💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_سوم #بخش_چهارم ❀✿ سارا بزور حرڪتم میدهد... حس میڪنم پاے را
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_چهارم
#بخش_اول
❀✿
بوے تند الڪل نفسم را میگیرد. دهانم خشڪ شده و گلویم طعم خون گرفتہ! بانوڪ زبان لبم را ترمیڪنم و چشمهایم را نیمہ باز میڪنم. گیج دستم را بالا مے آورم و روے سرم مے گذارم...سرم را تڪان میدهم.. گردنم تیر میڪشد!مقابلم تارو سفیداست..مردم؟! روشنایے چشمم را میزند... لبم راگاز میگیرم و نالہ میڪنم. چہ اتفاقے افتاده...دستے شانه ام را فشار میدهد...دردم میگیرد...جیغ میزنم!...صدایش درسرم میپیچد....:محیا!...آروم!...
دستے روے صورتم ڪشیده میشود: طفلڪ من!
چندبارپلک میزنم.چشمهاے عسلے یلدا تنها چیزے است ڪہ تشخیص میدهم.باید چہ واڪنشے نشان دهم...ڪسے میگوید: نگران نباشید بہ خیر گذشت! بہ تقلا مے افتم...نفسهایم تند میشود: تشنمہ!
چندلحظہ میگذرد...لبہ ے باریڪ و شڪننده ے لیوان بلورے روے لبهایم قرار میگیرد...یڪ جرعہ آب را بہ سختے فرو میبرم...گلویم میسوزد...صورتم درهم مے رود...ازدرد!
نگاهم بہ سوزن فرو رفتہ در گودے دستم مے افتد...نقطہ ے مقابل آرنجم..دستم ڪبود شده!...نگاهم میچرخد...فضاے سنگین حالم رابدتر میڪند.....عق میزنم! یحیے پایین پایم ایستاده...نگرانے درنگاهش دست و پا میزند...اما چهره ے درهمش داد میزند ڪہ عصبانے است!...ازمن؟! سارا باپشت دست گونہ ام رانوازش میڪند: چیزے نشده نترس!
ڪم ڪم ڪاملا هوشیار میشوم....یلدا بق ڪرده و ڪنارم نشستہ...پشت سرش سهیل ایستاده!..چرا؟! یڪ تا از ابروهایم رابالا میدهم: چے شده..
یلدا دستم را میگیرد...آرام! گویے میترسد چیزے بشڪند!!صداے بم و گرفتہ ے یحیے نگاهم را به سمتش میگرداند
_ اوردیمتون بیمارستان...چیزے نشده! خطر از بغل گوشتون رد شد الحمداللہ!
زمزمہ میڪنم: خطر؟!
سارا_ آره عزیزم! دڪتر میگفت ڪم مونده بود رگ اصلیت پاره بشہ!
گیج میپرسم:چے؟!..رگ؟
یحیے ڪلافہ یڪ قدم جلو مے آید و درحالیڪہ نگاهش بہ دستم خیره مانده میگوید: مچ پاتون رو شیشه دلستر برید.... خیلے بد و عمیق!...نباید خودتون نگاه میڪردید وگرنہ حالتون خیلے بدترمیشد! توے چمن ها یہ ازخدا بے خبر انداختہ شیشہ رو... دڪتر گفت فقط یڪ سانت با رگ اصلے فاصلہ داشتہ...اما ضعف و حالت تهوع بخاطر خون ریزے شدیده....
سارا_ اگر اقایحیے نبود من دست و پامو گم میڪردم...پات رو ڪہ دیدم..خودم ضعف رفتم!
یلدا بامهربونے میگوید: شرمنده تلفنم خاموش بود...
لحنش بوے پشیمانے میدهد.یحیے باغیض نگاهش میڪند....حتما موضوع را فهمیده! خدابہ خیر ڪند! یحیے آرام میگوید: نشد توے پارڪ بگم!...ولے اگر بہ مامان و بابا نگفتم دلیل خودم رو داشتم.... مادرم ممڪن بود شلوغش ڪنہ ...و فقط استرس بده...و نذاره زود ڪارمو ڪنم! پدرم هم...." نفسش را پرصدا بیرون میدهد" ... بابا معمولا توے این شرایط جاے دلدارے اول میگن چرا حواست نبوده...چرا دویدے...چے شد! چرا نشد!....و پشت هم سوال و سوال.... مابقے هم ڪہ مهمون بودن!
