eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش بر در دل روز و شب منتظر یار باش دلبر تو دایماً بر در دل حاضر است رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش... ‌🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه بارم یهویی یه اتفاق خوب بیفته، مگه چی میشه؟ ☺️ ‌🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399
مرداب خشت هشتاد ویک بعد از صرف ناهار که در سکوت میل شد ،قبل از اینکه برای کمک به سمیه خانم برخیزد ارمیا در حالی که دور دهانش را با دستمال تمیز می کرد بدون مقدمه گفت _مجید کارای دانشگاهتو انجام داده، از این ترم می تونی بری دانشگاه دستمال کثیف شده را روی ظرف غذایش گذاشت و ادامه داد _درضمن.... از این لباسای بچگونه ای که می پوشی خوشم نمی یاد،برات چند دست لباس سفارش میدم از این به بعد اوناروبپوش از اینکه قرار بود به دانشگاه برود خوشحال شده بود و بدون توجه به قسمت دوم صحبت او با ذوق گفت _وای.... خیلی ممنونم ارمیا با لبخندی که باعث فرو رفتگی کوچکی روی گونه ی راستش میشد و جذاب ترش می کرد گفت _از کدومش ؟ از دانشگاه یا خرید لباس؟ بی حواس پرسید _چی ؟ از جایش برخاست و نزدیک صندلی اش ایستاد و کمی خم شد وآرنج دست راستش را روی میز زیر چانه زد وبا تفریح گفت _از دانشگاه ازم ممنونی یا ....اینکه میخام برات لباس بخرم ؟ 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 مرداب خشت هشتاد و دوم با این نزدیکی عطر خنک بلو شنل، با رایحه ی لیمو ترش مشامش را پر کرد . سرخ شدن لپهایش را از شرم احساس می کردونگاهش را دزدید وبا خجالت جواب داد _من لباس دارم...از اینکه برای دانشگاه زحمت کشیدین ممنونم ارمیا دست آزادش را سمت موهای بافته شده ی او برد وبا گرفتن دنباله آن که از شال بیرون زده بود، اینبار با جدیت و اخم ریزی که وسط پیشانی اش افتاده بود گفت _موهاتم دیگه نباف با رها کردن موهای او قامت راست کرد و با همان حالت جدی چند ثانیه نگاهش کرد و گفت _نشنیدم بگی چشم چقدر بد بود که کسی را برای راهنمایی نداشت. چرا نمی توانست چشم در چشم او بدون ترس از خودش دفاع کند و بگوید _فکر کرده تیپ منو عوض کنه سنم بالا میره، تو که اینقد از تیپ من بدت میاد با یه دختر بچه ازدواج نمی کردی!من با این جسه ی ریز لباسای زنونه تنم زار میزنه، بعد میگه لباسای دخترونه نپوش کلمات پشت لبهایش قفل شد وبرای اینکه زودتر آنجا را ترک کند آرام جواب داد _چشم.... ببخشید میخام میزو جم کنم این را گفت و از نزدیکی او دور شد 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399
مرداب خشت هشتاد وسوم پنج روز از آمدن صاحب عمارت گذشته بود.از فردا دانشگاهش شروع میشدو در این مدت به جز مواقع شام وناهار با یکدیگر مواجه نشده بودند. ارمیا بیشتر اوقاتش را دراتاق ممنوعه اش می گذراند وبعضی از اوقات سمیه خانم اورا در آنجا هم پیدا نمی کرد و از غیبت او کلافه می شد گاهی می خواست خجالت را کنار بگذارد واز او بپرسد، هدف از ازدواجش با اوچه بوده؟ آیامثل بابا لنگ دراز جودی عابد، فقط خواسته کفالت یک دختر نوجوان یتیم را بر عهده بگیرد؟ چرا گاهی خصمانه و گاهی دلبرانه با او رفتار می کرد؟ به سمت کمد لباسهایش رفت. مانتو و مغنعه طوسی رنگی را برای فردایش کنار گذاشت. نگاهش به سمت لباسهایی که برایش آنلاین سفارش داده بود افتاد. از لباسهای راحتی گرفته تا لباسهای مجلسی. این همه لباس را اسراف می دانست. مخصوصا که هنوز در حال رشد بود و بعد از مدتی تغییر سایز میداد. باتقه ای که به در اتاق خورد، درکمد را بست . بفرماییدی گفت و منتظر ماند تاسمیه خانم وارد شود. اما با دیدن ارمیا در آستانه ی در اتاقش متعجب شدودست وپایش را گم‌کرد . با آن بافت زرشکی و شلوار ست خرگوشی که تنش بود و موهایی که شل بافته شده بود، تمام قانون های او را زیر پا گذاشته بود. _میتونم بیام تو مرداب خشت هشتاد وچهارم گیج و سرگردان وسط اتاق ایستاده بود. نمیدانست باید چه واکنشی نشان دهد. اما او بدون اینکه منتظر تعارفش بماند داخل شد و در اتاق رابست. ترسید و نامحسوس به لرز افتاد ،اما توانست زود بر خود مسلط شود _بفرمایید بشینید چهره اش خسته به نظر میرسید.لباس خواب عسلی که تنش بود و موهایی که نا مرتب روی پیشانی اش افتاده بود اورا از حالت جدی در آورده بود. ارمیا به صندلی که اشاره کرده بود نگاهی انداخت و بی تفاوت نزدیک تخت شد و روی آن نشست و با دیدن او که همچنان سردرگم ایستاده بود به کنارش اشاره کرد _بیا بشین دلشوره به جانش افتاده بود و با قدم های سست با فاصله کنارش نشست _بیا جلوتر صدای خسته اش اورا وا دار کردکه ترس را کنار بگذارد و به حرفش گوش کند. سرش را مثل همیشه پایین انداخت و انگشتانش رادر هم قلاب کرد ارمیا انگشت اشاره اش را روی پیشانی اش گذاشت و با فشار مختصری سرش را بالا آورد 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399
مرداب خشت هشتاد وپنجم _هیچ وقت نگاتو ازم قایم نکن ،حتی اگه ازمن ترسیدی ...حتی اگه فکر کردی با فرار کردن و نگاه نکردن می تونی منو آروم کنی،حتی اگه خودم گفتم به من زل نزن،به حرفم گوش نکن چون ممکنه آسیب ببینی درک حرفهایش برایش سخت بود و همچنان فقط خیره نگاهش می کرد _من امشب پرواز دارم برای یه پروژه ی کاری بر میگردم آلمان،اینبار معلوم نیست کی برگردم،از فردا که رفتی دانشگاه با راننده ی مخصوص میری وبرمیگردی حتی نیم ساعت تاخیر به من گزارش میشه کلافه از سکوت هانیه ادامه داد _چرا حرف نمی زنی ؟ چرا حرف نمی زد ؟ از او چه انتظاری داشت وقتی که او را نمی شناخت و همه جمله هایی که با اوگفته بود سر هم ده جمله هم نشده بود. اما سعی کرد زبان در دهان بچرخاند و چیزی بگوید _چی بگم ؟ وقتی سکوتش را دید به خودش جرات داد تا ادامه دهد و سوالش را بپرسد 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼 مرداب هشتاد وششم _من از حرفای شما گیج میشم من...من از شما هیچ شناختی ندارم،اصلا چی شد که خواستین با من ازدواج کنید؟این طور که فهمیدم، منو اولین بار مهمونی عمه ام دیدین، اونم با چادر،پس چرا از اینکه روی لباسی که برام فرستاده بودین چادر پوشیدم اونقدر عصبانی شدین؟