eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸صبح است و جهان 🕊باز غزلخوان شده است 🌸خورشید دوباره بر تو 🕊مهمان شده است 🌸لبخند نشان کنج لبانِ 🕊عسلت😍 💐چشمان تو آفتابگردان 🌸شده است.🌻🍃 🕊سلام امروزتان شاد 🌸سرنوشت تان سبز 🕊بخت تان سفید و پاک 🌸دلتان مهربان و زلال..🌺🍃 🕊سفرتون پر روزی و رنگین 🌸و مُهر خدا پای برگه🕊💐 🕊زندگیتون باشه🙏💐 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
درخانه اي کوچک و مســتاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي .مي كرديم اولين روزهاي ارديبهشت سال1336 بود. پدر چند روزي است كه خيلي .خوشحال است خدا در اولين روز اين ماه، پســري به او عطا کرد. او دائماً از خدا تشــكر .مي كرد هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براي اين پسر .تازه متولد شده خيلي ذوق مي كند :البته حق هم دارد. پسر خيلي با نمكي است. اسم بچه را هم انتخاب كرد »ابراهيم« پدرمان نام پيامبــري را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و توحيد .بود. و اين اسم واقعاً برازنده او بود بســتگان و دوســتان هر وقت او را مي ديدند با تعجب مي گفتند: حســين آقا، تو ســه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پســر اينقدر خوشحالي !مي كني؟ پــدر با آرامش خاصي جواب مي داد: اين پســر حالــت عجيبي دارد! من مطمئن هســتم كه ابراهيم من، بنده خوب خدا مي شــود، اين پسر نام من را هم زنده مي كند .راست مي گفت. محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجيبي بود ،هر چند بعد از او، خدا يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد .اما از محبت پدرم به ابراهيم چيزي كم نشد ٭٭٭ ابراهيم دوران دبســتان را به مدرســه طالقاني در خيابان زيبا رفت. اخاق .خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نمي شد يكبار هم در همان ســال هاي دبســتان به دوستش گفته بود: باباي من آدم .خيلي خوبيه. تا حالا چند بار امام زمان )عج( را توي خواب ديده وقتي هم كه خيلي آرزوي زيارت كربلا داشــته، حضرت عباس را .در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده ،زماني هم كه سال آخر دبســتان بود به دوستانش گفته بود: پدرم مي گه .آقاي خميني كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه حتــي بابام مي گه: همه بايد به دســتورات اون آقا عمــل كنند. چون مثل .دستورات امام زمانه)عج( می مونه دوســتانش هم گفته بودند: ابراهيم ديگه اين حرف ها رو نزن. آقاي ناظم .بفهمه اخراجت مي كنه شــايد براي دوســتان ابراهيم شــنيدن اين حرف ها عجيب بود. ولي او به .حرف هاي پدر خيلي اعتقاد داشت http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
۲ ،پيامبراعظم مي فرمايــد: »فرزندانتان را در خوب شدنشــان ياري كنيد ».زيرا هر كه بخواهد مي تواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصاً كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق :حال بسيار اهميت مي داد. او خوب مي دانست پيامبر مي فرمايد .عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حال است« ،براي همين وقتي عده اي از اراذل و اوباش در محله اميريه)شاپور(آن زمان اذيتش كردند و نمي گذاشتند كاسبي حالي داشته باشد، مغازه اي كه از ارث .پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت آنجا مشــغول كارگري شد. صبح تا شــب مقابل كوره مي ايستاد. تازه آن .موقع توانست خانه اي كوچك بخرد ابراهيــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچه هاي خوبي تربيــت كرد. به خاطر .سختي هائي بود كه براي رزق حال مي كشيد هــر زمان هم از دوران كودكي خودش يــاد مي كرد مي گفت: پدرم با من حفــظ قرآن را كار مي كرد. هميشــه مرا با خودش به مســجد مي برد. بيشــتر .وقت ها به مسجد آيت الله نوري پائين چهارراه سرچشمه مي رفتيم آنجا هيئت حضرت علي اصغر بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت .را داشت يادم هســت كه در همان سال های پاياني دبســتان، ابراهيم كاري كرد كه .پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه .كرده. اما روي حرف پدر حرفي نمي زدند شــب بود كه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سام كرد. بافاصله سؤال كــردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشــان .مي داد اما منتظر جواب ابراهيم بود ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه مي رفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل .خريده، نمي دونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم .وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد و سكه پنج ريالي به من داد نمي خواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول .حاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بست . خوشحال .بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزي حال اهميت مي دهد دوستي پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتي عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشــد شخصيتي اين پسر مشخص بود. اما اين !رابطه دوستانه زياد طولاني نشد ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايت هاي پدر را از دســت داد. در يك غروب غم انگيز ســايه ســنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگي ادامه داد http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 آن ســال ها بيشــتر دوســتان .آشنايان به او توصيه مي كردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول كرد
