eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
26.6هزار ویدیو
129 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ جوانی با دوچرخه اش به پیرزنی برخورد کرد، به جای عذرخواهی و کمک کردن به پیرزن شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن، سپس راهش را ادامه داد و رفت، پیرزن صدایش زد و گفت: چیزی از تو افتاده است، جوان به سرعت برگشت و شروع به جستجو نمود، پیرزن به او گفت: مروت و مردانگی ات به زمین افتاد، هرگز آن را نخواهی یافت! "زندگی اگر خالی از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هیچ ارزشی ندارد" زندگی حکایت قدیمی کوهستان است! صدا می کنی و می شنوی، پس به نیکی صدا کن تا به نیکی به تو پاسخ دهد ... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*این داستان واقعی بسیار زیبا و منقلب کننده است حتماً بخوانید و اگه هوای امام حسین رو کردید، التماس دعا* 💖💖💖💖 یکی از افرادی که کارش مدیریت کاروان های اعزامی از مشهد به کربلا بودو300 مرتبه به کربلا مشرف شده بود ، تعریف می‌کرد: سال1396 شمسی در فرودگاه مشهد، در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند. تعدادی از زائران به من گفتند: تفـاوت پـروازها را با هم ببینـیـد، آنها با چه ظاهر و سر و وضعی هستند، گویی بعضی ها هیچ اعتقادی به اسلام و مسلمانی ندارند، حتی در آرایش کردن گوی سبقت را از غربی‌ها.. ربوده اند... همینطور که درحال گفتگو بودیم، آقا و خانومی به همراه دختر جوانی به سمت ما آمدند. وضع ظاهرشان به همان پروازهای دبی و ترکیه می‌خورد. وقتی به ما رسیدند گفتند: کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟ من که توقع این سوال را نداشتم گفتم: بله، چطور مگه؟ آنها با خوشحالی گفتند: اگر خدا قبول کند ما هم زائر کربلا هستیم. من که بعد از حدود 300بار مدیر کاروان عتبات عالیات بودن، تا به حال اینگونه زائر نداشتم، کمی جا خوردم، ولی بعلت اینکه زائر حضرت بودند، به آنها خوش آمد گفتم. بالأخره همه زائرین سوار هواپیما شدند من هم براساس وظیفه دینی و حتی شغلی قبل از پرواز شروع کردم اصطلاحا به امر به معروف و نهی از منکر، (یعنی به درب می‌گفتم که دیوار بشنود) می‌گفتم این مکان‌های مقدسی که خداوند به ما توفیق زیارتشان را داده حُرمت بالایی دارند و زائرین باید حرمت این اماکن را نگه دارند، اما دختر این خانواده که گویا منظور اصلی من او بود با حالت ناراحتی و بی‌اعتنایی به من فهماند که اهمیتی برای حرف های من قائل نیست. به نجف اشرف رسیدیم من هم در زمان‌های گوناگون می‌گفتم که این مکان ها مقدس است و هر فرد حداقل باید ظاهرش را حفظ کند و آن دختر هم، بی اعتنایی می‌کرد. تـااینکه روز آخر که در نجف اشرف بودیم و فردا قرار بود عازم کربلاء معلی شویم؛ پدر آن دختر پیش من آمد و گفت: حاصل زندگی من و همسرم همین یک دختر است که پزشک اطفال است،شاید بخاطر عدم توجه ما، او فقط در درس و شغلش موفق شده و از اعتقادات دینی و اخروی تقریباً چیزی نمی‌داند! ما تصمیم گرفتیم او را به کربلا نزد سیدالشهدا علیه السلام بیاوریم بلکه حضرت جبران کاستی ها و کمبودهایی که ما طی این سالیان از نظر اعتقادی و دینی برای فرزند دلبندمان گذاشتیم را بنمایند، چون آرزوی هر پدر و مادری عاقبت بخیری فرزندش می‌باشد. دختر ما بخاطر نوع دوستان و جَـوی که بزرگ شده تقریبا هیچ چیزی از مبانی دینی و اعتقادات نمی‌داند و وقتی شما از لزوم رعایت حجاب صحبت می‌کنید، او به اتاق می آید دائم می‌گوید: منظور حاج آقا فقط من هستم! چون فقط در این کاروان منم که سر و وضعم اینگونه است. ما از شما می‌خواهیم که رعایت حال ما و دخترمان را بفرمائید و دیگر چیزی نگوئید. گفتم: این وظیفه من است که این مسائل را برای زائرین گوشزد کنم تا حریم اهل بیت علیهم السلام