💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_38 و گاه در خانه محقرم ميزبانش باشم اين را وقتى باور كردم كه نگاه حسرت دخترکا
#این_مرد_امشب_میمیرد_39
دندان هايش از حرص روى هم فشره شده بود و حس ميكردم فكش در حال شكستن است ، اگر آنقدر در چشم نبود مسلما تكه بزرگه ام گوشم بود و معين عجيب حفظ آبرو ميكرد ، تمام مدت تمرين سعى كردم نگاهش نكنم و از نگاه سنگينش فرار كنم ...
آخرين بار كه ديده بودمش در رينگ با آخرين قدرت به كيسه بكس كه فكر ميكنم در تصوراتش من بودم با قدرت فجيع مشت ميكوبيد ،تمرين كه تمام شد در حال نفس گيرى حس كردم كسى از پشت نزديكم ميشود و
باز طبق غريزه و اصول آموزشى ام بى اختيار گارد گرفتم ضربه كه قرار بود به گردنم بخورد
را مهار كردم و با پايم به شكمش كوبيدم تازه به خودم آمدم كه يكى از همان پسرهاى
جوان ساعات اول حضورم در باشگاه است دستش را به شكمش گرفته بود....
_ نه آفرين خوشم اومد بلوف نيستى معلومه كمربند مشكيت قلابى نيست.
_ پسر تو ديوانه اى از پشت يهو حمله ميكنى؟!
_ به شرط بندى بود كه با رفيقام بسته بودم متاسفانه باختم سرعت عكس العملت خيلى بالاست !!
_ الان حالت خوبه؟
_ اين ضربه ها پژمان و از پا نميندازه خانم..
پسره روانى اوسگول
_ منشى نامدارى؟
،،به تو چه آخه؟! بى حوصله جواب دادم:
_ اينجا مربى ام ,و بعد خيلى سريع سمت دوچرخه ثابت رفتم و مشغول شدم براى لحظه اى كه به خودم آمدم معين هم سوار دوچرخه كنارى ام شده بود..
_ همين امروز اين مسخره بازيو تموم ميكنى استعفا ميدى.
_ متاسفم اينجا نميتونم بگم چشم رئيس من عاشق ورزشم اينجا رو دوست دارم
پول خوبى ام ازش در ميارم شما هم فكر نكنم احتياح داشته باشى سوار دوچرخه بشى
_ بد ميبينى با من لج كنى البته خودت مياى معذرت ميخواى و پشيمون ميشى ....
و بعد رفت ، از پشت شيشه ديدم كه چند دقيقه بعد مايو پوشيده بود و در استخر
سرپوشيده شيرجه زد ، فكر كنم حرارت بدنش آنقدر زياد بود كه احتياج داشت در آب سرد
بپرد !!!
من هم قبل اينكه از استخر بيرون بيايد وسايلم را جمع كردم و فرار را به قرار ترجيح
دادم ...
وقتى به خانه رسيدم آن قدر استرس داشتم كه متوجه جمع كردن همه اسباب خانه نشدم ،
عمه در حال جمع كردن بود و من علتش را نميدانستم !!!
_ چه خبره ؟؟!!
_ صاحب خونه جوابمون كرد
_ چى؟؟! مگه وقتشه؟
عمه بى تفاوت به جمع كردنش ادامه داد
_ بهتر كه جواب كرد تو غصه نخوريا خودم یه جا خوب پيدا ميكنم
_ جا پيدا نكرده دارى جمع ميكنى
_ آره ديگه تو كه سر كار ميرى من دست تنهام كم كم شروع كردم
_ مسخره ميكنى؟ جز من همه چيو كردى تو كارتون كه
_ ا يلدا زبون به دهن بگير ديگه فقط آيه يْاسى...
حوصله بحث با عمه را نداشتم كم بدبختى داشتم حالا مصيبت پيدا كردن خانه هم
اضافه شده بود
آن شب انگار دستى دخترانه هايم كه سالها غرق خواب عميقى بود را بيدار كرده بود
قلبم سرد نبود و من اين نشانه ها را اصلا دوست نداشتم من آن روز كه صداى ناله
هوس انگيز مادرم را با يك مرد شنيده بودم عهد كرده بودم تمام حسم را بسوزانم و يا
منجمد كنم و انگار اين روزها گرمايى ميرفت تا اين كوه يخ را ذوب كند ...
