حق الناس هم اقسامی دارد
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
حق الناس را می توان به دو دسته تقسیم کرد. حق الناس مالی و غیر مالی. کسی که حقی یا مالی را از دیگران ضایع کرده باشد، نخست باید از این گناه بزرگ توبه کند ، و از خدا عذر خواهی نماید. زیرا در درجه اول قانون خدا نا دیده گرفته شده، یعنی اول حق الله ضایع شده، سپس حق الناس. پس از توبه و استغفار، جبران حق الناس واجب است، مالی باشد یا غیر مالی
1- هر حق الناسی، حق الله هم محسوب می شود. علتش هم این است که وقتی انسان (مثلا) غیبت می کند. علاوه بر آن که آبروی دیگران را می ریزد، از اطاعت دستور الهی هم سرپیچی کرده است. بنابراین کسی که حق الناس کرده، علاوه بر آن که باید رضایت صاحب حق را کسب کند، باید با دعا و استغفار، رضایت خدای متعال را هم جلب نماید.
۲ ـ راه ادای حق الناس، در اساسی ترین گام، طلب رضایت از خود شخصی است که حقش ضایع شده است. بنابراین اگر مال کسی را برده باشیم، معنایی ندارد که بخواهیم با پرداخت صدقه، رضایت صاحب مال را کسب کنیم! یا اگر آبروی کسی را برده باشیم، معنایی ندارد که بخواهیم با صرف استغفار، حق او را ادا کرده باشیم!
۳ ـ گاهی اوقات، بنا به هر دلیلی امکان رضایت گرفتن از شخصی که حقش ضایع شده وجود ندارد.
* آن شخص برای ما مجهول است و وی را نمی شناسیم؛
* آن شخص را می شناسیم، اما نمی دانیم کجاست
به علت غفلت یا فراموشی، متوجه ضایع شدن حق دیگری نیستیم؛
در این صورت، خدای متعال راهی برای مؤمنین گشوده تا در بن بست گرفتار نباشند. مثلا اگر مال کسی را ضایع کرده ایم، می توانیم با اجازۀ حاکم شرع، این مال را به جای آن شخص صدقه بدهیم تا در قیامت با پرداخت ثواب صدقه به کسی که مالش ضایع شده، رضایت او را کسب کنند.
در برخی موارد، کسب رضایت، موجب بروز مفسده است. در چنین صورتی در امور غیر مالی، می فرمایند برای او استغفارکنید. مثلا غیبت کسی را کرده ایم و اگر بخواهیم حلالیت بطلبیم، موجب بروز کینه و کدورت، یا قطع ارتباط می شود.
یا این که اگر آبروی او را برده ایم، برای او طلب استغفار کنیم و از خداوند بخواهیم که دلش را نسبت به ما نرم کند. همۀ ما ممکن است حقوق افرادی را ضایع کرده باشیم و خبری از آن نداشته باشیم. راه جبران چنین ظلمی آن است که در امور مالی، به مقداری، رد مظالم بدهیم. و در امور مالی، در دعا و مناجات خود از خدای متعال بخواهیم که اگر حقی از کسی ضایع کرده ایم، خدای متعال دستگیرمان باشد و با نرم کردن دل آن شخص نسبت به ما کاری کند تا ما را حلال کند.
یا این که اگر آبروی او را برده ایم، برای او طلب استغفار کنیم و از خداوند بخواهیم که دلش را نسبت به ما نرم کند. همۀ ما ممکن است حقوق افرادی را ضایع کرده باشیم و خبری از آن نداشته باشیم. راه جبران چنین ظلمی آن است که در امور مالی، به مقداری، رد مظالم بدهیم. و در امور مالی، در دعا و مناجات خود از خدای متعال بخواهیم که اگر حقی از کسی ضایع کرده ایم، خدای متعال دستگیرمان باشد و با نرم کردن دل آن شخص نسبت به ما کاری کند تا ما را حلال کند
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سجده شکر
سجده شکر برابر است با تمام گنجها دنیا و آخرت .. پس با دقت آن را بخوان
فضیلت سجده شکر
بسیاری از ما نه فضیلت این سجده را میدانیم و نه کیفیت قرآئت آن را (1) هرگاه بنده ای نماز خود را خوانده (سپس) سجده شکر را به جای آورد - خداوند حجاب میان بنده خود و فرشتگانش را کنار میزند و به ملائکه میفرماید: ای فرشتگان من به بنده ام نگاه کنید فریضه مرا انجام داده و عهدم را تمام و پس از آن در جهت پاسداشت تمام نعمتهایم سجده شکر به جای آورد- ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟
پس ملائکه میگویند : خداوندا ( رحمتت )...
خداوند دوباره از ملائکه میپرسد :ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟
پس ملائکه میگویند : خداوندا ( جنت و بهشتت )...
خداوند دوباره از ملائکه میپرسد :ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟
پس ملائکه میگویند : خداوندا ( رفع هرگونه هم و غم از او )...
خداوند دوباره از ملائکه میپرسد :ای ملائکه ام پاداش این بنده ام چیست ؟
پس ملائکه میگویند : خداوندا ما علمی جز آنچه به ما آموختی نداریم ...
پس آنگاه خداوند میفرماید : پاداش این بنده ام این است ( همانگونه که او از من تشکر کرد من نیز از او تشکر میکنم ) - ( و با فضلم به سوی او خواهم رفت ) ( و رحمتم را به او نشان می دهم )
چه ضرری دارد تا ما هر روز سجده شکر را به جای نیاوریم ؟ و این تنها یک سجده است و یک نماز نیست؟ ولو بهتر است که فرد با طهارت و به سوی قبله سجده شکر را به جای آورد.وهرکسی که نعمتی بر او نازل شده و یا بلایی از او دفع گردیده زیباست که سجده شکر بر درگاه خداوند به جای آورد خواه این فرد با وضو باشد یا نباشد و خواه به سوی قبله بوده باشد و یا خیر.
💥نصیحت..سجده شکر را پس از هر نماز به جای آورید.. و 3 مرتبه بگویید شکراً لله و 4 مرتبه الحمد لله باشد که این فرصت طلایی را از دست ندهید... این را برای تمام دوستانت بفرست که هر گاه سجده ی شکری به جای آوردند تو نیز در اجر و ثواب آنا ن سهیم خواهی بود حتی اگر تو بمیری نیز این ثواب نصیب تو خواهد بود.
خداوندا به نیابت از من و والدینم و خانواده ام این پست را صدقه جاریه قرار ده🙏🏻
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌺🍃
حجت الاسلام رفیعی :
#حق_الناس_در_آخرت
✨روايت داريم حق الناس در برزخ انسان را اسير مي كند مثلا يك سوم فشار قبر متعلق به غيبت است.
✨در روايتی دیگر هست كه خداوند بر روي پل صراط كمينی قرار داده كه هر كس حق الناس بر گردن دارد، از آنجا به بعد حق عبور ندارد.
رسول اكرم (ص) فرمودند:
✨بيچاره ترين مردم كسی است كه با اعمال خوب وارد صحراي محشر شود مثلا در نماز ، حج و ... مشكلی نداشته باشد
✨و جز اصحاب يمين قرار گيرد اما زماني كه قصد ورود به بهشت می كند گروهی از مردم مانع می شوند .
✨علت را جويا مي شود و می شنوند كه حقوق آنها را پايمال كرده است .
✨در آن لحظه از فرشتگان كمك می طلبند و آنها می گويند:
✨حلاليت بگير يعنی قسمتی از اعمال خوب خود را به آنها بده تا حلالت كنند
✨وقتی اين كار را می كنند متوجه می شوند ديگر هيچ چيز ندارند و نامه را به دست چپ می دهند
✨كه از نظر پيامبر بيچاره ترين بنده ها هستند.
🍃🌺🍃
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید*
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...
*ای کاش این حکایت به گوش همگان برسد*
🔴 🔴http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌹🌹🤚🤚🌹
🌹پروردگار مهربان،
دوباره صبح شده است…
🔆یاریمان کن امروز را با عشق تو آغاز کنیم .
🔅قضاوت فقط کار توست ،
🔅بخشندگی از آن توست ،
🔅عشق در وجود توست ،
🔅قدرت در دستان توست .
🔅الهی ما در مسند قضاوت قرار مده ،
🔅اما بخشندگی را به ما بیاموز
🔅و عشق را در جسم و روح ما جاری ساز تا عزیزان مهربانم و تمامی بندگانت را با تمام وجودم دوست بدارم.
