روناس( فوه)
#گیاه شناسی
#روناس از نظر طب قديم ايران گرم و خشك است .
روناس طبق گفته بولس: پاک کننده کبد وطحال و کلیه هاست بطوریکه بعداز مصرف بیمارخون ادرارمیکند وظاهر پوست راتمیز میکند
♦️1)باز كننده گرفتگي ها در بدن است
♦️2) ادرار آور است و حبس البول را درمان مي كند .
♦️3)براي معالجه بيماري فلج آنرا با عسل مخلوط كرده و به بيمار بدهيد .
♦️4)ترشح شير را زياد مي كند.
♦️5)درد سياتيك را رفع مي كند.
♦️6)يبوست هاي سخت را معالجه مي كند .
♦️7)اشتها آور است.
♦️8)قاعده آرو است .
♦️9)خارش پوست را برطرف مي كند بدين منظور مي توان از ضماد استفاده كرد و يا اينكه جوشانده آنرا در وان حمام بريزيد و مدتي در آن استراحت كنيد .
♦️10)اوره خون را پائين مي آورد .
♦️11)جوش خوردن استخوان شكسته را تسريع مي كند .
♦️12)تورم را در بدن از بين مي برد .
♦️13 از كمپرس جوشانده روناس براي رفع بيماريهاي پوستي استفاده كنيد .
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
جانم فدای نام شما
يا صاحبالزمان
قربان آن مقام شما
يا صاحبالزمان
جان ميدهم بخاطر
يک لحظه ديدنت
دل عاشقٍ سلامِ شما
يا صاحبالزمان
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر آقا🌸🍃
وصبحتون بخیردوستان🌸🌻
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
گویند در عصر سليمان نبی پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد،
اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند
همين كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود .
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من مُتصور نيست.
پس نزديک شد، ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد، محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:
چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند،
بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد!
و گمان بردم كه از سوى او ايمنم
پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد
تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند...
علامه دهخدا
🌹بـا فروارد کردن مطالب کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_سی_و_دوم_دالان_بهشت🌹http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
محبتی كه گهگاه احساس می كردم وجودم گنجایش تحملش را ندارد. حس سعادت شیرینی كه برای هر انسانی می تواند بهشتی مجسم در این دنیا باشد و من سرمست این باده بی نهایت برای باقی عمر پایبند وجودی كه با زنجیرهای مهر و عاطفه من را به اسارت در می آورد.
آن شب در حالی كه عطر گل های مریم فضا را انباشته بود و با وجودی سرشار از عشق دست در دست محمد در سكوتی شیرین از پنجره ریزش برف ریز و تندی را نگاه می كردم كه مثل پرده ای پنجره را پوشانده بود ، به همه آنچه گذشته بود فكر می كردم. نمی دانم خود محمد می دانست با این كارها و حرف هایش با من چه می كرد ، یا نه. ولی من ، سال ها بعد فهمیدم كه تك تك آن صحنه ها حرف ها و رفتارهایش چه طور ، مثل نقش روی سنگ ، برذهن و قلبم حك شده است.
مثل خاطره آن روز و آن شب كه برای همیشه زنده و تازه توی ذهنم ماند و آن گردنبند كه یادگار آن خاطره و عزیزترین دارایی زندگی ام شد و تقریبا دیگر هیچ وقت از من جدا نشد و از گردنم در نیامد.
فردای آن روز ،وقتی زری با آب و تاب از مهمانی روز قبل می گفت، ته دلم اصلا حس نکردم که دلم از نرفتن می سوزد، تازه از این که پیش محمد مانده بودم بینهایت راضی هم بودم.
آن مهمانی به زری هم خیلی خوش گذشته بود و هم برایش سرنوشت ساز بود . چون چند روز بعد از طرف عمه پیغام دادند که یکی از هسایه هایشان می خواهند برای خواستگاری زری بیایند. خواستگار پسر یکی یکدانه خانواده ای متدین و خوشنام بود که در رشته پزشکی در انگلیس تحصیل می کرد. قرار خواستگاری که گذاشته شد هرچه من و زری ذوق می کردیم محمد بی میل و مردد بود و محترم خانم دلشوره داشت.