ساق دست یلدارا چنگ میزنم و میگویم: ڪمڪم ڪن!و سعے میڪنم بشینم. یلدا دستش راپشت ڪتفم میگذارد تا بلند شوم.ساراهم پشتم بالشت میگذارد. سهیل جلو مے آید و میگوید: خیلے ناراحت شدم...شرمنده ڪہ ما...
حرفش رابا نگاه جدے یحیے قورت میدهد! جواب میدهم: نہ!این چہ حرفیہ...شماڪہ نمیدونستید قراره اتفاقے بیفتہ...
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_چهارم #بخش_اول ❀✿ بوے تند الڪل نفسم را میگیرد. دهانم خشڪ شد
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_چهارم
#بخش_دوم
❀✿
یحیے بھ سمت در میرود: زنگ میزنم بھ مامان اینا بگم...اونا برن خونه...مام میریم....
و ازاتاق بیرون میرود. شلوارش خونـے شده....چرا؟! سارا ذهنم رامیخواند: توی ماشین بیهوش شدی...خیلے سخت بود بیرون اوردنت.... من نمیتونستم تڪونت بدم...ازیھ طرف اگر میڪشیدیمت پات گیر میڪرد بھ ڪف ماشین و زخمت باز ترمیشد...اقایحیـے مجبورشد بیرون بیارتت....
میخواهم بپرسم چطوری؟! ڪھ یلدا میگوید: خودم برات همرو میگم!...فعلا خداروشڪر ڪھ سالمے!...باید حسابے بهت برسیم ...خون زیادی ازدست دادی.
❀✿
کمرم را محڪم بھ بالشت فشار میدهم و لبخندڪجے بھ صورت اذر مےزنم. یلدا برایم اب سیب گرفتھ و ڪنارم گذاشتھ.پیش خودم فڪر میڪنم: همچین بدم نیستا. هے بهت میرسن وقتے یچیزیت میشھ. یحیے فردای ان روز اعلام ڪرد باازدواج یلدا و سهیل مخالف است. حتی اذررا سرزنش ڪرد ڪھ چرا برای خودش بیخودتصمیم گرفتھ. عموهم بھ همان شدت ناراحت شد و روی حرفش تاڪید ڪرد ڪھ من بھ رفیق دختر نمیدم. یلداهم دراین پنج روز لام تاڪام با یحیـے حرف نزده. دیروز هم درنبود عمو و یحیے،
یلدا عصبانے شد و گفت: نمیدونم بھ یحیـے چھ ربطے داره!!! من دختر نوزده سالھ نیستم ڪھ برام امرو نهے ڪنھ یا هیچے نفهمم. یادم مے اید حسابی بمن برخورد.دوست داشتم موهایش را ازتھ بچینم!
یعنے نوزده سالھ ها نفهمند؟!! سهیل رسما دربیمارستان از یحیے خواستگاری ڪرد. صحنھ ی جالبے بود... رفت و بادستھ گل امد.من فڪر ڪردم برای من خریده..و ازاین خیال هنوز هم خنده ام میگیرد.