💖سلام💖
صبح دل انگیزتان بخیر
🌹🌹🤚🤚http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#هرروز نذری 😊😊
وارداشپزخانه که شدم یک برگه دیدم که حمید بااهنربا روی دریخچال چسبانده بود
یک طرف ایام هفته رانوشته بود وبالای برگه نوشته بودناهار،شام...بعدداخل هر خانه نام یکی ازائمه رامشخص کرده بود،گفتم :این چیه آقا؟؟؟
گفت:ازاین به بعد هرغذایی درست کردیم نذریکی ازائمه باشه،هرروز غذاروباذکرونیت همون امام درست کن،
اینطوری باعث میشه ماهرروز غذایی که نذراهل شده روبخوریم وروی نفسمون تاثیرمثبت داشته باشه....
#شهیدحمیدسیاهکالی🌷
#راوی همسرشهید#
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
30 دی - 20 ژانویه؛ در تاریخ
1653 - «تاج محل» در هند كه به دست استاد عيسي ايراني ساخته شد
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
عمارت تاج محل در هند در اين روز از ماه ژانويه سال 1653 ميلادي تكميل شد. «شاهجهان» امپراتور تیموری وقت هند (و به قول اروپاییان؛ مغولی) تصميم به ساختن چنين عمارتي را به ياد بود همسر خود ــ ممتاز محل ــ گرفته بود كه در اثناي وضع حمل چهاردهمين فرزند خويش درگذشته بود. كار ساختن اين عمارت زيبا پس از دعوت از استاد عيسي معمار بزرگ ايراني به هند از سال 1631 آغاز شده بود.
1896 - كشف اشعه ايكس توسط ويلهلم رونتگن دانشمند معروف آلماني
اشعه ايكس اشعهاي از نوع نور ولي نامرئي با طول موج بسيار كوتاه است كه در بيستم ژانويه 1896م توسط ويلهلْمْ رونْتْگِن، فيزيكدان آلماني كشف شد و چون ماهيت آن نامعلوم بود، آن را اشعه ايكس به نام حرف X كه در رياضيات، علامت مقدار مجهول است خواندند.
1946 - حکیم الملک رفت و قوام السطنه آمد
30 دي ماه 1324 (20 ژانویه 1946) ابراهيم حكيمي (حكيم الملك، پزشک) كه موفق به رفع غائله آذربايجان حتی با مراجعه به سازمان ملل نشده بود از نخست وزيري كناره گيري كرد و قوام السلطنه [كه دكتر مصدق اورا عامل انگلستان خوانده است] بر جای وی نشست و رئیس دولت شد.
ابراهیم حکیمی که نام اورا بر بیمارستان سوانح خیابان مولوی تهران ـ وابسته به جمعیت شیر و خورشید وقت ـ گذارده بودند همچنين 17 بار وزیر و نماینده مجلس شده بود. وی شش سال (از 1951 تا 1957) رئیس سنای ایران بود. حکیمی که نیمه آگوست 1863 به دنیا آمده بود 19 اکتبر 1959 و در 96 سالگی درگذشت.
1981 - عمر حکومت جیمی کارتر پایان یافت و گروگانها آمريکايي در تهران رهايي يافتند
جمهوری اسلامی ایران بیستم ژانویه 1981 و 20 دقیقه پس از انقضای دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر [20 دقيقه بعد از ظهر به وقت واشنگتن] و آغاز حکومت رونالد ریگان، 52 گروگان باقی مانده آمریکایی را رها ساخت که از تهران به آلمان رفتند و در اینجا پس از انجام معاینات پزشکی و برخي تحقیقات، 27 ژانویه 1981 به آمریکا (پایگاه هوایی واقع در حومه شمال شرقی شهر واشنگتن) بازگشتند.
1995 - روزي که مهدي بازرگان درگذشت
مهندس مهدي بازرگان در سال 1286 ش در تهران به دنيا آمد و تحصيلاتش را در رشته دكتراي مهندسي ماشين در فرانسه به پايان رساند. وي در ابتدا در مدارس و سپس از 1320 در دانشگاه تهران به تدريس پرداخت. مهندس بازرگان در جريان ملي شدن صنعت نفت وارد مبارزات سياسي گرديد و پس از كودتاي 28 مرداد 32 دستگير و تبعيد شد. بازرگان، پس از آزادي از زندان،جمعيت نهضت آزادي را به اتفاق آيتاللَّه طالقاني و دكتر يداللَّه سحابي بنيان نهاد كه در واقع جناح مذهبي جبهه ملي به شمار ميرفت. رهبران نهضت آزادي در سال 1334 به بعد، به دليل فعاليت عليه رژيم شاه، توسط اين رژيم دستگير شدند و بازرگان نيز به زندان محكوم گرديد. مهدي بازرگان كمي قبل از انقلاب اسلامي به عضويت شوراي انقلاب درآمد و با پيشنهاد اين شورا، مأمور تشكيل دولت موقت گرديد. هرچند در حكم نخست وزيري مهندس بازرگان، حضرت امام خميني وي را از گرايشهاي حزبي و انتخاب وزراي مليگرا منع كرده بودند، ولي وي اكثريت كابينه را از اعضاي نهضت آزادي و جبهه ملي برگزيد. عمر اين دولت بيش از 9 ماه نپاييد. دولت مهندس بازرگان پس از تسخير لانه جاسوسي آمريكا در تهران در آبان ماه 1358 دست به استعفاي دسته جمعي زد كه با پذيرش امام مواجه گرديد و از آن پس دوران افول سياسي مهندس بازرگان و هم حزبيهايش فرا رسيد. بازرگان در اواخر عمر از ايران خارج شد و سرانجام در آخر دي ماه 1373 بر اثر ابتلا به بيماري قلبي در 87 سالگي در سوييس درگذشت.
زادروزها
۱۹۳۰ - زادروز باز آلدرین فضانورد آمریکایی ، دومین انسان گام نهاده روی ماه
درگذشتها
1995 - مهندس مهدی بازرگان، اولین نخستوزیر ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران
منابع:-پايگاه نوشيروان کيهاني زاده
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📝 یعقوب لیث صفاری
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ،
غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید.
پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم .
اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛
در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا :
یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛
سلطان گفت : چه میگویی؟
من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟
آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد .
سلطان گفت : اکنون کجاست؟
مرد گفت: شاید رفته باشد .
شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت :
هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم .
شب بعد ؛
باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت .
یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛
دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت .
پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛
پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ،
آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام .
صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟
شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور .
مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛
سلطان در جواب گفت:
آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از " فرزندانم "
پس گفتم چراغ را خاموش کن تا " محبت پدری " مانع اجرای عدالت نشود ؛
چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛
پس سجده شکر گذاشتم .
اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن لحظه که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛
با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم .
اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.
گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی
گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی.
اگر یعقوب های این زمانه،چراغ خاموش کنند و در پی عدل و انصاف بیفتند،!
چندصد آقا و آقازاده به زمین می افتند....!!!!
حتما (مصلحت نیست که چراغی خاموش شود.!!)
دزدان دغل، بغل بغل ميدزدند ...
از گله ی اشتران جمل ميدزدند ... http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد.
وقتی که دقیق نگاه کرد چراغ روغنی قدیمی ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش نشسته بود.
زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر چراغ داد طبیعتا یک غول بزرگ پدیدار شد
زن پرسید : حالا می تونم سه آرزو بکنم ؟؟ غول جواب داد : نخیر
زمانه عوض شده است و به علت مشکلات اقتصادی و رقابت های جهانی بیشتر از یک آرزو اصلا صرف نداره
زن اومد که اعتراض کنه که غول حرفش رو قطع کرد و گفت : همینه که هست
حالا بگو آرزوت چیه؟
زن گفت : در این صورت من مایلم در خاور میانه صلح برقرار شود
و از جیبش یک نقشه جهان را بیرون آورد و گفت : نگاه کن. این نقشه را می بینی ؟ این کشورها را می بینی ؟
اینها ..این و این و این و این و این … و این یکی و این.
من می خواهم اینها به جنگ های داخلی شون و جنگهایی که با یکدیگر دارند خاتمه دهند و صلح کامل در این منطقه برقرار شود
غول نگاهی به نقشه کرد و گفت :
ما رو گرفتی ؟
این کشورها بیشتر از هزاران سال است که با هم در جنگند.
من که فکر نمی کنم هزار سال دیگه هم دست بردارند و بشه کاریش کرد.
درسته که من در کارم مهارت دارم ولی دیگه نه اینقدر ها.
یه چیز دیگه بخواه. این محاله.
زن مقداری فکر کرد و سپس گفت: ببین… من هرگز نتوانستم مرد ایده آل ام راملاقات کنم. مردی که عاشق باشه و دلسوزانه برخورد کنه و با ملاحظه باشه.
