eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ی کمی یادی ازگذشته ها کنیم.واقعا یادش بخیر😌 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💯🔰امام زمان می گوید که چگونه از حضرت ابوالفضل حاجت بگیریم⁉️ حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقاى حاج سیّدمحمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى داستانى را از آیت الله العظمى مرعشى نجفى قدس سره اینچنین نقل فرمود: یکى از علماى نجف اشرف ، که مدّتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل کرد که : من مشکلى داشتم به مسجد جمکران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّبن الحسن العسکرى امام زمان «عجل الله تعالى فرجه الشریف » عرضه داشتم و از وى خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود. براى همین منظور بکرّات به مسجد جمکران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم . روزى هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم : مولاجان ، آیا جایز است که در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم ؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به «علمدار کربلا قمربنى هاشم علیه السلام » متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم ؟! از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم . ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امکان حضرت حجّت بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف مواجه شدم . بدون تامل به حضرتش سلام کردم حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى ، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگویى . چون خواستى از حضرت ابوالفضل علیه السلام حاجت بخواهى ، این چنین بگو: « یا اباالغوث ادرکنى » اى آقا پناهم بده 💌أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ الْـفَـرَج https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔶اوضاع امت اسلام در آخرالزمان امام صادق(علیه السّلام)از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)نقل مى‌كند كه فرمود: «چگونه است حال شما آن هنگام؟ روزی كه زنان شما فاسد، و جوانان شما فاسق شوند و امر به معروف نكنيد و نهى از منكر ننماييد؟» 🍃عرض شد:«يا رسول‌الله!چنين روزگارى خواهد آمد؟» ✨حضرت فرمود:«روزى مى‌رسد كه بدتر از اين خواهد شد.در آن روز مردم را به منكر، امر مى‌كنند و از كارهاى خوب و معروف، نهى مى‌نمايند». اصحاب با تعجب عرض كردند:«امت اسلامى به چنين وضعى مبتلا خواهد شد؟» ✨حضرت فرمود:«بدتر از اين خواهد شد.در آن روز،كار خوب را بد مى‌دانند و كارهاى بد را خوب».[١] بازبان به يكديگر اظهار علاقه مى‌كنند و در دل با يكديگر در نزاع و جنگ‌اند و...[٢] 📚١)وسائل الشيعه،ج11،ص396؛ بحارالانوار،ج 52،ص 181. 📚٢)ر.ك:منتخب الأثر،ص424؛ روضه كافى،ص36؛ كفاية الموحدين،ج2،ص844 و جزوه امام زمان،نوشته مؤسسه در راه حق،ص82. ┄┅═✦‍═┅┄ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سلام آقای جهان، مهدی جان سلام بر مهربانیِ بی نهایتت سلام بر لبخند زیبایت سلام بر صبر بزرگت سلام بر قلب رئوفت سلام بر دعای شبانگاهت سلام بر انتظار دیر پایت سلام بر تو و بر همه‌ی فضائلت اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 سلام حضرت موعود ، مهدی جان میان تمام دلتنگی ها ، در انبود سرد و کشنده ی ناامیدی ها ، در هجوم تلخ دردها و اشک ها ... من هر روز آستان دلم را به هوای آمدنت ، آب و جارو می کنم ... مرغان امید را پَر می دهم ... در گوش شمعدانی ها عشق زمزمه می کنم و روی طاقچه ی قلبم یک دسته نرگس انتظار می نشانم ... می خواهم وقتی بازآمدی ، دلم مهیا باشد ... آخر آمدنت نزدیک است ... خیلی نزدیک ... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅از امام محمد باقر علیه السَّلام آمده است: ✍زراره دربارۀ شخصی از امام (ع) سؤال کرد که کار نیکی انجام‌ می‌دهد و انسانی او را می‌بیند و او خوشحال می‌شود. حضرت فرمودند: اشکالی ندارد همه دوست دارند کار نیک آن‌ها در میان مردم نمایان شود (تبلیغ گردد)، مهم آن است که این کار را به نیت خشنودی مردم انجام نداده و برای رضای خدا باشد. 📚برگرفته از اصول کافی 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 مهدی جــ❤️ـــان؛ در وادى انتظار، زمــــــــــان را بنگر... که چگونه از هجــــــــر تو همچون شمـــــع ذره ذره آب می شود... نگار بی قرینه کی می آیی⁉️ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*شهیدی که در قبر اذان گفت و سوره مبارکه کوثر را تلاوت کرد.* عارف شهدا شهید حاج عبدالمهدی مغفوری  درکرمان سلوک عارفانه ستاره درخشان  آسمان کرمان سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری است وی از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارا... کرمان و در پشت جبهه مسئول بسیج سپاه پاسداران استان کرمان بود. وی مدتی در سپاه پاسداران زرند خدمت می کرد  و اعتقاد زیادی به احترام به والدین داشتند و عقیده داشتند که هر روز قبل از شروع  کار ❤️دست پدرو مادر را باید بوسید ❤️ 💖 وی در داشتن مقام معنوی به قرب خدا شهره بود او استاد اخلاق بود مردی که مردمان دیار کرمان حاجات خود را به واسطه او به درگاه خدا می فرستند.💖 🌷 وی در سال ۱۳۶۵ در عمیلات کربلای ۴ خالصانه به پاس همه بندگی هایش به درگاه خداوند راه آسمان را در پیش گرفت🌷 👌این شهید بزرگوار مستجاب دعوه هست و سریع حاجت میده. 👌مزار این شهید نازنین را مقام معظم رهبری طبق گفته ها ۵بار زیارت کردند.👌 💓حتی گفته میشه حضرت آقا در سفر استانی خود به کرمان نیمه شب ها مزار شهید را زیارت میکردند💓 💝این قطعه خاک از هزاران کیلومتر و از شهرهای شمالی و غربی ایران زائر داشته و محال ممکن هست کسی دست خالی از سر قبر مبارک شهید عبدالمهدی مغفوری بلند بشه💝 😳اتفاقی عجیب:😳 پس از شهادت حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند. 😭😭😭😭😭😭 مادر خانم حاج‌ عبدالمهدی می‌گفت:وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم😘😭با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است.😍😭🥰 👇👇👇👇👇👇 وقتى پيكر مطهر شهيد عبدالمهدى مغفورى را آوردند حال مساعدى نداشتم. نشسته بودم و گريه می كردم. در حزن و اندوه غوطه ور بودم كه ناگهان صدايى شنيدم كه می گفت: شهيد قرآن می خواند.  يكى از روحانيون محل هم كه آنجا بالاى سر جنازه بود قسم خورد كه او هم تلاوت قرآن شهيد را شنيده است. با خود گفتم خدايا اين چه شهيدى است و نزد تو چه قرب و مقامى دارد كه اين كرامت را به او عنايت كرده اى كه از جنازه اش پس از چند روز كه شهيد شده صداى تلاوت قرآن مى آيد.  از جا بلند شدم كه خودم هم از نزديك اين اعجاز را مشاهده كنم. وضو گرفتم بالاى سرش رفتم و روى او را كنار زدم. رنگش مثل مهتابى نور می داد و بوى عطر عجيبى از پيكرش به مشام مى رسيد. وقتى گوشم را به صورت و دهانش نزديك كردم، مثل كسى كه برق به او وصل كرده باشند در جا خشكم زد. چون من هم از او تلاوت قرآن شنيدم. درست به خاطر دارم در همان لحظه كه گوشم نزديك دهان او بود شنيدم كه اين آيه را می خواند: اعطيناك الكوثر... پيشانى اش را بوسيدم و از كنار او برخاستم و وقتى به خانه بازگشتم از مشاهده اين كرامت و مقامى كه خدا به شهيد عبدالمهدى داده بود دو ركعت نماز شكر بجا آوردم. شب كه بعضى از اهل محل براى عرض تسليت به منزل ما آمدند، حاج آقا سيدكمال موسوى روحانى محل هم آمد. اين قضيه را كه از من شنيد گفت: چند نفر ديگر هم شاهد تلاوت قرآن شهيد بوده اند. 😭😭😭😭😭😭 و من بی‌اختیار این جمله در ذهنم نقش می‌بندد که هان ای شهیدان.