شکسته نشـود. گفتگوی ما تمام شد، و ما روز بعد عازم کربلاء شدیم. صبح روز اول که در کربلا بودیم به لابی هتل آمده و دیدم خانمی با مقنعه بلند و چادر و حجابی کامل منتظر من نشسته است و تا من را دید سلام کرد. وقتی دید من با تعجب او را نگاه می‌کنم گفت: ظاهراً من را نشناختید؛ من همان دختر بی‌حجاب چند روز پیش هستم. از شما تقاضا دارم اجازه دهید عبایتان را بشویم. من که شوکه شده بودم گفتم: اولا من معنای حرکات و رفتار قبل با حالت امروزتان را نمیفهمم؛ ثانیاً شما هم زائر هستید هم پزشک؛ در شأن شما نیست که عبای من را بشوئید، من این کار را نمی کنم. درحالیکه گریه می‌کرد از من خواهش کرد که اجازه دهم!! توجه که کردم دیدم واکس تهیه کرده و تمام کفش های کاروان را واکس زده بود. به او گفتم تا نگویی چه شده من نمی‌گذارم.. باحال گریه گفت: دیشب وقتی وارد کربلا شدیم من در عالم رؤیا خدمت سـیدالشهـدا آقا ابـاعبـدالله الحسین علیه السلام شرفیاب شدم. حضرت من را به اسم مستعاری که دوست داشتم صدا زدند و فرمودند: دخترم ؛ من خواستم که تـو به کربـلا و به زیارت من بیایی و تا وقتی که من کسی را دعـــوت نکنــم هیچکس نمی‌تواند به این مکان بیاید. حرف‌هایی که مدیر کاروان می‌زد همانی بود که ما دوست داشتیم و به زبانش جاری می‌شد، برو عبایش را بگیر و آن را بشوی تا از او دلجویی کرده باشی. و بعد فرمودند: دخترم تو دکتر اطفال هستی، طفل مریضی دارم می‌خواهم درمانش کنی. او در حالیکه گریه می‌کرد می گفت: حضرت طبیب همه عالم هستند... ولی به من فرمودند دنبال من بیا... بـه همراه حضرت از دو اتاق رد شدیم و وارد اتاق دیگری شدیم، روی سکویی طفلی شـش ماهه دیدم که مثل قرص ماه می‌درخشید و تیری سه شعبه به گلویش اصابت کرده بود. حضرت فرمودند: پسرم را درمان کن. (خا نم دکتر در حالیکه بشدت گریه می‌کرد، سؤ
ال کرد: حاج آقا مگر امام حسین علیه السلام فرزند ۶ماهه داشتند؟ چرا تیر ۳شعبه به گلویش زده بودند؟) من که بغض گلویم را گرفته بود گفتم: بله، ولی این سؤال‌ها را نپرس... ایـن‌ها روضه‌های سوزناکی است که جگر انسان را کباب می‌کند. اما او که تازه وقایع کربلا را شنیده بود دوباره پرسید: چرا تیر 3شعبه به گلوی این طفل زدند؟😭 گفتم:چون امام حسین علیه السلام طفل شیرخواره اش را بر روی دست گرفته بودند و به دشمنان منافق و کافر فرمودند: حالا که به زعم خودتان با من دشمن هستید و می جنگید خودتان این بچه را بگیرید و سیراب کنید. خانم دکتر در حالیکه بسیار منقلب شده بود و هق هق گریه می‌کرد گفت: آخر کجای عالم در جواب درخواست آب دادن به طفل 6ماهه، آن هم فرزند پیامبرشان، با تیر سه شعبه به گلوی آن بچه پاسخ می‌دهند؟! حاج آقا من در عالم رؤیا دیدم که حتی آن تیر سمی و زهر آلود نیز بود!!! و بلند بلند گریه می کرد... به برکت سید الشهدا علیه السلام آن خانم دکتر جوان چنان متحول شده بود که موقع بازگشت کاروان به ایران می‌گفت: من با شما نمی آیم و می خواهم اینجا باشم... من قلبم و روحم در کربلاست... بالأخره با اصرار فراوان و قول به اینکه دوباره برای پابوس و عرض ارادت به کربلا می آید حاضر شد برگردد. بعد از چند هفته که به مشهد مقدس مراجعت کردیم، روزی وارد مطبش شدم، دیدم که عکس‌ها و نوشته‌هایی بر روی دیوار از امام حسین علیه السلام زده شده بود. آنجا دیگر دکتری مؤمنه و صالحه و دلباخته سید الشهداء علیه السلام بود، دکتری که حالا بسیار باوقار و امام حسینی شده بود و حتی مریض ها هم در مطبش صف کشیده بودند. با خوش‌رویی ار من پذیرایی کرد و گفت: باور نمی‌کنید از زمانی که از کربلا به مشهد آمدم، امام حسین علیه السلام به نگاهم و قلمـم اثری عجیب داده اند چرا که من با همان نگاه اول درد و مرض اطفال را تشخیص می‌دهم و حتی آنها را برای آندوسکوپی هم نمی‌فرستم و با اولین نسخه مریض‌ها خوب می‌شوند، فقط به برکت آقای مظلوم و کریم مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام 📕کتاب خروش خدا صفحه 83📕 علیرضا ثبتی گجوان 💟خدایا به خون گلوی حضرت علی اصغر علیه السلام، خون آن مظلومی که به فرموده امام صادق علیه السلام "اگر یک قطره از آن بر روی زمین ریخته می شد، خداوند قهار بساط زمین و آسمان را جمع می کرد" قَسَمت می‌دهیم آخرین خلیفه و جانشینت را بدون وقوع علائم حتمی در عالم، ظاهر بفرما آمین یا رب العالمین... 