eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
26.2هزار ویدیو
128 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 میخوام براتون قصه‌ی یکی از زنان خانه‌دار رو تعریف کنم. بذارید صداش کنیم خانم خونه. خانم خونه لیسانس داره، ۸ سال با اقای خونه ازدواج کرده و یه دختر ۶ ساله داره. خانم خونه هر روز صبح زودتر از همه بیدار میشه، دخترش رو بیدار میکنه، صبحانه رو اماده میکنه، به دختر صبحانه میده، دخترش رو آماده میکنه و میبره مدرسه. تو راه برگشت میره خریدهای خونه رو انجام میده. وقتی میرسه خونه آقای خونه رفته سرکار. خریدها رو جابه‌جا میکنه، صبحانه رو جمع میکنه، ظرفها رو میشوره، تختها رو مرتب میکنه، گردگیری میکنه و جاروبرقی میکشه، نهار رو آماده میکنه و تا بیاد یه دقیقه بشینه میبینه ساعت یک شده و باید بره دنبال دخترش. آقای خونه تو محل کارش داره کارهاش رو انجام میده. http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 . خانم خونه باید همه‌ی خستگیهاش رو قبل از اینکه دخترش رو ببینه قورت بده، با روی باز دخترش رو از مدرسه برداره، به حرفهاش گوش بده و سر راه برن که وسائل کاردستی که دختر باید درست کنه رو بخرن. خانم خونه بعد از اینکه میرسه خونه نهار میده به دخترش، ظرفها رو میشوره، لباسهای دخترش رو جابه‌جا میکنه و همینطور که به دخترش کمک میکنه کاردستیش رو درست کنه شام رو هم آماده میکنه. ساعت ۷ آقای خونه میرسه خونه، مثل یه قهرمان که از صبح رفته به جنگ غول بزرگ زندگی و حالا پیروزمندانه از جنگ برگشته ازش استقبال میشه. . خانم خونه داره میز شام رو میچینه و آقای خونه رو کاناپه داره تلوزیون میبینه. دخترشون میره کاردستیش رو به آقای خونه نشون بده و از سروکله آقای خونه بالا بره که خانم خونه میاد و میگه بابات خسته‌ست، بذار استراحت کنه، بیا تو آشپزخونه به من نشون بده. شام آماده میشه، خورده میشه، ظرفها شسته میشه، اشپزخونه تمیز میشه و برقها خاموش میشه. نصف شب خانم خونه با سرفه‌های دخترش از خواب بیدار میشه و تمام شب در حالی که آقای خونه خوابیده از دخترش پرستاری میکنه. آخه میدونید چیه؟ آقای خونه فردا میخواد دوباره بره به جنک غول بزرگ زندگی و باید خوب استراحت کنه. . ۴ سال میگذره، آقای خونه ترفیع میگیره، ماشین میخره و یه آپارتمان کوچیک، آقای خونه خوشحاله، خوشحاله که حالا به نام خودش ماشین و خونه داره. ماشین و خونه‌ی خودش! خود خودش! آقای خونه کلی کار کرده و زحمت کشیده برای اینا و همچنان شبها قهرمانانه برمیگرده خونه و مورد استقبال گرم خانواده قرار میگیره. خیلیها فکر میکنن خانم خونه سهمی نداشته، نه در موفقیت همسرش نه در اموالش! اخه میدونید چیه؟ خانم خونه نمیره به جنگ غول بزرگ زندگی! خانم خونه خانه‌داره! http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