وقتی علت تردیدش را پرسیدم خیلی راحت گفت: زری سنش کمه.
با تعجب و حیرت در حالی که فکر می کردم زری همسن من است ، فقط طلبکارانه نگاهش کردم و چیزی نگفتم.
با خنده گفت: می دونم! می دونم! دردسر همینه دیگه الان اگه من این حرفو بزنم همه همین فکر رو می کنن.
مطمئن نبودم فکرم را درست حدس زده یا نه؟ مردد پرسیدم: چه فکری؟!
همین که فکر می کنی زری همسن توست! مگه طلبکاریت به خاطر همین نبود؟!
ماتم برد. به شوخی بازویش را نیشگون گرفتم و با اعتراض گفتم: کی گفته تو همیشه سر از فکرهای من در بیاری. شاید من نخوام تو بفهمی به چی فکر می کنم!
همان طور که سعی می کرد دست هایم را نگه دارد خندان گفت: اولا که واضح بود تو به چی فکر می کنی ، تازه غیر از من کی باید بدونه توی فکر تو چی می گذره؟!
ا،شاید من نخوام.
یکدفعه با لحنی که دیگر تقریبا جدی بود گفت: مگه چیزی هم هست که تو بخوای از من پنهان کنی؟!
- نه، ولی دوست دارم خودم بهت بگم، نه این که تو همه چیز را خودت بفهمی، این جوری احساس خنگی می کنم!
در حالی که با محبت محکم در آغوشم می گرفت و می خندید مثل کسانی که می خواهند بچه لوسشان را مجاب کنند، گفت: عزیز دلم ، چرا فکر نمی کنی از بس دوستت دارم و از بس تو ماهی و بی غل و غش، فکر تو می خونم ، این چه ربطی به خنگی داره؟
شانه هایم را بالا انداختم و گفتم: نمی دونم راستی حرفتو حرف نیار، اول بگو ببینم مگه زری همسن من نیست، چرا می گی زوده ازدواج کنه؟!
- الان اگه بگم وضع ما فرق می کرد، هم تو و هم بقیه می گین چه فرقی ؟ مگه نه؟ ولی مهناز فرقش اینه که من اگه تو رو نمیشناختم،یعنی اگه بهت علاقه پیدا نکرده بودم، غیر ممکن بود توی این سن و با دختری همسن تو ازدواج کنم. زری هنوز خیلی وقت داره، اگه درسش رو تموم کنه بعد ازدواج کنه، خیلی بهتره.
در حالی که وانمود می کردم بهم بر خورده گفتم: جنابعالی هم اجبار نداشتی با من و توی این سن ازدواج کنی.
رویم را برگرداندم . سعی کرد صورتم را به طرف خودش برگرداند و گفت: خود بد جنست می دونی که اجبار داشتم.
با حالت قهرآلود پرسیدم: می شه بفرمایین چه اجباری؟!
هنوز چانه ام را با دستش نگه داشته بود توی چشمانم خیره شد و گفت: تو نمی دونی؟!
چرا من در هیچ حالتی طاقت نگاه های مستقیم محمد را نداشتم ، نمی دانم، انگار بند دلم پاره شود، دلم هری فرو ریخت و احساس کردم چیزی نمانده چشم هایم غرق اشک شود. دلم تاب نمی آورد .
سرم را پایین انداختم و ته دلم فکر کردم خدا را شکر که مجبور شدی!
محمد دوباره پرسید: جواب منو ندادی؟
با حالت قهر از جایم بلند شدم به سمت در رفتم و رویم را برگردانم و جدی گفتم: با این که علت اجبارت را نمی دونم... مکث کردم، دیگر در را باز کرده و تقریبا بیرون از اتاق بودم، چند لحظه به محمد خیره شدم که منتظر بود و جدی نگاهم می کرد و فکر می کرد واقعا قهر کرده ام و ناراحتم.
بعد مثل بچه های تخس با صدای بلند و خنده گفتم: ولی خدا را شکر که مجبور شدی!!!