مردی که بتونه غذا درست کنه و در کارهای خانه مشارکت داشته باشه.
مردی که به من خیانت نکنه و معشوق خوبی باشه و همش روی کاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نکنه!
ساده تر بگم، یک شریک زندگی ایده آل.
غول مقداری فکر کرد و بعد گفت :
اون نقشه لعنتی رو بده دوباره یه نگاهی بهش بندازم
💟😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#سوادزندگی
ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﺸﻮ...
ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ،
ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ!
ﭼﻮﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ
ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ!
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ...
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ...
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ،
ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ!
ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ،
ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ!
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ...
ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ بده...
#با_فروارد_کردن_پستها
#ما_را_حمایت_کنید😍
باما همراه ما باشید↙
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
کودک را وارد مسائل اقتصادی نکنید!
نـداريم، نيست!
از پس مخارج بر نمیایم!
گــرون ميشه، پولا رو دزدیدن، اختلاس شد، سال بعد میخواد قحطی بیاد!
صحبت از "نـداری" كودك را نا امن می كند.
شاید باور نکنید امروزه دغدغه خيلی از بچه ها همينه كه "بالاخـره بابام پول داره يا نه؟"، "پول بابام تموم شده؟"
اگه تموم شه، چـه اتفاقی برامون می افته؟"
پدر و مـادر بايد تفكر "فــراوانی" را در خانه حاكم كنند.
کودک نباید درگیر مسائل اقتصادی ما، بی پولی و تحریم و... شود.
اولين نا امنی اقتصادی در خــانواده، ترويج تفكر "نداری" است.
تفكر "فراوانی"، به معنی خوش خيالی و گول زدن خودمان و فرزندمان نيست.
بلكه بــرای کودک ايجاد امنيت روانی است.
کودک توان حل مشکلات مالی ما و کشور ما را ندارد.
خودش را ضعیف و ناتوان میبیند و گاه حتی فکر میکند خودش عــامل این بدبختی و شرایط است
#با_فروارد_کردن_پستها
#ما_را_حمایت_کنید😍
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#کلام_بزرگان
🌸 علامه طباطبایی (ره) :
🌷 نوافل نوری دارد که انسان را به انجام واجبات بلکه به ترک محرمات میکشاند، لذا از آثار مثبت آن نباید غافل بود و نباید خود را از آن محروم ساخت.
ببینید یک روز که به #نماز_شب موفق میشوید با شبی که موفق نمی شوید چه قدر فرق دارد.
ملاحظه نمایید شبی که به نماز شب موفق میشوید چه قدر در انجام کارهای خیر موفق هستید و کار ها در آن روز برای شما روبه راه است ، به خلاف شبی که موفق به نماز شب نشده اید ، که به هر کاری دست میزنید و به هر چیز که رو میآورید میبینید که به بن بست میخورد.
📗در محضر علامه طباطبائی، ص 381
--------------------------
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_نود_و_سه_دالان_بهشت 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
زنجیرش را باز به گردنم آویختم و در تنهایی به چشم هایش توي عکس خیره شدم و این شروع دوران دیگري از زندگی ام بود. دورانی با دو زندگی جداگانه. درس و فعالیت و دانشگاه و زندگی عادي در یک سو و زندگی عاطفی در سویی دیگر.
من زن بیوه اي بودم که داغ از دست دادن شوهرش را نمی توانست فراموش کند و این داغ همیشه تازه به من خونسردي و بی اعتنایی خاصی می داد که دیگران را به طرفم جذب می کرد، ولی می دانستم که نمی توانم حتی نیم نگاهی به مرد دیگري بیندازم. خانم جون همیشه می گفت -: مادر، خدا هیچ عزیزي رو ذلیل نکنه. از بالا به پایین اومدن مادر، ذلتی است که خدا براي هیچ بنده اش نخواد. و من حالا مفهوم حرفش را کاملا درك می کردم. چون همان عزیزي بودم که ذلیل شده بود. من که روزي کامل ترین را داشتم، حالا به چیزي کم تر از آن قانع نمی شدم. آنچه من از عشق و زناشویی و محبت هشناخت بودم با آنچه در تصور اکثر آدم هایی بود که می دیدم، فاصله اي شگرف داشت و همین مرا در مواجهه با زندگی دچار سرخوردگی و ذلت می کرد. نگاه هایی که از سر اشتیاق به من دوخته می شد، خنجري بود که قلبم را سوراخ می کرد و درخواست هایی که به زعم همه خواستن بود
و محبت و اظهار توجه، در نظرم از سیلی و ناسزا بدتر بود. آري، من از بهشت رانده اي بودم که با خیال آن بهشت زندگی می کرد و کم تر از آن برایش خاکی بود، بی ارزش و پست.
شاید در تفکر همه، بیوه بودن با تعبیر جسمی آن معنا بیابد. ولی من این را با تک تک سلول هایم
حس کردم و فهمیدم که خوشا به حال زن هایی که جسما بیوه می شوند. جسم و نیازهاي طبیعی زودبا زندگی کنار می آیند و راه عوض می کنند. ولی بدبختی که روحش بیوه می شود، درد بی درمانی را تحمل می کند که علاجی ندارد. همان طور که شاید همه فرق یک زن و دختر، از دید عوام باکره بودن دختر باشد، در حالی که به نظر من آن تفاوتی که در روح یک دختر با یک زن وجود دارد، قابل مقایسه با جسم نیست و من روحا دیگر دختر نبودم. زنی بودم که عشق را در زیباترین صورت آن تجربه کرده بود. و این حماقت بزرگی بود که کسی فکر کند با تملک جسم من، آن گذشته را کمرنگ می کند یا از بین می برد. تملک جسم، کاري سهل و آسان است، دشوار برگرفتن بکارت روح است و به تملک در آوردن آن و این درست همان رمزي است که شاید بیش تر مردمان در نیافته باشند. در حالی که محمد، دانسته یا نادانسته دقیقا همین کار را با من کرده بود.
آرام آرام به رفت و آمد و کلاس ها و استادها و همه چیز عادت کردم. چون یکی از خاصیت هاي
جاودانه میز و نیمکت، شاید این باشد که هر انسانی در هر سنی وقتی در کسوت شاگردي پشت آن ها می نشیند، احساس جوانی و زنده بودن و شادابی می کند. همین خاصیت ارزشمند هم بود که مرا با زندگی آشتی داد. یکی دو ماه که از شروع کلاس ها گذشت، دیگر به تدریج روابطم با همکلاسی ها دوستانه شد و فضاي کلاس و دانشگاه، آشنا و مانوس.
منتها حوصله روابط خاص و صمیمی را نداشتم و همین شاید در آغاز باعث شد که همه فکر کنند
آدمی مغرور و از خود راضی ام، ولی به هر حال آن ها هم به من عادت کردند و همان طور که بودم قبولم کردند. یکی از همکلاسی ها پسري پر شر و شور به نام بهزاد بود که انگار با خودش شرط کرده بود که آرام و قرار نداشته باشد. هر وقت وارد کلاس می شد، صداي پر هیجان و شلوغ او فراتر از صداي دیگران بود و موقع درس ها هم بیش تر از همه او بود که سر به سر استاد می گذاشت و کلاس را به شوخی و خنده می کشاند. منتها چون معمولا شوخی ها و حاضر جوابی هایش همراه ادب و با دیدي ظریف بود مانع از رنجش دیگران می شد. در مقابل او یکی از دخترهاي کلاس به نام نرگس مدبر که دختري سرحال و بشاش و با نشاط بود، همیشه در جواب حرف هاي آقاي میرزایی، یا همان بهزاد، حرفی حاضر و آماده داشت. این دو نفر، هر کدام ناخودآگاه شده بودند زبان و نماینده همجنس هاي خود، یعنی خانم مدبر نماینده دخترها و
آقاي میرزایی نماینده پسرها، که به خاطر اخلاق خوب و خوش سرو زبانی همه هبچ ها دوستشان
داشتند و هم قبولشان کرده بودند. اولین پتک را به مغز خواب رفته من همان آقاي میرزایی، توسط خانم مدبر، وارد کرد و خدا عمرش
بدهد، چون این کارش باعث شروع دوستی من با نرگس شد، دوستی اي عمیق و پر حاصل و شیرین. اوایل ترم دوم بود که یک روز، بعد از تمام شدن کلاس، خانم مدبر با من همقدم شد و سر صحبت را باز کرد و بعد یکدفعه گفت: حقیقتش، این که دارم پرچونگی می کنم به خاطر اینه که این آمیرزا چند وقته به من پیله کرده که پیغامش رو به شما برسونم!
مات و متحیر پرسیدم: کی؟
خونسرد گفت: آقاي میرزایی دیگه.