من دهه پنجاهی هستم نعش مرا به خاک نسپارید ! نعشِ من مسموم است ! من پیتِ حلبی هم قد و رز قواره خودم را روی یخها به سوی شعبه نفت هُل داده ام ! من از صدای ضد هوایی ها نترسیده ام به وجد آمده ام و بیخیال روی پشتِ بام آبشاری از گلوله های نورانی را در آسمان تماشا کرده ام ! من مدادِ سیاهِ "سوسمار"نشانم را آنقدر تراشیده ام که توی مُشتِ کوچکم جا شده و باز هم دست از سرش بر نداشته ام ! من توی دفترِ کاهی مشق نوشته ام ! من شبهایِ "وفات"ِ زیادی به عکسِ سیاه و سفیدِ آن منارهِ مسجد (توی تلویزیون) زُل زده ام و ناله تکرار شونده نِیِ عزا را تا آخرِ شب گوش داده ام ! من خیلی از شبها که برق رفته است شمع روشن کرده ام! و دزدکی اشکِ شمع را توی پیاله آب چکانده ام تا "بِمیرَد " ! من "پاترولِ" کمیته را دیده ام ! من رنگ زدنِ دستها را دیده ام به جُرمِ پوشیدنِ پیراهنِ آستین کوتاه ! من هم مدرسه ای ام را توی یک جعبه نئوپانی "تشییع " کرده ام ! هر دوشنبه , هر پنجشنبه ! بوی جنازه آدمیزاد را که گلاب هم پنهانش نمیکرد بارها استشمام کرده ام ! من بارها "گیرِ" پاسدارهای لباس سبز افتاده ام که پرسیده اند :اینجا چه کار میکنی؟! . آنجا که خیابان بود و من مجبور بوده ام از آن بگذرم! من ویدئو را "قایمکی" دیده ام ! من نوارِ کاست را جاسازی کرده ام ! نواری که صدایِ"معین" رویَش ضبط شده بود ,با کلی خش خش و تق و توق ! مدام من کارتونِ سانسور شده دیده ام بارها و بارها ! من مدتها فکر کرده ام آن جوانِ عینکی با سِبیل کوچک,خودِ شیطان است که همه از کتابهایی که عکسِ او روی جلدش باشد میترسند ! من خیلی شبها جلویِ تلویزیون خوابم برده در انتظارِ تمام شدن سخنرانیهاِی پر از جمله هایِ بی سر و ته , تا فیلمِ سینمایی ببینم ! من "ریش قرمز " را بیشتر از خودِ "کوروساوا" دیده ام ! من " آهنگِ برنادت" را از بَرَم ! من با جنگ , ترس, تحریم , غم , شعار , سخنرانی , کمبود , عقده زور , ریا, بلندگو , کوپن , دروغ و حسرت بزرگ شده ام و دارم پیر میشوم ! نعشِ مرا در خاکِ وطنم به خاک نسپارید ! آنرا بسوزانید تا این همه که گفتم و در آن رسوب کرده است ,دود شود و باد آنرا ببرد , ببرد و دور کند ! خاکستری که خواهد ماند منم ! آنرا در گوشه ای از ایران پراکنده کنید ! هر جای ایران که خواستید پراکنده هست http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
آخرین شب زندگی رضاشاه پهلوی و داستان مرگ او از زبان علی ایزدی(قسمت اول): احوال مزاجی اعلیحضرت، مخصوصاً بعد از آمدن والاحضرت شمس، رو به بهبودی نهاده بود. همه فکر می کردیم خطر به خواست خداوند رفع شده و جای نگرانی نیست. آغاز شب والاحضرت شمس در خدمت اعلیحضرت بودند و من هم افتخار حضور داشتم. اعلیحضرت آن شب اتفاقاً بیش از سایر شب ها خندان و مسرور بوده اند و همانطور که عادت ایشان بود، گهگاهی لطیفه های نغز و سخنان شیرین بر زبان می راندند و چیزی که به فکر ما و هیچکس نمی رسید این بود که این آخرین شب زندگانی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی است. ساعت شش صبح روز چهارشنبه چهارم مرداد 1323 بود. من هنوز از خواب بیدار نشده بودم که صدای در را شنیدم. وقتی در را گشودم سید محمود پیشخدمت اعلیحضرت را دیدم که سراپا غرق در تشویش و اضطراب است