برای دنبال کردن ادامه ی داستان واقعی ابراهیم ☝️☝️ به کانال ملحق بشیدممنون
『 آرزوی مرگ 』 پیامبر اکرم (صلےالله‌علیه وآله) بر مردی وارد شدند، که از زندگی شکایت میکرد و آرزوی مرگ داشت، رسول خدا به او فرمودند: «آرزوی مرگ نکن چرا که اگر آدم خوبی باشی در صورت زنده بودن بر خوبیهایت افزوده می‌شود و اگر بدی کرده باشی فرصت جبران بدی ها و از دیگران را پیدا می کنیم بنابراین آرزوی مرگ نکنید» زمانی برسد که ما محتاج گفتن یک و محتاج گفتن یک می شویم و دیگر به ما فرصت نمی دهند چرا خودمان آرزوی از دست رفتن فرصت را بکنیم؟ [ حجت الاسلام عالی http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مسأله که گریه ی بر امام حسین علیه السلام گناهان را می آمرزد فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد ، بعد پرسید:«جناب سید درباره ی چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ و در چه اندیشه ای؟ اگر مساله علمی است بفرمائید شاید من هم اهل باشم؟» سید بحرالعلوم عرض کرد:«در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت سیدالشهداء علیه السلام می دهد؛ مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر می دارند ثواب یک حج و یک عمره در نامه ی عمل شان می نویسند و برای یک قطره ی اشک، تمام گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟» آن سوار عرب فرمود:«تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود. سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید، وارد آن خیمه شد در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید آنها در گوشه ی خیمه بز شیردهی داشتند و از راه مصرف این بز زندگی خود را می گذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان شب را همانجا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هرطوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سوال کرد ، اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم؟ یکی از حضار گفت:به او صد گوسفند بدهید. دیگری که از وزراء بود گفت:صد گوسفند و صد اشرفی بدهید. یکی دیگر گفت:فلان مزرعه را به ایشان بدهید. سلطان گفت:هرچه بدهم کم است؛ زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام ، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.» بعد سوار عرب به سیّد فرمود:«حالا جناب بحرالعلوم ،حضرت سیدالشهداء علیه السلام هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد، پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمی تواند به سیدالشهداء علیه السلام بدهد پس هرکاری که می تواند آن را انجام می دهد ؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین علیه السلام ، به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت می کند، در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند.» وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود از نظر سید بحرالعلوم غیب شد. 📚منبع:ملاقات با امام زمان علیه السلام در کربلا ص 126 و 127 🌺 👇 🔰 👇 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔻بهترین راه برای رسیدن به نگاه درست چیست؟ 🔻عاقبت‌اندیشی، نگاه انسان را تنظیم و تصحیح می‌کند 🔻در مواجهه با هر پدیده‌ای از خودت بپرس: «بعدش چه؟» 🔻 (ج۹) 🔸 کسی که می‌خواهد نسبت به همه‌چیز، نگاه درستی پیدا کند باید عاقبت‌اندیش و دوراندیش باشد؛ یعنی به زمان‌های دور، نتایج دور، آخرت و زندگی پس از مرگ بیندیشد. 🔸 بعد از هر رنجی، به آخرِ آن بیندیش، همین اندیشنیدن، آن رنج را کم می‌کند. بعد از رسیدن به یک خوشی و لذت هم به آخر آن بیاندیش، این اندیشیدن شیرینی آن را کاهش می‌دهد و نمی‌گذارد زیاد غرقِ آن بشوی. 🔸 برای تنظیم نگاه، در مواجهه با هر موضوعی از خودت بپرس: «بعدش چه؟» بهترین ماشین را هم که بخری، لذت و هیجانش مثلاً یک هفته است؛ بعدش چه؟! 🔸 وقتی می‌گویی «بعدش چه؟» نگاهت به چیزهایی که برایت مهم و لذت‌بخش است، تغییر می‌کند و مصداق این روایت می‌شوی: «قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُول» یعنی با چیزهایی که از‌ بین نمی‌رود، خوشحال می‌شوی. 🔸 اندیشیدن به آخرت و آخر هر کاری، نگاه دقیق و صحیح به انسان می‌دهد. عاقبت‌اندیش‌ها به همه‌چیز درست نگاه می‌کنند اما کسی که به زمان‌های دور نگاه نکند، همه‌چیز را کودکانه تحلیل خواهد کرد و نگاه دقیقی به پدیده‌ها و اشخاص، پیدا نخواهد کرد. 🔸 در روایات فرموده‌اند هر شب سورۀ واقعه را بخوانید. این سوره، فکر تو را به سمت قیامت و آخر کار می‌برد و نگاه‌های خرابت را درست می‌کند، لذا فردا صبح آماده می‌شوی که همه‌چیز را درست نگاه کنی. http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 👤علیرضا پناهیان