این طور که پیداست جدا از اختلاف سنی که داریم ،اختلاف عقیدتی مهمترین مسئله بین من و شماست. ارمیا با حرف های او ، چند ثانیه چشم هایش را روی هم فشار داد و دستی به صورتش کشید و گفت _یه روزی دلیل ازدواجم رو با خودت می فهمی. از جابرخاست که باعث شد هانیه نیز با او بلند شود. چقدر در برابر او بچه بود. _اگه یه وقت خواستی بامن مستقیم حرف بزنی شمارمو سمیه خانم داره،از اینکه مواظب هادی هستی ازت ممنونم. سپس در یک حرکت غافلگیرانه دست پشت سر هانیه برد و پیشانی اش را بوسیدوبا لبخندی به طرف در اتاق رفت از این رفتار او در بهت بود ونتوانسته بود عکس العملی نشان دهد .اما در لحظه آخر تنها توانست بگوید. _ خدا به همراتون ....مواظب خوتون باشین او هم بدون اینکه برگردد دستش را به نشانه ی خداحافظی بالا برد و رفت واین آخرین تصویری بود که از هانیه به عنوان یک دختر بچه ی نوجوان و کم تجربه در ذهنش جای گرفت. 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399
مرداب خشت هشتاد وهفتم با خوشحالی توصیف نا پذیری از مرتب بودن همه چیز برای مهمان های عزیزش مطمئن شد. آرام و بی صدا به هادی که در حال تماشای کارتن بود نزدیک شد _وااااوو هادی ترسیده جیغی کشید و با دیدن او شروع به خندیدن کرد _مگه نگفتم باید منو از همه بیستر دوست داشته باشی.... هان _دارم چشم غره ای تصنعی برایش رفت و گفت _یعنی کارتونو بیشتر ازمن دوست نداری ناقلا؟ _اول تو رو دوست دارم بعد کارتن _الهی من قربونت برم که اول منو دوست داری در آغوشش کشید واز لپهایش فیضی برد و گذاشت از دیدن کارتن لذت ببرد. در این فکر بود که پدرش برای او در رتبه ی چندم از دوست داشتن هایش قرار دارد. آیااصلا او را به خاطر می آورد ؟هر چند در این مدت سعی کرده بود با بردن نام ارمیا نقش اورا در زندگی اش همچنان پر رنگ نگه دارد. اما کاری که چشم انجام می دهد گوش از انجام آن عاجز است و تا حضور فیزیکی کسی را احساس نکنی نمی توانی با آن ارتباط بر قرار کنی. لیکن این قانون برای هانیه اجرا نشده بود. دراین دو سال و نیم با تلفن ها و احوال پرسی های گاه و بی گاه ارمیا با توجه به رشد فکری و جسمی اش واز همه مهم تر، نسبت موجود میان آنها احساسی مرموزبه طور زیر پوستی و به تدریج در قلب و روحش پرورش یافته بود. 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼 مرداب خشت هشتاد وهشتم با صدا در آمدن زنگ آیفون منتظر سمیه خانم نماند و خوشحال خود را به آن رساند . با دیدن چهره ی عاطفه سریع شاسی در را زد و بدون اینکه منتظر ورود آنها به سالن باشد با سر کردن شالی به استقبال آنهاسمت حیاط دوید. از دورکه آنها را دیدهیجانش بیشتر شد و قدم هایش را تندتر کرد. گریه اش گرفته بود و با رسیدن به آنها بدون معطلی خود را در آغوش عاطفه انداخت. عاطفه هم دست کمی از او نداشت و به گریه افتاده بود. _بسه بابا حالمو به هم زدید.شما دخترا چرا اینجوری هستین؟ با این اعتراض مصطفی تازه متوجه او شد .عقب ایستاد و ناباور نگاهش کرد. _وای ....مصطفی چقد عوض شدی ؟ ،ریشاشو نگاه مصطفی هم با نگاهش اورا برانداز کرد و گفت _تو هم خیلی عوض شدی .فکر کنم اینجا خیلی بهت ساخته، از بس لاغر مردنی بودی آدم می ترسید بِهت دست بزنه ،ولی حالا میتونم حسابی بچلونمت بیا اینجا ببینم. با باز شدن آغوش مصطفی با اشتیاق سمت او پروازکرد و برای رفع دلتنگی در آغوش برادرانه اش جای گرفت و دوباره به گریه افتاد. مصطفی در حالی که اورا در آغوش میفشرد با خنده گفت _جون من هانیه گریه نکن...