http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 آخرین شب زندگی رضاشاه پهلوی و داستان مرگ او از زبان علی ایزدی(قسمت دوم): پرسیدم:"سید محمود چی شده؟" گفت:" اعلیحضرت از خواب بیدار نمی شوند." گفتم:" شاید شب را بی خوابی کشیده اند و حالا خوابشان برده" سید محمود که خطر را احساس کرده بود گفت" شما خوب است همین حالا اعلیحضرت را ببینید". فوراً خود را به خوابگاه اعلیحضرت رساندم. چهره ایشان خیلی آرام بود و اصلاً اثری از مرگ درآن دیده نمی شد. دست اعلیحضرت را که هنوز گرم بود را گرفته و با آرامی گفتم:"حال مبارک چطور است؟" جوابی نشنیدم. چندبار دیگر سوال خود را بلندتر تکرار کردم ولی باز هم جوابی نشنیدم. در این موقع بود که احساس خطر کردم و خود را به تلفن رسانیدم و به دکتر بروسی اطلاع دادم که خود را فوراً برساند. پس از چند دقیقه دکتر برونسی و دکتر تنکین در بالین اعلیحضرت حضور یافتند و در این موقع بود که والاحضرت ها منتظر اعلام نظر پزشکان شدند. پس از چند لحظه ای دکتر بورسی اطلاع داد که در ساعت پنج صبح حمله قلبی شدیدی بار دیگر عارض حال اعلیحضرت شده و درنتیجه این حمله اعلیحضرت فوت شدند. منبع:رضا شاه خاطرات سلیمان بهبودی ، شمس پهلوی و علی ایزدی صفحه 480 http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
سنت های عجیب در برخی نقاط جهان : این رسم یکی از ناخوشایندترین سنت‌ها برای اثبات مردانگی است! به گفته دانشمندان، نوعی مورچه وجود دارد موسوم به مورچه گازی که در بین همه مورچه‌ها نیش بدتری دارد و بعضی‌ها معتقدند که درد حاصل از نیش آن‌ها تا 24 ساعت ادامه دارد. اما این درد زیاد که دانشمندان از آن حرف می‌زنند، فقط مربوط به نیش یک عدد مورچه گازی می‌شود و نه تعداد بیشتری از آن‌ها ! . غم‌انگیز بودن این رسم عجیب و غریب مردانه نیز به خاطر همین درد زیاد نیش مورچه‌های گازی است. پسران قبیله‌ای به نام ساتار‌ماوه در برزیل مجبور هستند که در سنین بلوغ دستشان را درون یک دستکش پر از مورچه گازی کنند و 10 دقیقه به همان حالت بایستند، بدون اینکه هیچ گونه سر و صدا و ناله ای از آن‌ها بلند شود. با این کار پسران بیچاره از مرحله کودکی به جوانی وارد می‌شوند و توسط قبیله به عنوان مردان واقعی شناخته می‌شوند. گاهی بعضی از این پسران را مجبور می‌کنند که این کار را بیش از یک بار انجام دهند تا بزرگ ‌شدن آن‌ها را بپذیرند. حالا تصورش را بکنید که نیش یک عدد مورچه گازی به این اندازه درد زیادی دارد، این پسران طفلکی باید درد این تعداد مورچه گازی را
این پسران طفلکی باید درد این تعداد مورچه گازی را تحمل کنند تا صرفا نشان دهند که بزرگ شده‌اند! http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
