاها نباید جواب بدهی و نباید به هر دلیلی وارد نبرد با آدم‌ها شوی. به پختگی که برسی میفهمی ضرورتی ندارد با دیگران بابت رفتارها و نظراتشان بجنگی و سعی کنی دیدگاه آنان را تغییر بدهی. به پختگی که برسی می‌فهمی باید آرام باشی و رها؛ چون توضیحات اضافه و تلاش‌های بیهوده، فقط وقت و انرژی تو را تلف میکنند. به پختگی که برسی در مقابل قضاوت‌ها و حرف‌ها خم به ابرو نمی‌آوری فقط لبخند می‌زنی و به راهت ادامه میدهی و کار خودت را میکنی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- 🫀🌱 تو روی خوشِ خدا بودی ؛ که به من نشون داد … 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🍃 🍃 🔖 خواص جوز هندی جوز هندی دارای طبیعت گرم و خشک است. تقویت قوای جنسی و افزایش میل جنسی و بهبود عملکرد هورمون ها. افزایش و بهبود کیفیت اسپرم در مردان. کمک به سلامت رحم و افزایش قوای جنسی خانم‌ها. تقویت اعصاب. تقویت سیستم گوارش و درمان ناراحتی های گوارشی مانند تهوع، سوءهاضمه، التهاب و اسهال. کاهش موقتی دندان درد (استفاده موضعی روغن آن). درمان التهابات و دردهای مفصلی و رماتیسمی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین نشانه تنهایی این است که آنهایی که در کنارت هستند، نمی دانند این روزها، بر تو چه میگذرد…🍃 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
تعهد خیلی مهمه تعهد به حرفات تعهد به انتخابت تعهد به کارت تعهد به قولت تعهد به آدمایی که تو زندگیتن، تعهده که عیار آدمارو مشخص میکنه... وگرنه موقع حرف زدن و قول دادن، همه هستن! حتی یه غریبه تو خیابون 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
یه ضرب المثل یونانی هست که میگه: ‏یک جامعه زمانی به بلوغ می‌رسد که کهنسالانش درختانی را بکارند، درحالی که می ‌دانند زیر سایه‌ آنها نخواهند نشست! 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🍃 🍃 🔖 گیاه معطر پرخاصیت آویشن، گیاهی است چندساله که گونه های مختلفی دارد. در ایران آویشن شیرازی، آویشن کرمانی، مرزه و گونه های دیگری وجود دارد. ⚠️ در مصرف آویشن ملاحظاتی وجود دارد و استفاده نابجا از آن باعث ایجاد عوارض می شود. مثلا در سرفه های خشک و تحریکی نباید مصرف شود! ⛔️ موارد منع مصرف آویشن: - بارداری (بویژه ۳ ماهه اول) - کودکان زیر یکسال - حملات آلرژی - بی نظمی ضربان قلب و نارسایی قلبی - فشار خون بالا - کولیت و زخمهای گوارشی - اختلالات انعقادی و مصرف آسپرین - همزمان با شیمی درمانی 🍵 طرز تهیه دمنوش آویشن: یک قاشق غذاخوری از آن را در یک لیوان آبجوش ریخته و به مدت ۱۵ تا ۲۰ دقیقه دم بکشد. سپس با کمی عسل یا نبات شیرین شده و میل شود. از دمنوش آویشن، میتوان برای تسکین دیسمنوره استفاده کرد. برای رقیق کردن ترشحات غلیظ در سینوزیت و برونشیت میتوان آویشن را به همراه عناب و انجیر مصرف کرد. (یک قاشق مرباخوری آویشن+ ۵ عدد انجیر یا عناب در یک لیوان آب، روزی ۲ تا ۳ بار) ⚠️ دمنوش آویشن نباید هر روز مثل چای مصرف شود! دمنوش داروست و برای بیمار تجویز می شود، نه برای فرد سالم! بعضی شربتهای ضد سرفه که در بازار دارویی ایران موجود هستند و حاوی آویشن هستند: شربت تیمیان، شربت توسیان، شربت تیمکس 🖊دكتر فرنوش فلاحت(متخصص طب سنتی ايراني) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399