محمد نیم خیز شد که دنبالم کند، در را بستم و فرار کردم.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👇🔔 این داستان ادامه دارد 🔔👇
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر نام نویسنده ولینک
#تلنگر
آقای قرائتی میگفت:
اگر يك نوار ده تومانى داشته باشى حاضر نيستى صداى گربه روى آن ضبط كنى ، ولى حاضرى روى نوار مغزت هر چرت و پرتى را ضبط كنى!
چرا شنيدن دروغ و تهمت و غيبت و ... برايت بى اهميّت است؟!
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#کمی_لبخند 😂😉
با ، بابام رفتیم پالتو بخریم دونه دونه رنگاش و طرح هایی که بود رو پوشیدم میام جلوش یه چیزی میگه:
مشکی:مگه بابات مرده!!😢
سفید:مگه عروسی؟😝
نارنجی:رفتگرشهرداری!!!!😕
صورتی:خرس گنده خجالت نمیکشی مگه بچه ای!!؟😯
قرمز:شنل قرمزی،شمر!!؟؟😒
خاکستری:مگه فیلی؟؟!😫
راه راه مشکی سفید:شبیه گورخرمیشی!!!!😲
سفید لکه های دایره ای مشکی:مگه گاوی!!؟؟😤
سفید آستین های مشکی:فتوکپی پنگوئن شدی!!🤔
دور گردنش خز داشت:چقدر شبیه شترمرغ بودی من نمیدونستم؟؟!!؟؟😧
ساده ی کوتاه:همینم مونده دخترم کوتاه بپوشه!😐
ساده ی بلند:شبیه جادوگر شهر اُز شدی!!🙄
اومدیم خونه میگه سلیقه ام نداری اینهمه پالتو هیچکدوم رونخریدی!!!!😂😂
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#عزرائیل 😳
🔺️چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص حدود ساعت ۱۱صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت و ضعف مرض آنها نداشت.
این مساله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود ، طوری که بعضی آن را با مساال ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و...در ارتباط می دانستند.
کسی قادر به حل این مساله نبود که چرا بیمار آن تخت درست ساعت ۱۱صبح روزهای یکشنبه می میرد به همین دلیل ، گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر ، بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل حاضر شوند.
در محل و ساعت موعود ، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته بودند و دعا می کردند ، بعضی ها دوربین فیلم برداری با خود آورده بودند و ...دو دقیقه به ۱۱ مانده بود که "پوکی جانسون"، نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد.
دو شاخه برق دستگاه حفظ حیات بیماران (lifesupportsystem) را از پریز برق در آورد و دو شاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد.😟😐
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ما_داریم_اینطوری_زندگی_میکنیم؟
🔺️کاری که انجام می دهید حتی نایستید که کسی بگوید خسته نباشید! 🤨
🔹️از همان در پشتی بیرون بروید.
چون اگر تشکر کنند،
تو دیگر اَجرت را گرفتهای و چیزی برای آن دنیایت باقی نمی ماند.
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_سی_و_سوم_دالان_بهشت 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
من شاخه ترد پیچکی بودم که آویخته به وجود محمد شکل می گرفت و لذت این آویختن با سرشتم قرین می شد. غافل از این که زندگی پیچک وقتی به چیزی آویخت ، جدای آن امکان پذیر نیست و اصلا حیات پیچک یعنی آویختن!!
روز خواستگاری زری رسید. خانواده ای محترم و متدین و فهمیده بودند که به گفته خودشان مهم ترین ملاکشان برای همسر پسرشان، شرافت و انسانیت بود. آن روز داماد ، که اسمش مسعود بود ،با مادر و دو تا از خواهرهایش برای خواستگاری آمده بود. مادرش زنی خوشرو بود و خواهر بزرگش بر خلاف کوچکتر زنی سرو زبان دار و شوخ. خود مسعود هم پسری بود قد بلند با قیافه ای معمولی که در نظر اول ، خیلی کم رو به چشم می آمد، ولی وقتی شروع به صحبت می کرد طرز صحبت سنجیده و با وقارش به سرعت باعث می شد آدم با احترام به او نگاه کند.