🍀 پیرزنی در خواب خدا رو دید و به او گفت: خدایا من خیلی تنهام، مهمان خانه من می شوی؟! خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش می رود... پیرزن از خواب بیدار شد و با عجله شروع به جارو زدن خانه اش کرد..! رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود رو پخت. سپس نشست و منتظر ماند... چند دقیقه بعد درب خانه به صدا در آمد... پیرزن با عجله به سمت در رفت و اون رو باز کرد پیرمرد فقیری بود، پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد پیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را محکم بست نیم ساعت بعد دوباره در خانه به صدا در آمد. پیرزن دوباره با عجله در را باز کرد این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست که از سرما پناهش دهد پیرزن با ناراحتی در را بست و غرغرکنان به خانه برگشت نزدیک غروب بار دیگر درب خانه به صدا در آمد این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد پیرزن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیرزن فقیر را دور کرد شب شد و خدا نیامد...! پیرزن با یأس به خواب رفت و بار دیگر خدا را دید پیرزن با ناراحتی گفت: خدایا، مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی آمد؟! خدا جواب داد: بله، من امروز سه بار به دیدنت آمدم اما تو هربار در را به رویم بستی...! آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند . . .یک جمله زیبا از طرف خدا : “قبل از خواب دیگران را ببخش چون من قبل از اینکه بیدار شوید شما را می بخشم. خدایا! آنچه که دادی تشکر! ! آنچه که ندادی تفکر! به آنچه که گرفتی تذکر! که داده ات نعمت! نداده ات حکمت! و گرفته ات عبرت است! یا رب؛ آنچه خیر است تقدیر ما کن! وآنچه شر است از من و دوستانم جدا کن. دست هایم به آرزوهایم نرسید آنها بسیار دورند ! اما درخت سبز صبرم می گوید : امیدی هست ؛ دعایی هست ؛ خدایی هست ... همیشه شکر گزار نعمت های الهی باش با خدا باش پادشاهی کن این مطلب خیلی خوندنیه: ماهم شنیده ایم که : خداوندکلاغ و طوطی رادریک شب هردو را سیاه و زشت آفرید. طوطی اعتراض کرد زیباوقشنگ شد.ولی کلاغ به رضای خداقانع شد. حالاکلاغ آزاداست. ولی طوطی در قفس.پس راضی باشيد به رضای خدا ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ پیامی ازطرف خدا: إمروز همه مسائلت رابه من بسپار.من آنهاراحل میکنم.تنها آرام باش وشادزندگی کن.اینگونه بیشتر دوستت دارم.. 😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄 .روی هرپله که باشی خدا یه پله ازتو بالاتره،نه بخاطراینکه خداست بخاطراینکه دستت روبگیره.. 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍 هرگاه خداوند تورابه لبه پرتگاه هدایت کردبه خداوند اطمینان کن چون یاتوراازپشت خواهدگرفت یابه توپروازکردن خواهدآموخت. 👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍 بخاطربسپار همراهی خدابا انسان مثل نفس کشیدن است:آرام.بی صدا.همیشگی! ☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺ خداراگفتم:بگذارجهان راقسمت کنیم؛آسمون مال تو،زمین مال من! خداخندیدوگفت:تو بندگی کن همه دنیا مال تو...من هم مال تو.. 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘 هرکی مثل من خدارو دوست داره کپی کنه.،🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 اینوبه اشتراک بزار وبدون قرار نیست پولی بهت برسه یا خبرخوشی فقط ادمهایی رو الان تواین لحظه یادخداشون میندازه http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 🍂🍁 🍁 ✨ﺗـا ✨ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ✨ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻤﺎﻧﻢ ! ✨ﻧﮑﻨﺪ ﺑﻐﺾ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻏﻢ ✨ﻧﻪ ﺑﺒﺎﺭﺩ ✨ﻧﻪ ﺑﮑﺎﻫﺪ ✨ﺍﺑﺪ ﺍﻟﺪﻫﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ؟ ✨ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺰﻡ؟ ✨ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﯽ ✨ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺭﺑﺎﺏ ؟ ✨نکند باز بمانم ؟ ✨ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻡ ✨ﺍﻫﻞ ﺣﺮﻡ ✨ﻣﯿﺮ ﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ ؟ ✨ﻧﮑﻨﺪ ✨ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺣﺮﻣﺖ ﺑﺎﺯ ﺑﻤﺎند ✨ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﺁﻫﺶ؟ ✨ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ✨ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺩﯾﺮ ﺷﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﺑﻤﺎﻧﻢ ❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍁 🍂🍁 🍁🍂🍁 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍂🍁🍂🍁
http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 یکی از مداحان تعریف میکرد چای ریز مسجدمون فوت کرد ، سر مزارش رفتم گفتم یه عمر نوکری کردی برای ارباب بی کفن حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ...، بیا بهم بگو ارباب برات چه کرد ...! ایشان میگفت دو سه شب از فوتش گذشته بود خوابش رو دیدم گفتم مشت علی چه خبر؟ گفت الحمدلله جام خوبه ارباب این باغ و قصر رو بهم داده دیدم عجب جای قشنگی بهش دادن. گفتم بگو چی شد؟ چی دیدی ؟ گفت شب اول قبرم امام حسین علیه السلام آمد بالای سرم ، صدا زد آقا مشهدی علی خوش آمدی .. مشهدی علی توی کل عمرت ۱۲ هزار و ۴۲۷ تا برای ما چایی ریختی ... این عطیه و هدیه ما رو فعلا بگیر تا روز قیامت جبران کنیم ... میگفت دیدم مشت علی گریه کرد . گفتم دیگه چرا گریه میکنی ؟ گفت : اگه میدونستم ارباب این قدر دقیق حساب نوکری من رو داره برای هر نفر شخصا" هم چایی میریختم ، هم چایی میبردم ... عزیزانم : نوکری خود را دست کم نگیرید... چیزی در این دستگاه کم و زیاد نمیشود... و هر کاری ولو کوچک برای حضرت زهرا سلام الله علیه و ذریه مطهرش انجام دهیم چنان جبران میکنند که باورمان نمی شود... http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
ناصر: 🌸سلام امروزتون قشنگ 💐و بی نظیر🕊💐 🌸ای صبا گر بگذری. 💐بر کوی مهرافشانِ دوست 🌸یار ما را گو سلامی 💐دل همیشه یادِ اوست 🌸سلام دوستان عزیز 💐الهے امروز تون پراز 🌸فرکانس های مثبت 💐وزیبای زندگی باشه🌹🍃 🌸روزو روزگارتون، بروفق مراد 💐زندگیتون سبز، دلــتون شاد 🌸عمرتون نیک، عاقبتتون بخیر 💐و روزتون بخیر و پراز🕊💐 🌸شادی و نشاط🕊💐 http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