از این که اب صداي بلند، آقاي میرزایی را آن طور خطاب می کرد
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر نام نویسنده ولینک بلامانع است
#قسمت_نود_و_چهارم_دالان_بهشت🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
هم تعجب کرده بودم هم از خنده
بی امانی که وجودم را گرفته بود از ته دل ریسه رفتم و بی اختیار گفتم:
هیس! شاید رد بشه، بشنوه.
خندان گفت: نه خودم دیدمش که داشت می رفت. چقدر روحیه شاد و سرحالش روي من تاثیر داشت. ارانگ هیچ غمی به دل نداشت و نشاط و سرزندگی آدم را تحت تاثیر قرار می داد.
مخصوصا حرف زدن بامزه و با نمکش که انگار همه دنیا را در عین موشکافی، با دید طنز، نگاه می کرد، براي من دوست داشتنی و جالب بود. خلاصه آن روز نرگس گفت که آقاي میرزایی پیغام داده که اگر نممک است با من صحبت کند و اگر اجازه بدهم براي خواستگاري اقدام کند.
نمی توانم بگویم چه احساسی داشتم. جا خورده بودم؟ تعجب کرده بودم؟ ناراحت شده بودم یا بدم آمده بود؟ برایم عجیب و دور از ذهن بود. احساس زنی جا افتاده را داشتم که کسی به سن پسرش از او درخواست ازدواج کرده است. ماتم برده بود. بهزاد به چشمم آن قدر بچه می آمد که فکر می
کردم اصلا چیزي به این واضحی غیر از نه چه جوابی می تواند داشته باشد.
ولی به هر حال این واقعیتی بود که من ظاهرا دختري جوان بودم و او گناهی نکرده بود. پس به
نرگس فقط گفتم که خیال ازدواج مندار و فکر کردم قاعدتا قضیه تمام شده است. ولی آقاي میرزایی دست بردار نبود. با تمام سعی من براي نادیده گرفتنش و سردي و بی تفاوتی که نشان می دادم، او با نگاه ها و کارهایی که به نظرم بی نهایت بچگانه و لوس بود، نشان می داد که سر حرفش هست. تا این که اواخر ترم، باز خانم مدبر سراغم آمد. وقتی دوباره خونسرد و بی خیال گفتم که لطف کند و به او بگوید:
نه، من قصد ازدواج ندارم .
نرگس خندان گفت: ببخشید ها، شما دو تا انگار پستچی مفت گیر آوردین. خوب الان که من دوباره برم بگم، نه، ایشون باز چند روز دیگه به اصرار خواهش می کنند که فقط یک ربع شما اجازه بدین باهاتون صحبت کنن و ....
باز من بیام و دوباره.....؟! خوب چرا دلیل اصلی ات رو رو راست نمی گی؟ قصد ازدواج ندارم بیش تر به نظرم تعارف و ناز کردن می آد تا دلیل. از قیافه اش خوشت نمیآد؟ چه می دونم شاید اصلا کسی رو دوست داري؟
مانده بودم چه بگویم. صورت محمد جلوي نظرم نقش بست و درمانده فکر کردم آره کسی را
دوست دارم، کسی که دیگه نیست، و نمی خوام ازدواج کنم چون هنوز مسئله عیب و ایراد این
آدم یا کس دیگر نبود. من نمی توانستم به کسی به چشم شوهر نگاه کنم. توي ذهنم دنبال جواب می گشتم که خانم مدبر، با همان لحن شوخ همیشگی اش گفت: خیله خب، نمی خواد بگی، خودم فهمیدم! با تردید و خندان گفتم: چی رو؟
با چشم هایی شیطنت از آن ها می بارید، گفت:
این که گیر کار کجاست؟!
کنجکاو پرسیدم: خوب، کجاست؟!
در حالی که به قلبش اشاره می کرد، گفت: این بی صاحاب، البته ببخشیدها، که همه گیرها، همیشه از همین جاست!
بعد بدون این که کنجکاوي کند یا دنباله حرفش را بگیرد، گفت: باشه من می رم، ولی فکر نمی کنم، این بابا دست برداره.
و در حالی که دوباره به قلبش اشاره می کرد گفت: آخه کار اون بی چاره ام به همین، گیر کرده!
خندان خداحافظی کرد و رفت
نمی دانم چرا دلم می خواست با او درد دل کنم و حرف بزنم. دوست داشتم از من سوال کند و شاید همین کنجکاوي نکردنش، مرا به گفتن، حریص می کرد و در دل از این که بی اعتنا گذشته بود، دلخور بودم. دلم می خواست این راز را به کسی بگویم. من که حتی در این مورد به مریم هم حقیقت را نگفته بودم، ناخودآگاه دنبال یک همراز بودم و نرگس با رفتارش، بدون این که علتش را بدانم، یک حس اطمینان و تمایل در من به وجود آورد. به هر حال به بهانه پیغام هاي آقاي میرزایی ما به هم نزدیک شدیم و رابطه مان از حدود سلام و علیک عادي گذشت و کم کم به بیرون از دانشگاه و خانه کشید.
نرگس سه سال از من بزرگ تر بود ولی از نظر فکري، به نسبت سه سال، خیلی فهمیده تر و پخته تراز من بود. مهارتی خاص در ارتباط بر قرار کردن با آدم ها داشت، با هر کس به زبان خودش حرف می زد و حرف همه را می دفهمی . درست مثل این که خدا، وجودش را براي محبت کردن به دیگران آفریده باشد. مورد اعتماد و سنگ صبور همه بود. براي مشکلات دیگران چنان خودش را وقف می کرد که من ماتم می برد. چون این استعدادي بود که خودم هیچ وقت نداشتم. براي او ناراحتی هیچ کس، غریبه یا آشنا، فرق نداشت. بی تفاوت نبود و در عین حال، یک اخلاق عالی دیگر هم داشت که سبب اعتماد و اطمینان می شد. هیچ وقت خودش سوالی نمی کرد و تا خودت زبان باز نمی کردي، غیر ممکن بود حتی در مورد چیزهایی که می دانست سوال کند یا حرفی بزند و همین آدم را براي گفتن مشتاق می کرد. خصوصا من که از کشیدن بار رازي که به تنهایی کشیده بودم، در رنج بودم. بالاخره در اثر اصرار هاي مداوم آقاي میرزایی که دیگر داشت
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر منبع بلامانع ست
🔺️خاطراتی ازشهید محمد امین جبلی
از شهدای سقوط هواپیمای اوکراینی :
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔹️محمدامین جبلی ، دانشجوی برتر پزشکی دانشگاه تورنتو کانادا بود و پدر وی نیز محمد جبلی، فوق تخصص قلب و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران است.
🔸️در ادامه سخنان پدر شهید جبلی را در این دیدار میخوانید:
وقتی پسرم قصد عزیمت به فرودگاه را داشت لباس خاکی به تن داشت ، مادرش به او گفت لباست را عوض کن! با این اتفاقاتی که افتاده و محاسنی که تو داری کمی احتیاط کن که در خارج از کشور برایت مشکل نشود.
حتی من نیز به او گفتم شلوار لی بپوش اما او به جلوی آینه رفت و با خنده میگفت شبیه شهدا شدهام و همینطور خوب است.
به او گفتم بابا خیلی نور بالا میزنی!
هوای خودت را داشته باش.
در فرودگاه یکی از دوستانش که به بدرقه آمده بود به او گفت حرف مادرت را گوش میکردی و لباس دیگری میپوشیدی ، با خنده در جواب به دوستش گفت اگر زیاد اصرار کنید گوشه لباس خاکیام مینویسم شهید قاسم سلیمانی!
تا همان روز آخر میگفت من هنوز عزادار سردار سلیمانی هستم ، مادرش به او گفت حالا نرو، ممکن است جنگ بشود. پسرم گفت اگر جنگ شد ، اولین نفری که برمیگردد من هستم؛ این پسر با این روحیه رفت.
با خود یک جانماز و مهر کربلا برد و گفت این تربت را به عنوان سکینه دل و آرامش قلبم میبرم.
در کانادا با اینکه در ایام ماه رمضان روزهای طولانی داشت ، روزه هایش ترک نشد و به نمازش مقید بود.
یکی از اساتیدش از دانشگاه تورنتو وقتی فهمید او هم جزء جانباختگان بود ، ویدئویی از او دیدم که وقتی درباره پسر من صحبت میکرد ، چنان گریه میکرد که نمیتوانست به خوبی سخن بگوید.
یکی دیگر از اساتیدش در مورد او گفته بود اگر مسلمانان اینطور هستند ما باید در شناختمان از اسلام تجدید نظر بکنیم ؛ روحیات فداکار، مهربانی و مساعدت های اجتماعی او کاری کرده بود که آنها به این فکر فرو رفته بودند.