اون دفه نمی دونی چه جوری لباس آب دماغیتو در آوردم بااین حرفش سر از آغوش او برداشت. قامت بلندش باعث میشد سرش را بالا بگیرد. با دیدن قیافه او وتکان های ریزی که سینه اش از خنده می خوردمشت کم جانی به سینه اش کوبید وکنار رفت. _ واقعا که مصطفی.... بعد دو سال ونیم اومدی دیدن من، میگی آب دماغتو جمع کن؟ 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399
ر مرداب خشت هشتاد ونهم _اونو ولش کن ، لنگش دراز شده و یه من پشم صورتش در اورده، ولی هنوز مغزش همون مصطفای پنج سالس، منو دریاب که اینقد خانم شدم . عاطفه با این حرف دوباره سمت هانیه رفت و با بوسه ای کشداردوباره در آغوشش کشید _بیا برو اونور بابا...خود شیرین چندش مصطفی در حالی که از پشت یقه ی عاطفه را میکشید این را گفت و خودش از پهلو هانیه را محکم بغل زد _اگه بخای به این وایسی، تا صب اینجا نگهت می داره ....بیا بریم تو پختم از گرما به داخل رفتند و بعد از صرف ناهار با هادی کوچک آشنا شده بودند و حسابی از خجالت با مزه بودنش در آمده بودند. عاطفه که از بدو ورود از شکوه و بزرگی عمارت دهانش باز مانده بود گفت _خاک تو سرت ....از اولم خوشانس بودی. ببین چه کاخی گیرت اومده؟ یادت میاد چقد می گفتم یارو کله گندس هی فیس فیس می یومدی؟ حالا کجاهست این بابا بزرگ؟ قبل از اینکه جوابش را دهد مصطفی با تمسخر گفت _یعنی برا مامان متاسفم که حاصل همه ی شازه بازیاش تو شدی. عاطفه در حالی که لیوان خنک موهیتو را سمت دهانش میبرد جواب داد _خواهشا تو متاسف نباش ،که خاندان بزرگ قائمی تا حالا تحفه ای مثل تو پس نداده. مصطفی حرصی دهانش را برای جواب باز کرد که هانیه فوری گفت _بچه ها واقعا خوشحالم که دوباره شمارو می بینم. دلم برای کل کلاتون تنگ شده بود. ولی حالا که این همه راه زحمت کشیدید اومدید، امروزو با این حرفا خراب نکنید. شما نمی دونید من چه احساسی دارم .اگه بدونید بودن شما اینجا چقدر برام مهمه، یه ثانیشم ازم دریغ نمی کنید مرداب خشت نود دوباره تنهایی و باز تنهایی . بارفتن عاطفه و مصطفی دوباره دلش گرفته بود. افسوس میخورد که کاش نزدیکش بودند و هر از گاهی سراغی از او می گرفتند. چقدر با وجود آنها حالش خوب بود. با آمدن تابستان دیگر دانشگاه هم نبود که لااقل سرش آنجا گرم باشد. هرچند رسیدگی به هادی بیشترین وقتش را گرفته بود و در این خانه بزرگ دلش به وجود سرشار از زندگی او خوش بود. تنهایی هر دویشان در این دو سال ونیم باعث شده بود، به شدت به یکدیگر وابسته شوند و حتی دیگر شبها جدا از هم نمی توانستند بخوابند. کاش می دانست که بلای این وابستگی روزی دامانش را خواهد گرفت. عمارت مثل هرشب سوت وکور بود .کنار هادی دراز کشیده بود و حالا که او خوابیده بود به صورت معصومش نگاه میکرد. اگر برادرش سینا زنده بود اکنون یکسال از هادی کوچتر بودو می توانست به راحتی مثل هادی اسم اورا صدا زند. چرا داغشان برایش کهنه نمی شد ؟ قطره اشکی روی موهای شقیقه اش پایین ریخت. آشفتگی ذهنش از آینده ای نا معلوم ، همسری مرموز آزارش می داد. به همین منظور چله ی عاشورا گرفته بود وهرشب بعد از خواباندن هادی آن را قرائت میکرد. 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399