صبحِ زیبا تون گلباران میتوان هرروز وهرشب روی لب،لبخند داشت میتوان باکهکشانِ این جهان پیوند داشت🌹 🍃 با امیدوعشق؛ دنیاجای خوبی میشود میتوان هرلحظه رویاهای بی مانند داشت! سلام دوستان🌹🍃 امروزتون پر از شادی و رحمت لحظه هاتون پر از مهر و محبت زندگیتون پر از عشق🕊💐 و برکت🍕🕊💐 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✳«سردار مریم» تنها زن سردار ایرانی در تاریخ ایران زنی بختیاری وجود دارد به غایت شجاع و دلیر که مقابل مستبدان قاجاری و پهلوی می‌ایستد و حتی فرزند غیورش «علیمردان‌خان» که یکی از دلاوران بنام ایران است را فدا می‌کند. «سردار مریم»! بختیاری‌ها و تمام لرها این‌طور صدایش می‌کنند. با غرور و با افتخار. سال‌ها لر‌ها خانه‌اش جمع شدند و درس مبارزه گرفتند. آن‌وقت سردار برایشان هم نان و غذا داد هم سخنرانی کرد تا استوارتر قدم بردارند و لرزه به جان مستبدان و بیگانگان بیندازند. «سردار مریم» مادر علیمردان خان، قهرمان ملی مبارزه با رضاخان و خواهر سردار اسعد و همسر یکی از خان‌های لر معروف به نام علیقلی‌خان چهارلنگ است. پدرش حسینقلی خان ایلخانی بود و مادرش بی‌بی فاطمه از دختران طوایف لر چهارلنگ که چهار پسر داشت. پسرها پدر را که خوب ندیدند اما خوی سرداری را از مادر گرفتند و تبدیل به قهرمانان وطن شدند. سردار مریم بختیاری از زنان مبارز و برجسته ایران در تاریخ معاصر است که نقش فراوانی هم در دوران مشروطیت و هم در مبارزه با بیگانگان، به ویژه استعمارگران روسی و انگلیسی داشت. زنی که تنها زن سردار ایرانی لقب گرفت. ✅مغضوب همیشگی حکومت بی‌بی‌مریم در سال ۱۲۵۳هجری شمسی در سرزمین بختیاری متولد می‌شود. در کودکی پدرش را از دست می‌دهد. پدرش توسط «ظل السلطان» حاکم اصفهان کشته و خانواده‌اش مغضوب حکومت می‌شود تا برای مدت‌ها آوارگی و سختی بکشند. برای همین بی‌بی‌مریم دوران کودکی و نوجوانی سختی را می‌گذراند. در 15 سالگی با مردی ازدواج می‌کند که 20 سال از او بزرگتر است و با اینکه همسرش دارای زن دیگری بوده، به دلیل لیاقت و مدیریت زندگی که داشته بسیار مورد توجه همسرش و ایل قرار می‌گیرد. اما بعد از 4سال همسرش در یک توطئه خانوادگی جان خود را از دست می‌دهد. حاصل این ازدواج سه فرزند به نام «علیمردان خان»، «محمدعلی‌خان» و«سهراب خان» است. بی‌بی‌مریم بعد از فوت همسرش به سمت خانه و ایل پدری بر می‌گردد و به تربیت فرزندان با کمک برادرانش می‌پردازد. تربیتی که فرزندانش را تبدیل به سرداران به نامی در تاریخ بختیاری و کشور می‌کند. چندین سال بعد از مرگ همسرش علیقلی خان چهارلنگ، مریم خواستگاران زیادی دارد اما به هیچ‌کدام جواب مثبت نمی‌دهد. اما بعدها به مصلحت خانوادگی با یکی از عموزادگانش به نام «فتح الله خان سردار ارشد» مجبور به ازدواج می‌شود که پسرش «مصطفی‌قلی‌خان» حاصل این ازدواج است. مریم در زندگی دوم حال خوبی ندارد و او از اینکه همسرش عرق و دلبستگی خانوادگی ندارد، شکایت دارد. تا اینکه بعد از نزاع‌های خانوادگی، یک روز از همسرش می‌خواهد که زندگی مستقلی را در یکی از عمارت‌های خان در قلعه سورشجان بختیاری آغاز کند. همسرش نیز موافقت می‌کند. ✅رئیس قلعه سورشجان بختیاری بی‌بی مریم به واسطه زندگی مستقلی که برای خودش ساخته‌است، خودش رئیس قلعه و جمعی از سواران بختیاری می‌شود و به ضرورت زندگی ایلیاتی، در سوارکاری و تیراندازی مهارت زیادی پیدا می‌کند و چون همسر و