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 این داستان زیبا را برای افراد و گروه های مختلف ارسال کنید.امید است در این ایام مورد لطف وعنایت آقا ابا عبدالله الحسین (ع )قرار گیرند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️یک جامعه، با «اخلاق»، «قانون» و «ایمان» بر سرِ پا می‌ماند؛ هریک از این‌ها اگر سست شوند، خلل در کارِ اجتماع پدید می‌آید، بخصوص اخلاق که بیشتر از آن دو بعنوانِ ملاطِ اجتماع شناخته می‌شود. ایمان اگر با مصالحِ شخصی تضاد پیدا کند، آن را به نوعِ دلخواه تفسیر می‌کنند و از کنارش می‌گذرند و قانون اگر ترس از مجازات به همراهش نباشد، می‌تواند نادیده گرفته شود، امّا اخلاق که از عمقی‌ترین نهادِ انسانیّت سرچشمه می‌گیرد، تضعیفش پایه‌ها را فرو می‌ریزد. 🌷انسانیت 🌷انسان باید چنان باشد که نه از ترس از مجازات، نه از چشمداشتِ پاداشِ مادّی، و نه حتّی از امیدِ اجرِ اخروی، سرچشمه گرفته باشد. از این‌رو اخلاق، ناب‌ترین تجلّیِ 🌷انسانیت 🌷انسان است https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند.نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد ، در امان است ! -اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او شدند. - چنگیزخان به آن ها نوشت: باهمشهریان مخالف بجنگید، هر چه غنیمت به‌دست آوردید، از شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما می‌دهیم! - ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعله‌ور شد... و در نهایت، گروه مزدور پیروز شد - اما شکست بزرگ آن بود که دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند! -چنگیز گفته‌ی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا می‌داشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمی‌کردند! عاقبت خودفروشان هم چنین هست. 📚: الكامل في التاريخ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
آیا سگهای مارتین سلیگمن را میشناسید؟ دانشمند روانشناسی آقای مارتین ای . پی . سلیگمن برای درماندگی آزمایشی انجام داد که منجر به برنده شدن نوبل روانشناسی شد . ایشان ۲۰ سگ شیانلو را از ابتدای نوزادی درون یک قفس تربیت کرد به طوری که سگها در صورت نیاز پدال قفس را می فشردند و بیرون می رفتند و پس از دستشویی کردن باز می گشتند. ایشان پس از تربیت، این سگ ها را به دو قفس و هر کدام ۱۰ قلاده تقسیم نمود و درب قفس  ( آزمایش)B را جوش داد و ۳۰ روز و روزی ۳ بار به قفس B شوک الکتریکی می داد. سگها در روزهای اول در زمان شوک به خاطر قفل بودن درب، خودشان را به میله های قفس می زدند و خونی و زخمی نتیجه ای نمی گرفتند . اما پس از چند روز سگها فهمیدن که با تلاش موفق نمی شوند به جز اینکه زخمی شده و رنج زیاد میکشند. آنها یاد گرفتن که زمان شوک در جای خود بایستند و فقط کوز کوز کنند زیرا دست کم، از زخمی شدن در امان بودند. سلیگمن در انتهای آزمایش، درب قفس را شکست و آنها را به سگهای قبلی قفس A ( گواه)  ملحق نمود. همان قفس سالم که با فشار اهرم درب باز می شد. سپس شوک الکتریکی داد. فکر می کنید چه اتفاقی افتاد؟ تمام ۱۰ سگ گواه اهرم را فشار داده و بیرون آمدند اما سگهای (آزمایش) در سرجایشان ایستاده و کوز کوز کردند.  