یلدا مدام میپرسید: چرا میگے مخالفم.اقاسهیل پسره خوبیھ..امایحیے حرفے جز مخالفم نمیزد. تادوهفتھ حوصلھ ی ڪل ڪل و سربھ سر گذاشتن بایحیے را نداشتم...حواسم بھ پا و درس و ڪلاسم بود.اخرتمام بحث و گیس ڪشےها یحیے باتحڪم گفت: باشھ! ولے اگر ازازدواج باهاش پشیمون شدی هیچ وقت سراغ من نیا!...دردید من او یڪ موجود سنگ دل و بےعاطفھ بود.گرچھ اشتباه میڪردم و زمان چیز دیگری راثابت ڪرد. ماجرای بیهوشے ام رااز یلدا پرسیدم. اوهم با تامل و مڪث توضیح داد: یحیـے مجبور شده بلندت ڪنھ. پوزخندی زدم و پراندم: پس تودین شما دست زدن به نامحرم شعاره. یلدا هم با اخم توپید: وقتے یڪے داره میمیره ایرادی نداره...درضمن تو بیهوش بودی.یحیـے هم گفتھ بود بهت نگیم ڪھ یڪ وقت فڪرت مشغول نشھ...ازشونھ هات گرفتھ بوده. بیشتر دستش بھ مانتوت بوده..این تودین ما گناه نیست محیا خانوم. اگر بھ بحث ادامه میدادم حتمن مشتش را زیرچشمم ول میڪرد.درست زمانے پاپیچش شدم ڪھ با یحیـے بحثش شده بود!...ڪلاسهای دانشگاه راغیرحضوری دنبال ڪردم تا ڪامل خوب شوم. پانسمان پایم راڪھ باز ڪردم. جای زخم عمیق و بزرگ روی پایم مانده بود. دڪتر گفت: متاسفانھ جای این زخم تااخر عمر روی پاتون میمونھ. ان روز حسابی غمباد گرفتم. یعنے دیگر نمیتوانستم دامن ڪوتاه یا شلوارڪ بپوشم؟!.... ذهنم سمت همسراینده ام منحرف شد...نکند او بدش بیاید!...نه! مگر قراراست ازدواج هم ڪنم؟!... مادرم بعدازشنیدن ماجرای پارڪ پشت تلفن ڪم مانده بود خودش را رنده ڪند!! انقدر سوال ڪرد ڪھ سرم رفت!!..مدام تاڪید ڪردم ڪھ حالم خوب است!!...یک زخم ڪوچک بود!....اذر هم لطف ڪزد درتماس بعدی بھ مادرم گفت: پای محیا بھ یھ مو بند بود! یحیے رسوندش بیمارستان!..
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_چهارم #بخش_دوم ❀✿ یحیے بھ سمت در میرود: زنگ میزنم بھ مامان
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_چهارم
#بخش_سوم
❀✿
ڪم مونده بود قطع شہ عزیزم!خدابہ روت نگاه ڪرده!....نمیتوانم احساسم رادر آن لحظہ توصیف ڪنم! اواخر آبان ماه آذر قرار خواستگارے با خانواده ے شریفے گذاشت.همہ چیز برای ے یلدا بہ شیرینے عسل شد.
❀✿
خم مے شوم ، پاچہ ے شلوارم را ڪمے بالا میدهم و بہ مچ پایم نگاه میڪنم. ڪاش اثرے از زخم نمے ماند!آب دهانم را قورت میدهم و ڪتاب شعرم را روے پایم باز میڪنم. نیمڪت دانشگاه بدنم را اذیت میڪنم.انگار ڪسے چوب در ڪمرم میڪند. مے ایستم و مقنعہ ام را ڪمے جلو میڪشم. داخل زمین چمن میروم و زیریڪ درخت میشینم. ڪلاغے ازروےشاخہ ے زخیم درخت پرمیزند و مقابلم میشیند. زشت است؟!..نمیدانم!سرش را ڪج میڪند و بایڪ پرش بہ طرفم مے آید. ازداخل ڪیف ساندویچ مرغم رابیرون مے آورم و تڪہ اے گوشت برایش میندازم.گوشت را درهوا میقاپد و غار غار میڪند.زیرلب میگویم: مرض!...چقدر مهربانم ها!..دوباره بہ مچ پایم نگاه میڪنم.فڪرم راحسابے مشغول ڪرده.صدایے ازپشت سرم باعث مے شود پاچہ ے شلوارم را سریع پایین بڪشم.
_ پاتون طوریش شده؟!
سرمیگردانم و با لبخند گرم پسرے بیست و دو یا بیست و سہ سالہ مواجہ میشوم.موهاے اطراف سرش ڪوتاه تراز وسطش است! شبیہ طالبے است!...لبخند میزنم: نہ چیزے نیست!
ڪولہ پشتے اش را روے شانہ محڪم میڪند و میپرسد: اجازه هست؟!
بے تفاوت میگویم: بفرمایید! چقدر چهره اش آشناست!..اورا ڪجا دیده ام؟!