جانشین خان بود، سواران و جنگجویانی در اختیار داشت که در موارد ضروری جهت دفاع از قلعه و یا یاری مشروطه خواهان آن‌ها را به صف می‌کرد. ✅سخنرانی برای سربازان بختیاری پیش از مبارزه مریم زنی با لیاقت و شجاع بود. آوازه شجاعت او در دفاع از مشروطه خواهان میان بختیاری‌ها پیچیده بود. بعد از حوادث مشروطه و اتفاقات جنگ جهانی اول رشادت‌های زیادی داشت که باعث شد بختیاری‌ها او را «سردار مریم» بنامند. سردار مریم از معدود زنان با سواد و روشنفکر زمانه خویش است که به طرفداری از آزادی‌خواهان و مظلومان برخاست و در این راه از هیچ چیز دریغ نکرد. یکی از مشوقین او «سردار اسعد بختیاری» برادرش بود که همیشه او را به مطالعه و کسب دانش و اخلاق و مبارزه توصیه می‌کرد. زمانی که مشروطه‌خواهان برای سرنگونی استبداد محمدعلی‌شاه قیام می‌کنند، سردار اسعد سواران بختیاری زیادی را برای مبارزه با حکومت استبدادی و فتح تهران راهی می‌کند. آنها سر راه به خانه بی‌بی مریم می‌آیند و با سربازانش شبی را آنجا مهمان می‌شوند و استراحت می‌کنند. در تاریخ آمده‌است سردار مریم چون سرداری می‌ایستد و سخنرانی شورانگیزی برای سربازان می‌کند و جوانان و سربازان ایل را به مبارزه علیه ظالمان و مستبدین تشویق می‌کند. مریم، خود نیز با جمعی از سواران مخفیانه به تهران آمد و در منزل پدری فردی به نام «حسین ثقفی» ساکن شد تا او نیز همراه سربازان از مبارزه جا نماند. و بعد از حمله سردار اسعد، خود مریم نیز پشت‌بام یکی از خانه‌های مشرف به بهارستان را سنگربندی می‌کند و همراه جمعی از سربازان بختیاری از پشت قشون با قزاق‌ها و نیروهای حکومت محمدعلی‌شاه قاجار مشغول به جنگ می‌شود. طوری که حتی خود بانوی سردار نیز تفنگ به دست می‌گیرد و با قزاق‌ها می‌جنگد. ✅سردار مریم، در مقابل انگلیسی‌ها اما بیشترین محبوبیت سر
دار مریم در بحبوحه جنگ جهانی اول است. زمانی که شانه به شانه سربازان بختیاری‌ها سلاح بردوش، با انگلیسی‌ها نبرد می‌کند و در سخت‌ترین شرایط به آزادی‌خواهان و مشروطه‌خواهان مشهور ایران زمین در سرزمین خود پناه می‌دهد. در جنگ جهانی اول حکومت مرکزی دچار ضعف می‌شود و انگلیس و روس بخش‌هایی از ایران را تصرف می‌کنند. اما سردار مریم با سران بختیاری به مخالفت با انگلیسی‌ها می‌پردازد و با عده‌ای از تفنگ‌چیان و سربازان خود جانب متحدین را می‌گیرد و با انگلیس مبارزه می‌کند و ضربات سنگینی را به روسی‌ها و انگلیسی‌ها می‌زند. به همین خاطر و به دلیل قدرتی که سردار مریم پیدا می‌کند، روس‌ها به تلافی ضرباتی که از او خورده بودند، به هنگام فتح اصفهان به منزلی که بانوی سردار در اصفهان داشت حمله می‌کنند و زندگی او را غارت می‌کنند. ✅خانه سردار، جان‌پناه مبارزان رشادت‌های بانوی سردار به حدی رسیده بود که آوازه‌اش به کل کشور و حتی خارج از آن رسیده‌بود. به گونه‌ای که مشروطه‌‌خواهان و آزادی‌خواهان برای دیدن سردار به منزل او می‌آمدند تا او را ملاقات کنند و هم او به آن‌ها پناه دهد. در میان پناه‌جویان، آلمانی ها و سفیرهایشان هم پیدا