آن ها با صداقت تمام گفتند که مسعود یک زندگی دانشجویی دارد و چون در رشته پزشکی تحصیل می کند حداقل تا هشت و نه سال دیگر به ایران برنمی گردد و در طول تحصیلاتش ممکن است زندگی چندان راحتی نداشته باشد و مسعود، تنها به دلیل تدین تصمیم به ازدواج گرفته است و سازگاری و همراهی مهمترین خواسته ای است که از همسرش دارد.
شخصیت خانواده و خود مسعود آن قدر دلنشین بود که راه را بر مخالفت و انتقاد بست و زری تقریبا از همان جلسه اول، دلباخته شد و چون مسعود کم تر از دو ماه برای رفتن وقت داشت، کارهای ازدواج آن ها هم درست مثل من و محمد سریع انجام شد و قرار عقد را گذاشتند. همان روزها بود که با دقت در احوال امیر مطمئن شدم که از اول هم نظری به زری نداشته و این حدس که فکرم در مورد علاقه اش به ثریا درست بوده بیش تر در ذهنم قوت گرفت.
زندگی زری هم درست مثل من در مدتی کوتاه عوض شد. در زمانی کم تر از یک سال ما هر دو از حالت دو دوست و دو همکلاسی در آمدیم و از عالم بچگی جدا شدیم. زری زنی شوهر دار می شد که به کشوری دور و غریبه می رفت و من در کنار محمد به کلی فراموش کرده بودم که سبب علاقه اولیه ام به خانواده آن ها اصلا وجود زری بوده است.
دوباره انگار توی خانه ما هم عروسی باشد، برو و بیا و شور و شوق بود. جشن عقد زری در حقیقت عروسی او هم محسوب می شد. چون شوهرش نمی توانست در فاصله پنج شش ماه بعدی که کار زری برای رفتن درست می شد، دوباره برگردد.به همین دلیل کارها بیشتر بود و جشن مفصل تر.
و ما چه شور و اشتیاقی داشتیم از مدرسه که برمی گشتیم تمام وقتمان را کار و بحث برای روز عقد می گرفت. البته تا وقتی که محمد نبود، من آزاد بودم. زمانی که برمیگشت، خواسته و ناخواسته مجبور بودم بروم سراغ درس هایم.
یادش به خیر ، هنوز لباسی را که برای عقد زری دوخته بودم نگه داشته ام. به چه اشتیاقی آن لباس را به اکرم خانم سفارش دادم. این اولین عروسی و اولین باری بود که قرار بود به عنوان زنی شوهر دار توی مجلسی شرکت کنم و می توانستم به جای لباسی ساده و دخترانه، یک لباس زنانه از آن مدل هایی که همیشه دوست داشتم، بدوزم. با مشورت اکرم خانم، و البته دور از چشم محمد ، مدل و پارچه و رنگش را انتخاب کردم.
روزی که برای پرو لباس رفتم چقدر راضی بودم. تا آن روز چنین لباسی نداشتم. یک لباس دکولته تنگ و چسبان بود که دامنی کوتاه تا بالای زانو داشت و رویش یک کت نیم تنه کوتاه با آستین های شمشیری و یقه ایستاده به رنگ مشکی.
زری که خودش هم داشت لباسش را به کمک اکرم خانم می پوشید، ذوق زده گفت: مهناز، چقدر بهت می آد. چقدر قشنگ شدی، فقط خدا کنه محمد ایراد نگیره و بگذار ه بپوشی.
با تعجب گفتم: چرا نگذاره همه زن هستن دیگه.
اما ته دلم کمی شور می زد . یعنی ممکن بود به خاطر سینه باز و کوتاهی اش ایراد بگیره؟ولی خیلی زود حواسم جمع لباس زری شد و موضوع را فراموش کردم. زری بدون آرایش هم توی لباس عروس خیلی زیباتراز قبل شده بود. خلاصه آن روز هردو مان غرق شادی بودیم و مرتب از اکرم خانم تشکر می کردیم. روز بعد هم همراه مادر و مریم برای خرید کفش رفتم و برای اولین بار، کفش پاشنه بلندی که به سختی می توانستم با آن راه بروم خریدم. همه این کارها را دور از چشم محمد می کردم و هروقت می پرسید: مهناز، بالاخره لباس تو چی شد؟
می گفتم: صبر کن، روز عقد چی شده. بالاخره روز عقد زری رسید.