با خدا شب‌ها چه گفتید؟😭😭 جان علی با حضرت زهرا(ص) چه گفتید؟😭😭 پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطره‌ای شگفت دارد:💫💫 وقتی می‌خواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهده‌اش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به‌ یکباره منقلبمان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم.😭😭😭😭 راوی:حجت‌ الاسلام محمدحسین مغفوری،لشکر۴۱ ثارالله تا اینکه من دچار بیماری سختی شدم و پزشکان از بهبودی من قطع امید کردند یک روز حاج مهدی با یک دسته گل سرخ به عیادتم آمد وقتی نظر پزشکان را به او گفتم اشک در چشمانم حلقه زد پس لیوانی را برداشت آن را تا نیمه آب کرد و چیزی زیر لب خواند و به آب داخل لیوان دمید پارچه سبزی را از جیب پیراهنش درآورد و با آب لیوان خیس کرد و نم آن را بر لبان من کشید و درآخر زمزمه کرد به حق دختر سه ‌ساله‌ی حسین… روز بعد در عالم رویا خودم را در صحنه‌ی کربلا دیدم دختربچه ‌ای سمتم آمد و من قمقمه ‌ام را به او دادم او آن را گرفت و فقط لب‌های خشکش را تر کرد و دوباره به سوی خیمه‌ها رفت اما سواری دختر بچه را با سیلی زد هرچه تقلا کردم به کمکش بروم نتوانستم یکباره از خواب پریدم و از همان لحظه حالم خوب شد و بهبود یافتم.زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست،شادی روح تمامی شهدا صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.. 🤲🤲🤲🤲🤲 ✅شادی روح جمیع شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✅ 👌انتشار آزاد
باذکر صلوات جهت سلامتی و فرج مولا مهدی موعود علیه السلام👌 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
✨﷽✨ ✍پیرمردی به نام مشهدی غفار ،حدود صد و بیست سال پیش ، در بالای مناره مسجد ملاحسن خان شهر خوی،سالها بود که اذان می گفت. پسر جوانی داشت که به پدرش می گفت: ای پدر صدای من از تو سوزناک تر و دلنشین تر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره رفته و اذان بگویم.پدر پیر می گفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست . من می ترسم از آن بالا سقوط کنی ،می خواهم همیشه زنده بمانی و اذان بگویی. بگذار تو جوان هستی عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو.از پسر اصرار بود و از پدر انکار. روزی نزدیک ظهر پدر پسر خود بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را کنترل می کرد. دید پسرش هنگام اذان گاهی چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر می کند. وقتی پایین آمد مشهدی غفار به پسر جوانش گفت: فرزندم من می دانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست، می دانم دلنشین تر از صدای من است. و هیچ پدری نیست بر کمالات و هنر فرزندش فخر نکند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانی چون تو نیست و برای تو خیلی زود است. آن بالا فقط صدای خوش جواب نمی دهد، نفسی کشته و پیر می خواهد که رام موذن باشد . تو جوانی و نفست هنوز سرکش است و طغیان گر، برای تو زود است این بالا رفتن. به پایین مناره کفایت کن، و بدان همیشه همه بالا رفتن ها به سوی خدا نیست. چه بسا شیطان در بالا ها کمین تو کرده است که در پایین اگر باشی کاری با تو ندارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