یڪبار دیگر نگاهش میڪنم...پوست گندمے،چشم و ابروے مشڪے.تہ ریش ڪوتاه و نامرتب!یادم امد... اوبامن هم کلاس است.ڪنارم میشیند و ڪولہ اش را بغل میگیرد.ڪمے خودم راڪنار میڪشم و مشغول ڪتاب شعرم میشوم. میپرسد:شعردوست دارید!؟...سریع میگویم: نہ!
متعجب نگاهم میڪند!
_ پس چرا میخونید؟!
_ بعضی اوقات مے چسبہ!
بدم نمے آمد ڪمے بااو گپ بزنم! هردودانشجوے یڪ رشتہ و ڪلاسیم!
سرش را میخاراند
_ محوطہ ے دانشگاه رو دوس دارم!...خلوتہ!...میتونے براے خودت باشے!
باپلڪ زدن حرفش را تایید میڪنم.
_ منو ڪہ میشناسید؟!
_ نہ!
_ واقعا؟!...من دوردیف پشت شما میشینم!
_ توجهے نڪردم!
_ من آرادم..آراد گودرزے!
چے چیہ؟!...آرده؟!..دردلم میخندم!...حالا برنج یا گندم!؟...
لبخندم را بایڪ سرفہ جمع میڪنم
_ آقاے گودرزے!...خوش بختم!
دستش را بہ طرفم دراز میڪند: شماهم ایران منش!
_ بلہ!!
بہ دستش خیره میشوم. باڪمے مڪث دستش را عقب میڪشد
_ عذرمیخوام!
_ نہ!...عیب نداره
_ چہ ڪتابے هست؟!
و با سر بہ ڪتابم اشاره میڪند
_ #سهراب_سپهرے
_ واقعا؟!....من خیلے ازشعراش سردرنمیارم!
ڪمے حرف زدیم و باهم آشناشدیم.اولین پسرے بودڪہ به او اجازه نزدیڪ شدن دادم!
بہ نظر نمے آید مریض باشد..نگاهش هم سودجو نیست!...دراولین برخود از چشم و موهایم هم تعریفے نڪرد...بااوخداحافظے میڪنم و ازمحوطہ بیرون میروم.
❀✿
یلدا بااسترس لبش را تندتند میجود و پایش را تڪان میدهد.خیره بہ چشمان عسلے اش میخندم
_ چتہ!
_ چرا نیومدن؟ دیر ڪردن!
_ هول شوهریا! قرار بود هفت بیان...الان هفت و سہ دقیقہ اس!
اخم بانمڪے میڪند و یڪبار دیگر خودش رادرآینہ دید میزند
_ محیا!..روسریم.بهم میاد؟!
_ صدبار پرسیدے ...عااااره عاره!
صداے آیفون جیغش رابلند میڪند! غش غش میخندم و دراتاق راباز میڪنم ڪہ یلدا سریع میگوید: محیا این لباست دیگہ واقعا یہ جوریہ!
_ توفعلا بہ مستر سهیل فڪر ڪن!
یڪ شونیز گشاد چهارخانہ آلبالویے، آستین سہ ربع تا روے ڪمر شلوارم پوشیده ام.یلدا التماس میڪند: بخدا مثل مرداس لباست! خیلے ڪوتاهہ! مث پیرهن شلوار یحیے است! بیاحداقل تونیڪ بپوش!
دهن ڪجے میڪنم و از اتاق بیرون میروم. موهاے روشنم زیر پارچہ ے حریر و قرمز رنگ شال نگاه عمو را خشڪ میڪند. شلوار لوله تفنگے آبے روشن و ڪفش اسپرت روفرشے. آذر باچندقدم بلند سمتم میپرد و دم گوشم میگوید: آخہ دخترجون! این چیہ! خوب نیست بخدا! یمدلے شدے!
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
May 11
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
نور نمازشب رو حفظ کنیم...
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#
🌸الهی...
🦢 درسڪوت شب
🌸تمام سختی
🦢 روزمان را به تو می سپاریم
🌸سلامت را ارمغان
🦢 فردای من و دوستانم کن
🌸و همزمان
🦢 باطلوع آفتاب فردایت،
🌸هدیه ای الهی ازنوع آرامش
🦢دخودت به زندگی
🌸همـه ما هدیه فرمـا
شبتون زیبـا و در پناه خدا 🦢🌸
🌸🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸بعضی آدمها اینطوری هستند،
هرچقدر بیشتر بخواهیشان، دورتر میشوند.