👳‍♀پیدایش سیّد 👳‍♀ 🔥 🔥 ریشه‌ی واژه‌ی سیّد، پس زمینه‌ی جامعه شناختی‌اش و اشتباه جا افتادنش در مورد نسبت‌شان با قوم قُریش؛ سيّد واژه‌ای عربی است و معنی آن در زبان پارسی "آقا" و در زبان انگليسی "مستر" است، اَعراب زن را سيّده مینامند؛ پس از چيرگی تازيان بر ايران که در نيمه‌ی سده‌ی هفتم ميلادی روی داد بکار بردن واژها و سرنام‌های عربی رواج يافت؛ مردم به هنگام بانگ زدن اَعراب آنها را با سرنام عربی "سيّد" بانگ ميزدند؛ خود اعراب هم يکديگر را با سرنام "سيّد" بانگ ميزدند؛ شگفت‌انگيز اين بود که اَعراب ايرانيان را "سيّد" نَناميدند و خود ايرانيان هم همديگر را "سيّد" نگفتند. زيرا اَعراب خود را بالاتر از ايرانيان میدانستند و چنين کاری را روا نمیداشتند که به زیردستان و بندگان خود "سیّد" بگویند؛ امّا دسته‌ای از اَعراب که زنان ايرانی را اغلب به همسری گرفتند، و از آنها دارای فرزند شدند، فرزندانشان را چون پدر عرب داشتند میتوانستند با سرنام "سیّد" بانگ بزنند؛ فرزندانِ اين فرزندان نيز ميتوانستند همين کار را بکنند، از اين رو گروهی ايرانی پيدا شدند که پدر يا نيای عرب داشتند و "سيّد" ناميده شدند؛ به ياد داشته باشيد اين گروه فقط عرب‌زاده بودند، نه از خاندان ويژه‌ای مانند خاندان محمّد يا قُريش يا ديگران؛ ده‌ها سال گذشت و چيرگی حکومتی اَعراب از ميان رفت، ولی "سيّد"ها که از بازماندگان عرب‌زادگان بودند ماندگار شدند؛ صفوی‌ها که در ۱۵۰۱ ترسایی برآمدند شاخه‌ای از اسلام را با کشتار گسترده و با زور شمشیر دين رسمی ايرانیان که بیشینه‌ی آنان سُنّی بودند کردند؛ انگیزه‌ی آنان تنها و تنها سیاسی بود. آنها نمی‌خواستند از خليفه‌گری اسلامی باشند که اینک در دست عثمانی‌ها بود. ايرانيان از چيرگی تازيان و رفتارهای دَدمنشانه‌ی آنها در ميهن ايرانی، يادمانده‌های تاريخی تلخی داشتند؛ برنامه‌ريزان دوران صفوی همه‌ی جنایت‌های مسلمانها را به پای اَعراب و به پای سه خليفه نخستين اسلام (ابوبکر/عمر/عثمان)، بنی‌اُميّه و سپس بنی‌عبّاس و گماشتگان آنان نوشتند و مدّعی بودند که خود حضرت محمّد و علی و زادگان آنان با ايرانيان دوست بوده‌اند و اگر علی و زادگان او در رهبری می‌بودند، رفتارهای بدی با ايرانيان نمیشد؛ آخوندهای صفوی نیز برای این دروغها حدیث‌سازی‌های گسترده کردند؛ از جمله عروسیِ دختر یزدگرد با حسین بن علی، با این همه، زور شمشیر و حدیث‌سازی اثر خود را گذاشت و اين برداشت دروغ کم‌کم پذيرفته شد و جا افتاد و در پی آن ايرانيان کين خود را از امامان، از دل بيرون کردند تا جایی که محمد و آل‌اش را ستمزده‌ی ديگر اعراب نیز ديدند!!! به همان اندازه که خوبی و دوستی محمّد و زادگانشان درميان ايرانيان مسلمان تبليغ میشد، از ديگر رهبران عرب مانند سه خليفه‌ی نخستين اسلام و بنی‌عبّاس و بنی‌اُميّه به بدی یاد ميشد و يادمانده‌ها‌ی تلخ و تاريخی ايرانيان در کارهای آنها ريشه‌يابی میشد؛ در اين ميان "سيّد"ها که برآیند عینی تجاوز مسلمانها به ایران زمین بودند، در خطر افتادند؛ زيرا اينان عرب‌زاده بودند و ايرانيان از عربان دلهای پرخون و چشمان گريان داشتند؛ ياری دولت و مجتهدان شيعه که صفویها از لبنان آورده بودند، سيّدان را از هر گزند رهايی داد؛ مجتهدان و دولتيان گفتند که سيّدها همه از زادگان محمّد و علی هستند و نه از ديگر اَعراب ، که البتّه این یکی از بزرگترین دروغهای تاریخی بود؛ از آن زمان معنی واژه‌ی عربی "سيّد" در ايران ديگر عوض شد و گفتند "سيّد" يعنی اولادِ پيغمبر اسلام و امامان؛ اين برداشت و دروغ هم مانند ديگر برداشتهای دروغ دوران صفوی کم‌کم جا افتاد تا جایی که اینها خود را برتر از دیگر ایرانیان میدانند و بر این باور هستند که چون از نسل محمّد و علی هستند، از حقّ ویژه‌ای برخوردارند... 📚منبع :دو قرن سكوت 🙍‍♂دكتر زرّين کوب
راز قدرت یهودیان چیست؟ تعداد ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺟﻬﺎﻥ: 14 میلیون ﻧﻔﺮ 6 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ 6 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﺳﯿﺎ 2 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ ﺟﻤﻊ ﮐﻞ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ: ﯾﮏ میلیارد ﻭ ﻧﯿﻢ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﺳﯿﺎ ﻭ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ 400 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ 44 ﻣیلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ 5 میلیوﻥ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ، یک نفر در حوزه کشور های ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ زندگی می کند. یعنی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻫﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ 107 ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ 14 میلیون ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺗﺮﻧﺪ؟! ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﭼﺮﺍ؟ ﺍﺯ ﺳﻨﺎﺭﯾﻮﻫﺎﯼ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺗﻮﻃﺌﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻧﮕﻮﯾﯿﺪ ﮐﺎﺭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ؟! ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻪ ﻧﻔﻮﺫﯼ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﻟﺘﻬﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟! ﭼﺮﺍ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻧﻔﻮﺫ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﻟﺘﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ؟! ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﭼﺮﺍ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﻧﻔﻮﺫ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺳﺖ؟! ﻧﺘﯿﺠﻪ: ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻗﺪﺭﺗﻬﺎ ﻋﻠﺖ ﻗﺪﺭﺕ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﻗﺪﺭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﺑﻌﺪﯼ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺍﻧﺠﺎﻣﺪ. ﭼﺮﺍ ؟! به چندین ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﻌﺎﺻﺮ: آﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﺸﺘﯿﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺯﯾﮕﻤﻮﻧﺪ ﻓﺮﻭﯾﺪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺭﻝ ﻣﺎﺭﮐﺲ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﭘﻞ ﺳﺎﻣﻮﺋﻠﺴﻮﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯿﻠﺘﻮﻥ ﻓﺮﺩﻣﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 ﺭﺷﺘﻪ ﭘﺰﺷﮑﯽ: ﻣﺨﺘﺮﻉ ﺳﻮﺯﻥ ﺳﻮﺭﻧﮓ، ﺑﻨﯿﺎﻣﻦ ﺭﻭﺑﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﻓﻠﺞ ﺍﻃﻔﺎﻝ، ﯾﻮﻧﺎﺱ ﺳﺎﻟﮏ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺿﺪ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺧﻮﻥ، ﮔﺮﺗﺮﻭﺩ ﺍﻟﯿﻮﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﯾﺮﻗﺎﻥ (ﺯﺭﺩﯼ) ﺑﺮﻭﺥ ﺑﻠﻮﻣﺒﺮﮒ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﺮﺽ ﺳﻔﻠﯿﺲ، ﭘﻞ ﺍﻟﺮﯾﺦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﻣﺮﺍﺽ ﻋﻀﻼﻧﯽ، ﺍﻟﯿﻪ ﻣﺘﭽﯿﻨﮑﻮﻑ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻏﺪﺩ ﺗﺮﺷﺤﯽ ﺩﺍﺧﻠﯽ، ﺁﻧﺮﻭ ﺷﻠﯽ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﺗﺮﺍﭘﯽ، ﺁﺭﻭﻥ ﺑﮏ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﻗﺮﺹ ﺿﺪ ﺣﺎﻣﻠﮕﯽ، ﺟﻮﺭﺝ ﭘﯿﻨﺎﮐﻮﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺷﻨﺎﺳﺎﺋﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﺸﺮ، ﺝ ﻭﺍﻟﺪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺷﻨﺎﺳﺎﺋﯽ ﺑﭽﻪ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭ، ﺍﺳﺘﺎﻧﻠﯽ ﮐﻮﻫﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﯾﺎﻟﯿﺰ ﻗﻠﻮﻩ ﻫﺎ، ﻭﯾﻠﯿﻢ ﮐﻠﻮﻓﮑﺎﻡ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺟﻮﺍﯾﺮ ﻧﻮﺑﻞ : ﺩﺭ 150 ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ، 14 ﻣﻠﯿﻮﻥ ﯾﻬﻮﺩﯼ 180 ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ! ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﯾﮏ میلیارد ﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ 3 مسلمان ﺟﺎﯾﺰﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍند ﺍﺧﺘﺮﺍﻋﺎتی که ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺳﺎﺧﺖ: ﭼﯿﭙﻬﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﻬﺎﯼ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯿﮑﯽ، ﺍﺳﺘﺎﻧﻠﯽ ﻧﺰﻭﺭ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺭﺁﮐﺘﻮﺭ ﺍﺗﻤﯽ ﺯﻧﺠﯿﺮﻩ ﺍﯼ، ﻧﺌﻮ ﺳﺰﯾﻠﻨﺪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ کابل نوری، پیتر شولتز یهودی ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﯼ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﺋﯽ، چارلز ﺁﻟﺪﺭ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻓﻮﻻﺩ ﺿﺪ ﺯﻧﮓ، ﺑﻨﻮ ﺍﺷﺘﺮﺍﻭﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻓﯿﻠﻢ ﻧﺎﻃﻖ ﺑﺎ ﺻﺪﺍ، ﺍﯾﺰﺍﺩﻭﺭ ﮐﯿﺲ، ﯾﻬﻮﺩﯼ میکروفن تلفن، ﺍﻣﯿﻞ ﺑﺮﻟﯿﻨﺮ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺿﺒﻂ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﺘﺤﺮﮎ ﻭﯾﺪﺋﻮ ﭼﺎﺭﻟﺰ ﺟﯿﻨﺰﺑﺮﮒ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻧﻔﻮﺫ ﺑﺮ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ: ﻓﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻫﺎ ﯼ ﻣﺎﺭﮎ ﻣﺸﻬﻮﺭ " ﭘﻮﻟﻮ " ﺭﺍﻟﻒ ﻟﻮﺭﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺗﻮﻟﯿﺪﺍﺕ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﯽ " ﮐﻮﮐﺎﮐﻮﻻ " ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻟﻮﯾﺲ ﺟﯿﻦ، ﻟﻮﯼ ﺍﺷﺘﺮﺍﻭﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺳﺘﺎﺭ ﺑﺮﻭﮎ، ﻫﻮﺍﺭﺩ ﺷﻮﻟﺘﺰ، ﯾﻬﻮدی ﮔﻮﮔﻞ، ﺳﺮﺟﯽ ﺑﺮﯾﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ، ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﻫﺎﯼ ﺷﺮﮐﺖ "ﺩﻝ" ﻣﯿﺸﻞ ﺩﻝ، ﯾﻬﻮﺩﯼ دنکی، ﺩﻭﻧﺎ ﮐﺎﺭﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺎﺳﮑﯿﻦ ﻭ ﺭﺍﺑﯿﻨﺰ، ﺍﯾﺮﻭ ﺭﺍﺑﯿﻨﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﺍﻧﮑﯿﻦ ﺩﻭﻧﺎﺕ ﻧﻮﻋﯽ ﺗﻨﻘﻞ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺋﯽ ﺑﯿﻞ روزنبرگ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻭ... ﻧﻔﻮﺫ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ: ﻫﻨﺮﯼ ﮐﯿﺴﯿﻨﺠﺮ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺭﯾﭽﺎﺭﺩ ﻟﻮﯾﻦ ﺭﺋﯿﺲ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﯾﻞ، ﯾﻬﻮﺩﯼ آلن گرینزپن ﺭﺋﯿﺲ ﻓﺪﺭﺍﻝ ﺭﺯﺭﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮊﻭﺯﻑ ﻟﯿﺒﺮﻣﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﺎﺩﻟﯿﻦ ﺍﻟﺒﺮﺍﯾﺖ، ﯾﻬﻮﺩﯼ گاسپر واینبرگر، وزیر دفاع آمریکا، یهودی ﻣﺎﮐﺰﯾﻢ ﻟﯿﻮﯾﻨﻮ، ﻭﺯﯾﺮﺧﺎﺭﺟﻪ ﺷﻮﺭﻭﯼ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﺍﻭﯾﺪ ﻣﺎﺭﺷﺎﻝ، ﻧﺨﺴﺖ وزیر ﺳﻨﮕﺎﭘﻮﺭ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺳﺤﻖ، ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭ ﮐﻞ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﯿﺎ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﻨﯿﺎﻣﻦ ﺩﯾﺰﺭﺍﺋﻠﯽ، ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﯾﻮﮔﻨﯽ ﭘﯿﺮﻣﺎﮐﻒ، ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﻭﺳﯿﻪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﯼ ﮔﻠﺪ ﻭﺍﺗﺮ، ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺋﯽ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺟﻮﺭﺝ ﺳﻤﭙﺎﺋﻮ، ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻫﺮﺏ ﮔﺮﯼ، ﻣﻌﺎون ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﮐﺎﻧﺎدﺍ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯿﺸﻞ ﻫﻮﺍﺭﺩ، ﻭﺯﯾﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﻭﻧﻮ ﮐﺮايسكى ، ﺻﺪﺭ ﺍﻋﻈﻢ ﺍﺗﺮﯾﺶ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺭﺍﺑﺮﺕ ﺭﻭﺑﯿﻦ، ﻭﺯﯾﺮ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻭ... ﺭﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ: سى ﺍﻥ ﺍﻥ، ﻭﻟﻒ ﺑﻠﯿﺘﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺎﺭﺑﺎﺭﺍ ﻭﺍﻟﺘﺮﺯ ﺍﺯ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺁى ، بى ، سى ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﻭﺟﯿﻦ ﻣﺎﯾﺮ، ﻭﺍﺷﻨﮕﺘﻦ ﭘﺴﺖ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻫﻨﺮﯼ ﮔﺮﻭﻧﻮﺍﻟﺪ، ﻣﺠﻠﻪ ﺗﺎﯾﻢ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺗﺮﯾﻦ ﮔﺮﺍﻫﺎﻡ، ﻭﺍﺷﻨﮕﺘﻦ ﭘﺴﺖ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮊﻭﺯﻑ ﻟﯿﻠﺪ، ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺗﺎﯾﻤﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﺎﮐﺲ ﻓﺮﺍﻧﮑﻞ، ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺗﺎﯾﻤﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺭﺍﺑﺮت ﻣﺮﺩﺍﮎ، ﺻﺎﺣﺐ ﮔﺮﻭﻩ ﺭﺳﺎﻧﻪﺍی fox ﻣﻮﺳﺴﺎﺕ ﺑﺸﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ: ﺟﻮﺭﺝ ﺳﻮﺭﻭﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻭﺍﻟﺘﺮ ﺍﻧﻨﺒﺮﮒ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺗﺸﮑﻠﻬﺎﯼ ﺻﻨﻔﯽ ﻭ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ، ﺑﺎﻟﻎ ﺑﺮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﺭ ﭼﻨﺪﯾﻦ NGO ﻭ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻋﻀﻮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﻫﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻭ NGO ﻋﻀﻮ ﺍﺳﺖ؟ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺧﻮﺩ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻧﻪ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﯽ ﺛﻤﺮ ﻭ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﺍ... اگر می خواهید آنها را شکست دهید وارد جنگ علم شوید نه شعار مرگ‌ گفتن 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
"عقاب" داشت از گرسنگی می مرد و "نفسهای آخرش" را می کشید. کلاغ و کرکس هم "مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو" بودند. "جغد دانا و پیری" هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود. کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند: این "عقاب احمق" را می بینی!! بخاطر "غرور احمقانه اش"" دارد جان می دهد؟!" اگر بیاید و با ما "هم سفره شود،" نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین... ""آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟"" جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس "لاشخور است" و نه مثل کلاغ "دزد.!" آنها عقابند، از گرسنگی خواهند مرد اما "اصالتشان" را هیچ وقت از دست نخواهند داد. "از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن." * زندگی ما انسانها هم باید مثل عقاب باشد؛ مهم نیست چقدر زنده ایم... مهم این است به "بهترین شکل انســانی" زندگی کنیم. http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت : در وجود هر انسان، همیشه مبارزه ایی وجود دارد مانند ، مبارزه ی دو گرگ! که یکی از گرگها سمبل بدیها مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، وخود خواهی و دیگری سمبل مهربانی، عشق، امید، وحقیقت است. کودک پرسید : پدر کدام گرگ پیروز می شود؟ پدرلبخندی زد و گفت ، گرگی که تو به آن غذا می دهی ... 🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
🌸🌸🌸🌸🌸 میخوام براتون قصه‌ی یکی از زنان خانه‌دار رو تعریف کنم. بذارید صداش کنیم خانم خونه. خانم خونه لیسانس داره، ۸ سال با اقای خونه ازدواج کرده و یه دختر ۶ ساله داره. خانم خونه هر روز صبح زودتر از همه بیدار میشه، دخترش رو بیدار میکنه، صبحانه رو اماده میکنه، به دختر صبحانه میده، دخترش رو آماده میکنه و میبره مدرسه. تو راه برگشت میره خریدهای خونه رو انجام میده. وقتی میرسه خونه آقای خونه رفته سرکار. خریدها رو جابه‌جا میکنه، صبحانه رو جمع میکنه، ظرفها رو میشوره، تختها رو مرتب میکنه، گردگیری میکنه و جاروبرقی میکشه، نهار رو آماده میکنه و تا بیاد یه دقیقه بشینه میبینه ساعت یک شده و باید بره دنبال دخترش. آقای خونه تو محل کارش داره کارهاش رو انجام میده. http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 . خانم خونه باید همه‌ی خستگیهاش رو قبل از اینکه دخترش رو ببینه قورت