تقویم نجومی اسلامی ✴️ 👈 21 آبان /عقرب 1400 👈 6 ربیع الثانی 1443👈 12 نوامبر 2021 🏛مناسبت های دینی و اسلامی . 🔥 مرگ هشام بن عبدالملک بن مروان ملعون " 125 ه.ق " 🌺 میلاد حضرت عیسی مسیح علیه السلام. 🏯 بناء شهر بغداد توسط منصور دوانقی " 146 ه۰ق "وی سادات بنی الزهراء علیهاالسلام را زنده زنده داخل دیوارهای شهر گذاشت لعنت خدا بر او باد. 🎇 امور دینی و اسلامی . ❇️ امروز برای امور زیر خوب است : ✅ خرید و فروش. ✅ عقد و ازدواج. ✅ خرید وسیله سواری. ✅ صلح و آشتی دادن. ✅ تفریح رفتن. ✅ شکار و صید و دام گذاری. ✅ امور زراعی و کشاورزی. ✅ و درختکاری خوب است. 👶 مناسب زایمان و نوزادش خوب تربیت شود و از آفات دور باشد.ان شاءالله ✈️مسافرت:مسافرت بعد از ظهر خوب است. 👩‍❤️‍👩 مباشرت و مجامعت: 👩‍❤️‍👨 امروز:مباشرت امروز هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند چنین ساعتی دانشمندی معروف و شهرتش آفاق را در نوردد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی: 🌗 امروز قمر در برج حوت است و برای امور زیر نیک است: ✳️ از شیر گرفتن کودک. ✳️ آغاز درمان و معالجه. ✳️ دیدار با اشراف و بزرگان. ✳️ بذر افشانی. ✳️ دعوت گرفتن از افراد. ✳️ شروع کار و پیشه و شغل. ✳️ و سفارش جنس دادن نیک است. 💑 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👨 امشب:امشب ( شب شنبه )،حکمی وارد نشده است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سر و صورت) ، باعث بلای ناگهانی می شود. 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن باعث رعشه اعضا می شود(حجامت موقع ظهر جمعه مکروه است) ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب " شنبه " دیده شود طبق ایه ی 7 سوره مبارکه " اعراف " است. و الوزن یومئذ الحق... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به گروهی واگذارد بعضی در انجام آن تلاش کنند و باعث رفعت مقامشان شود و برخی نیز کوتاهی کنند و از چشم وی بیفتد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
اجازه نده وسایل و دکوری های خونه بیشتر از خودت بدرخشند!!!!* *نه تمیز کاری رو خیلی جدی بگیر، نه آنقدر کار کن که درد مفاصل بسراغت بیاید!!!!* *اجازه بده گاهی روی میز لایه ای از غبار بنشیند، طوریکه بتوانی "دوستت دارم" را رویشان بنویسی و بخندی....* *راستش گذشته ها من روزی هشت ساعت از وقتم را صرف تمیزی خانه می کردم، که اگه کسی سرزده خواست بیاد خونه م، همه چیز مرتب باشد ، اما بعدها فهمیدم کسی اتفاقی گذرش به خونه من نخورد...* *همه مشغول قدم زدن و تفریح و لذت بردن از زندگی خودشان بودند...* *اما حالا اگه کسی یهو پیدایش شد چی؟ لزومی ندارد که من وضعیت خانه خودم را برای کسی توضیح بدهم و یا شرمنده بشوم....* *مردم علاقه ای ندارند که بدانند من تمام روز را در خانه مشغول رقصیدن و تفریح و زندگی کردن بودم....* *اگه تا الان متوجه نشدی بدان زندگی خیلی کوتاه ست از آن لذت ببر!!!* *خودت رو زیاد درگیر تمیزی نکن، ببین چه چیزی حالت را خوب می کند ، نقاشی کن یا خودکار بردار بنویس ، پیاده روی کن، به یک دوست سر بزن، کیک بپز و قاشق کثیف ماکارونی را لیس بزن و به گلها آب بده...* *حالا اگه وقت داشتی کمی هم گرد و خاک روی وسایل و دکوری ها را پاک کن...* کوه برو، شنا کن استخر برو، کتاب بخوان و از صحبت کردن با دوستانت لذت ببر، مابین این کارها اگه فرصت کردی خانه ات را هم جارو بزن.....* *زندگی بیرون از خانه تو جریان دارد، خورشید همه جا را روشن می کند، باد برگ های درختان را بهمدیگر میزند باید آنجا باشی تا بشنوی.....* *قطره های باران برروی سبزه ها می بارد و عطر و بوی سبزه همه جا را پر میکند....* *باید آنجا باشی تا تماشا کنی و احساس کنی...* *امروز، روزی هست که دیگه بر نمی گردد*... *تقدیم به تمامی خانمهایی که دست و گردن و آرنج و مچ دست و کمر سالم ندارن!!👍 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