        👇تقویم نجومی سه شنبه👇                  ✴️ سه شنبه 👈25 اردیبهشت / ثور 1403 👈5 ذی القعده 1445👈14 می 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛از دیدار با صاحبان مناصب جدا پرهیز شود. 🚖سفر : مسافرت خوب است و همراه صدقه انجام شود. 👶مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🔭  احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج اسد است و برای امور زیر خوب است : ✳️امور مقدماتی ازدواج مثل تدارکات عروسی. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️رفتن به خانه نو. ✳️جهیزیه بردن. ✳️آغاز به درمان و معالجات. ✳️شروع کسب و کار. ✳️و خرید حیوان و چهار پایان نیک است. 🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب نیست. 👨‍👩‍👧‍👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : مباشرت کراهت دارد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود. 💉💉حجامت خون دادن فصد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث زردی رنگ می شود. ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 6 سوره مبارکه "انعام"  است. الم یروا کم اهلکنا من قبلهم... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود.ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبهه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان برای خرید کتاب تقویم همسران به آیدی @tl_09123532816 مراجعه فرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح آمده است🌞 ﺑﺎﺧﻮﺩ ﻋﻬﺪ ﮐﻦ ﮐﻪ از امروز ﺗﻤﺎﻡ ﺛﺎﻧﯿﻪ‌ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺒﺴﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽ ﮔﺸﺎﺩﻩ ﺭﻭﯾﯽ می تواند ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ یک روز  خوب عالی باشد خنده هایتان بخیر باد صبحتون پر انرژی 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
اگر کسی این 99 اسم شریف را ذکر کند به اذن الله همه نوع در کارهایش حاصل شود ♥•٠· هوالله الذی لا اله الا هو -الرحمن- الرحیم- الملک -القدوس-السلام-المومن- المهیمن- العزیز، الجبار، المتکبر، الخالق - الباری - المصور - الغفار القهار - الوهاب - الرزاق - الفتاح - العلیم - القابض - الباسط - الخافض الرافع - المعز - المزل - السمیع - البصیر - الحکم - العدل - اللطیف - الخبیر - العلیم - العظیم - الغفور - اشکور - العلی - المتعز - الحفیظ المقیت - الحسیب- الجلیل - الکبیر - الرقیب- المجیب - الواسع - الحکیم الودود - المجید - الباعث - الشهید - الحق - الوکیل - القوی - المتین الولی - الحمید - المحصی - المبدی - المعید - المحیی - الممیت - الحی - القیوم - الواجد - الماجد - الواحد - الصمد - القادر - المقتدر المقدم - الموخر- الاول - الاخر - الظاهر - الباطین - الوالی - المتعالی البّر - التواب - المنتقم - العفو - الروف - مالک الملک - ذوالجلال و الاکرام المقسط - الجامع - الغنی - المغنی - المانع - الضار - النافع - النور - الهادی البدیع - الباقی - الوارث - الرشید - الصبور 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با ۲۰ ثانیه گناهانت را پاک‌ کن 🤍😍 جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج صلوات 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوش هایم را می گیرم! چشم هایم را می بندم! زبانم را گاز می گیرم! ولی حریف افکارم نمی شوم! چقدر دردناک است فهمیدن...!!! خوش بحال عروسک آویزان به آینه ماشین، تمام پستی بلندی زندگیش را فقط میرقصد...!!! کاش زندگی از آخر به اول بود.. پیر بدنیا می آمدیم.. آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم.. سپس کودکی معصوم می شدیم ودر، نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم...!!! 🎙"حسین پناهی 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
❤️ نجات گمشده و عنایت به زائرین خادم و کلیددار حرم که مکبر مرحوم آقای روحانی که از علمای قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسکری ع بود می گوید: شبی از شبهای سرد زمستان در خواب حضرت معصومه علیها السلام را دیدم که فرمود: بلند شو و بر سر مناره ها چراغ روشن کن. من از خواب بیدار شدم ولی توجهی نکردم. مرتبه دوم همان خواب تکرار شد و من بی توجهی کردم در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمی گویم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن کن! من هم از خواب بلند شده بدون آنکه علت آن را بدانم در نیمه شب بالای مناره رفته و چراغ را روشن کردم و بر گشته خوابیدم. صبح بلند شدم و درهای حرم را باز کردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بیرون آمدم با دوستانم کنار دیوار و زیر آفتاب زمستانی نشسته، صحبت می کردیم که متوجه صحبت چند نفر زائر شدم که به یکدیگر می گویند: معجزه و کرامت این خانم را دیدید! اگر دیشب در این هوای سرد و با این برف زیاد، چراغ مناره حرم این خانم روشن نمی شد ما هرگز راه را نمی یافتیم و در بیابان هلاک می شدیم. خادم می گوید: من نزد خود متوجه کرامت و معجزه حضرت و نهایت محبت و لطف او به زائرینش شدم محمدصادق انصاری، ودیعه آل محمد 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399
❤ ذکری با ثواب غیر قابل شمارش ❤ امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى که بگوید این ذکر را ” الحمدلله کما هو اهله ” ( حمد برای خداوند آنطور که خودش سزاوار آن است) ❤(فرشتگان ) نویسندگان  آسمانى نمى توانند ثواب آن را بنویسند. عرض کردم : چرا؟ فرمود: چون (ثواب آن را نمى دانند و) عرضه مى دارند: خدایا! از غیب آگاهى نداریم  و خدا مى فرماید: هر چه بنده ام مى گوید، بنویسید و ثواب آن باشد به عهده من . 📚 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص ۵۸ 🔴 تذکر : این ذکر یکی از بهترین ذکرها برای شکر نعمت های الهی می باشد.... https://eitaa.com/matalbamozande1399
