eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
23.4هزار عکس
27.6هزار ویدیو
133 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean @جهت تبلیغات با قبول ....
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
گیاهانی که به حساس نیستن✔️ دوستان زیادی میپرسن چه گلهایی به کمبود رطوبت جو حساس نیستن و مناسب نگهداری در شهر های مناطق خشک هستن 🌴یوکا ،چشم آهویی،برگ بیدی ، پتوس ، پاندانوس ، فلامینگو🍀 گلهایی که تو این پست گفتم به کمبود رطوبت حساس نیستن اما و و لیندا هم تا حدودی روجود رطوبت و غبارپاشی رو دوس دارن و انجام بشه براشون بهتره در کل وجود کمی رطوبت و غبارپاشی برای همشون خوبه . https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅ا
*بشارت های ظهور از زبان خوبان* *عاشقان بخوانند* *ظهور نزدیک هست ،ای منتظران* به نام خدا آیت الله قرهی در حرم امام رضا(ع) ازامام رضا(ع) طلب هدایت کرد امام رضا(ع) هم در مکاشفه ای آیت الله قندهاری را بعنوان هدایتگر به آیت الله قرهی نشان دادند. *پس حرفهای آیت الله قندهاری را از قول امام رضا(ع) بگیرید، ایشان فرمودند:* *از سال۱۴۰۰شمسی لحظه شماری کنیدبرای ظهور ان شاء الله* فرمودند: *عمرانقلاب بیش ازپنجاه سال نمی شود که پرچم ایران میرسدبه دست امام زمان عج* پنجاه سالگی انقلاب میشه ۲۲بهمن ۱۴۰۷ فرمودند: *فتنه ای میشودکه پس ازآن فتنهء اکبر است* (یعنی بزرگترین فتنه) *در فتنه اکبر جانتان راسپربلای این سیدعظیم الشأن کنید* (یعنی سیدعلی خامنه ای) *چون این سید،سپه سالارامام زمان است.* (قابل توجه دوست ودشمن) آیت الله قندهاری فرمودند: *امیدامام زمان به سپاه پاسداران است.* امام خمینی فرمودند: *اینکه هنگام ولادت پیغمبر۱۴ کنگره ازطاق کسری درایران فرو ریخت شایدمعنی آن این است که۱۴قرن پس ازولادت پیغمبر،یادرقرن چهاردهم،بساط ظلم جمع خواهدشد ان شاء الله.* علامه شیخ بهلول فرمودند: *به شماقول میدهم ازسال۱۴۰۰شمسی به بعد دنیابه دست امام زمان باشد.* شهیدروح الله قربانی بعدازشهادت فرمودند: *داره اتفاقات خوبی میافته،از سال۱۴۰۰شمسی شرایط طوری میشه که دیگه نمیگیدخدایا پس امام زمان کی میاد؟ نمیگیدامام زمان سال آینده میاد،میگیدهمین ساعت آینده میاد.* شهیداندرزگو فرمودند: *یک نفربنام سیدعلی میاد رئیس جمهورمیشه(یعنی زمانی که سید علی خامنه ای هنوز رئیس جمهورنبودن)چندسال که بگذره امام زمان میاد(حالا سید علی عزیز که رهبر شده،دیگه وقت اومدن امام زمانه)* شهیدعراقی میگفت امام خمینی فرمودند: *بعدازمن شخصی می آیدکه پرچم انقلاب را به دست صاحب اصلی اش می دهد.* مطالعه کننده عزیز:درباره شهداوعرفای داخل متن وکلام واحدشون که ازخدای واحدهست تحقیق یاحداقل یک جستجوی اینترنتی ساده کنید تاشکت ان برطرف بشه، همش ازخداست اگرنه ذره ای اعتبارنداشت. برای اطمینان قلبی بیشتر می تونیدفیلم صحبتهای امام خمینی رو درباره روایت فرو ریختن۱۴کنگره طاق کسری درلحظه ولادت پیغمبر،از زبان خودامام ببینید، فیلم وعده های شهیداندرزگو رو از زبان همسرشهیدببینید، فایل صوتی وعده