بده، با روی باز دخترش رو از مدرسه برداره، به حرفهاش گوش بده و سر راه برن که وسائل کاردستی که دختر باید درست کنه رو بخرن. خانم خونه بعد از اینکه میرسه خونه نهار میده به دخترش، ظرفها رو میشوره، لباسهای دخترش رو جابه‌جا میکنه و همینطور که به دخترش کمک میکنه کاردستیش رو درست کنه شام رو هم آماده میکنه. ساعت ۷ آقای خونه میرسه خونه، مثل یه قهرمان که از صبح رفته به جنگ غول بزرگ زندگی و حالا پیروزمندانه از جنگ برگشته ازش استقبال میشه. . خانم خونه داره میز شام رو میچینه و آقای خونه رو کاناپه داره تلوزیون میبینه. دخترشون میره کاردستیش رو به آقای خونه نشون بده و از سروکله آقای خونه بالا بره که خانم خونه میاد و میگه بابات خسته‌ست، بذار استراحت کنه، بیا تو آشپزخونه به من نشون بده. شام آماده میشه، خورده میشه، ظرفها شسته میشه، اشپزخونه تمیز میشه و برقها خاموش میشه. نصف شب خانم خونه با سرفه‌های دخترش از خواب بیدار میشه و تمام شب در حالی که آقای خونه خوابیده از دخترش پرستاری میکنه. آخه میدونید چیه؟ آقای خونه فردا میخواد دوباره بره به جنک غول بزرگ زندگی و باید خوب استراحت کنه. . ۴ سال میگذره، آقای خونه ترفیع میگیره، ماشین میخره و یه آپارتمان کوچیک، آقای خونه خوشحاله، خوشحاله که حالا به نام خودش ماشین و خونه داره. ماشین و خونه‌ی خودش! خود خودش! آقای خونه کلی کار کرده و زحمت کشیده برای اینا و همچنان شبها قهرمانانه برمیگرده خونه و مورد استقبال گرم خانواده قرار میگیره. خیلیها فکر میکنن خانم خونه سهمی نداشته، نه در موفقیت همسرش نه در اموالش! اخه میدونید چیه؟ خانم خونه نمیره به جنگ غول بزرگ زندگی! خانم خونه خانه‌داره! http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
من دهه پنجاهی هستم نعش مرا به خاک نسپارید ! نعشِ من مسموم است ! من پیتِ حلبی هم قد و رز قواره خودم را روی یخها به سوی شعبه نفت هُل داده ام ! من از صدای ضد هوایی ها نترسیده ام به وجد آمده ام و بیخیال روی پشتِ بام آبشاری از گلوله های نورانی را در آسمان تماشا کرده ام ! من مدادِ سیاهِ "سوسمار"نشانم را آنقدر تراشیده ام که توی مُشتِ کوچکم جا شده و باز هم دست از سرش بر نداشته ام ! من توی دفترِ کاهی مشق نوشته ام ! من شبهایِ "وفات"ِ زیادی به عکسِ سیاه و سفیدِ آن منارهِ مسجد (توی تلویزیون) زُل زده ام و ناله تکرار شونده نِیِ عزا را تا آخرِ شب گوش داده ام ! من خیلی از شبها که برق رفته است شمع روشن کرده ام! و دزدکی اشکِ شمع را توی پیاله آب چکانده ام تا "بِمیرَد " ! من "پاترولِ" کمیته را دیده ام ! من رنگ زدنِ دستها را دیده ام به جُرمِ پوشیدنِ پیراهنِ آستین کوتاه ! من هم مدرسه ای ام را توی یک جعبه نئوپانی "تشییع " کرده ام ! هر دوشنبه , هر پنجشنبه ! بوی جنازه آدمیزاد را که گلاب هم پنهانش نمیکرد بارها استشمام کرده ام ! من بارها "گیرِ" پاسدارهای لباس سبز افتاده ام که پرسیده اند :اینجا چه کار میکنی؟! . آنجا که خیابان بود و من مجبور بوده ام از آن بگذرم! من ویدئو را "قایمکی" دیده ام ! من نوارِ کاست را جاسازی کرده ام ! نواری که صدایِ"معین" رویَش ضبط شده بود ,با کلی خش خش و تق و توق ! مدام من کارتونِ سانسور شده دیده ام بارها و بارها ! من مدتها فکر کرده ام آن جوانِ عینکی با سِبیل کوچک,خودِ شیطان است که همه از کتابهایی که عکسِ او روی جلدش باشد میترسند ! من خیلی شبها جلویِ تلویزیون خوابم برده در انتظارِ تمام شدن سخنرانیهاِی پر از جمله هایِ بی سر و ته , تا فیلمِ سینمایی ببینم ! من "ریش قرمز " را بیشتر از خودِ "کوروساوا" دیده ام ! من " آهنگِ برنادت" را از بَرَم ! من با جنگ , ترس, تحریم , غم , شعار , سخنرانی , کمبود , عقده زور , ریا, بلندگو , کوپن , دروغ و حسرت بزرگ شده ام و دارم پیر میشوم ! نعشِ مرا در خاکِ وطنم به خاک نسپارید ! آنرا بسوزانید تا این همه که گفتم و در آن رسوب کرده است ,دود شود و باد آنرا ببرد , ببرد و دور کند ! خاکستری که خواهد ماند منم ! آنرا در گوشه ای از ایران پراکنده کنید ! هر جای ایران که خواستید پراکنده هست http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
آخرین شب زندگی رضاشاه پهلوی و داستان مرگ او از زبان علی ایزدی(قسمت اول): احوال مزاجی اعلیحضرت، مخصوصاً بعد از آمدن والاحضرت شمس، رو به بهبودی نهاده بود. همه فکر می کردیم خطر به خواست خداوند رفع شده و جای نگرانی نیست. آغاز شب والاحضرت شمس در خدمت اعلیحضرت بودند و من هم افتخار حضور داشتم. اعلیحضرت آن شب اتفاقاً بیش از سایر شب ها خندان و مسرور بوده اند و همانطور که عادت ایشان بود، گهگاهی لطیفه های نغز و سخنان شیرین بر زبان می راندند و چیزی که به فکر ما و هیچکس نمی رسید این بود که این آخرین شب زندگانی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی است. ساعت شش صبح روز چهارشنبه چهارم مرداد 1323 بود. من هنوز از خواب بیدار نشده بودم که صدای در را شنیدم. وقتی در را گشودم سید محمود پیشخدمت اعلیحضرت را دیدم که سراپا غرق در تشویش و اضطراب است http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 آخرین شب زندگی رضاشاه پهلوی و داستان مرگ او از زبان علی ایزدی(قسمت دوم): پرسیدم:"سید محمود چی شده؟" گفت:" اعلیحضرت از خواب بیدار نمی شوند." گفتم:" شاید شب را بی خوابی کشیده اند و حالا خوابشان برده" سید محمود که خطر را احساس کرده بود گفت" شما خوب است همین حالا اعلیحضرت را ببینید". فوراً خود را به خوابگاه اعلیحضرت رساندم. چهره ایشان خیلی آرام بود و اصلاً اثری از مرگ درآن دیده نمی شد. دست اعلیحضرت را که هنوز گرم بود را گرفته و با آرامی گفتم:"حال مبارک چطور است؟" جوابی نشنیدم. چندبار دیگر سوال خود را بلندتر تکرار کردم ولی باز هم جوابی نشنیدم. در این موقع بود که احساس خطر کردم و خود را به تلفن رسانیدم و به دکتر بروسی اطلاع دادم که خود را فوراً برساند. پس از چند دقیقه دکتر برونسی و دکتر تنکین در بالین اعلیحضرت حضور یافتند و در این موقع بود که والاحضرت ها منتظر اعلام نظر پزشکان شدند. پس از چند لحظه ای دکتر بورسی اطلاع داد که در ساعت پنج صبح حمله قلبی شدیدی بار دیگر عارض حال اعلیحضرت شده و درنتیجه این حمله اعلیحضرت فوت شدند. منبع:رضا شاه خاطرات سلیمان بهبودی ، شمس پهلوی و علی ایزدی صفحه 480 http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