هر چقدر واضحتر ببینند داری تلاش میکنی برای رضایتشان، بیشتر ناراضی میشوند.
🌸هر چقدربیشتر بفهمند نیازت به حضورشان را، گم و گورتر میشوند. هر چقدر بیشتر بدانند چه اندازه دوستشان داری، بیتفاوتتر میشوند.
🌸هر چقدر بیشتر بخواهی بمانند، بیشتر دلشان میخواند بروند.و در حالی که تو فکر میکنی هر چقدر بیشتر نشان بدهی، این آدمها بیشتر میفهمند.آنها هیچ چیز نمیفهمند و دلشان هم نمیخواهد که بفهمند.
🌸بعضی آدمها اینطوریاند: خلاف جریان.
هر چقدر بیشتر پارو بزنی به سمتشان تا برسی بهشان، بر خلاف جریان پارو میزنند تا دور شوند از شما.بعضی آدمها اینطوریند..
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❤ #حق_مادر
❓گفته شد: اى رسول خدا!
حقّ پدر چيست؟ فرمودند: تا وقتى زنده است از او اطاعت شود.
❓ گفته شد: پس حقّ مادر چيست؟
🌸 فرمودند:
هرگز! هرگز! اگر كسى به اندازه ريگ هاى پراكنده بيابان و به عدد قَطرات باران در طول دنيا در خدمت مادر بِايستد، نمى تواند حقّ يك روز را كه مادر، او را در شكمش حمل كرده است، ادا كند.
📚عوالى اللآلى، ج 1، ص 269، ح 77.
💕💚💕💚
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔹آیتالله حائری شیرازی🔹
🔸تاثیر غذا در جذب شدن به سوی گناه یا ثواب🔸
🧲 اگر پنبه کنار آهنربا باشد، آهنربا کششی نسبت به پنبه ندارد، اما اگر براده آهن را درون پنبه بگذارید، در این حالت پنبه به سمت آهنربا کشیده میشود.
در اینجا خود پنبه جذب نمیشود، بلکه برادههای آهن به سمت آن کشیده میشوند.
معصیتها مثل آهنربا، #نان_حرام مانند آهن و انسان مثل پنبه است.
⚠️ وقتی که انسان گوشتش از نان حرام روئیده باشد، نمیتواند از کنار معصیتها بگذرد. وقتی از کنار معصیت رد میشود، مجذوب آن میشود.
✅ این خاصیت درونی #لقمه_حرام است.
اما اگر لقمه صددرصد حلال باشد، از کنار عبادات که میگذرد، عبادات او را جذب میکنند، از کنار امامزاده که میگذرد به زیارت ایشان میل پیدا میکند.
#طهارت_خوراک
#لقمه_حرام_ریشه_حرام_زادگی
💕🧡💕🧡
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
اگـر بـرای بدست آوردن🍃🌹
پــول مجبــوری دروغ
بگــویی و فریبکـاری کنی
تهیــدسـت بمـان!
اگـر بـرای بدست آوردن
جــاه و مقــامی بـایـد
چـاپلـوسی کنی و تملّــق
بگــوئی ، از آن چشـم بپــوش!
اگـر بـرای آنکه مشهــور شـوی
مجبــور می شــوی
خیــانـت کنی در
گمنــامی زنـدگــی کن!
تـو گمنــام و تهیــدسـت
و قـــانـع بــاش! ، زیـرا
تـو سـرمـایـه ای را به
دسـت آورده ای و آن
« شـــرافـت » است... 🍃🌹
♡ دکتر شریعتی ♡
ما که ندیدیم ولی میگن قدیما
یه چیزی بود به اسم
" حرمت نگه داشتن"
که تو اوج مشکلات و اختلاف هم
نمیذاشت هرچی از دهنت در میاد به طرف مقابلت بگی !
💕💝💕💝
لطفا آدم امنی باشید!