اواخر بهمن ماه بود و برف ریز و سنگینی که از شب قبل می آمد هوا را خیلی سرد کرده بود. قرار بود خانه ما مجلس مردانه باشد و من مجبور بودم لباس ها و وسایلم را بگذارم خانه حاج آقا. چون وقتی از آرایشگاه برمی گشتم مسلما خانه شلوغ بود و نمی توانستم به خانه خودمان بروم. لباس هایم را توی اتاق محمد گذاشتم و رویش را پوشاندم که اگر زودتر از من آمد ، لباس و کفشم را نبیند.
هیچ وقت هیجانی که آن روز داشتم فراموش نمی کنم..
👇🔔 این داستان ادامه دارد 🔔👇
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚نویسنده: نازی صفوی
🌹🌷🌹
صبح های زیبا، معجزه نمیخواهد!
گاهی با یک #سلام ساده،
روزمان زیر و رو میشود.
ساده ترین #سلام را در این صبح #صادق به شما #مهربانان هدیه میدهم.
سلام روزتون پر انرژی
💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹بـا فروارد کردن مطالب کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍀🌺🌹☘🌷🍀🌺🌹☘🌷
🔆💠🔅💠﷽💠
✅مزایای غذا خوردن روی زمین :
1⃣کمک به هضم غذا
تمرکز خون در قسمت شکم در حالت نشستن باعث میشود تا عصاره های هضم غذا در معده با سرعت بیشتری تولید شوند و هضم غذا با سرعت بیشتری انجام شود.
2⃣احساس سیر شدن زودتر اتفاق می افتد
نشستن باعث نزدیکی بیشتر پاها به شکم میشود و در این حالت به طور طبیعی احساس سیری خواهید کرد.
3⃣مفاصل متحرک و سیال باقی می مانند
خم شدن زانوها، قوزک پا و ران ها در هنگام نشستن برای افراد سالم باعث روان شدن و نرمی مفاصل می شود و در نتیجه انتقال از حالت نشسته به ایستاده و یا بالعکس به راحتی صورت می گیرد.
4⃣ماهیچه ها فعال باقی می مانند
نشستن روی صندلی باعث می شود تا بیشتر وزن به یک قسمت از صندلی تکیه داده شود. و در این حالت بدن کمترین تحرک و فعالیت را دارد و شکم حالت شل و رها به خود می گیرد. اما در نشستن روی زمین عضلات شکم، ساق پا، کمر و ران فعال و اکتیو باقی می مانند.
💥جلوگیری از ابتلا به واریس
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
✅ضد عفونی کنندگی انار
✍پیامبر اڪرم (ص) ؛
《انار》 را با پیه و پردههای
نازڪ روی دانهها بخورید زیرا
معده را ضدعفونے میڪند
📚:وسائل الشیعه
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#آیا_میدانید
✍نوشابه ماهیتابه سوخته را پاک میکند ، آهن زنگ خورده را پاک میکند روغن ریخته از اتومبیل بر روی کاشی حیاط را از بین میبرد و...
👈با بدن شما چکار میکند؟
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ترشیجات
✍زیادهروی در مصرف ترشیجات باعث
🔻تشدید آرتروز
🔻آسیب به معده
🔻کاهش توان جنسی
🔻 ضعف حافظه و حتی آلزایمر
🔻قاعدگی نامنظم و دردناک
🔻کاهش خونسازی
🔻پیری زودرس
🔻افسردگی
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨
💠 شادی به قیمت سقوط 💠
✍حاج آقا قرائتی
حدیث مى فرماید: «واى به حال کسى که دروغ مى گوید، تا مردم را بخنداند!» یعنى خودش را به جهنم مى اندازد که مردم شاد باشند. یک نفر را دست مى اندازد که مردم را بخنداند، یعنى خودش را به جهنم مى اندازد. باید سرور و شادى تا جایى باشد که خودت به جهنم نروى و دیگران را تحقیر و سرزنش نکنى و جامعه را به فساد نکشى.