علامه شیخ بهلول رو از زبان خودشون بشنوید، می تونید مراجعه کنیدبه آیت الله قرهی شاگردآیت الله قندهاری، خانواده شهیدروح الله قربانی،خانواده شهیدعراقی. از اول انقلاب۵۷یک صبرحداکثرپنجاه ساله نیازبود که خیلی ها نداشتن وازمسیرخارج شدن. به کسانی که بازهم باور نمی کنن میگم از۱۴۰۰شمسی که کم کم اوضاع دنیاتغییرکردویقین کردیدکه کلام این بزرگان حق هست. متن رومحکم بگیریدوپشت سیدعلی باشیدتاظهور ان شاء الله *منتظران ظهور ومهدی طلبان به وعده های سید علی امیدوار وبگوش باشید* *آنگاه که نوح نبی خبر از وقوع طوفانی بزرگ را به مردم می داد* آنگاه که: *ابراهیم نوید شکست بت پرستان و نابودی نمرود بزرگ را می داد* آنگاه که: حضرت موسی: *نوید آزادی قوم یهود پس از ۶۰۰ سال اسارت از دست  فرعونیان را می داد* آنگاه که: *رسول مکرم اسلام (ص): نوید فتح کسری و روم را میداد* آنگاه که: امام موسی کاظم (ع) فرمودند: *مردی از قم به پا خواهد خواست و طاغوت را سرنگون خواهد ساخت* آنگاه که: امام خمینی (ره) فرمودند: *این انقلاب پیروز خواهد شد و شاه خواهد رفت* آنگاه که: حضرت آقا فرمودند: *آمریکا هیچ غلطی نخواهد کرد، و بعد از آنهمه هیاهوی حمله نظامی به ایران توسط آمریکا در چند دهه گذشته، همه دیدندهیچ غلطی نتوانست بکند.* آگاه که: *به سید حسن نصرالله فرمودند: در مقابل اسراییل پیروز خواهید شد اگر استقامت کنید، به اذن الله* و این امر محقق شد و در ۳ جنگ متوالی اسراییل شکست خورد آنگاه که فرمودند: *سوریه و عراق سقوط نخواهد کرد و داعش شکست میخورد و بشار اسد نیز خواهد ماند* و اکنون پس از چند سال همه دیدیم که شد. آنگاه که فرمودند: *ما پیشرفت در همه ابعاد خواهیم کرد و شد* آنگاه که:خطاب به عربستان در حمله به یمن فرمودند: *شما یقینا در مقابل مجاهدان یمنی شکست خواهید خورد.* و حال پس از حدود ۷ سال تجاوزگری عربستان، همه فضاحت شکست ارتش عربستان و ائتلافش را می بینید و اما در حال حاضر ایشان برای آینده ایران و منطقه نیز پیش‌بینی‌هایی را علنا اظهار  فرموده‌اند: *اسراییل تا ۲۵ سال آینده را نخواهد دید.* *جوانان شكست بزرگ امريكا را به چشم خود خواهند ديد* *عربستان به دست مجاهدان راه خدا خواهد افتاد* *ایران قله های عظیم دنیا را فتح خواهد کرد* وعده ها وعده های عجیبی است، و بسیار بزرگ، وعده ها از جنس پیش بینی تحلیل گران استراتژیک نیست وعده ها از جنس وعده های اولیای الهی است. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سلام حاج اکبرم ولله این کلیپ را دیشب دیدم و از خود بی خود شدم. نزدیک بود قلبم بایستد . تو این چهل و سه سال همش یک مبارز بودم و بسیجی و بهترین نعمتی که خدا بهم داد مربیگری بود اون هم مربی انسان های هجرت کرده به سوی نور . مردان مردی که دشمن بعثی را از پشت دروازه های اهواز راندند تا پشت دروازه های بصره . خب این افتخاری بود که خداوند تبارک و تعالی به بنده عطا کرد تا نیرو های اعزام به جبهه را آموزش بدم و بعد از قطعنامه‌ ، آموزش اداره جات ، کارخانه جات و جزو تیمی از برادران سپاه برای پیاده کردن