فرزند من اینگونه بود
حالا اما در شبکه های ماهوارهای عکس او را نشان میدهند و مصادره به مطلوب میکنند. احساسات مردم را تحریک کرده و از جانباختگان این پرواز سوء استفاده میکنند ، اگر اطلاع رسانی به موقع صورت میگرفت اجازه این اتفاق را هم نمیدادیم.
روحشان شاد و یادشان گرامی ❤🌷
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_نود_و_پنجم_دالان_بهشت 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بالاخره در اثر اصرار هاي مداوم آقاي میرزایی که دیگر داشت به مزاحمت کشیده می شد و توجه بقیه همکلاسی ها را هم جلب می کرد، یک روز دل به دریا زدم و حقیقت را براي نرگس گفتم و این شد نقطه شروع دوستی نزدیک ما و برقرار شدن ارتباطی عاطفی و عمیق، آن چنان که انگار سال ها با هم دوستیم.
وقتی به آقاي میرزایی، دو سه تا از دانشجوهاي سال هاي بالاتر هم اضافه شدند، تصمیم گرفتم شرهمه را از سر کم کنم. حلقه ام را دستم کردم و به کمک نرگس توي دانشگاه شایع کردم که نامزد
کرده ام. هیچ وقت آن روز را که با نرگس شیرینی مثلا نامزدي ام را پخش کردیم، فراموش نمی
کنم. بی چاره آقاي میرزایی چه حالی شد.
نرگس با دیدن حال و روز او گفت: خدا لعنتت کنه، بالاخره آه این آمیرزا منو می گیره!
خندان گفتم: چرا آهش؟ یک وقت دیدي خودش تو رو گرفت.
نرگس پرخاش کنان گفت: نه که خیلی چشم داره منو ببینه!!!
روزها مثل برق می گذشت و تبدیل به ماه ها می شد و ارتباط من و نرگس نزدیک تر.
اوایل سال دوم دانشگاه بودیم که نرگس گفت: از این هفته می خوام ببرمت یه جاي خوب.
خنده دار بود، جاي خوب نرگس همان کوه بود که من عاشقش!!! بودم. روزي که این حرف را زد،
در حالی که سرم را تکان می دادم، دستم را روي دهانم گذاشته بودم و می خندیدم. مسخره بود.
دوباره برگشتم به همان نقطه اي که باعث بریده شدن مسیر زندگی ام شده بود، ولی مخالفت نکردم، چه عیبی داشت؟! مگر نه این که خانم جون همیشه می گفت:هر چه نصیب است به تو آن می دهند قبول کردم و رفتم. در این رفت و آمدها با چند تا از دوست هاي غیردانشگاهی نرگس هم آشنا شدم و پا به دنیایی دیگر گذاشتم. دنیاي کتاب و شعر و کوه و نقاشی و .....
مقدر این بود که دور از محمد پا به دنیایی که او عاشقش بود، بگذارم. دنیایی که روزي از آن یک
جهنم ساخته بودم، زندگی ام را به دلیل مخالفت با آن، متلاشی کرده بودم، خودم را از بین برده بودم.حالا در کنار دوست هایم به آن پا می گذاشتم. در حالی که شاید بدون این که بفهمم، این بار هم عشق محمد و رسوب افکار او در دل و جانم دبو که مرا به جلو می راند و این طوري بود که سال ها می گذشت و من با نرگس در مسیري افتادم که زندگی ام را از بی هدفی و بی معنایی در آورد. یکی از دوست هاي نرگس که بعدها دوست صمیمی خودم هم شد، دختري بود به نام آزیتا . نرگس روز اول او را به عنوان خانم نقاش به من یمعرف کرد. پدر آزیتا ادیب و هنرمند بود، دکترايادبیات داشت و استاد دانشگاه بود. آن طور که نرگس می گفت، پدرش یعنی دکتر ابهري عاشقانه آزیتا را که تنها فرزندش بود، دوست داشت و رابطه شان مثل مرید و مراد بود. آزیتا هم پیانو می زد،هم نقاشی می کرد و هم دانشجوي رشته هنر بود. مادرش زنی ایتالیایی بود که از بیست سالگی در ایران زندگی کرده بود. خانمی بی نهایت با شخصیت و دوست داشتنی که فارسی را با لهجه اي بسیار شیرین صحبت می کرد. نرگس همیشه می گفت توي خانه آن ها یک جور عشق و مهر و عاطفه ناب توي فضا موج می
زند که روي دیگران هم اثر می گذاره . و بعد به مسخره اضافه می کرد: درست مثل خونه خود ما!!! و این چیزي بود که بعدها به وضوح دریافتم، خوشبختی هم مثل بدبختی
می تواند اطراف خود را در بر بگیرد و فضاي خانه آن ها همیشه به آدم این حس آرامش و
خوشبختی را منتقل می کرد.
اولین باري هک خانه آن ها رفتم، شب اول دي بود که تولد بیست و یک سالگی ام هم بود. آن شب به مناسبت یلدا، خانه شان مهمانی بود. من قبلا از نرگس شنیده بودم که پدر آزیتا شب یلداي هر سال مهمانی اي به راه می اندازد که به قولی شب شعر هم بود. اکثر مهمان ها هم دوستان پدر آزیتا بودند. نرگس این قدر در مورد آن مهمانی ها تعریف کرده بود که در عین کنجکاوي یک حالت اضطراب و هیجان خاص هم داشتم. مخصوصا که تا آن زمان پا توي چنین جمع هایی نگذاشته بودم. آن شب هوا خیلی سرد بود و سوز برف داشت و ما با تمام عجله اي که کردیم، دیرتر از همهرسیدیم. هآماد شدنم خیلی طول کشید، چون هر لباسی می پوشیدم به نظرم مناسب نمی آمد و بالاخره وقتی حاضر شدم، تازه نوبت دلواپسی هاي مادر بود و شیرین زبانی هاي نرگس براي مادر و پدرم که خیالشان راحت باشد. نرگس همان طور که به من خیلی نزدیک شده بود، خیلی زود هم اعتماد ومحبت مادر و پدرم را جلب کرده بود و رضایت آن ها را خیلی راحت به دست می آورد. وقتی رسیدیم، از ماشین هاي دم در، معلوم بود که بیش تر مهمان ها آمده اند و همین بر اضطراب من بیش از پیش اضافه کرد
خانه شان، بیش تر از تصور من مجلل و قشنگ بود. از در وارد حیاطی بزرگ با هباغچ هاي چمنکاري وسیع می شدیم که اطراف یک استخر بزرگ را گرفته بودند و از کناره استخر تا در ورودي ساختمان، مسافت نسبتا زیادي بود
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است
شب جمعه است دلم کرب و بلا میخواهد
در حرم حال مناجات و بُکا میخواهد
شب جمعه ست دلم شوق پریدن دارد
بوسه بر پهنه ی ایوان طلا میخواهد
حال و احوال دلم خوب نمیباشد چون
خفقان دارد و از عشق هوا میخواهد
آه ای کرب و بلا سختتر از هجران چیست؟
دل من آمده در صحن تو جا میخواهد
اغنیا کعبه خود را به تو ترجیح دهند
کربلا، حضرت ارباب گدا میخواهد؟
روح مجروح من از نوح حرم کرده طلب
مرهمی مرحمتم کن که دوا میخواهد
تنگدستم ولی از برکت آقا شاهم
بی نیاز است ولی باز مرا میخواهد
#نـوكــر_نـوشــت:
#حـسـیـن_جـان
شب جمعه ست، سلام همه ی نوکر ها
به #شه_کرب_و_بـلا پادشه بی سرها
و بگـویید به #ارباب که مهـمـان دارد
بـه فــدای قــدم #مـادر تـو مـادرها
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله...
صبحتون بخير...
روزتون معطر بنام #اباعبدالله
#بیاد_شهید_مدافع_حرم_
عزت_الله_بربری
#اللهم_صل_علی_محمد_
و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مصرف ویتامین ها در چه ساعتی بهتر است؟
برای تأمین نیازهای بدن ،ممکن است پزشک مولتی ویتامین تجویز کند. اغلب ویتامینها و مواد غذایی عملکرد مشخصی در بدن دارد و مصرف تمامی مکمل ها باهم توصیه نمیشود.
ویتامینها و مواد غذایی عملکرد مشخصی در بدن دارد و در صورت مصرف ویتامین هادر زمان درست بهتر عمل میکند. مصرف تمامی مکمل ها باهم توصیه نمیشود.
