جوانی با زنی *فاضله* ازدواج کرد، بعد از گذر چندروز فاضله به شوهرش گفت : من *عالمه* هستم، باید زندگی را مطابق *شریعت* ادامه بدیم http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
جناب شوهر با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شد که خدا را شکر که *همچنین زنی* نصیبم شد، مطابق شریعت با من زندگی میکند.
چند روزی که از عروسیشان گذشت، فاضله رو به شوهر کرد و گفت : ببین من بهت وعده دادم که با تو مطابق شریعت زندگی کنم و در شریعت است که *خدمت پدر شوهر و مادر شوهر بر عروس واجب نیست*.
و همچنین در شریعت است که *مسکن* زن بر شوهر الزامی میباشد، باید برایم منزل *جداگانهای مهیا* کنی.
آقای شوهر خیلی *ناراحت* که مسکن جداگانه چندان مشکلی *نیست*، اما پدر و مادر *پیر* تکلیفشان چه میشود؟
مرد در همین ناراحتی رفت نزد *استادی* از اهل علم تا مسئله را بیان کند. بعد از بیان جریان استاد جواب داد که *حرف خانمت درست* است و حق با اوست
مرد جواب داد : جناب استاد من *نیامدم* که *فتوی* بپرسم
من برای *راه حل* آمده ام، مرا *راهنمایی* کنید تا از این مشکل در بیایم.
جناب استاد گفت : یک راه حل *خیلی آسان* دارد.
به خانمت بگو که من و تو با همدیگر قول دادهایم که *مطابق شریعت* زندگی کنیم
لذا مطابق شریعت من میتوانم *زن دوم* بگیرم و *زن دومم برای والدینم خدمت میکند*، پس اشکالی ندارد، برایت مسکن جداگانهای مهیا میکنم.
شب شوهر به زنش همان *جوابی* که ازاستاد اهل علم شنیده، *بیان* کرد .
فاضله خانم بهت زده گفت : *ای من به قربون پدرومادرت بشم پدر و مادر تو همچنین پدر و مادر من هستند و خدمت آنها اکرام مسلم است، من با جان و دل برای آنها خدمت میکنم*😍
*(درس پندآموز ازعلم حقوق)کمی از اوقاتمان را نزد اساتیداهل علم بگذرانیم.*
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
⚫چرا اسبها که حیوانات فهمیده و نجیبی هستند، روز عاشورا بر پیکر مطهر امام حسین علیه السلام تاختن؟!
http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
▪️حدود هشتاد سال پیش
یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند...
✔آن زمان ايشان جوان بوده و روضه خوان
دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى آمده است.
🔹وقتى روضه اش تمام مى شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود.
🍂نقل می کند:
عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى آيد.
☘حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد.
▪️بعد آن آقا كه پشت سر من مى آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم».
🔹گفتم:« سلام عليكم» .
▪️گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟)
🔹گفتم:« بفرماييد».
▪️گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟
🔹گفتم:« بله من در تاريخ خوانده ام كه چنین کاری کرده اند.
▪️آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟»
🔹گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.»
🔸مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. باز آن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟»
🔹گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد».
▪️گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟»
🔹گفتم:من در تاريخ خوانده ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند.
▪️گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!»
✔آقا سید می گوید:
من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى كردم.
🔆گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد.
🔸گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد».
گفتند:« چى هست؟»
🔸گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند.
🔥اما در جريان متوكل، اينها مى خواستند آثار حضرت را از بين ببرند.
▪️نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند».
⚘آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.»
🔹آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده ام، نيست...(فهمیدم آقا امام زمان عج بوده اند)
📚دفتر نشر بیانات حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری
🙏 اللهم عجل لولیک الفرج 😭
http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
★°•❉•°☆
🎫موضوع :لیوان مشکلات
: استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا نگاه داشت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقى خواهد افتاد.
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقى نمی افتد. استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقى می افتد؟ یکى از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد می گیرد. حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگرى جسارتاً گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار می گیرند و فلج می شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند. استاد گفت: خیلى خوب است. ولى آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟ شاگردان جواب دادند: نه پس چه چیز باعث درد و فشار روى عضلات می شود؟ من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند: یکى از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید. استاد گفت: دقیقاً . مشکلات زندگى هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید، اشکالى ندارد. اگر مدت طولانی ترى به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد. اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کارى نخواهید بود.
فکر کردن به مشکلات زندگى مهم است. اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرید، هر روز صبح سرحال و قوى بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشى که برایتان پیش می آید، برآیید! دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذار. زندگى همین است!
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بزرگی میگفت:
وقتی دلت با خداست
بگذار هر كس میخواهد دلت را بشكند
وقتی توكلت با خداست
بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی كنند
وقتی امیدت با خداست
بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت كنند
وقتی یارت خداست
بگذار هر چقدر میخواهند نارفیق شوند
همیشه با خدا بمان
چتر پروردگار
بزرگترین چتر دنیاست...