صبح كه به شركت رسيدم همه كارهايم را سريع انجام دادم و يادداشتى براى معين
گذاشتم كه اولين روز كلاس ترم جديدم شروع شده است و طبق اجازه اش تا عصر كلاس
دارم در واقع بهترين راه فرار بود از بعد رفتار ديروزم جرات رويارويى با او را نداشتم از
خيال لرزيدن دلم هم عجيب وحشت داشتم،
دانشگاه مثل هميشه بود بچه هاى گروه كه دورم را گرفته بودند مدام از آن شب و
معجزه آزاد شدنم ميپرسيدند .......
بحث مهمانى كه افى هم قبلا گفته بود داغ بود و به اجبار از من قول آمدن گرفتند و من هم دلم نميخواست فكر كنند ترسو شده ام...
ادامه دارد....
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_39 دندان هايش از حرص روى هم فشره شده بود و حس ميكردم فكش در حال شكستن است ، ا
#این_مرد_امشب_میمیرد_40
به شركت كه برگشتم هرچه قدر منتظر ماندم معين به تلفنم زنگ نزد ساعت عصرانه اش بود و استرس داشتم دلم ميخواست فريدون«آبدارچى شركت» عصرانه را ببرد
ولى طبق دستور از وظايف من بود عصرانه اش را آماده كردم و پشت در اتاقش نفس
عميقى كشيدم و در زدم صدايش نيامد و اين به معنى اذن ورود بود روى ماكت پروژه كاسپين دقيق شده بود باز هم نگاهم نكرد و فقط گفت ...
_ ميل ندارم
تعجب كردم بعيد بود از وعده اى گذشت كند
_ نهار خوردين؟
باز هم جواب نداد
_ من رفتم دانشگاه برنامه كلاسامم ...
نگذاشت حرفم تمام شود...
_ چيزى خواستم خبر ميدم بيرون باش
قهر بووووود؟!
دلم شكست نميدانم چرا؟! ولى به خودم ياد آور شدم اصلا مگر آشتى بود هميشه ، كه حاال قهرش ناراحتت كند؟!
تمام دو روزى كه معين سكوت اختيار كرده بود برايم به سختى گذشت بى حس و حال بعد از اتمام كارم در شركت براى رفتن به باشگاه آماده شدم خيالم راحت بود كه شنيده بودم وسط هفته به باشگاه نمى آيد وقتى رسيدم سريع آماده شدم به سالن رفتم..
معين در حال هالتر زدن بود!!
اينكه زودتر از من اومده!!!
هركار كردم حتى نگاهمم نكرد از اين رفتارش بيشتر از اخم و دعواهايش بدم مى آمد ، پژمان هم كه رهايم نميكرد و مدام دورم ميچرخيد و سوال ميپرسيد آن روز در باشگاه متوجه شدم جز معين يك نفر هم پر طرفدار در باشگاه حضور دارد پيمان برادر پژمان !!!
پسرى سبزه با بينى عمل شده هيكلى كه معلوم بود حاصل سالها ورزش و مصرف كراتين است تمام بدنش خالكوبى شده بود مدل موهايش جالب بود كه دقيقا شبيه مدل موهاى من بود روى ابرو و يك طرف موهايش هم ترك انداخته بود كال اصلا به دل نمينشست نگاهش وحشى و پر كينه بود...
پژمان با زور من را سمت برادرش براى معرفى برد وقتى از من تعريف ميكرد متوجه شدم نگاهش طور خاصى وحشى تر شده است
_ مبارزه رو دوست دارى جوجه؟
تحقيرم ميكرد؟!
خنديدم و گفتم:
_آره ولى بدون عضلات كراتين ساز
رگ هاى صورت و بدنش در حال انفجار بود
_ منشيشم كه ياغيه پژى
پژمان هم دنبال فرصت بود
_ آره ميگن مقام قهرمانى داره
معين در حالى كه با حوله سرش را خشك ميكرد از سالن استخر خارج شد و به سمت رختكن ميرفت كه نگاهش به ما افتاد چند لحظه ايست كرد
_ يلداااا
واى اين دومين بار بود كه باصداى دوست داشتنى اش اسمم را به زبان مى آورد كم مانده بود بعد از دو روز قهر از خوشحالى ذوق مرگ شوم جمله پيمان كه مرا به مبارزه ميطلبيد برايم بى اهميت بود سريع سمت معين رفتم
_ بله رئيس
مشغول تن كردن پليورش بود
_ جمع كن ميريم خونه
_ چشم
و من اين روزها مطيع بودن را دوست دارم...