ویتامینهایی که باید تا ظهر مصرف شود
*ویتامین B1 : به سوختوساز بدن کمک و از سیستم عصب حمایت میکند
*ویتامین B12: برای ایجاد گلبولهای قرمز استفاده میشود و در زمان اضطراب آرامش ایجاد می کند .
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
* آهن: به بدن شما کمک میکند تا اکسیژن را انتقال دهد و به سیستم دفاعی بدن نیز کمک میکند.
* Q10: از بیماری قلبی جلوگیری میکند و عملکرد جنسی را بهبود میدهد.
*ویتامین C: به بدن کمک میکند تا بافت جدید بسازد و دندانها و سیستم ایمنی را قوی نگه می دارد.
هریک از این ۵ ویتامین تاثیر قوی روی بدن می گذارد پس مصرف آن هنگام صبح انرژی مورد نیاز بدن را در کل روز تأمین میکند. ویتامین C به جذب آهن کمک میکند ، بنابراین توصیه میشود آن دو را باهم مصرف کنید یا این که غذایی مغذی با یکی از قرصها مصرف کنید.
ویتامین هایی که باید با غذاهای سالم مصرف کرد:
ویتامین A : برای حفظ سلامت بینایی ،پوست و مثانه لازم است.
ویتامین E : از غشای سلولی محافظت میکند و بروز خطر مشکلات قلبی را کاهش میدهد.
ویتامین D : مانع از بروز دیابت و بعضی از انواع سرطان میشود.
ویتامین K : استخوانها و رگها را قوی نگه می دارد.
لیکوپن: خطر بروز بیماری قلبی و خونی و برخی انواع سرطان را کاهش میدهد.
لوتئین: چشمها را سالم نگه میدارد و از سرطان روده بزرگ پیشگیری میکند.
همه اینها ویتامینهای قابلحل در چربی است و باید نزدیک یا همزمان با غذاهای چرب مصرف شود تا بهدرستی در بدن جذب شود. درباره غذایی که باید هنگام مصرف این قرصها بخورید، با پزشک خود مشورت کنید .
مراقب اثر متقابل ویتامینK و ویتامین E باشید . مصرف مقدار زیاد ویتامین E میتواند توانایی بدن را برای استفاده از ویتامین K کاهش دهد.
آنچه باید هنگام عصر مصرف شود:
منیزیم: برای فعالیت سالم عضلانی و اغلب عملکردهای بدنی مورد نیاز است.
کلسیم: برای تقویت استخوانها و بسیاری از فعالیتهای بدن ضروری است.
بدن از این دو ماده معدنی هنگام استراحت استفاده می کند.
این مواد همچنین بدنتان را آرام و از بروز برخی اختلالات خواب پیشگیری می کند.
هرگز نباید مکملهای آهن را همزمان با کلسیم مصرف کرد زیرا هیچ یک بهدرستی در بدن جذب نمیشود. برای به دست آوردن خاصیت آنها فاصله حدود ۴ ساعت بین مصرف هرکدام لازم است.
آنچه نباید پس از مصرف ویتامینها خورد:
قهوه، چای و انواع نوشیدنیهای شیرین میتواند مانع از جذب کامل ویتامینها و مواد معدنی از مکملهای غذایی شود. قرصها را همراه با آب یا آبمیوه طبیعی مصرف کنید. بهتر است از مصرف نوشیدنیهای دیگر حداقل به مدت دو ساعت اجتناب کنید.
ویتامینها را بهطور منظم بخورید:
بدن ما مدام از ویتامینها و مواد معدنی استفاده و خود را پاکسازی می کند. مصرف غیرمنظم قرص ویتامین نمیتواند خیلی روی سلامت تأثیر مفید بگذارد. باید این کار به طور مرتب و منظم باشد تا عمل جذب و هضم بهخوبی انجام گیرد. در مورد نحوه و مدت مصرف این قرص ها با پزشک مشورت کنید. همیشه گفته می شود که باید تعادل در هر کار را حفظ کرد. در اغلب موارد میزان مصرف روی ویتامین ها نوشته می شود که باید رعایت شود.
از آن جا که بسیاری از غذاها سرشار از مواد مغذی است ، باید بدانید که هنگام خوردن کدام غذا، باید از مصرف کدام ویتامین اجتناب کنید.
منبع:مجله سلامت
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
، مصرف برخی از مواد غذایی میتواند به راحتی منجر به مشکلات فشار خون بالا ، میزان کلسترول بالا، بیماری قلبی، دیابت، آلزایمر، چاقی، اضطراب، افسردگی و حتی در موارد بدتر سرطان شود در واقع مواد غذایی که روزمره در زندگی ما مورد استفاده قرار میگیرند، اما غافل از اینکه میتوانند خطرات جبران ناپذیری برای ما داشته باشند، اما ما این مواد غذایی را بدون هیچ توجه و اهمیتی به مسائل پزشکی مصرف میکنیم. به همین منظور به بیان خطرات مرگبار چند ماده غذایی بپردازیم👇
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
نمک
همه ما در پختن غذاهای روزمره نمک را در اولویت کار آشپزی خود قرار میدهیم میزان متعادل آن برای بدن هیچ ضرری ندارد، اما مصرف زیاد آن میتواند باعث کاهش سیستم قلبی_ عروقی و افزایش فشار خون شود پس مقدار مصرفی نمک خود را محدود کرده و میزان سدیم در غذاهای خود را هم به شدت کنترل کنید. ۳.۷۵ گرم سدیم در روز یک مقدار کافی و ایمن برای بدن است و حتما به یاد داشته باشید که بیش از ۶ گرم سدیم میتواند شروع مشکلات جدی برای سلامت جسمانی داشته باشد.
آبمیوههای صنعتی
متاسفانه عدد نوشته شده با عنوان ۱۰۰ درصد طبیعی روی پاکت آبمیوههای تجاری و صنعتی عده زیادی را تا اینجا در مصرف آن گول زده است، اما تا اکنون شما هم باید بی اعتماد باشید به آن چیزی که روی پاکت آبمیوههای تجاری نوشته میشود، اما اگر نمیدانستید حتما به یاد داشته باشید که آب میوههای تجاری و صنعتی محصولی است که حاوی مقادیر زیادی از شکر افزوده، رنگهای خوراکی و مواد نگهدارنده است که به راحتی میتواند هنگام پاستوریزه شدن بسیاری از مواد مغذی خود را از دست بدهد و بدن شما را به سرطانهای گوناگون مبتلا سازد پیشنهاد ما به شما در خرید آبمیوه این است که حتما از افراد آشنا خریداری کنید تا از سالن بودن آنها اطمینان کامل حاصل فرمایید.
گندم
جالب است بدانید که کربوهیدرات موجود در گندم به طور ناگهانی باعث افزایش میزان قند خون، تولید انسولین، دیابت، پیری زود رس مس شود.
فست فودها
امروزه متاسفانه با خوشبختانه در تمام سراسر ایران فست فودهای خوشمزه با قیمت نسبتا ارزان تنها برای جذب و جلب توجه مشتری به چشم میخورند، اما خوشمزگی درون فست فودها تنها به دلیل چربی ترانس، شکر، نمک، مواد نگهدارنده، افزودنی ها، رنگها و سایر مواد شیمیایی هستند که مصرف زیاد آنها کم کم میتواند خطر ابتلا به دیابت، بیماریهای قلبی عروقی، سرطان، اختلالات خلقی، افزایش وزن، اختلالات متابولیکی و ... را افزایش دهند.
گوشت کبابی
از کوچک تا بزرگ گرفته! هیچ کس نمیتواند از بوی خوش کبابهای محل بگذرد، اما متاسفانه مواد شیمیایی که در طی فرآیند درست کردن غذا وارد گوشت میشوند با خطر ابتلا به سرطان پانکراس و سرطان پستان در ارتباط هستند در صورتی که نمیتوانید از مصرف این غذای خوشمزه کناره گیری کنید بهتر است برای کم شدن ریسک سرطان از رزماری استفاده کنید.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سیر ترشی یکی از خوشمزهترین و سالمترین ترشیهای سفره ما ایرانی است و طبق نظرات متخصصان طب سنتی برای همه مزاجها توصیه میشود و سیر ترشی ۷ ساله به دلیل خاصیت فراوانی که دارد در درمان بسیاری از بیماریها موثر است. سیر ناشتا خواص آنتی بیوتیکی قوی، سلامت کبد، درمان مشکلات معده، دفع سموم بدن، کاهش وزن، رفع ریزش مو و از بین بردن جوش و آکنه صورت را دارد.
️خونساز و مصفای خون
کسانی که از کم خونی رنج میبرند و در دوران قاعدگی کسل و بی حال میشوند مصرف هفتگی سیر ترشی را به علت خونساز بودن و تصفیه خون مفیدی که انجام میدهند میتوانند در لیست برنامه غذایی خود قرار دهند.