🌸🌸🌸🌸🌸
سلام سلام سلام
صبح همگی بخیر✋
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
این درختی هست بنام (عهن منفوش ) که خداوند در قران ذکر کرده (کالعهن المنفوش)از احوال روز قیامت و کوههای بزرگ دنیا که به همین حالت متلاشی میشن سبحان الله️
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مردی خانه ای زیبا با حیاطی
پر از درختان میوه داشت.
در همسایگی او مردی حسود منزل
داشت و همیشه سعی می کرد اوقات
او را تلخ کند و بنحوی او را آزار دهد.
همسایه خوب یک روز صبح که خواست
از در خانه خارج شود دید یک سطل پر
از زباله کنار در است. فهمید که مال مرد
حسود همسایه است , پس سطل را تمیز
کرد و آن را از میوه های حیاط خود پر
کرد تا برای همسایه ببرد.
وقتی همسایه صدای در زدن او را
شنید خوشحال شد و پیش خود فکر
کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است.
وقتی در را باز کرد مرد میوه های
تازه را به او داد و گفت:
هرکس آن چیزی رابا دیگری
قسمت میکند که از آن بیشتر دارد
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
"همسر فرعون "
تصميم گرفت که عوض شود
و شُد یکی از زنان والای بهشتی....
پسر نوح تصميمي براي عوض شدن نداشت...
غرق شد و شُد درس عبرتی برای آیندگان...
اولي همسر يک طغيانگر بود
و دومي پسر يک پيامبر...!!!
براي عوض شدن هيچ بهانه ای قابل قبول نيست....
اين خودت هستي که تصميم مي گيري تا عوض شوي...
بعضي از چيزها دير که شد،
بيفايده هستند....
مانند بوسيدن پيشاني عزیزی که مرده است
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🚩 «السلام علیک یا صاحب الزّمان»
برپا شده حسینیهی گریهها، بیا
بر روی چشمهایِ تر از اشکِ ما، بیا
شالِ عزای تو به عزایم نشانده است
وقت عزایمان شده صاحب عزا، بیا
از معرفت، تُهیام و از مصلحت، پُرَم
تا زیر و رو شوم زِ قدومِ شما، بیا
یادش بخیر صحنِ رضا، زار میزدم
آقا نشستهام دمِ ایوانِ طلا، بیا
ایوانِ طلا اگر که نشد تا ببینمت
وقتِ عزا به مجلسِ عزای ما، بیا
ای خاک بر سرم که نشد خاکِ پای تو
یک شب خرابهی دل من هم، بیا
من را که کُشت "وا أبتا" های عمهات
یک سر به خاکِ کُشتهی کرب و بلا، بیا.
💠 «اللّهمّ عجّل لولیّک المظلوم الفرج.»
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
حضور #جنیان در کربلا
✅داستان زعفر جنی در کربلا
http://eitaa.com/joinchat/4193320983G47cbf51feb
✍هنگامی که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر ذات العلم، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود در همین حال ناگهان متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری می آید
زعفر جنی گفت : کیست که در وقت شادی، گریه می کند ؟! دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدن و زعفر از آنان سبب گریه را پرسید آنان گفتند : ای امیر ! وقتی که ما را به فلان شهر فرستادی، در حین رفتن به آن شهر، عبور ما به رود فرات افتاد که عربها به آن نواحی نینوا می گویند
ما دیدیم که درآنجا لشکریان زیادی از انسانها جمع شده ود ر حال جنگ هستند وقتی که نزدیک آنان شدیم، مشاهده کردیم که حضرت حسین بن علی علیه السلام پسر همان آقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ و راست خود نگاه می کردند و می فرمودند :
آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟! و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار، فریاد العطش العطش بلند کرده بودند
وقتی که این واقعه ناگوار را مشاهده کردیم فی الفور خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله را به شهادت می رسانند
⚫زعفر جنی و حرکت بسوی کربلا
به محض اینکه زعفر جنی این سخنان را شنید، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد و همگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند
⚫مخالفت امام حسین از کمک زعفر جنی
خود زعفر گفته است :
وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشکریان دشمن فرا گرفته است، بعلاوه صف های فرشتگان زیادی را دیدیم، خود را به امام حسين علیه السلام رساندیم و گفتنیم : ما در خدمت هستيم، امام حسين از آنان تشكر كردند و فرمودند :
بايد امور اين عالم به طور طبيعي پيش برود
این الطالب بدم المقتول بکربلا 😭😭
◾ ماجرای "زعفر جنی" از زبان خودش در سرزمین کربلا، روز عاشورا...😭
ﺧﻮﺩ ﺯﻋﻔﺮ (ﺟﻨﯽ) ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺮﺑﻼ ﺷﺪﯾﻢ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺮﺳﺦ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺮﺳﺦ ﺭﺍ ﻟﺸﮑﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺻﻔﻮﻑ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯾﻢ .
ﻣﻠﮏ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻃﺮف ،
ﻣﻠﮏ ﻧﺼﺮ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ،
ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ،
ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﮑﺎﺋﯿﻞ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ،
و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺩﺭ ﻃﺮﻓﯽ ﻣﻠﮏ اﺳﺮﺍﻓﯿﻞ ، ﻣﻠﮏ ﺭﯾﺎﺡ ، ﻣﻠﮏ بحار، ﻣﻠﮏ ﺟﺒﺎﻝ ، ﻣﻠﮏ ﺩﻭﺯﺥ ، ملک عذﺍﺏ ، ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﻟﺸﮑﺮﯾﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
👈 ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﺭﻭﺍﺡ ﯾﮑﺼﺪ ﻭ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﺗﺎ ﺧﺎﺗﻢ ﻫﻤﻪ ﺻﻒ ﮐﺸﯿﺪﻩ ،ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺘﺤﯿﺮ ﻣﺎﻧﺪﻩﺍﻧﺪ .
🕯 ﺧﺎﺗﻢ ﺍﻧﺒﯿﺎﺀ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﯽﻓﺮﻣﻮﺩند :
«ﻭﻟﺪﯼ؛ ﺍﻟﻌﺠﻞ ﺍﻟﻌﺠﻞ ﺍﻧّﺎ ﻣﺸﺘﺎﻗﻮﻥ»؛ «پسرم، ﻋﺠﻠﻪ ﮐﻦ ، ﻋﺠﻠﻪ ﮐﻦ ، ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺸﺘﺎﻕ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯿﻢ»
🕯 ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﯾﮑﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﺯﺧﻤﻬﺎ ﻭ ﺟﺮﺍﺣﺎﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ، ﭘﯿﺸﺎﻧﯿﺶ ﺷﮑﺴﺘﻪ ، ﺳﺮﺵ ﻣﺠﺮﻭﺡ ، ﺳﯿﻨﻪﺍﺵ ﺳﻮﺯﺍﻥ
🕯 ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻧﻔﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ ﺧﻮﻥ ﺍﺯ ﺣﻠﻘﻪﻫﺎﯼ ﺯﺭﻩ ﻣﯽﺟﻮﺷﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻼً ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﻧﻤﯽﻧﻤﻮﺩ .
✍ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺮﺳﻢ . ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﺁﻗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪﺍﻟﺴﻼﻡ ﺳﺮ ﻏﺮﺑﺖ ﺍﺯ بیکسی ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩﺍﯼ ﻓﺮﻣﻮﺩند :
👈 «ﺍﯼ ﺯﻋﻔﺮ ﺑﯿﺎ»
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﻤﻪ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺩﻧﺪ . ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ :
«ﻣﻦ ﺑﺎ ﺳﯽ ﻭ ﺷﺶ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ.»
🔆 ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩند :
«ﺍﯼ ﺯﻋﻔﺮ؛ زﺣﻤﺖ ﮐﺸﯿﺪﯼ ، ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺧﺪﻣﺖ ﺗﻮ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﻻﺯﻡ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﺪ»
ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ : ﻗﺮﺑﺎﻧﺖ ﺷﻮﻡ ﭼﺮﺍ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽﻓﺮﻣﺎﯾﯽ ؟»
🔆 ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩند:
ﺷﻤﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﻭﺕ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ».
ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ :
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﻫﻤﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﮔﺮ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﻮﯾﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺭﺿﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ».
🔆 ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩند :
زعفر ﺍﺻﻼً ﻣﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻟﻘﺎﯼ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ . ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ نصرﺕ ﻭ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﻦ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ اﺷﮏ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ، ﻣﺮﻫﻢ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ .
📚منبع: ﺑﺤﺎﺭﺍﻻﻧﻮﺍﺭ ﺝ ۴۴ ﺹ ۳۳۰ 📚
یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة
http://eitaa.com/joinchat/4193320983G47cbf51feb
#مقام_زعفر_جنبی_در_کربلا_شارع_السدره
#حافظات
#شارع_السدره
#باب_الطاق
#محرم_۱۴۴۱
#کربلا
🌹🍃از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد:
*یاد گرفتم*
که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم
*یاد گرفتم*
که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت.
*یاد گرفتم*
که دنیا ی ماهر لحظه ممکن است تمام شود اما ماغافل هستیم.
*یاد گرفتم*
که سخن شیرین ،گشاده رویی وبخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست.
*یاد گرفتم*
که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت وآرامش بهره مند باشد.
*یاد گرفتم*
که:بساط عمرو زندگیمان رادردنیا طوری پهن کنیم که درموقع جمع کردن دست و پایمان را گم نکنیم.
http://eitaa.com/joinchat/4193320983G47cbf51feb