می‌شود. آلمانی‌ها حتی سه ماه و نیم از ترس هجوم و دستگیری انگلیسی‌ها در خانه‌اش پناه می‌گیرند. حتی پناهجویان عادی لهستانی و آلمانی‌ مقیم ایران نیز در خانه‌اش پناه می‌گیرند و سردار نیز مقدمات خروج آنها از کشور از طریق کرمانشاه را برایشان فراهم کند. به سبب این رشادت‌ها و حمایت‌ها، امپراطور آلمان ویلهم، کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و صلیب آهنین یعنی بالاترین نشان دولت آلمان را برای سردار مریم می‌فرستد. بسیاری از رجال سیاسی و نویسندگان آزادیخواه ایرانی نیز چون علامه علی‌اکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار و وحیددستگردی و مبارزین علیه استعمار که مورد تعقیب انگلیسی‌ها بودند در خانه سردار مریم پناه گرفته‌اند. حتی در روایتی دیگر آمده‌است دکتر مصدق نیز مدتی در خانه بی‌بی حضور داشت. در این کوهستان زنی برابر 100 مرد می‌زیسته دکتر باستانی پاریزی یکی از مورخین به نام معاصر در خصوص سردار مریم می‌نویسد: «در این کوهستان زنی می‌زیسته که برابر 100 مرد در سرنوشت تاریخ معاصر ایران دخیل بوده‌است. منظورم بی‌بی مریم بختیاری است که وقتی در جنگ بین‌الملل اول، ایرانیان وطن‌خواه ابتدا از اولتیماتوم روس و بعد از هجوم انگلیسی‌ها ناچار به مهاجرت و آواره کوهستان شدند این زن نامدار همه آنان را پناه داد.» ✅روزنامه خاطرات سردار مریم بانوی سردار، زنی باسواد و روشنفکر بود و از معدود زنان زمان خویش بود که خواندن و نوشتن خوب می‌دانست و حتی در قدمی رو به جلوتر، حوادث عصر خویش را می‌نوشت. کتاب خاطرات بی‌بی‌مریم سال‌ها بعد از درگذشتش منتشر شد که در آن درباره کودکی و نوجوانی‌اش و حتی شرح زندگی پر از رنج و حادثه‌اش تا پایان مشروطیت نوشته شده‌‌است. اما گویا بخش دوم خاطرات برجسته این زن دلاور از بین رفته و یا هنوز در جایی مخفی مانده‌است. خاطرات به قلمی ساده و روان از سال 1296 هجری شمسی ثبت شده‌است. بی‌بی‌مریم در ابتدای خاطراتش اینطور نوشته است: «به امید خداوند که امیدوارم فرصت بدهد به بنده که یک زن ایرانی و از ایل بختیاری می‌باشم روزنامه خاطرات خود را ساده و مختصر بنویسم. توفیق از خداوند عالم و همراهی از روح شاهنشاه عالم، امام اول حضرت علی(ع) می‌طلبم. به تاریخ ماه شعبان المبارک 1336 هجری قمری» او در این کتاب به برادرانش و محبتی که بین آنها بوده و تشویق‌های میرزا اسعد، برادرش که او را تشویق به خواندن شبانه روزی کتاب به خصوص کتاب‌های تاریخی می‌کرده، اشاره کرده‌است. ✅به خاطر داشتن علیمردان خان خدا را شکر می‌کنم سردار مریم فرزند برومندی به نام علیمردان خان داشت که افتخار طایفه لر بختیاری بود. فرزندی که در دامان مادری باسواد، روشنفکر و فهیم بزرگ شده بود. او در کتاب خاطراتش وقتی می‌خواهد درباره ازدواجش بنویسد، با اینکه مجبور به ازدواج شده بود از همسرش به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید: «من زندگی و شوهرم را بسیار دوست داشتم. با اینکه ناراضی از ازدواجم بودم اما حالا از آن شوهر کردن شُکر دارم چون که یک پسر خوب از