او بزرگترین نظریه قرن را ارائه کرد ( درماندگی آموخته شده) یعنی یاد می گیرند که بدبخت زندگی کنند. مردم همه آگاهند ولی به درماندگی آموخته شده، گرفتارند. و یاد گرفته اند که بدون هیچ عکس العملی فقط در سختی زندگی کنند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🌸سلام🌺🌺 حضرت عیسی (علیه السلام) با مادرش مریم (سلام الله علیها) در کوهی به عبادت خدا مشغول بودند، و روزها را روزه می گرفتند. غذایشان از گیاهان کوه بود که عیسی (علیه السلام) تهیه می نمود. یک روز نزدیک غروب شد، عیسی (علیه السلام) مادرش را تنها گذاشت و برای به دست آوردن سبزیجات کوهی، رفت، هنگام افطار فرا رسید، مریم (سلام الله علیها) برخاست تا نماز بخواند، ناگاه عزرائیل نزد مریم (سلام الله علیها) آمد و بر او سلام کرد، مریم پرسید: تو کیستی که در اول شب بر من سلام کردی و با دیدن تو، بیمناک شدم؟. عزرائیل گفت: من فرشته مرگ هستم. مریم پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟ عزرائیل گفت: برای قبض روح تو آمده ام. مریم گفت: چند دقیقه به من مهلت بده تا پسرم نزد من بیاید عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست، و آنگاه روح مریم (سلام الله علیها) را قبض نمود. عیسی (علیه السلام) وقتی نزد مادر آمد، نگاه کرد که مادرش بر زمین افتاده است، تصور کرد که مادرش خوابیده است، مدتی توقف کرد، دید مادرش بیدار نشد و وقت افطار گذشته است، صدا زد ای مادر برخیز! افطار کن. ندائی از بالای سرش شنید که مادرت از دنیا رفته و خداوند در مورد وفات مادرت به تو پاداش می دهد. عیسی (علیه السلام) با دلی سوخته، به تجهیز جنازه مادر پرداخت و او را به خاک سپرد و، غمگین بر سر تربتش نشست و گریه می کرد و به یاد مادر گفتاری جانسوز می گفت، در این هنگام ندائی شنید، سرش را بلند کرد، مادرش را در بهشت (برزخی) که در کاخی از یاقوت سرخ بود دید گفت: ای مادرم! از دوری تو سخت اندوهگین هستم. مریم (سلام الله علیها) فرمود: پسرم، خدا را مونس خود کن تا اندوهت برطرف گردد. عیسی (علیه السلام) گفت: مادر جان با زبان گرسنه و روزه از دنیا رفتی. مریم (سلام الله علیها) فرمود: خداوند گواراترین غذا که نظیر نداشت به من خورانید. عیسی (علیه السلام) گفت: ای مادر! آیا هیچ آرزو داری؟ مریم (سلام الله علیها) گفت: آرزو دارم یک بار دیگر به دنیا باز گردم، تا یک روز و یک شب را به نماز برآورم، ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ به سراغت نیامده است، هر چه می توانی توشه راه آخرت را (با انجام اعمال نیک) از دنیا برگیر 🌸🌸التماس دعا🌺🌺 ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
صبح ها که به مسجد می‌رفتم مردی جلوتر از من در مسجد حضور داشت روز بعد زودتر رفتم باز هم مرد حضور داشت .روز بعد زودتر و باز هم.روز بعد 15 دقيقه قبل از اذان رفتم ديدم باز هم آن شخص در مسجد حضور دارد! کنجکاو شدم بعد از نماز رفتم پيشش و ازش پرسيدم آقا شما خواب و خوراک و کار و زندگی نداری همش در مسجدی! وقتی خودش را معرفی کرد فهميدم بزرگترين تاجر مؤفق شهر بود گفت: من فقط پانزده دقيقه قبل از اذان میام مسجد. پرسيدم چرا!؟ گفت: بسیار می‌ترسم نماز اول وقتم ترک بشود. پرسيدم حالا چرا اينقدر اصرار داريد؟ جواب داد من قول دادم همهٔ نمازهایم را اول وقت بخوانم پرسیدم: به چه کسی!!؟؟؟ کجا!!؟؟ چرا!!؟؟ آن شخص داستان را تعريف کرد. می‌گفت: نه شغلی داشتم و نه درآمدی دوست داشتم هم حج بروم و هم ازدواج کنم .اما نمی‌شد. نزدیک شیخ رفتم و ازشون درخواست نصيحتی کردم فرمودند: 1⃣ اگر می‌خواهی شغل خوب و با برکتی داشته باشی برو نمازت رو اول وقت بخون. 2⃣ اگر می‌خوای ازدواج مؤفقی کنی و همسر خوبی داشته باشی برو نمازت رو اول وقت بخون. 3⃣ و اگر طالب حج هستی باز هم برو نمازت رو اول وقت بخون. پرسيدم همه این قفل‌ها با یک توصیه می‌شود!؟ پاسخ دادند: نمـاز اول وقـت شـاه کليـد است .فقط حدالامکان به جماعت و در مسجد بخوان. از آن پس .... به عهدم وفا کردم الله هم به عهدش وفا کرد. 1 هم شغـل با برڪت 2 هم همسـری مهـربان 3 هم حـج رفتـه ام 《من كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ》 کسی که زراعت آخرت را بخواهد به کشت او برکت و افزایش می‌دهیم و بر محصولش می‌افزائیم و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد کمی از آن به او می‌دهیم امّا در آخرت هیچ بهره‌ای ندارد. 📖 سوره شوری https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
چند نکته درمانی: 1- عسل درمان فوری سردی بدن است. ( عسل گیاهی شیره انگور یعنی اگر عسل نبود جایگزین است. ) ۲- یک پر ( مقدار کمی)نمک میتواند بدن راگرم کند. (نمک درمان هزار درد است. حضرت علی(ع) ) 3- جوشانده زعفران و بهارنارنج فرح بخش و نشاط آور است. 4- چای سرد و سودا زا است و عروق را میبندد. در زمستان از جوشانده نعنا و در تابستان از جوشانده بهارنارنج استفاده کنید. 5- خوردن ترشی با ماهی باعث ایجاد برص و لکه های پوستی (ویتیلیگو) میشود. 6- دود اسپند سریع جذب مغز میشود و آنرا گرم میکند. 7- نوشیدن شیر فقط با عسل و خرما توصیه میگردد در غیر اینصورت باعث سردی تن میشود. 8- عطسه عروق را منبسط میکند و عروق ریز مغز را باز میکند. 9- بی حسی های دندانپزشکی باعث سردی تن میگردد و موهای صورت را سفید میکند. برای رفع این مشکل اگر همان لحظه نمک روی آن قرار دهید سردی را از بین میبرد. 10- بهترین رقیب حجامت پیاده روی است. 🔴 یادداشت هایی از کلاس حکیم خیراندیش https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
( میزان قوام زندگی ات را محک بزن) می ارزد که این حکمت ها را ده ها بار مرور کنیم 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈 چند بلای نفس گیر است که بسیاری از خانواده ها را زمین گیر نموده و (خواهی نخواهی مطابق تجربه مجربان و بزرگان دنیا ، بدون ویرانی هم از زندگی خارج نمی شوند) و ویران می کنند ....و....چه ویران کردنی ◀ بد گویی پشت سر علمای دین ، حتی اگر بسیاری به حسب شایعه تابع آن باشند و چه مصیبت ها که این کار به ظاهر ساده برای افراد و جامعه درست ننموده است 🍂🍃🍁🐔🍁🍃🍂🍂 ◀ دوری از قرآن ، مسجد ، نماز و عبادات ( که متاسفانه هم این افراد غالبا به شدت تنبل ، الکی خوش و قانون گریز هستند)....و البته دیر یا زود باید در دادگاه الهی محاکمه شوند 🍂🍃🍁🌺🌻🌹🌺🌵 ◀ حرام خواری و حق الناس ، که قفل کننده مسیر استجابت دعاهاست ◀ دوری از کتاب و مطالعه ، حتی به بهانه نداشتن وقت ◀ وارد نمودن ماهواره به خانه حتی برای آگاهی از مسائل روز ◀ مصرف سیگار و مواد مخدر حتی برای تفنن ( که متاسفانه سیگار ، دروازه همه اعتیادها و بلاهای خانمان سوز برای همه این مواد جهنمی است) ◀ وارد نمودن سگ به فضای خصوصی زندگی حتی به نیت فرار از تنهایی ( که بدبختانه همه عاملان آن ، نجاست این حیوان را به هزار دلیل من درآوردی، منکر می شوند و کار خود را با حماقت توجیه می نمایند) ◀ مصرف (نعوذ بالله) مشروب و مواد مسکر ، حتی برای امتحان ◀ ناسازگاری با خانواده و اقوام ، حتی اگر حق با شما باشد که شیرازه زندگی را از بنیاد می پاشد ◀ ورود موسیقی حرام و غفلت آور ( که انسان را از سرنوشت خود و خودسازی محروم ساخته و تمرکز را زایل می کند) ◀ بی حجابی و بی عفتی و تعامل با نامحرم ، حتی اگر فکر کنی مفسده ای به دنبال ندارد ◀ پشت پا زدن به سنت حسنه ازدواج و طفره رفتن از تبعیت این دستور موکد دینی ( در حالیکه این سنت اگر برای خدا باشد، قوام دهنده حیات و عامل آرامش زندگی هاست) ◀ دوری از یاد خدا و بی تفاوتی نسبت به وضع مردم و همنوعان ( که این افراد بدون توجه به وحشت و تنهایی عالم قبر ، چنان در دنیا پیچیده اند انگار که در دنیا فقط برای الکی خوش بودن خلق شده اند) امتحانش آسان است مثل آب خوردن ......