خدایا تو را شکر که امروز را به ما فرصت زندگی دادی تا شکرگزار نعمت‌هایت باشیم و از زندگی‌امان لذت ببریم.🤲 تو را شکر که هر روز نعمت‌های بیکرانت را وارد زندگی‌امان می‌کنید.🤲 تو را شکر که هر لحظه مارا به مسیر درست هدایت می‌کنید. تو را شکر که ایمان و باورمان را روز به روز قوی‌تر می‌کنید. تو را شکر که هر روز از بی‌نهایت راه و از جایی که فکرش را هم نمی‌کنیم به مارزق و روزی می‌دهید. تو را شکر که هر روز بهترین‌ها را وارد زندگی‌امان می‌کنید. 🌸ختم ذکر شکر لله 🤲🤲🤲 🌸تعدا نامحدود... ❤️ التماس دعا🤲 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸ختم ویژه حق الناس🌸 💫14ذکر صلوات 💫14مرتبه ذکر استغفرالله ربی واتوب الیه 💫3مرتبه سوره توحید 🪷هدیه خانم فاطمه زهرا وبانو رقیه س💫 چهارده معصوم ع 💫 سلامتی وفرج مولا آقا امام زمان (عج) ⚡️به نیت حق الناس هایی که گردنمون هست🪷 💫هدیه به همه بزرگوارانی که ندانسته و ناخواسته کاری و یا حرفی ویا عملی انجام دادیم و باعث ناراحتی شون شدیم ان شاءالله در این دنیا واخرتمون از ما بگذرند و ما رو ببخشند به نیت حق الناس هایی که گردنمون هست🪷 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸بسم_الله_الرحمن_الرحیم خــدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیـــرد قـرار خوشم‌چون که باشی مرادر کنار سلاااام الهی به امیدتو 🍃🧡💛🍃 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌅تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها سفارش شده : ☆❣34 بار الله اکبر،🌼🍃 33 بار الحمدلله،🌼🍃33 بار سبحان الله🌼🍃 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼دعای سلامتی امام زمان (عج) 🌼تعجیل در فرج مولایمان 3 صلوات 🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌺 🍃🧡💛🍃 https://eitaa.com/matalbamozande1399
✅ دعای روز سه‌شنبه {♡ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ♡} 🌹اَلْحَمْدُ للهِِ وَ الْحَمْدُ حَقُّهُ 🌹كَما يَسْتَحِقُّهُ حَمْداً كَثيراً 🌹وَ اَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ نَفْسي 🌹اِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ 🌹ما رَحِمَ رَبّي 🌹وَ اَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ الشَّيْطانِ الَّذي 🌹يَزيدُني ذَنْباً اِلي ذَنْبي 🌹وَ اَحْتَرِزُ بِهِ مِنْ كُلِّ جَبّار فاجِر 🌹وَ سُلْطان جآئِر، وَعَدُوّ قاهِر 🌹اَللَّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ جُنْدِكَ 🌹فَاِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغالِبُون 🌹وَ اجْعَلْني مِنْ حِزْبِكَ فَاِنَّ 🌹حِزْبَكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 🌹وَاجْعَلْني مِنْ اَوْلِيآئِكَ فَاِنَّ اَوْلِيآئَكَ 🌹لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ 🌹اَللَّـهُمَّ اَصْلِحْ لي ديني فَاِنَّهُ 🌹عِصْمَةُ اَمْري 🌹وَ اَصْلِحْ لي اخِرَتي فَاِنَّها دارُ مَقَرّي 🌹وَ اِلَيْها مِنْ مُجاوَرَةِ اللِّئامِ مَفَرّي 🌹وَ اجْعَلِ الْحَيوةَ زِيادَةً لي في 🌹كُلِّ خَيْر،وَ الْوَفاةَ راحَةً لي مِنْ كُلِّ شَرٍّ 🌹اَللَّـهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّينَ 🌹وَ تَمامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلينَ 🌹وَ عَلي آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ 🌹وَاَصْحابِهِ الْمُنْتَجَبينَ 🌹وَ هَبْ لي فِي الثُّلَثآءِ ثَلاثاً 🌹لا تَدَعْ لي ذَنْباً اِلاّ غَفَرْتَهُ 🌹وَ لا غَمّاً اِلاّ اَذْهَبْتَهُ 🌹وَ لا عَدُوّاً اِلاّ دَفَعْتَهُ 🌹بِبِسْمِ اللهِ خَيْرِ الاَْسْمآء 🌹بِسْمِ اللهِ رَبِّ الاَْرْضِ وَ السَّمآءِ 🌹اَسْتَدْفِعُ كُلَّ مَكْرُوه اَوَّلُهُ سَخَطُه 🌹وَاَسْتَجْلِبُ كُلَّ مَحْبُوب اَوَّلُهُ رِضاهُ 🌹فَاخْتِمْ لي مِنْكَ بِالْغُفْرانِ يا وَلِيَّ 🌹الاِْحْسانِ . 🌹بِرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرّاحِمین 🤲 ✦✧✾═✾🌹✾═✾✧✦ 🕊اللهم عجل لولیک الفرج بحق مادرت زهرا 🤲😭 🍃🧡💛🍃 https://eitaa.com/matalbamozande1399
دعای‌روزسه‌شنبه۩سماواتی.mp3
1.84M
📆 دعای روز سه شنبه 🎙 با صدای حاج مهدی سماواتی 🍃🧡💛🍃 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🔶 عهد ثابت سہ شنبہ ها🔶🌸 اذکـــار/ سوره / ادعیه و ختومات روز ⤵️ 🌸1⃣👈 یا ارحم الراحمین 100بار 🔸2⃣👈 یا قابض 903 بار 🌸3⃣👈 سوره مبارکه زخرف؛ امام باقر علیه السلام ؛ کسی که بر تلاوت سوره زخرف مداومت نماید خداوند در قبر او را از حشرات زمین و فشار قبر ایمن می نماید. 🔸4⃣👈 دعای روز سه شنبه 🌸5⃣👈 زیارت آل یس 🔸6⃣👈 دعای مجیر 🌸7⃣👈 دعای توسل 🔸8⃣👈 نماز روز؛ هر کس شش رکعت نماز بجا آورد و بخواند در هر رکعت بعد از حمد آیه آمن الرسول را تا آخر و سوره زلزلت را یک مرتبه، حق تعالی گناهان او را بیامرزد و از گناهان بیرون آید مانند روزی که از مادر متولد شده است. 🍃🧡💛🍃 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃امروز سه شنبه و ما مهمان ائمه بقیع حضرات معصومین🍃 💜 امام سجاد (علیه السلام ) 💜 امام محمد باقر(علیه السلام) 💜امام جعفر صادق (علیه السلام ) هستیم. 🍂بسم الله الرحمن الرحیم🍂 💜السَّلامُ عَلَيْكُمْ ياخُزَّانَ عِلْمِ ، 💚السَّلامُ عَلَيْكُمْ ياتَراجِمَةَ وَحْيِ اللهِ ❤السَّلامُ عَليْكُمْ ياأَئِمَّةَ الهُدى، 💚السَّلامُ عَلَيْكُم ياأَعْلامَ التُّقى، 💜السَّلامُ عَلَيْكُمْ ياأَوْلادَ رَسُولِ اللهِ، أَنا عارِفٌ بِحَقِّكُمْ،مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ مُعادٍ لاَعْدائِكُمْ مُوالٍ لاَوْلِيائِكُمْ، بِأَبِي أَنْتُم وَاُمِّي،صَلَواتُ الله عَلَيْكُمْ. اللّهُمَّ إِنِّي أَتَوالى آخِرَهُمْ كَما تَوالَيْت ُاوَّلَهُمْ وَأَبْرءُ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَهُمْ وَأَكْفُرُبِالجِبْت ِ وَالطَّاغُوتِ وَاللاّتِ وَالعُزَّى، صَلَواتُ الله عَلَيْكُمْ يامَوالِيَّ وَرَحْمَةُ الله وَبَرَكاتُهُ. 💜السَّلامُ عَلَيْكَ ياسَيِّدَ العابِدِينَ، وَسُلالَةَ الوَصِيِّينَ، 💜السَّلامُ عَلَيْكَ ياباقِرَ عِلْمِ النَبِيِّينَ، 💜السَّلامُ عَلَيْكَ ياصادِقا مُصَدَّقا فِي القَوْلِ وَالفِعْلِ، يامَوالِي.َّ هذا يَوْمُكُمْ وَهُوَ يَوْمُ الثُّلاثاءِ، وَأَنا فِيهِ ضَيْفٌ لَكُمْ وَمُسْتَجِيرٌ بِكُمْ فَأَضِيفُونِي وَأَجِيرُونِي بِمَنْزِلَةِ الله عِنْدَكُمْ، وَآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِين ☆🌺〰️🍃〰️🌺〰️🍃☆ 🕊🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲 🍃🧡💛🍃 https://eitaa.com/matalbamozande1399