آن شوهر دارم که شخص اول بختیاری است و تمام بختیاری‌ها به او می‌گروند و من او را بسیار دوست دارم و او «علیمردان خان» نام دارد.» علیمردان خان نامدار از رجال مبارز بختیاری بود که علیه استبداد رضاخان قیام کرد. آن هم در زمانی که هیچ کس به دلیل سرکوب شدید رضاشاه جرات مبارزه نداشت. اما فرزند ارشد بی‌بی‌مریم با شجاعت از مادر ارث برده‌اش قیام کرد و بخش شورانگیزی از تاریخ کشور را رقم زد . اگر تمام مردان بختیاری شهید شوند، زنان کفن به گردن و اسلحه بر دست حرکت می‌کنند! بی‌بی در خاطراتش درباره سختی‌هایی که کشیده اینطور می‌نویسد: «اکنون خداوند عالم را شکر دارم که هرچقدر صدمه زیا
دتری بر من واردتر می‌شد، بر عظمت من می‌افزود. هر وقت فکر دشمنی‌های بسیاری که بر من رفت می‌کنم، آن وقت ملتفت می‌شوم که کسی هست مرا از این گرداب‌ها نجات دهد و آن وقت به دعا و شکر می‌پردازم» بی‌بی در بخشی از کتاب نیز به زنان عصر خویش اشاره می‌کند و می‌خواهد زنان در زندگی شخصی جایگاه واقعی خود را پیدا کنند و برای اجتماعی که در آن زندگی می‌کنند مفید باشند: «در ایران زنان بدبخت یا باید بزک بکنند و شبانه روز در فکر لباس و سرخاب و سفیدآب و پودر باشند و یا ریسمان تابیدن. کار بزرگ آنان همین است. افسوس که وجود چندین میلیون زن که از داشتن علم محرومند برای هیچ کس اهمیت ندارد. ای کاش خود را روزی در سایه تمدن می‌دیدیم و پای خود را در زمین تمدن می‌گذاشتیم. افسوس که من می‌میرم و آن روز را در ایران و به خصوص در بختیاری نخواهم دید. چقدر آرزو داشتم که کارهای نیک در بختیاری برای زنان بکنم. چقدر میل داشتم که دارای قدرت فوق‌العاده باشم و سنت‌های پوسیده را از بیخ و بن برکنم چون سرزمین ما قابل ترقیات بسیار است.» او همچنین درمورد استبداد ستیزی می‌نویسد:« حالا که تصمیم دارید در این کار متعهد و مردانه باشید. حال اگر تمام مردان شهید بختیاری شهید شوند، تمام زنان بختیاری را جمع نموده، کفن به گردن و تفنگ به دست برای شکست دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت می‌کنیم. ای کسانی که روزنامه مرا مطالعه می‌کنید اگر در عصر شما ایران، وطن عزیز مرا و خودتان را دیدید که به دانش و علم نورانی و مشعشع شده و قدم در راه آزادی گذاشتید و یا در سایه علم و تمدن زندگی می‌کنید، از منِ بیچاره که یگانه آرزویم تمدن ایران است، یادی بنمایید.» ✅بخشیدن تمام دارایی‌ها در قحطی بزرگ بی‌بی مریم با توجه به روشنگری‌هایی که داشته، در تربیت فرزندانش حساس بود که آنان را سرداران بزرگ بختیاری کرد. ویژگی‌های تربیتی که در دل نوشته‌های او نیز وجود دارد؛ شجاعت و دلیری و مردانگی، ایمان و توکل به خدا، اقتدا به پیامبر و ائمه به خصوص امام علی(ع)، دفاع از میهن و بیگانه ستیزی، مبارزه با استبداد و ظلم و دفاع از مظلوم. زمانی که قحطی در جنگ جهانی اول در ایران گسترش پیدا می‌کند. بی‌بی مریم تمام ثروت و طلاهایش را خرج می‌کند تا قطحی زدگان نجات پیدا کنند. احترام به بزرگان، رعایت اخلاق و داشتن معرفت انسانی، اصالت و فرهنگی و هویت