گاهى وقت ها سرور است؛ اما جامعه را به فساد مى کشاند. موتورش را ویراژ مى دهد. وقتى اگزوز ماشین اش خیابان را پر از دود مى کند، راننده در آینه نگاه مى کند و مى خندد. اصلاً کیف مى کند و از اینکه خیابان را پر از دود کرده است لذت مى برد. همین که سطل آشغالش را در جوى آب مى ریزد، لذت مى برد.
📚 کتاب خنده و گریه در آثار استاد قرائتی
✅http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#خواص کندر
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔸کندر نیروی قبض و نگه داشتن رحم و بدن را بالا میبردومانع سقط است .
🔸تقویت مغز و قلب و کبد میکند درنتیجه از بیماری های مغزی وقلبی و کبدی که طیف بسیار وسیعی از بیماری ها را شامل میشوند جلوگیری میکند.
🔸عامل تقویت قلب مادر و تشکیل قلب کودک ومانع تولد کودک با قلب سوراخ میشود .
🔸به دلیل قوت خشک کنندگی که دارد.مانع عفونت دربارداری ومانع قند دربارداری ست.
🔸به دلیل تقویت وقبض که دارد صفرای بدن را درکبد کنترل میکند ومانع زردی کودک میشود
🔸 جویدنش لثه را محکم میکند و بوی دهان را میزداید،برای حافظه مفید است و روایت شده برای حفظ قرآن و قطع ادرار و بلغم از آن بخورند
🔸کندر کمک کننده در رفع نازایی مرد و زن است .
❌با این همه خواص کندر برای یک زن بار دار،دشمن بشریت ودشمن سلامتی،خوردن کندر رو برای بارداران منع کرده..😐
🌷 امام رضا (ع):
💠 زیاد کندر بخورید، آن را در دهان نگه دارید و بجوید، برای من جویدنش، دوست داشتنی تر است؛ بلغم معده را برطرف نموده و آن را تمیز می کند
🌷امام رضا (ع) می فرماید:
💠《به زنان باردار خود کندر نر بدهید،اگر در شکمش پسر باشد این پسر تیزهوش و شجاع خواهد بود و اگر دختر باشد ،خوش اندام خواهد شد ونزد شوهرش خوش اقبال خواهد شد.
🌷پیامبر(ص) می فرمایند:
💠«به زنان باردار خود کندر بدهید، وقتی کودک در شکم مادرش از کندر تغذیه کند قلبش قوی میشود و عقلش زیاد میشود.»
📚اصول کافی،شیخ کلینی ،ج ۶، ص ۲۳
🌷امام رضا (ع) می فرمایند:
💠«زیاد کندر استفاده کنید
و آن را فوراً قورت ندهید و آن را بجوید
و جویدن نزد من محبوبتر است،
بلغم معده را به شکل خونریزی خارج میکند
و معده را پاکسازی میکند
و عقل را تقویت میکند
و سبب میشود که غذا هضم شود
و به مرحله استفاده برسد.»
📚بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۶۳، ص۴۴۴
#بدانیم_سالم_بمانیمhttp://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷پیامبر صلى الله علیه و آله :
💠کندر بخورید؛ زیرا همانطور که انگشت، عرق را از پیشانى پاک مى کند، کندر هم سوزش قلب را مى برد و کمر را محکم و عقل را زیاد مى کند و ذهن را ذکاوت و چشم را جلا مى بخشد و فراموشى را از میان مى برد.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 59 ،ص294
📖 در روایت آمده:
🖋 «رأيت أبا جعفر عليه السلام يمضغ علكا فقال: يا محمد نقضت الوسمة أضراسي فمضغت هذا العلك لأشدها» (3)
📝 «دیدم امام باقر(ع) آدامس میجوید.
امام(ع) فرمودند :
ای محمد وسمه دندانهایم را لق کرد، من این آدامس را جویدم تا آنها (دندانها) را تقویت کنم.»