مفتح عروق کرونر قلبی و عروق مغزی
از دیگر فواید سیرترشی میتوان به باز کردن عروق کرونر قلبی و عروق مغزی اشاره کرد. مصرف سیر ترشی از حمله قلبی، سکته قلبی، سکته مغزی، آلزلیمر و پارکینسون پیشگیری میکند.
️ هضمکننده غذاهای سنگین
در صورت مصرف غذاهای سنگین و پرحجم مانند باقالی پلو یا قورمه سبزی اگر به نفخ معده شدیدی دچار شدید بهتر است جهت هضم این غذاها یک تا دو عدد سیرترشی میل کنید.

️ دفعکننده سنگ کیسه صفرا
جالب است بدانید که مصرف ناشتای سیر ترشی باعث دفع راحت سنگ کیسه صفرا و سنگ کلیه خواهد شد.
️کاهنده چربی کلسترول خون
کسانی که از چربی خون بد رنج میبرند با مصرف سیر ترشی میتوانند میزان چربی کلسترول خون خود را کنترل کنند البته این افراد بهتر است تا جایی که می توانند از غذاهای چرب پرهیز کنند.
ضدعفونیکننده محیط معده
از دیگر خواص سیر ترشی میتوان به تنظیم سیستم دستگاه گوارش، ضدعفونی کننده معده، بهبود نفخ معده و راحت هضم کردن غذا اشاره کرد.

️ پاکسازیکننده خون و کبد
مصرف سیر ترشی در زمان قاعدگی به شدت توصیه میشود چرا که با تاثیر فوق العاده خود میتواند به پاکسازی خون و کبد کمک کند.
مقایسه خواص سیر ترشی با سیر خام
همه ما میدانیم که سیر خام دارای خواص بی نظیر و فوق العادهای است، اما جالب است بدانید که طبیعت بسیار گرم آن به هیچ عنوان برای افراد گرم مزاج مانند مزاج صفراوی به علت ایجاد آلرژی و حساسیت توصیه نمیشود. با این حال قرار گرفتن سیر در کنار سرکه برای زمان طولانی مدت با عنوان سیرترشی و تغییر در طبیعت آن باعث شده تا عوارض مصرف سیر خام برای چنین افرادی به وجود نیاید. البته حتما به یاد داشته باشید که در صورت زیاد بودن نمک در سیر ترشی مصرف آن برای افراد دارای فشار خون بالا بسیار خطرناک و مضر است.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
⭕️حکایت شکار رفتن بهلول و هارون⭕️
روزی خلیفه هارون الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند. بهلول با آنها بود در شکارگاه آهویی نمودار شد. خلیفه تیری به سوی آهو انداخت ولی به هدف نخورد. بهلول گفت احسنت !!!
خلیفه غضبناک شد و گفت مرا مسخره می کنی ؟
بهلول جواب داد :احسنت من برای آهو بود که خوب فرار نمود.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👌#حقیقت
من يك مادر بزرگ داشتم زمان انقلاب ميگفت:
"شاه خوبه نه رئیس جمهور!!!"
ميگفتيم :"عزيز چرا؟"
خيلى ساده؛ ولی با يك جواب دندان شكن ميگفت که :
"شاه مثل صاحب خونه ميمونه، ولى رئيسجمهور مثل مستاجره هر چهار سال، یکبار بايد جاش رو عوض كنه.
پسرم هميشه صاحبخونه به فكر خونشه، اما مستاجر هيچوقت به فكر خونهاى كه نشسته نيست، چون مال خودش نيست و دلش اصلاً نمیسوزه..."
چقدر دقیق و جالب گفت؛
آخه توی این مملکت هر چهار سال یکی اومد، تورم رو ضربدر ۱۰۰ کرد و رفت..!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
مواظب دل پدرهاباشید🌿🌺
دل پدرکه بشکنه
متوجه نمیشی
مثل مادرنیست که
ازبارونی شدن چشماش
بفهمی که دلشو شکستی
پدر
قامتش میشکنه و
چین وچروک
صورتش آتیشت میزنه🌿🌺
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌿🌼🌿🌼🌿
📚#خاطرات_واقعی
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👌بخونید به دردتون میخوره
در پنجمین سالی که به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمده بودم، دولت وقت تصمیم گرفت برای خانوارها کوپن ارزاق صادر کند.
جنگ جهانی به پایان رسیده بود اما کمبود ارزاق و فقر در کشور هنوز شدت داشت. من به همراه یک کارمند مامور شدم در ناحیه طالقان آمارگیری کنم و لیست ساکنان همه دهات را ثبت نمایم.
در یک روستا کدخدا طبق وظیفه اش ما را همراهی می نمود.
به امامزاده ای رسیدیم با بنایی کوچک و گنبدی سبز رنگ که مورد احترام اهالی بود و یک چشمه باصفا به صورت دریاچه ای به وسعت صدمتر مربع مقابل امامزاده به چشم می خورد.
مقابل چشمه ایستادیم که دیدم درون آب چشمه ماهی های درشت و سرحال شنا می کنند. ماهی کپور آنچنان فراوان بود که ضمن شنا با هم برخورد می کردند.
کدخدا مرد پنجاه ساله دانا و موقری بود ، گفت : آقای قاضی، این ماهی ها متعلق به این امامزاده هستند و کسی جرات صید آنان را ندارد.چند سال پیش گربه ای قصد شکار بچه ماهی ها را داشت که در دم به شکل سنگ درآمد، آنجاست ببینید.
سنگی را در دامنه کوه و نزدیک چشمه نشان داد که به نظرم چندان شبیه گربه نبود.
اما کدخدا آنچنان عاقل و چیزفهم بود که حرفش را پذیرفتم. چند نفر از اهل ده همراهمان شده بودند که سر تکان دادند و چیزهایی در تائید این ماجرای شگفت انگیز گفتند.
شب ناچار بودیم جایی اتراق کنیم. به دعوت کدخدا به خانه اش رفتیم. سفره شام را پهن کردند و در کنار دیسهای معطر برنج شمال، دو ماهی کپور درشت و سرخ شده هم گذاشتند.
ضمن صرف غذا گفتم : کدخدا ماهی به این لذیذی را چطور تهیه می کنید؟ به شمال که دسترسی ندارید. به سادگی گفت : ماهی های همان چشمه امامزاده هستند !!! لقمه غذا در گلویم گیر کرد.
حال مرا که دید قهقه ای سر داد و مفصل خندید و گفت : نکند داستان سنگ شدن و ممنوعیت و اینها را باور کردید؟!!
من از جوانی که مسئول اداره ده شدم اگر چنین داستانی خلق نمی کردم که تا به حال مردم ریشه ماهی را از آن چشمه بیرون آورده بودند. یک جوری لازم بود بترسند و پنهانی ماهی صید نکنند.
در چهره کدخدا ، روح همه حاکمان مشرق زمین را در طول تاریخ می دیدم.
مردانی که سوار بر ترس و جهل مردم حکومت کرده بودند و هرگز گامی در راه تربیت و آگاهی رعیت برنداشته بودند.
حاکمانی که خود کوچکترین اعتقادی به آنچه می گفتند نداشتند و انسانها را قابل تربیت و آگاهی نمی دانستند.
👤 ✍از خاطرات یک مترجم _ محمد قاضی
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌱🕊
⭕️✍تلنگر
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃
یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟
روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم: اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم.
چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم،
در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت : حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج به چیست؟ در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج کتاب با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش میکنی ...
خاطره دکتر ایرج حسابی از #پروفسور_حسابی
درودبرروانش🌸
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌼🌿🌼🌿🌼
✍افسوس...
بنی آدم ابزار یکدیگرند،
گهی پیچ ومهره گهی واشرند
یکی تازیانه یکی نیش مار،
یکی قفل زندان،یکی چوب دار
یکی دیگران را کند نردبان،
یکی میکشد بار نامردمان
یکی اره شد،نان مردم برد،
یکی تیغ شد خون مردم خورد
یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل ،
یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل
یکی چون قلم خون دل می خورد،
یکی خنجر است و شکم می درد
خلاصه پراز نفرت وکین و اندوه و آز،
نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز
همه پر کلک پر ریا حقه باز!
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها پا گذارند فرار...
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📕✍عالی و فوق العادست، حتما بخونید و برای عزیزانتون هم بفرستید!
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
يک پروفسور فرانسوی در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن فرانسه چنین گفت:👇👇
من عمرم را وقف ادبیات فارسی ایرانی کردم و برای اینکه به شما اساتید و روشنفکران جهان توضیح دهم که این ادبیات عجیب چیست، چاره ای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم و بگویم که ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استوار است:
فردوسی ، سعدی ، حافظ و مولانا!