ملی، با اینکه بی‌بی از سران بختیاری بود همواره به هویت ملی می‌اندیشید. علم آموزی و مطالعه کتاب، غیرت و شرف در زندگی از نکات تربیتی بانوی سردار ایرانی است. ✅مادر و پسر همرزم یکدیگر متاسفانه قسمت دوم کتاب بی‌بی مریم که مربوط به مبارزات علیمردان خان، فرزند برومندش بود در دسترس نیست و تنها اشارات جزئی به او در کتابش شده‌است. اما آمده‌است که مادر و پسر در دوره‌هایی همرزم یکدیگر بودند. آمده‌است بی‌بی، علیمردان خان را طوری آموخته بود که در ۱۷سالگی پسرش را همراه سپاه برادرش سردار اسعد به تهران می‌فرستد و از همان دوران از سربازان بختیاری می‌شود که از نوجوانی علیه استبداد به پا می‌خیزد. علیمردان در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی علیه حکومت قیام می‌کند و موفق می‌شود مناطق زیادی را با خود همراه کند و حکومت موقتی را در بخش‌هایی از ایران تشکیل می‌دهد و به سمت تهران حرکت می‌کند. اما متاسفانه به دلیل اختلافی که انگلیس بین مبارزین ایجاد می‌کند، این نهضت با شکست مواجه می‌شود. علیمردان خان با امان نامه‌ای که داشته بعد از مدتها با شروطی که می‌گذارد حاضر به مذاکره با رضاخان می‌شود. اما در حالت ناجوانمردانه‌ای او را دستگیر می‌کنند و بعد از یک سال دادگاه فرمایشی تشکیل می‌دهند و او را به اعدام محکوم می‌کنند. ✅مچاله کردن کلاه پهلوی در لحظه اعدام بزرگ‌علوی نویسنده بزرگ معاصر درباره این اعدام می‌نویسد: «علیمردان خان در روز اعدام جامه‌‌‌ای زیبا به تن کرده و سر و روی خود را آراسته و با گام‌های بلند و قامتی استوار حلاج‌وار و بدون اینکه ترسی به دل راه دهد به قتلگاه نزدیک می‌شود. او رفت تا شهادت مظلومانه دیگری را در صفحه جنایات رژیم دیکتاتوری رقم زند. هنگامی که از برابر جوخه اعدام می‌گذشت با جبینی باز و لبانی پر از خنده با آنها احوالپرسی کرد. وقتی یکی از دژخیمان می‌خواست چشمانش را ببندد به آرامی دستمال را از دستش گرفت و گفت: «پسرم بگذار تا این صحنه جالب و تماشایی را که قطعا مافوقان شما را خوشحال می‌کند، من هم در آخرین لحظات حیات خویش ببینم. چرا که من تا به حال شیری را دست و پا بسته در مقابل مشتی شغال ندیده بودم.» ✅خانه‌ای که به وزارت فرهنگ اهدا شد بعد از اعدام جانسوز علیمردان خان در سن ۴۲سالگی، بی‌بی پیرزن خانه‌نشینی در اصفهان است؛ سن زیادی ندارد اما رنج او را پیر کرده‌است. بعد از شنیدن خبر اعدام و تیرباران پسرش توسط رضاخان، بسیار اندوهگین و رنجور می‌شود و گیسوان خودش را طبق آیینی در بختیاری می‌برد. آمده‌است بعد از مرگ
علیمردان خان بسیار افسرده می‌شود و بعد از این اتفاق تلخ در سال ۱۳۱۶،‌ در سن ۶۳ سالگی و سه سال بعد از اعدام فرزندش،‌ هستی را وداع گفت و در قبرستان تاریخی تخته پولاد به خاک سپرده شد. عمارت او در اصفهان که در چهارراه قصر و ابتدای شیخ بهایی واقع شده بود بنا به وصیت خودش به اداره فرهنگ اهدا شد که بعدها در آن محل مدرسه رودابه احداث شد. sapp.ir/janbaz_khuzestan http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d