در تمام طول راه حتى كلمه اى حرف نزد رانندگى اش را خيلى دوست داشتم به استايلش مى آمد او نگاهم نميكرد ولى من كل مسير زير چشمى در نظرش داشتم
بالاخره رسيديم . صاحب خانه جلوى درب حياط خانه ايستاده بود با ديدنش عصبى
شدم و سمتش رفتم اما متوجه شدم معين را به خوبى ميشناسد ، عمه دروغ گفته بود
صاحب خانه جوابمان نكرده بود !!!!
به خانه رفتم و با عمه بحثم شد چند دقيقه بعد معين كه تا آن زمان مشغول صحبت با صاحب خانه بود وارد شد اخمهايش را در هم كشيد
_ چه مرگته صداتو بيار پايين....
ساكت شدم و با چشم براى عمه خط و نشان كشيدم معين دستور داد كه فردا براى نقل مكان آماده باشيم در آخر هم زير گوشم زمزمه كرد
_ با اون دوتا حيوون كه امروز گپ ميزدى اگه يه بار ديگه حتى كلمه اى حرف بزنى
زبونتو از حلقومت در ميارم
ادامه دارد....
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d5
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
هرچی سلطان دیدین بذارین کنار این سلطان تعادل رو ببینید !😳
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d5
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
سلام حضرت آفتاب ، مهدی جان
سلامی از ذره به خورشید ...
سلامی از عطش به باران ...
سلامی از تاریکی به نور ...
سلامی از انتهای بی کسی به فرمانروای عالم ...
سلامی از نهایت دلواپسی به بیکران آرامش ...
سلامی از قلب سرد زمستان به شکوفه باران بهار ...
سلامی از من به حجت خدا ، به غریب ترین یاور ، به تنهاترین پدر ...
سلام مولای من ، مهدی جان ...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷ماطالبانِ فیض زفیّاض سَرمدیم
🍃🌼قرآن کتاب ماست که برآن مقّیدیم
🌷درآفتاب حَشر نسوزیم زآنکه ما
🍃🌼درسایۀ عنایتِ آل مُحـمّدیم
🍃🌷اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃🌷مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃🌷وَعَجِّلفَرَجَهُــم
🌼🍃
🌷سلام به صبح زیبای زمستانی
🌼سلام به دلهای پاک شما
🌷امروزتان پرازبهترینها
🌼بهترین پیشرفت ها
🌷بهترین روزی ها
🌼وبهترین لبخندها😊
🌷الهی بهترین هارادرزندگیتون
🌼داشته باشید
🌼🍃
🍃🌻بار دگر به شادی
دروازه های شب را
رو به سپیده باز کن🌻🍃
سلام 🌻
صبحتون پر شور و نشاط
امروزتون پر از خبرهای خوب و
یهویی های شاد🌻🍃
🌼🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️به یاد داشته باش
این حقیقت جاودانه است
هیچ گامی بیش از مهربان بودن
تو را به خدا نزدیک نمیکند
هنگامی که زندگی از محبت سرشار شود❤️
تو با خدا روبهرو میشوی
و عشق الهی❤️
تو را سرشار از سعادت میکند
و میآموزی که مهر ورزیدن
یعنی بدون چشمداشت و توقع بخشیدن
یعنی نثار خویشتن
حالا ببین موهبتی بالاتر از محبت میشناسی!❤️🌺🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
صبح زیباتون بخیــــــر 🌷❤️🌷
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#نازیخی🍃🌺🌺🍃
#خاک 💐
این گیاه بسیار کم توقع است ,تقریبا در همه خاکها رشد میکند
لازم است خاک زهکشی خوبی داشته باشد
#نور💐
به محیطی با نور کامل نیاز دارد ,
و سایه ی کم ,نور کم,میتواند بر گلدهی و باز نشدن غنچه ها موثر باشد
#آبیاری💐
نباید زیاد آبیاری کنید,در صورتی که خاک همیشه مرطوب و خیس باشد ,به مرور زرد رنگ شده و ریشه ها میپوسد
هفته ایی دو بار آب کافی است
#تکثیر💐به صورت بذر و قلمه قابل تکثیر است
#قلمه ده سانتی از گیاه جدا کنید برگهای اضافه را حذف کنید
ودر خاک مخلوط ماسه بادی رودخانه
یا پرلیت با خاکبرگ
ویا خاک کمپوست بکارید
به طور منظم اما نه زیاد,آبباری کنید تا زمانی که ریشه دهد
🌿💕🌿💕🌿💕🌿
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