روانشناسی_موفقیت کاش، کاش کاش! تمام زندگیمان شده حسرت. تا کی میخواهید به حسرت خوردن ادامه دهید، و حرکتی نکنید؟ همه چیز را بی اندازید گردن سرنوشت، که نشد، نتوانست، به کاممان نبود، چه و چه و چه و خودمان بیرون از میدان بایستیم. تا کی؟! تا کی نمیخواهی بجنگی؟ فقط بیننده باشی و در حسرت بمانی و کاش از زبانت نیافتد! گذشته را در گذشته بگذار و رها کن! آری، امروز روز جدید توست شروع کن. از امروز، همین حالا ورق بزن تقویم زندگی ات را، حرکتی کن باور کن خوشبختی نمی آید در خانه ات را نمیزند، باید بدویید دنبالش بگیریدش، نگذارید برود کاش های قبلی را بسوزان و من میتوانم های امروز را بکار نهالت را سبز کن و از میوه اش که خوشبختی و آسایش خیال است لذت ببر که هیچوقت برای شروع دیر نیست... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
.... مردی از کنار جنگلی رد می شد، شیری را دید که برای شغالی خط و نشان می کشد. شغال به خانه رفت و در را بست ولی شیر همچنان به حرکات رزمی اش ادامه داد و شغال را به جدال فرا خواند . مرد سرگرم تماشای آنان بود که کلاغی از بالای درخت از او پرسید چه چیز تو را این چنین متعجب کرده است؟ مرد گفت: به خط و نشانهای شیر فکر می کنم ،شغال هم بی توجه به خانه اش رفته بیرون نمی آید! کلاغ گفت ای نادان آنها تو را سرگرم کرده اند تا روباه بتواند غذایت رابخورد! مرد دید غذایش از دستش رفته از کلاغه پرسید روباه غذایم را برد شیر و شغال را چه حاصل؟ کلاغه چنین توضیح داد: روباه گرسنه بود توان حمله نداشت، غذایت را خورد و نیرو گرفت، شیرهم بدنش کوفته بود خودش را گرم کرد تا هنگام حمله آماده باشد و شغال هم خسته بود رفت خانه تا نیرویی تازه کند تا آن زمان که جلوتر رفتی هرسه به تو حمله کنند و تو را بخورند!؟ مردپرسید: از اطلاعاتی که به من دادی تو را چه حاصل؟ کلاغ گفت: آنها کیسه زر تو را به من وعده داده بودند تا تو را سرگرم کنم... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
زنی به مشاور خانواده گفت: من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛ همه حسرت زندگی ما رو میخورند. سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی. امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است. پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم چه کسی را نجات خواهی داد؟ و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛ چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده! از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟ مشاور جواب داد: شنا یاد بگیرید! همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب! به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران، توانایی خود را افزایش دهید ... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔰حکایتی جالب از ذکاوت بوعلی سینا ✍نقل است است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد. روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید.از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که دم لگد زند و پایش بشکند. روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ زد. شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. روستایی  او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضي از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟‎ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته... قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟! او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند. قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت. شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت: " جواب ابلهان خاموشی است... " https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه ‌چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگر ها راه میرفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر میداشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ نيز در شعرى چنين میفرماید : ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنهايى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم ... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