🔰از این روایت معلوم میشود که از عوارض استفاده از وسمه لق شدن دندان است و استفاده از جویدنی آدامس باعث تقویت دندان میشود
⚡️منظور از آدامس ؛ آدامسهای طبیعی و مفید مانند #کندر و #سقز.
🌷امام رضا (علیه السلام) درباره اهمیت و ارزش این گیاه مفید_کندر_ می فرماید:
💠هیچ پیغمبری مبعوث نشد مگر به حرام بودن خمر سخن گفت و این که خدا هر چه می خواهد می کند و این که در میراثش کندر وجود داشت.
امام رضا (علیه السلام) هم به این گیاه مفید توجه داشته و از آن بهره می بردند. در روایتی معمر بن خلاد می گوید: حضرت رضا علیه السلام هنگامى که در خراسان بودند، وقتی نماز صبح را ادا می کردند، در سجاده خود می نشستند تا آن گاه که آفتاب طلوع می کرد، بعد براى آن جناب یک کیسه سر بسته که در آن تعدادى مسواک قرار داشت حاضر می کردند و مسواک می نمودند. بعد از این کار کندر میآوردند و آن را مصرف می فرمود
❌ اگر خانم بارداری صفراوی مزاج است و بیخوابی شبانه دارد و در آب و هوای خشک زندگی می کند....بیش از اندازه مصرف نکند
جویدن یک نخود کندر صبح ناشتا کافی است.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
هدایت شده از Masoomeh Sotoudeh
4 لوبیا با 4 خاصیت :
👈 لوبیا قرمز : سلامت مو
👈 لوبیا چیتی : سلامت قلب
👈 لوبیا سفید : سلامت چشم
👈 لوبیا چشم بلبلی : کاهش قند خون و جلوگیری از دیابت
☘ @Dokdaro 👈Join
امام صادق علیه السلام فرمودند:"
.ِآزردگي هايي كه قائم ما(حضرت مهدی) از سوي نادانان روزگار خود متحمل مي شود، بيش از زحماتي است كه به پيامبر از جاهلان زمان خود وارد شده
"گفتم : چگونه؟
.
✅حضرتش فرمودند:
"پيامبر در زماني برانگيخته شدند، كه مردم سنگ و درخت و چوب مي پرستيدند،اما قیام کننده ی ما آنگاه كه قيام مي كند،مردم عليه او قرآن را تأويل مي كنند!!
.
📚الغيبة نعمانی، 297ْ:
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔰مجموعه طب نبوی
💠 @tebnabavi69
🌐 www.tebnabavi.com
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
از همه شما عزیزان و بزرگواران خواهشمندم در جهت سلامتی خود وخانواده ودست یافتن به جامعه بدون بیمار موارد زیر را حتما رعایت نمایید .
✅اصلاح نمک
نمک مصرفی شما فقط و فقط نمک دریا باشد وحتمااز فروشگاهای مطمئن تهیه نمایید
نمک یددار شیمیایی را کلا از زندگی وتغذیه خود حذف نمایید.
✅اصلاح روغن
الویت روغنها به ترتیب زیر میباشد
روغن زیتون
روغن شحم
روغن زرد گاوی
روغن زرد گوسفندی
روغن ارده کنجد
لازم به تذکر هست که مصرف روغن زرد گاوی و روغن زرد گوسفندی بعد از سن چهل وپنج به بالا ممنوع میباشد مخصوصا در وعده شب
همچنین تاکید میشود روغن کنجد پرس سرد قابلیت مصرف خوراکی نداشته وندارد روغنی که جلوی چشم شما از کنجد به صورت پرس سرد گرفته میشود نتنها خوب نیست بلکه موجب بیماری نیز میشود پس فقط روغن مصرفی روغن ارده کنجد باشد که این همدر الویت آخر میباشد
✅ترک چای
چای از زمان قاجاریه وارد ایران شده وبصورت هدفمند این کار صورت گرفته هیچحیوانی به چای لب نمیزند تنها گیاهیست کهنیاز به سم پاشی ندارد چون خودش سم هست وحتی پشه روی برگچای نمینشیند
شدیدا سودازاست وموجب تیرگی پوست میشود
موجب ایجاد سنگ کلیه
فرسایش کلیه
پوکی استخوان و..