برای عشق
برای رفاقت
برای زندگی آدما
به آدما احساس”امنیت”بدین
مراقب تصوری که ازتون دارن باشید
مراقب اعتبارتون تو قلب و ذهن آدما باشید
بذر بدبینی رو تو دل آدما نکارید
خوب باشید…خوب بودن و موندن سخته
قلب آدما مهم ترین دارایی هست که دارن
مراقب “قلب”آدما باشید
کاری نکنید که آرامش روح کسی تو این دنیا توسط شما سلب بشه
شما میون این همه تاریکی نور زندگی آدما باشید
باور کنید هیچکس بهتون افتخار نمیکنه
اگه چیزی غیر از این باشید..
💕💖💕💖
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
♡
#خودمونی
میگن که #استغفار خیلی خوبھ:)
حتی اگه به خیال خودت 🧠
گناهی رو مرتکب نشده باشی
استغفار کن😇
دلتو جلا میده
#تلنگر
💕💙💕💙
🌴 مُشک را گفتند: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ.
🌱 ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ که هستم، ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ که هستم.
« فيه ما فيه ، مولانا »
🌹مومنین هم باید مثل همین مُشک باشند که باید بیش از دیگران، عِطر و بوی علم و تقوا و دین و خدایی بودن از آنها منتشر شود و در ارتباط با آنها این عِطر دل انگیز استشمام شود
💕💜💕💜
انسان امیدوار
درجایی که همه شکست
می بینند، كاميابي مي بيند.
ودر جایی که همه
تیرگی وطوفان می بینند ،
درخشش آفتاب
رامشاهده می کند.
همه چیز به
نگاه شما بستگي دارد...
💕🧡💕🧡
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#نماز_شب
⁉️خواندن نماز شب که این همه توصیه شده اگر حتی از روی خواب آلودگی و خستگی و بدون حضور قلب هم خوانده شود، قبول میشود؟
🌿✨ چنین نماز شبی نه تنها درست و صحیح است، بلکه یکی از بالاترین ارزشهای #نمازشب این است که انسان در عین خستگی و خواب آلودگی برای کسب رضایت الهی به اقامه نماز بایستد؛
🍃✨ در حدیثی قدسی آمده است: وقتى که بندهاى در نیمه شب براى نماز و طاعت خداوندى برخیزد و سپس خواب بر وى غلبه کند و در اثر چرت به چپ و راست متمایل شود و چانهاش به سینهاش بچسبد.
🕊خداوند امر مىکند درهاى آسمان باز مىشود و سپس به ملائکه مىفرماید: به این بنده من نگاه کنید و ببینید در اثر تقرب به من و انجام عملى که بر وى واجب نکردهام به چه روزى افتاده و من سه خصلت به این بنده عطا مىکنم.
1⃣ گناهان او را مىبخشم،
2⃣ یا توبه مجددى برایش فراهم مىکنم
3⃣ و روزىاش را زیادتر مىکنم و من همه شما را شاهد مىگیرم که این سه چیز را به وى بدهم.
┄┅┅┅✯✯┅┅┅┄
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#
✨﷽✨
#سلام_امام_زمانم💖
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان
چنین نوشتہ خدا در شناسنامہے دل💚
منم غلام و بنده زادهے خورشید☀️
سلام مےدهم از عمق این دلِ تاریڪ💓
بہ آخرین پسر خانواده ی خورشید✨
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
پارتی فقط خدا😍
اگه رو خودت و دیگران حساب کنی، باختی، فقط رو ایمانت کار کن و معجزه رو تو زندگیت ببین
#اسرار_الهی_آرامش
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
❇️ ایمان به نصرت خدا سخت ترین کار دنیاست...
استاد پناهیان🎤
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴 فرزندانتان را به سمت عاق شدن یا قطع رحم نبرید!
✍ حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند متعال رحمت كند كسى را كه فرزندش را بر نيكى كردن به خود يارى نمايد.راوی گويد: عرض کردم: انسان چگونه فرزندش را بر نيكى كردن به خويش يارى كند؟
فرمودند: عمل اندكى را كه در توان اوست بپذيرد و از عملى كه بر او سخت است درگذرد، بر او ستم نكند و با او بداخلاقى ننمايد كه [اگر چنین کند] در اين صورت بين او و فرزندش از مرزهاى كفر جز عاق شدن يا قطع رحم كردن فاصلهاى نخواهد بود.