روزی گدایی به دیدن درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: «این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده‌ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.» درویش خنده ای کرد و گفت : «من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم.» با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند. بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: «من کاسه گدایی‌ام را در چادر تو جا گذاشته‌ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.» درویش خندید و گفت: «دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته‌اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند.» در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید می‌شود به آن وارستگی می‌گویند https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فرقی نمیکند زن اگر همسر باشد مادر باشد مادربزرگ باشد هر چه باشد درونش همیشه همان دختری کوچک است که انتظار میکشد دستی برای محبت کردن نگاهی برای نوازش و کلامی برای ستایش 🍃🌸
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣5⃣1⃣ #فصل_پان
ناصر: ‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 1⃣6⃣1⃣ گفت: «به خاطر این ترکش ناقابل بروم دکتر؟! تا به حال خودم ده بیست تایش را همین طوری درآورده ام. چیزی نمی شود. برو سنجاق داغ بیاور.» گفتم: «پشتت عفونت کرده.» گفت: «قدم! برو تو را به خدا. خیلی درد دارد.» بلند شدم. رفتم سنجاق را روی شعلة گاز گرفتم تا حسابی سرخ شد. گفت: «حالا بزن زیر آن سیاهی؛ طوری که به ترکش بخورد. ترکش را که حس کردی، سنجاق را بینداز زیرش و آن را بکش بیرون.» سنجاق را به پوستش نزدیک کردم؛ اما دلم نیامد، گفتم: «بگیر، من نمی توانم. خودت درش بیاور.» با اوقات تلخی گفت: «من درد می کشم، تو تحمل نداری؟! جان من قدم! زود باش دارم از درد می میرم.» دوباره سنجاق را به کبودی پشتش نزدیک کردم. اما باز هم طاقت نیاوردم. گفتم: «نمی توانم. دلش را ندارم. صمد تو را به خدا بگیر خودت مثل آن ده بیست تا درش بیاور.» رفتم توی حیاط. بچه ها داشتند بازی می کردند. نشستم کنار باغچه و به نهال آلبالوی توی باغچه نگاه کردم که داشت جان می گرفت. ادامه دارد...✒️ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 2⃣6⃣1⃣ کمی بعد آمدم توی اتاق. دیدم صمد یک آینه دستش گرفته و روبه روی آینه توی هال ایستاده و با سنجاق دارد زخم پشتش را می شکافد. ابروهایش درهم بود و لبش را می گزید. معلوم بود درد می کشد. یک دفعه ناله ای کرد و گفت: «فکر کنم درآمد. قدم! بیا ببین.» خون از زخم پایین می چکید. چرک و عفونت دور زخم را گرفته بود. یک سیاهی کوچک زده بود بیرون. دستمال را از دستش گرفتم و آن را برداشتم. گفتم: «ایناهاش.» گفت: «خودش است. لعنتی!» دلم ریش ریش شد. آب جوش درست کردم و با آن دور زخم را خوب تمیز کردم. اما دلم نیامد به زخم نگاه کنم. چشم هایم را بسته بودم و گاهی یکی از چشم هایم را نیمه باز می کردم، تا اطراف زخم را تمیز کنم. جای ترکش اندازه یک پنج تومانی گود شده و فرو رفته بود و از آن خون می آمد. دیدم این طوری نمی شود. رفتم ساولن آوردم و زخم را شستم. فقط آن موقع بود که صمد ناله ای کرد و از درد از جایش بلند شد. زخم را بستم. دست هایم می لرزید. نگاهم کرد و گفت: «چرا رنگ و رویت پریده؟!» بلوزش را پایین کشیدم. خندید و گفت: «خانم ما را ببین. من درد می کشم، او ضعف می کند.» کمکش کردم بخوابد. یک وری روی دست راستش خوابید. ادامه دارد...✒️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