فردوسی ، هم سنگ و همتای هومر یونانی است و برتر از او .
سعدی ، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما می آورد و داناتر از او .
حافظ با گوته ی آلمانى قابل قیاس است ، که او خود را ، شاگرد حافظ و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده ، میشمارد!
اما مولانا ، در جهان هیچ چهره ای را نیافتم ، که بتوانم مولانا را به او تشبیه کنم ، او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند ، او فقط شاعر نیست ، بلکه بیشتر جامعه شناس است و روانشناسی کامل ، که ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد ، قدر او را بدانید و به وسیله ی او خود و خدا را بشناسید!
من اگر تا پایان عمرم دیگر حرفی نزنم ، همین شعر برای همیشه کافی است:
باران که شدى مپرس ، اين خانه کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست
باران که شدى، پياله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست
باران! تو که از پيش خدا مى آیی !
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سوره ى دل، اگر خدا را خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست
از قدرت حق، هر چه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست
گر درک کنى، خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکيست!
مهربانی هیچ هزینه ای ندارد و رساندن دانش عبادت است!👍🌹
✓
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💢 #پـــندآمـــوز
در زندگی یاد گرفتم:
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند...
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند...
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود...
و تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم...
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم :
به همه نمی توانم کمک کنم..
همه چیز را نمی توانم عوض کنم..
همه من را دوست نخواهند داشت ....!!!
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌼🌿🌼🌿
سلام بہ پنجشنبه
۳ بهمن ماه خوش آمدید
از خدا میخوام
در اولین چهارشنبہ
زیبای بهمن ماه ☃
سهم روزتون خوبی
سهم زندگیتون عشق
سهم قلبتون مهربونی
سهم چشمتون زیبایی و
سهم عمرتون عزت باشہ 🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌼🌿🌼🌿
🍃🍃🍃🍃📝
نوروز به روایت داستان
کامران پارسی نژاد
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
به زعم بسیاری از پژوهش گران داستان و داستان پردازی با پیدایش بشر اولیه در جهان هستی تقریبا همزمان بوده است.آنچنان که برخی بر این باور هستند که از زمانی که بشر خلق شد داستان هم پا به عرصه وجود نهاد.داستان و داستاننويسي در ايران نیز در قرون ابتدایی شکل گرفته است و ادبيات كهن ما با انواع قالب های داستاني چون قصه، افسانه، حكايت ، تمثيل و روايت همخوان بوده است.
نوروز نیز در ایران از قدمت بسیار زیادی بر خوردار است و برابر با یکم فروردین ماه روزشمار خورشیدی، جشن آغاز سال و یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان به حساب می آید. آنچنان که می گویند جمشید پادشاه پیشدادی که نام او در اوستا و متون پهلوی و متنهای دوران اسلامی آمده است دستور داد برای خودش تختی از طلا و جواهر بسازند. او هر موقع که می خواست سوار این تخت می شد و دیوان او را بر روی تخت به آسمان می بردند. یک روز وقتی که جمشید سوار بر تخت به آسمان رفت و دوباره پایین آمد، آن روز را نوروز نامید. به این ترتیب ایرانیان هر سال این روز را جشن گرفتند.
بر این اساس جای تعجب نیست که جشن های نوروزی از دیر باز در وادی ادبیات کهن ایران نقش محوری بازی می کردند و با زبان داستان و شعر روایت می شدند. این در حالی است که ادبیات داستانی معاصر متاسفانه کمتر به این آیین و مراسم باستانی که ریشه در رگ و پی ما دارد توجه نشان می دهد.در بستر و فضای داستان های امروزی کمتر ما شاهد پیشینه و تاثیر آیین نوروز در جامعه امروزی خود هستیم. انگاری جامعه ادبی کشور با پیشینه ،سنن و باورهای کهن خود بیگانه و نا آشنا ست. متاسفانه بسیاری از داستان های نوروزی به وادی فراموشی سپرده شدند.معدود داستان های مشهور به جا مانده نیز چون عمو نوروز و ننه سرما در دوران کنونی اجازه انتشار نیافتند و از صفحات کتب درسی حذف شدند.
پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی, از کوه راه می افتاد و عصا به دست می آمد به سمت دروازه شهر. بیرون از دروازه شهر پیرزنی زندگی می کرد که روز اول هر بهار, صبح زود پا می شد, جایش را جمع می کرد و بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط, خودش را حسابی تر و تمیز میکرد. و بعد چشم به راه عمو نوروز می نشست. چندان طول نمی کشید که پلک های پیرزن سنگین می شد و یواش یواش خواب به سراغش می آمددر این بین عمو نوروز از راه می رسید و دلش نمی آمد پیرزن را بیدار کند. یک شاخه گل همیشه بهار از باغچه می چید رو سینه او می گذاشت و می نشست کنارش عمو نوروز دمی امی نشست و استراحت می کرد و بعد خانه پیرزن را ترک می گفت. آفتاب یواش یواش تو ایوان پهن می شد و پیرزن بیدار می شدپیر زن خیلی غصه می خورد که چرا بعد از آن همه زحمتی که برای دیدن عمو نوروز کشیده, درست همان موقعی که باید بیدار می ماند خوابش برده و نتوانسته عمو نوروز را ببیند
داستان معروف بنفشه و دوازده برادر نیز در کتاب دوم ابتدایی دچار دگرگونی نابجا و اساسی شد. آنچنان که در کتب درسی بنفشه تغییر جنسیت داد و بهادر نام گرفت تا اجازه رویارویی با دوازده برادرپاکدامن سال (فروردین، اردیبهشت، خرداد و...) را پیدا کند. در داستان حقیقی "بنفشه" دخترك سرگردان دركولاك و سرما راه گم میكند و به طور اتفاقی با دوازده برادر سال (فروردین، اردیبهشت و...) كه در جنگل گرد آتش نشستهاند ملاقات میكند و در نهایت میان تمام برادران فروردین ماه را بر می گزیند و از این بس در این ماه بنفشه از دل خاک بیرون می آید.
در پایان اشاره به این نکته ضروری است که تعداد معدودی از نویسندگان معاصر چون جلال آل احمد دردید و بازدید، سیمین دانشور در داستان كوتاه ، عید ایرانی ها و جزیره سرگردانی، هوشنگ مرادی كرمانی در قصه های مجید، ناهید کبیری در داستان سه روز مانده به عید به آیین باستانی نوروز توجه نشان دادند اما براستی سهم ادبیات داستانی در توصیف این واقعه تاثیرگذار با تمام ابعاد و زیر و بم هایش باید این اندازه باشد؟
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
شعرےبسیارعالےکه متاسفانه شامل
حال خیلےازمامیباشد.
🍁بر مزار مـــــردگان خویش نالــیدن چه سود؟
🍁بی خبر از هم دگر آسوده خوابیدن چه سود؟
🍁زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
🍁ورنه بر سنگ مـــزارش آب پاشیدن چه سود؟
🍁زنده را در زنـــــدگـــی باید به درد او رسید
🍁ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟
🍁با محـــبت دست پیران را ،عزیز من ببوس
🍁ورنه بر روی مـزارش تاج گل چیدن چه سود؟
🍁یک شبــــی با زنـــده ها غــم خـــوار باش
🍁ورنه بر روی مــــزارش زار نالــــیدن چه سود؟
🍁تا زمـانی زنــــــده ایم از همدگر بیـــــگانه ایم
🍁در عـــزا روی هم دیگر به بــوسیدن چه سود؟
🍁گر توانی زنده های را یک دمی تو شاد کن
🍁در عـــزا عـــطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود؟
🍁از برای سالــــمندان یک گل خوشــــبو ببر
🍁تاج گـــــلها در کنار همـــدیگر چیدن چه سود؟
🍁گر نـــــرفتی خـــــانه اش تا زنــــــده است
🍁خانه صاحب عـــــزا تا صبح خـوابیدن چه سود؟
🍁گر نپــــــرسی حـــــال او تا زنــــــده است
🍁گریه و زاری و نالـــــــیدن بـــــرای او چه سود؟
🍁سالها عــــید آمد و رفت و نکــردی یاد من
🍁جای خالــــــــی مرا در خانه ام دیدن چه سود؟
🍁گر نـــــکردی یــــــــاد مـــــن تا زنـــــــده ام
🍁سنگ مر مر روی قبر من تو را چیدن چه سود؟
🍁اینجا همه همدردی و همبستگی و تاج گل است
🍁در عزای و در مصیبت روی هم چیدن چه سود؟
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d