سپس حضرت پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمودند:بهشت پاكيزه است. خداوند متعال آن را پاكيزه نموده است و بوى آن را نيز پاكيزه قرار داده است؛ به طورى كه بوى آن از مسير دو هزار سال راه استشمام مىشود، امّا كسى كه عاق شده، كسى كه قطع رحم كرده و كسى كه لباس خود را از روى تكبّر بر زمين مىكشاند، بوى بهشت را استشمام نخواهند كرد!
📚 کافی ج6 ص50
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸خــدای مهـربانـم
✨ از تـو شاکـرم
🌸ڪه چشمـانم را گشـودی
✨و فرصتی دوباره برای زنـدگی
🌸برای ادامه ی حیات
✨و برای دیـدن عزیـزانم
🌸به مـن عـطا کردی
🌸بـا نـام و یـاد زیبایت
✨روزم را آغـاز میکنـم
🌸و از تو طلب بهترینها دارم
🌸 بِسـمِ اللهِ الرَّحمـنِ الرَّحیـم
✨ الهـی بـه امیـد تـو
🌸🍃
بر خدیجه ( س) همسر والا مقام خاتم صلوات🌼💚
بر حامی پیغمبر اکرم ( ص ) صلوات🌼💚
همپای خدیجه ( س ) نیست بانوی دگر🌼💚
بر جود خدایی اش دمادم صلوات🌼💚
💚🌼الّلهُمَّ
💚🌼صلّ
💚🌼علْی
💚🌼محَمَّد
💚🌼وآلَ
💚🌼محَمَّدٍ
💚🌼وعَجِّل
💚🌼فرَجَهُم
🌼🍃
دعای امروز 🌷❤️🌷
خدایا🙏
دلهای گرفته راشاد
دستهای نیازمندرا،
بی نیازفرما
تنی سالم وخیالی آسوده
نصیب همه بگردان🙏
آمیـــن به برکت صلوات بر 🌸🍃
حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚
و خاندان مطهرش 🌸 🍃
🌸🍃
✨خدايا....
🌸در این صبح زیبا
🕊به حق محمد مصطفی(ص)
🌸و خدیجه الکبری (س)
🌸سلامتي به تنمون
🕊آرامش به قلبمون
🌸بركت به سفره هامون
🌸حرمت به رابطه هامون
🕊وصفا و صميميت به
🌸خونه هامون عطا بفرما
آمیــن...🙏
🍁🍂
ســـلام🌷
در این صبح زیبا براتون
روزی سرشار از عشق🌷
آرامش و شادی
و سلامتی آرزو میکنم
امیدوارم درپناه خدای خوبیها🌷
همیشه باغ دلتون سبز
و پر از طراوت باشه🌷
صبح زیبای شنبه تون بخیر
🌷🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸 خرم آن روز که
💕مشتاقی به یاری برسد
🌸آرزومند نگاری
💕به نگاری برسد
🌸لذت وصل ندانست
💕مگر آن کس که
🌸 پس از دوری بسیار
💕به یاری برسد...
