eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
26.1هزار ویدیو
128 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎥کسی که دو شغل دارد می تواند دو سال خمسی داشته باشد؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎥آیا می توان سوری مسیحی شویم و بعد دوباره مسلمان شویم؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
1⃣ هم پول دادن و هم پول گرفتن برای رای حرام است زیرا رای دادن وظیفه است و اگر غیراصلح هم باشد حرام اندرحرام است. 2⃣ اگر شخص پولی را از کاندیدای دریافت کند و به او رای ندهد شخص گیرنده مالک آن پول نمی شود. و اگر خرید و فروش آراء موجب از بین رفتن حق و یا احیای منکری در جامعه شود بعید نیست که حرام هم باشد. 3⃣ شرکت نکردن در جایز نیست و اگر به شخص خاصی اعتماد نکردید می توانید رأی سفید بدهید ضمنا اگر رأی سفید دادن موجب تضعیف نظام اسلامی باشد، حرام است. 4⃣ درصورتی که به شخصی رأی داده شود و بعداً ایشان آن طور که باید به احکام اسلامی عمل نکند و موجب نارضایتی گردد، اگر رای دهنده بر طبق موازین شرعی عمل کرده است، مسؤول نخواهد بود. 5⃣ برای خانم ها شرکت در انتخابات منوط به اذن شوهر نیست. 6⃣ هزینه کردن خمس در مسایل سیاسی امثال تبلیغات انتخاباتی جایز نیست و این پول باید در اختیار مجتهد قرار گیرد تا صرفا صرف مسایل دینی، فرهنگی، حوزه های علمیه و مساجد شود. و ساختن مسجد با صرف پول خمس نیز تنها در مناطق محروم که بانی ساخت مسجد وجود ندارد، جایز است. 7⃣ مبنای فقهی اینکه مراجع فرمودند رای دادن وظیفه شرعی است این است که حفظ جان، مال، ناموس، دین و... واجب است، این از مسلمات است و باید اینها را حفظ کنیم و مقدمه واجب نیز واجب است. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔰 حکم پولی که موقع رقصیدن عروس و داماد، مهمانان به عنوان شاد باش به آنها می دهند، چیست؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚در شهری که موش🐭 آهن میخورد ، کلاغ هم کودک می برد !! بازرگانی به قصد سفر و تجارت راهی شهر دیگری بود و تصمیم گرفت برای اینکه در این سفر ضرری متوجه او نشود، مقداری از سرمایه خود را در شهر باقی بگذارد. بنابراین با آن مقدار سرمایه مقداری آهن خرید و آنها را نزد دوست خود به امانت گذاشت. چون فکر میکرد آهن وزنش زیاد و قیمتش کم است و کسی به فکر دزدیدن آن نمیافتد. پس از آنکه بازرگان از سفر بازگشت، قیمت آهن زیاد شده بود و بازرگان فکر کرد بهتر است به سراغ دوستش برود و آهنها را از او پس بگیرد. اما دوست قدیمی او که به فکر خیانت افتاده بود، آهنها را در جای دیگری پنهان کرده بود و زمانی که بازرگان نزد او رفت و آهنها را طلب کرد، با ناراحتی گفت: «دوست عزیز، من واقعاً متاسفم. اما من آهنهای تو را در گوشهای از انبارنگاه میداشتم، تا اینکه روزی برای کار دیگری به انبار رفته بودم، متوجه شدم موشی در انبار بوده که تمام آهنها را خورده است.» مرد بازرگان فهمید که دوستش قصد دارد او را فریب دهد، اما اندیشید حرف حسابی زدن فایده ندارد و باید با حیلهای او را شرمنده سازد. بنابراین گفت: «بله، من هم شنیدهام که موش آهن دوست دارد. تقصیر من است که فکر موش را نکرده بودم.» دوست بازرگان با خود فکر کرد که حالا که این مرد احمقحرف مرا باور کرده است، بهتر است او را برای ناهار دعوتکنم تا دوستی خود را به او ثابت کرده، تردید را از او دور کنم. بازرگان نیز دعوت دوست خائن خود را پذیرفت. اما زمانی که از خانه او خارج میشد،فرزند کوچک دوستش را که نزدیک خانه در حال بازی بود، بغل کرد و به خانه برد. او به همسرش سفارش کرد تا فردا از کودک به خوبی مراقبت کند و فردای آن روز برای صرف ناهار به خانه دوستش رفت. دوست خائن که از گم شدن کودک بسیار نگران و ناراحت بود گفت: «دوست عزیز، من شرمنده شما هستم، اما امروز مرا معذور بدارید، چون فرزند کوچکم از دیروز گم شده و بسیار نگران و پریشان هستم.» بازرگان که منتظر این سخنان بود، گفت: «اما من دیروز، زمانی که به خانه میرفتم، فرزند شما را دیدم که کلاغی او را به منقار گرفته بود و با خود میبرد.» دوست خائن او که پریشانتر شده بود فریاد زد:«آخر چطور امکان دارد کلاغی که وزنش نیم من نیست کودکی را که وزنش ده من است بلند کند و بپرد؟ مرا مسخره کردهای؟» اما بازرگانبلافاصله پاسخ داد: «تعجبی ندارد. در شهری که موش میتواند آهن بخورد، کلاغ هم میتواند کودکی را ببرد.» دوست او که پی به داستان برده بود با پریشانی گفت: «حق با تو است. فرزندم را بیاور و آهنت را بستان، من به تو دروغ گفتم.» بازرگان که دیگر ناراحت نبود در پاسخ گفت: «بله، اما این را بدان که دروغ تو از دروغ من بدتر بود. زیرا من برای پس گرفتن حق خود، مجبور به دروغگویی شدم، اما تو قصد خیانت به من را داشتی.» 📗برگرفته از کلیه و دمنه https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📕داستان ضرب المثل 🐴 ﺩﻳﮕﻪ خرت نمی‌شم😁 مادرزنی ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﻳﺎﺩ می‌ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺍی ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺧﺮﺝﺗﺮﺍشی ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻄﻴﻊ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻜﻨﺪ. ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺭﻭﺯی ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﻔﺖ: ‏ «ﺧﺐ ! ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺧﺮﺵ ﻛﺮﺩی ﺳﻮﺍﺭﺵ شدی ﻳﺎ ﻧﻪ؟‏» ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ‏ «ﭼﻄﻮﺭ ﺧﺮﺵ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺳﻮﺍﺭﺵ ﺑﺸﻢ؟‏» ﮔﻔﺖ: ‏ «ﺍﻣﺸﺐ ﻛﻪ میﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺑﺮﺍی ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﭘﺸﺖﺑﻮﻡ ﺑﺮﻳﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺗﺮﺍ به ﭘﺸﺘﺶ ﺳﻮﺍﺭ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺑﻮﻡ ﺑﺒﺮﻩ.» ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺍﻳﻦ ﺯﻥ ﭘﺸﺖ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺮﻑ آن‌ها ﺭﺍ ﮔﻮﺵ میﺩﺍﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﻭی ﺯﻥ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺯﻧﺶ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩ. ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﺐ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻮقعیﻛﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺑﺎﻻی ﺑﺎﻡ ﺑﺮﻭﻧﺪ، زن ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ گفت: ‏ «ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺳﻮﺍﺭ کنی ﻭ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺑﻮﻡ ﺑﺒﺮی» ﺷﻮﻫﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ‏ «ﻣﻦ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻣﻄﻴﻊ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺎﺭی ﻛﻪ گفتی ﻛﺮﺩﻡ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ میﻛﻨﻢ.» ﺷﻮﻫﺮ، ﺯﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺸﺘﺶ ﺳﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﻠﻪﻫﺎ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﻠﻪ ﺁﺧﺮی ﺭﺳﻴﺪ ﻳﻚ ﺩﻓﻌﻪ ﻛﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﺭﺍﺳﺖ ﻛﺮﺩ، ﺯﻥ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﻻی ﭘﻠﻪﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﭘﺮﺕ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺎﺵ ﺷﻜﺴﺖ. ﺷﻮﻫﺮ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻭ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺯﻧﺶ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺁﻧﻜﻪ ﮔﻔﺖ ﺳﻮﺍﺭ ﺧﺮ ﺷﻮ ﻳﺎﺩﺕ ﻧﺪﺍﺩ ﻛﻪ ﺗﻨﮓ ﺧﺮ ﺭﺍ ﻣﺤﻜﻢ ﺑﺒﻨﺪﺩ! ﺗﻮ ﻻﻳﻖ ﻣﻦ نیستی، ﺑﺮﻭ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﺧﺮﺕ نمی شوم. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d