تحقیق کنید و ببینید کدام یک از عاملان این کارها ، زندگی سالم و بی دغدغه ای دارند و شب را با خیالی آرام و با لبخند سر بر بالشت می نهند و .... ◀ دروغگویی ، دروغگویی ، دروغگویی که کلید همه بدبختی های دنیا و آخرت است ( آخرین فاکتور این قوام هم میزان استفاده مفید افراد از دنیای مجازی و حذف تاثیرات منفی آن از زندگی است دنیای مجازی مانند یک سد است می توان از آن برای تولید انرژی و آبادانی استفاده نمود یا آنرا رها نموده تا همه چیز را ویران و با خاک یکسان کند) https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅چند روز پیش به عنوان مسافر سفری با تاکسی اینترنتی داشتم. اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. ✅راننده حدودا ۴۰ ساله بود و آرامش عجیبی داشت که باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نمی‌گفت و فقط گوش می‌کرد. وقتی صحبتم تموم شد، گفت: یه قضیه‌ای رو برات تعریف می‌کنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی، ۱۲ تومن شده بود. گفتم: بفرمایید. ✅برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم.یه مسافری بود هم سن و سال خودم، حدودا ۴۰ ساله. خیلی عصبانی بود. ✅وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده، گفت: چرا اینقدر همکاراتون ... هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم: چی شده؟ ✅مسافر گفت: هشت بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر می‌رسند و بعد لغو کردند.من بهش گفتم: حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت: حکمت کیلو چنده، این چیزا چیه کردن تو مختون؟ ✅با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا می‌کرد و حرص می‌خورد. بازاری بود و کلی ضرر کرده بود. حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد. من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. ✅سن خطرناکی است و معمولا همه تو این سن فوت می‌کنن چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول می‌کشه.من سرپرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ... هستم و مسافر نمی‌دونست.خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی! ✅دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اون موقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستار بخش هستم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. ✅گفتم: دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون هشت همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اون موقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ‌کسی نبود به من قرض بده. ✅رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! حکمت خدا دو طرفه بود. ✅هم اون مسافر زنده موند و هم من سکه رو ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی بدشانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. ✅اینا رو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیم رو فراموش کردم. من هم به حکمت خدا فکر کردم.    https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷در نهم شهریور ماه 🌷بهترینها و خیرترینهارا 🌷از خدای عزیز ومهربان 🌷برای شما بزرگواران خواستارم 🌷سه شنبه تون 🌷پراز نعمـت 🌷پر از سلامتی و آرامش 🌷پراز خبرهای خوب 🌷پراز اتفاقات قشنگ 🌷پراز موفقیت و 🌷پراز خیر و برکت باشه 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🍓صبح تون 🍰لبریز از برکت 🍓سلامتی 🍰شادکامی 🍓رضایت 🍰بخشندگی 🍓محبت و عشق 🍰ایام به کام درپناه خدا باشید😇 🌷صبح تون_بخیر 🍓 🌼🍃https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d