✅قند وشکر سفید شیمیایی
همان چیزی که علما درزمان قاجار مصرف آن را حرام اعلام نمودند اگر میخواهید دچار چیرگی سودا و دیابت و... نشوید قند و شکر شیمیایی و هر محصولی که در تهیه انها از اینها استفاده شده پرهیز نمایید
✅غذاهای فست فودی و کارخانه ای که حاوی نگهدارنده و انواع اسانس های شیمیایی بسیار مضر هستند.
✅ترک تدریجی ناهار
ناهار مضرترین وعده غذائیست
شام مهمترین وعده غذایی
ناهار سودازاست وموجب پیری زود رس میشود.
✅گوجه فرنگی ممنوع
کلا هر چیزی که پیشوند وپسوند فرنگی دارد دستکاری شده هست. وموجب حدوث بیماری میشود.
✅مصرف هر میوه در فصل آن
عزیزان هر میوهای نسبت به نیاز بدن در فصل خودش خدا ان را میرویاند
پس خیار و...نباید در فصلهای سرد مصرف شود که موجب بیماریست.
اگر شما بزرگواران این موارد را رعایت نمایید بدن خویش را از بیماری و فرسودگی زود رس نجات دهید
🔰مجموعه طب نبوی
💠 @tebnabavi69
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
عبدالوحید رحیمی:
💭 ﺷﺨﺼﯽ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺁﻣﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ:
ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ! ﺣﺴﺎﺏ ﺑﻨﺪﻩﻫﺎ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﺎ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟
🌟ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ﺹ) ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺑﺎ ﺧﻮﺩِ ﺧﺪﺍ
💭ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﮔﻔﺖ: ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ، به خدای کعبه که نجات پیدا کردیم!
ﺳﭙﺲ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ.
🌟ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺍﯾﻦ ﺷﺨﺺ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ!
💠ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﮔﻔﺘﯽ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ؟
💭 ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: 💎ﺷﺨﺺ ﮐﺮﯾﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ ﻭ ﻋﻔﻮ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
📕 العسل المصفی، العاصمی متوفای قرن چهارم، ج1 ص 501 / مجموعة ورام، ج1، ص: 9
@rooshanfekr
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
عبدالوحید رحیمی:
📔 عده اي از جوانان (مرد) خدمت حضرت علامه حسن زاده آملي (حفظه الله) رسيدند و از حضرتش خواستند که آن ها را نصيحتي بفرمايد
🌟علامه فرمودند:
💎سعي کنيد با نامحرم رابطه نداشته باشيد چه زن باشد چه مرد!!
گفتند: آقا مگر مرد هم نامحرم مي شود؟
🌟علامه فرمودند:💎 هر کس با خدا ارتباط ندارد نامحرم است .
#سیر_و_سلوک
✅کانال معرفتی نکته های ناب
@rooshanfekr
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❣اگه شــرایط زندگیت سخت شده
بدون که باید سرسختتر از قبل ادامه بدی
❣اگه حس میکنی داری درجا میزنی
بدون که باید راههای جدیدی رو امتحان کنی
❣اگه یه روز زمین خــوردی و کسی نبود
که دستت رو بگیره بدون که
زمانش رسیده تا رو پاهای خودت بایستی
❣اگه احســاس ناامیدی میکنی
بدون که باید ایمانت رو قویتر کنی
❣اگه هنوز به رویاهات نــرسیدی
بدون هنوز باید بیشتر و متمرکزتر تلاش کنی
❣پس هر اتفاقی که تو زندگیت افتاد
علتش رو در درون خودت جستوجو کن
❣و تلاش کن که اشکال کارت رو برطرف کنی و با قدرت به مسیرت ادامه بدی...
❣به یاد داشته باش که اگه توی مسیر زندگی ثابتقدم باشی، هیچ چیز جلودارت نیست!
❣ بدون توقف، بدون ترس...
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