🌸سالروز ازدواج پیامبر(ص)و
💕حضرت خدیجه(س) گرامی باد
🌸🍃
🍁هر صبح
☕️سپید دارد از مهر پیام
🍂از شور
☕️رها شدن ز تاریکیِ شام
🍁لبخند بزن به
☕️لحظه های خوشِ عشق
🍂ای هموطن، ای رفیق،
☕️ای دوست سلام
☕️صبح شنبه تون زیبا
🍁امروزتون سراسر مهرو آرامش
🍁🍂
🌼 یک صبح سلام و
خنده تحویل شما 🍁🍂
🌼 خورشـید نثار تان
به یک قــاب طلا 🍁🍂
🌼 زیباست نفس کنار
این هم نفســان 🍁🍂
🌼صبحانه فقط عشــق
بنوشید و دعـا ...🍁🍂
روزتون شاد و پراز موفقیت 🌼
🌼🍃
🍁در این صبح زیبای پاییزی
💗زنـدگـی از سـر شـوق
🍁خنــدیــدن از تـه دل
💗آرامـشـی مـانـدگــار
🍁ســلامتــی پـایــــدار
💗رزقــــــی سرشـــــار
🍁و زیبـاترین و بهتـرینها
💗را از صمیم قلب برایتان
🍁از خدای مهربان خواستارم
🍁 اول هفته تون
سرشار از خوشی و خوشبختی💗
🍁🍂
💞سالروز ازدواج
🎊خاتم الانبیا
💞حضرت محمد(ص)
🎊و مادر مؤمنین
💞حضرت خدیجه کبری(س)
🎊بر تمامی
💞مسلمانان جهان مبارک
🎊خجسته باد
💞این پیوند آسمانی و
🎊پر برکت بر شما💞
🌸🍃
🌸موسم وصل
💕دل و دلبر مبارک
🌸شــادی دلهای
💕غمپرور مبـارک
🌸به تمــام
💕خلـــق دو عــالـــم
🌸جشن دامـادی
💕پیغمبــر مبارک
🌸🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🍃🌺الهی🙏
🍃🌺بحق این روز مبارک
🍃🌺همه آرزوهاتون براورده بشه
🍃🌺روی غم نبینید
🍃🌺همه غصه هاتون به شادی
🍃🌺همه دردهاتون درمان
🍃🌺همه قهرها به اشتی
🍃🌺تبدیل بشه و الهی که
🍃🌺امروز
🍃🌺همگی حاجت روا باشید
🌺🍃
شادمانی مُسری ست
دعا میڪنم🧡🍁
واگیرش به سرزمین دلتان برسد
و تبِ زندگی رهایتان نڪند
خونه دلتون پر از🧡🍁
احساس خوشبختی
🍁🍂
🌷ســــلام🌷
🌷صبح قشنگتون بخیر
🌷صبحانه تون سرشار از عشق
🌷بخند روی لباتون
🌷شادی توی دلهاتون
🌷آرامش توی قلبهاتون
🌷روزتون پر از نگاه مهربون خدا
🌷🍃
🌼سلام دوستان خوبم
🌷امروز برایتان
🌼اینگونه آرزو میکنم
🌷ان شاءالله
🌼خدا در خونه تک تک تون بزنه
🌷بگه امروز نوبت خواسته ها و
🌼آرزوهای شماست و
🌷توشه ای پرازخیر و برکت
🌼شوق زندگی
🌷حس خوشبختی
🌼روزگار آرام و
🌷عاقبت بخیری بیاره
🌼🍃
🍁راز هایت را به دو نفر بگو...
🍂"خودت و خدایت "
🍁در تنگنا به دو چیز تکیه کن..
🍂"صبر و دعا"
🍁در دنیا مراقب دو چیز باش...
🍂"پدر و مادر"
🍁از دو چیز نترس
🍂که به دست خداست...
🍁"روزی و مرگ"
🍁به یک چیز
🍂هیچ وقت خیانت نکن...
🍁"رفاقت"
🍂تا وقتی "نگاه خدا"
🍁به سوی توست
🍂از روی گرداندن
🍁دیگران غمگین مباش...
🍁🍂
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#ممنونم_خدا 🙏
🍯 وقتی یه چیز مقوی میخورم؛
- تو کربوهیدرات و چربی و ویتامینهایی که جذب کردم، از طریق یه سیاهرگ خونی بزرگ میبری سمت کبدم؛
- توی این کارخونه کوچیک، این مواد پیچیده، تبدیل میشن به مواد سادهتری که برای بدنم قابل استفاده است.
- تو هر کدوم از این واکنش ها رو توی بخش خاصی از کبدم انجام میدی و یه مقدار از انرژی رو فورا میفرستی توی خونم.
- اما باقی موادی که فعلا بهشون نیاز ندارم رو توی انبار کارخونه کوچیکم ذخیره میکنی تا وقتی لازم شد، آزادشون کنی و من دوباره بانشاط بشم.
♨️ تو کبد من رو شبیه یک حساب پسانداز ساختی، تا همیشه خیالم راحت باشه که اندوختۀ انرژی دارم.
ممنونم ازت خدا...🙏
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d