طرح دفاعی مدارس (تبصره‌ دو) این را با موفقیت در استان اصفهان پیاده کردیم که الحمدالله الان خودش یک جایگاه درسی است . خب تو این چندین سال هیچ وقت آرزوی اینکه نماینده بشم یا شورای شهر بشم نداشتم و نخواهم داشت فقط تنها خواهشم از مسئولین استان و شهرستان اصفهان این است که بعد از دیدن این کلیپ هیچ وقت شهدا را فراموش نکنیم و خدمت به مستضعفین سرلوحه کارتان باشد . انشاالله https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💖💖من که می گویم : گیر دادنِ زن ها اصلاً چیزِ بدی نیست ! زنی که گیر می دهد ، یعنی تو را دوست دارد ، زیاد هم دوست دارد ... زنی که مقصدِ نگاهِ تو برایش مهم است ، می ترسد که از چشمانت افتاده باشد ... زنی که برایش مهم باشد که تو محبت و توجهت را کجا و چه اندازه خرج می‌کنی ، کاملاً معصومانه ، ترسِ از دست دادنِ تو را دارد ... زنی که با بی توجهی‌ ات بغضش می‌ گیرد ، بی‌ پناه است و جز تو کسی را ندارد ... غر زدن و گیر دادن ، شیرِ اطمینانِ دوست داشتنِ زن هاست ... زنی که دوستت ندارد ، گیرهایش را جایِ دیگری می‌دهد ، محال است زنی بی‌ عشق ، سرش را رویِ بالش بگذارد ... این به تو بستگی دارد که زنی که کنارت نفس می کشد ، عاشقت باشد یا نه ... ! نباید به گیر دادنِ زن ها گیر داد ، زن های عاشق ، گیر می دهند ؛ زن های وفادار ، بیشتر ... ! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_نوزدهم رفتم نزدیکش و سلام کردیم. هنوز دلم از نگین بابت اون اتفاق چرکین بود و همیشه ته دلم بهش
بلند شدم لگدی زدم زیر ظرفای یک بار مصرف و گفتم: من دوست ندارم زنم بره این کلاس اون کلاس. با همین شرطم اومدم جلو.. یاسمن نشست رو زمین با گریه گفت: آخرش با این کارات منو دق میدی. یه کلمه بگو هیچ ارزشی واسم قائل نیستی دیگه؟ اصلا برات مهم‌ نیست من چی میگم؟.. گفتم: اینی که ارزش قائل نیست تویی. زدی زیر همه چی همه ی حرفات دروغ بود.. با حرص رفت تو اتاق لباساشو ریخت تو ساک و گفت: بهتره از این خونه برم وقتی همدیگه رو نمی فهمیم!.. چشمامو کوتاه بستم و گفتم: یاسمن نرو رو اعصاب من! بشین سر جات سر شبی آبروی منو نبر.. ساکشو از دستش کشیدم که جیغ زد: ولم‌ کن لعنتی نمی خوام اینجا بمونم. دست از سرم بردار.. اعصابم به هم ریخت نتونستم خودمو کنترل کنم یدونه کشیده گذاشتم در گوشش و داد زدم: بسه تمومش کن! ناباور بهم زل زد و دستشو گذاشت روی صورتش. باورم نمی شد تونسته باشم یاسمن رو بزنم! بغضش ترکید و برگشت تو اتاق. در رو از پشت قفل کرد و با صدای بلند زد زیر گریه. اعصابم روی هزار بود انقد عصبانی بودم که نزدیک بود سکته کنم. رفتم پشت در اتاق و با پشیمونی گفتم: یاسمن داری دستی دستی زندگیمونو خراب می کنی‌. داری خوشبختیمونو از بین می بری با این کارای بچگانه ات. 💚💚💚💚💚💚💚 ودو معذرت می خوام بابت سیلی ای که زدم ولی حرصمو درآوردی. منم آدمم دل دارم زندگی می خوام مگه چیز زیادیه؟ چی می خوای از جون من؟!.. جیغ زد: ازت متنفرم فرزاد متنفرم!.. چشمامو با حرص روی هم فشردم و گفتم: یاسمن حرفی که می زنی رو مزه مزه کن. مراقب باش دلم بشکنه دیگه درست نمیشه. من جز خوبی در حق تو کاری نکردم. اینه جواب من؟!.. با هق هق گفت: انقد تو چشمت بی ارزشم که اگه همین الان بمیرم برات مهم نیست. آخرش یه روز خودمو از شرت خلاص می کنم... مشت محکمی رو در کوبیدم و داد زدم: به جهنم بکش! خستم کردی دیگه!.. سوویچ ماشینم رو برداشتم و از خونه زدم بیرون. از شدت عصبانیت داشتم دیوونه می شدم. این طوری نمی شد تحمل کرد. باید تکلیفمون رو مشخص می‌کردم و می رفتم با پدر و مادرش صحبت می کردم. دیگه کفرم بالا اومده بود صبرم سر اومده بود. رفتم تو کانکس یکی از ساختمونا کنار کانکس نگهبانی استراحت کردم. تمام شب بیدار بودم به این فکر می کردم که کاش دستم می شکست و اصلا همچین گردنبندی روز عروسی بهش نمی دادم. از لحظه ای که اون گردنبند وارد زندگیم شد روز خوش ندیدم. دلم لک زده بود برای روزای نامزدیمون که همه چی عالی بود و یک بار به روی هم درنیومده بودیم. صبح رفتم به ساختمونا سر زدم و تا خود ظهر مشغول کار بودم. چند وقت می شد که یه گوشی ساده با خط ثابت خریده بودم و هر وقت کسی کارم داشت زنگ می زد. کمتر پیش میومد تا گوشیم زنگ بخوره اون روز گوشیم تو جیبم داشت زنگ می خورد و من تو اوج کارام اصلا بهش توجهی نداشتم. یکی از کارگرا گفت: اقا گوشیت داره خودشو می کشه جواب بده شاید یکی کار واجب داره.. نگاهی انداختم شماره ی ناشناس بود. با تعجب جواب دادم .بله؟؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_بیستویک بلند شدم لگدی زدم زیر ظرفای یک بار مصرف و گفتم: من دوست ندارم زنم بره این کلاس اون کل
صدای ناآشنایی از اون طرف خط نفس نفس زنان گفت: آقا فرزاد خونتون آتیش گرفته.. تو رو خدا زود خودتونو برسونید آتش نشانی خبر کردیم هر چی بهتون زنگ می زنم جواب نمی دادید شماره تون رو از سوپری سر کوچه گرفتم. نمی دونید چند دقیقه است اسیریم؟ تو رو خدا بیاید سریع تر... گوشام کر شده بود هیچی نمی شنید. یاسمن... یاسمن کجا بود؟ نفهمیدم چطور سوار ماشین شدم. نفهمیدم چطور خودمو رسوندم خونه، تمام ذهنم پر شده بود از اسم یاسمن. بغض گلومو گرفته بود داشتم دیوونه می شدم. از چند کوچه اون طرف تر می تونستم دود سیاه رنگی که بلند شده بود رو ببینم. دو دستی کوبیدم رو سرم و داد زدم: یا حضرت عباس!.. اون دود سیاه از زندگی من بلند شده بود؟ اون خونه ی من بود که داشت می سوخت ولی همش قربونی این که یاسمن تو خونه نباشه.. از ماشین بیرون پریدم و از همون جلوی ماشین داد زدم: برید کنار زندگیم داره می سوزه… 💚💚💚💚💚💚💚 جمعیت جمع شده دور خونه رو کنار زدم. انگار هر کس با دیدنم مثل شمعی بود که آتیش می گرفت و آب می شد. آتیش خاموش شده بود و دود سیاه از روی خونه بلند می شد. رفتم جلو و از مامور آتش نشانی با عجز پرسیدم: زنم.. زنم تو خونه بود؟ تو رو خدا زنم کو؟.. مأمور سرش رو تکون داد و گفت: زنگ زدیم اورژانس الان می رسه. نیروی انتظامی هم میاد.. با التماس پرسیدم: آقا میگم زنم کو؟ تو رو خدا بگید زنم کجاست؟.. یکی از همسایه ها با گریه گفت: الهی بمیرم من تازه عروس بود!... با بهت به زن نگاه کردم و گفتم: تو رو خدا چی شده زن من کجاست؟.. هیچ کس جواب درست بهم نمی داد. مأمورا در حال تحقیق علت حادثه بودن. می دویدم از این مأمور به اون مأمور و التماس می‌کردم تا روشنم کنن. با دیدن چیز جزغاله ای که میون پتو از خونه بیرون کشیدن حس کردم کمرم شکست. ناباور خاستم برم جلو که مانعم شدن . با تمام توان داد کشیدم:یاسمننننننننن.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_بیستوسه صدای ناآشنایی از اون طرف خط نفس نفس زنان گفت: آقا فرزاد خونتون آتیش گرفته.. تو رو خ
نمی تونستم باور کنم این مثل یه خواب بود. بدترین صحنه ی جلوی روی یه آدم می تونه چی باشه؟ همه کسش همه ی زندگیش نابود بشه. چرا خونم سوخته بود چرا یاسمن سوخته بود؟ با زانوهایی خم شده داد زدم: چه بلایی سر زنم اومده؟.. نعش کش یاسمنو برد پزشکی قانونی. مأمورا اومدن باید تحقیق می کردن تا ببینن چه بلایی سر زندگیم اومده؟ حالم خراب بود خانوادمو خبر کرده بودن. تو کسری از ثانیه همه رسیدن. خانواده ی یاسمن، گریه های مادرش جوری بود که دل سنگو آب می کرد. من اما به طرز وحشتناکی شکسته بودم و مثل کسی بودم که هزار سال پیر شده. انگار صورتم سیلی خورده بود شبیه همون سیلی ای که به یاسمن زدم و هنوز هم عذاب وجدانش تو دلم مثل کنه چسبیده بود. چند روز رفتیم اومدیم بالاخره نتیجه گرفتن یاسمن خودش با دستای خودش داخل حموم اون کارو کرده بود. بعد قسمتی از خونه از همون سمت اتاق خواب سوخته بود ولی آتش نشانی اجازه ی پیشرفت آتیش رو نداده بود و فقط نیمی از خونه سوخته بود. چهره اش اصلا قابل تشخیص نبود واسه شناسایی ازش آزمایش گرفتن تا مطمئن بشن خود یاسمنه و هر احتمال دیگه ای رد بشه. وقتی همه فهمیدن کار یاسمن بوده کمرم شکست. مادرش تو همون پزشکی قانونی یقه ام رو گرفت و تو صورتم جیغ زد: مرتیکه بگو چیکار کردی که دخترم این کارو کرد؟ تو کدوم گوری بودی هان؟.. من فقط گریه می‌کردم. ته دلم انقدر عذاب وجدان داشتم از اون سیلی ولی خب مگه با هر سیلی باید آدم به خودش ضربه بزنه؟ دادگاه ها پر از زنا و مرداییه که بدترین اختلافا رو با هم دارن و میان طلاق می گیرن نه اینکه هر کس به خودش آسیب بزنه و کارو تموم کنه.... 💚💚💚💚💚💚💚 تمام مدت می رفتم سر خاکش و فقط می پرسیدم چرا؟ رحمت به جوونیت نیومد؟ نمی خواستی منو ازم جدا می شدی می رفتی تمام حقوقت رو می دادم. بچه نمی خواستی دو بار دیگه می گفتی قانعم می کردی بیخیال می شدم. چرا این کارو کردی یاسمن؟ تو ذهنم همیشه علامت سوال بود. هر‌چی از مأمورا پرسیدم ممکنه کسی آتیش زده باشه زندگیم رو، می گفتن نه تمام شواهد و مدارک فقط نشون میده که کار همسرتونه و خودش این کارو کرده. هر روز خانواده ی یاسمن سوال پیچم می کردن ازم شکایت کرده بودن و می گفتن من باعث این اتفاقم و حتما کاری کردم. همه چیز رو مفصل براشون توضیح دادم حتی گفتم که خیلی با نگین دمخور بود و مدام پرش می کرد. نگین سر اون قضیه باز هم آبرو ریزی راه انداخت. خوب یادمه جلوی همه برگشت با بی حیایی جیغ زد: گردنبندت گم می شه یقه ی‌ منو‌ می گیری زنت می میره یقه ی منو می گیری این چه وضعشه‌ واقعا؟ به جرم این تهمتا برم ازت شکایت کنم؟... خسته تر از اون بودم که بیفتم دنبال این چیزا.. یاسمن رفته بود و من تو بهت خودم غرق بودم. هر روز می رفتم سر خاکش که با زور بهمون تحویل دادن و چیزی جز یه مشت خاکستر نبود. ساعت ها می نشستم روی خاک و انقد گریه می کردم تا خالی شم. کار و زندگیمو ول کرده بودم اصلا واسم مهم نبود اون خونه پر وسیله و مدارک و چیزای قیمتی بود که توی اتاق سوختن. با ناراحتی طبق عادت مشتی خاک سرد برداشتم و بغضم شکست. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_بیستو_پنج نمی تونستم باور کنم این مثل یه خواب بود. بدترین صحنه ی جلوی روی یه آدم می تونه چی ب
با گلایه مثل هرروز گفتم: یاسمن این چه کاری بود کردی؟ من مگه چه گناهی مرتکب شده بودم که لیاقتم این بود؟ چرا خودتو ازم گرفتی و منو تا ابد تو بهت گذاشتی؟... حالم خراب شده بود افسردگی تو حرکاتم موج می زد. یه مدت به خودم تلقین کرده بودم که من مقصر مرگ یاسمنم و هرروز که بیدار می شدم به خودم لعنت می فرستادم تا شب. باقی جهاز یاسمنو بردن خونشون و من هم برگشتم خونه ی پدرم تا یه مدت مراقبم باشن. خواهرم پیشنهاد داد برم پیش روانشناس چون واقعا اذیت می شدم. برام از یه روانشناس نوبت گرفتن قرار بر این شده بود که هر من هفته برم پیش دکتر. بعد از یه مدت رفتن حالم که بهتر شده بود و از اون حس عذاب وجدان قبلی دیگه خبری نبود، اتفاقاً کم‌کم نسبت به یاسمن حس تنفر پیدا کرده بودم وقتی از این حسم برای دکتر صحبت می‌کردم می‌گفت نباید اینطوری باشه ولی خب دست خودم نبود فکر می کردم یاسمن اونقدر آدم سست عنصری بود که به حرف نگین زندگیش رو دستی دستی خراب کرد. من در حق اون هیچ بدی نکرده بودم دعواهای ساده زن و شوهری تو زندگی همه به وجود میاد ولی یاسمن اگه جز دعوای اون شب بهانه ی دیگه ای نداشت واقعا پس کار بدی کرده بود... 💚💚💚💚💚💚💚 کم کم با این موضوع کنار اومدم و سعی کردم دیگه بهش فکر نکنم. از اینکه حالا خوب بودم حسابی خوشحال بودم. خیلی جدی برگشتم سر کارم. خرجی نداشتم هر چی پول در میاوردم پس انداز می شد واسه خودم بهترین ماشین رو خریده بودم. دو سال بعد از مرگ یاسمن خانوادم مدام پیشنهاد می دادن با کسی ازدواج کنم و هر روز دخترای مختلف بهم پیشنهاد می دادن ولی من فعلا نمی خواستم با هیچکس باشم. یه ساختمون خیلی بزرگ برداشته بودم و تمام مدت وقتم صرف اون می شد. با یکی از مهندسا رفیق شده بودم و بیشتر وقت با هم بودیم. یه روز ظهر موقع خوردن ناهار چند تا بطری مشروب آورد و گفت: فرزاد بیا امروز می خوام بهت یه حال اساسی بدم!.. اهلش نبودم واسه همین گفتم: مرسی منصور جان ولی اهلش نیستم خندید و گفت: عیب نداره راه میفتی.. شروع کرد به وراجی کردن. وقتی سرم حسابی گرم شد دیگه نفهمیدم دورم چه خبره همیشه همینطور بودم زود وا می دادم بدبختانه و اینبارم گول منصورو خوردم و خودمو باختم شروع کردم به گفتن داستان زندگیم واسه منصور. از اینکه انقد یاسمنو دوست داشتم و سر یه حماقت خودشو نابود کرد و منو داغون. منصور از جیبش یه پودر درآورد و با مهربونی گفت: داداش غمت نباشه یکم از این بزن ببین چطوری غماتو‌ میشوره می‌بره؟.. با تعجب پرسیدم: این دیگه چیه؟.. منصور یکم خودش مصرف کرد و گفت: آ آ! نگا اینطوری مصرف میشه. یه فازی بهت میده که اصلا میگی غم یعنی چی؟.. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_بیستو_هفت با گلایه مثل هرروز گفتم: یاسمن این چه کاری بود کردی؟ من مگه چه گناهی مرتکب شده بودم
می دونستم مواد مخدره ولی خب اسم و عوارضشو نمی دونستم. منصور شروع کرد به تعریف از اون و اینکه همه ی عوارضش دروغه و خودش خیلی وقته میزنه و مشکلی نداشته. انقد اصرار کرد که ناچار کمی زدم. دفعه ی اول حالم خیلی بد شد هر چی‌ خورده و نخورده بودم بالا آوردم. حس می کردم دارم می میرم می لرزیدم حالم وحشتناک بود. منصور نذاشت برم دکتر و گفت: به مرور عادت می‌کنی اونوقته که میگی کاش زودتر با این آشنا می شدم. چند بار بعد از اینکه منصور بهم مواد رو می داد حالم خراب شد ولی رفته رفته عادت کردم و خودم مشتاق که مصرف کنم و به قول منصور همه چی از یادم بره. کم کم مصرفم زده بود بالا و بیشتر پولم صرف مواد می شد. خانوادم بهم شک کرده بودن ولی هر چی می گفتن طفره می رفتم و بدتر داد و بیداد راه مینداختم طوری که بدبختا جرات نداشتن دیگه چیزی بگن. واسه خودم یه خونه ی جدا گرفتم و رفتم تا تنها زندگی کنم. تنها همدمم همون مواد لعنتی بود که منصور آتیشش رو ریخت تو زندگیم. بعد یه مدت ماشینم رو به قیمت خیلی پایین ازم خرید و نصف پولشم گفت مواد میاره برام تا چند وقت. هر چی منتظر شدم تا پیداش بشه نشد که نشد و سرم کلاه گشادی گذاشت که تا ابد یادم نمیره. 💚💚💚💚💚💚 کاش همه ی زندگیم رو هم با خودش می برد و هرگز منو معتاد نمی کرد. کاش هرگز بهم یاد نمی داد اون مواد لعنتی چیه. مادر بیچاره ام آب می شد جلوی چشمام ولی من برام مهم نبود. نمی فهمیدم سر شده بودم و فقط می گفتم باید انقد بکشم تا بمیرم. کم کم افتادم به بدبختی همه چیزم از دستم رفت حوصله و همچنین قدرتشو نداشتم برم سر کار. چندین سال به اون شکل گذشت و من هرگز به خودم نیومدم. سنم می رفت بالا دیگه مادرم اصرار به ازدواج نمی کرد و فقط تنها التماسش ترک اون آشغال بود که من عرضه اش رو نداشتم. نمی خوام اون روزا رو یادم بیارم هنوزم برام مثل یه کابوسه مگه این مواد لعنتی چیه که تمام غرور و غیرت آدمو نشونه میره و هیچ انگیزه ای واسه آدم نمیذاره؟ هفده سال تمام درگیر اون عذاب بودم موهای روی شقیقه ام همه سفید شده بود و خیلی بیشتر از سنم نشون می دادم. هزار بار رفته بودم واسه ترک و هر بار بدتر از قبل برگشته بودم. چهل سالو رد کرده بودم و دیگه خبری از اون شور و شوق قبل نبود. دیگه چهره ام هم حتی قشنگ نبود که دلم خوش باشه و بخوام ازدواج کنم. کم کم تصمیم گرفتم مصرفم رو کم کنم. هر روز مقداری کم کردم ولی همچنان مصرف داشتم. برگشته بودم سرکار و به هرکس می گفتم من فرزادم هیچکس باورش نمی شد که به اون روز افتاده باشم. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d