سنت های عجیب در برخی نقاط جهان : این رسم یکی از ناخوشایندترین سنت‌ها برای اثبات مردانگی است! به گفته دانشمندان، نوعی مورچه وجود دارد موسوم به مورچه گازی که در بین همه مورچه‌ها نیش بدتری دارد و بعضی‌ها معتقدند که درد حاصل از نیش آن‌ها تا 24 ساعت ادامه دارد. اما این درد زیاد که دانشمندان از آن حرف می‌زنند، فقط مربوط به نیش یک عدد مورچه گازی می‌شود و نه تعداد بیشتری از آن‌ها ! . غم‌انگیز بودن این رسم عجیب و غریب مردانه نیز به خاطر همین درد زیاد نیش مورچه‌های گازی است. پسران قبیله‌ای به نام ساتار‌ماوه در برزیل مجبور هستند که در سنین بلوغ دستشان را درون یک دستکش پر از مورچه گازی کنند و 10 دقیقه به همان حالت بایستند، بدون اینکه هیچ گونه سر و صدا و ناله ای از آن‌ها بلند شود. با این کار پسران بیچاره از مرحله کودکی به جوانی وارد می‌شوند و توسط قبیله به عنوان مردان واقعی شناخته می‌شوند. گاهی بعضی از این پسران را مجبور می‌کنند که این کار را بیش از یک بار انجام دهند تا بزرگ ‌شدن آن‌ها را بپذیرند. حالا تصورش را بکنید که نیش یک عدد مورچه گازی به این اندازه درد زیادی دارد، این پسران طفلکی باید درد این تعداد مورچه گازی را
این پسران طفلکی باید درد این تعداد مورچه گازی را تحمل کنند تا صرفا نشان دهند که بزرگ شده‌اند! http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
صبحِ زیبا تون گلباران میتوان هرروز وهرشب روی لب،لبخند داشت میتوان باکهکشانِ این جهان پیوند داشت🌹 🍃 با امیدوعشق؛ دنیاجای خوبی میشود میتوان هرلحظه رویاهای بی مانند داشت! سلام دوستان🌹🍃 امروزتون پر از شادی و رحمت لحظه هاتون پر از مهر و محبت زندگیتون پر از عشق🕊💐 و برکت🍕🕊💐 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✳«سردار مریم» تنها زن سردار ایرانی در تاریخ ایران زنی بختیاری وجود دارد به غایت شجاع و دلیر که مقابل مستبدان قاجاری و پهلوی می‌ایستد و حتی فرزند غیورش «علیمردان‌خان» که یکی از دلاوران بنام ایران است را فدا می‌کند. «سردار مریم»! بختیاری‌ها و تمام لرها این‌طور صدایش می‌کنند. با غرور و با افتخار. سال‌ها لر‌ها خانه‌اش جمع شدند و درس مبارزه گرفتند. آن‌وقت سردار برایشان هم نان و غذا داد هم سخنرانی کرد تا استوارتر قدم بردارند و لرزه به جان مستبدان و بیگانگان بیندازند. «سردار مریم» مادر علیمردان خان، قهرمان ملی مبارزه با رضاخان و خواهر سردار اسعد و همسر یکی از خان‌های لر معروف به نام علیقلی‌خان چهارلنگ است. پدرش حسینقلی خان ایلخانی بود و مادرش بی‌بی فاطمه از دختران طوایف لر چهارلنگ که چهار پسر داشت. پسرها پدر را که خوب ندیدند اما خوی سرداری را از مادر گرفتند و تبدیل به قهرمانان وطن شدند. سردار مریم بختیاری از زنان مبارز و برجسته ایران در تاریخ معاصر است که نقش فراوانی هم در دوران مشروطیت و هم در مبارزه با بیگانگان، به ویژه استعمارگران روسی و انگلیسی داشت. زنی که تنها زن سردار ایرانی لقب گرفت. ✅مغضوب همیشگی حکومت بی‌بی‌مریم در سال ۱۲۵۳هجری شمسی در سرزمین بختیاری متولد می‌شود. در کودکی پدرش را از دست می‌دهد. پدرش توسط «ظل السلطان» حاکم اصفهان کشته و خانواده‌اش مغضوب حکومت می‌شود تا برای مدت‌ها آوارگی و سختی بکشند. برای همین بی‌بی‌مریم دوران کودکی و نوجوانی سختی را می‌گذراند. در 15 سالگی با مردی ازدواج می‌کند که 20 سال از او بزرگتر است و با اینکه همسرش دارای زن دیگری بوده، به دلیل لیاقت و مدیریت زندگی که داشته بسیار مورد توجه همسرش و ایل قرار می‌گیرد. اما بعد از 4سال همسرش در یک توطئه خانوادگی جان خود را از دست می‌دهد. حاصل این ازدواج سه فرزند به نام «علیمردان خان»، «محمدعلی‌خان» و«سهراب خان» است. بی‌بی‌مریم بعد از فوت همسرش به سمت خانه و ایل پدری بر می‌گردد و به تربیت فرزندان با کمک برادرانش می‌پردازد. تربیتی که فرزندانش را تبدیل به سرداران به نامی در تاریخ بختیاری و کشور می‌کند. چندین سال بعد از مرگ همسرش علیقلی خان چهارلنگ، مریم خواستگاران زیادی دارد اما به هیچ‌کدام جواب مثبت نمی‌دهد. اما بعدها به مصلحت خانوادگی با یکی از عموزادگانش به نام «فتح الله خان سردار ارشد» مجبور به ازدواج می‌شود که پسرش «مصطفی‌قلی‌خان» حاصل این ازدواج است. مریم در زندگی دوم حال خوبی ندارد و او از اینکه همسرش عرق و دلبستگی خانوادگی ندارد، شکایت دارد. تا اینکه بعد از نزاع‌های خانوادگی، یک روز از همسرش می‌خواهد که زندگی مستقلی را در یکی از عمارت‌های خان در قلعه سورشجان بختیاری آغاز کند. همسرش نیز موافقت می‌کند. ✅رئیس قلعه سورشجان بختیاری بی‌بی مریم به واسطه زندگی مستقلی که برای خودش ساخته‌است، خودش رئیس قلعه و جمعی از سواران بختیاری می‌شود و به ضرورت زندگی ایلیاتی، در سوارکاری و تیراندازی مهارت زیادی پیدا می‌کند و چون همسر و جانشین خان بود، سواران و جنگجویانی در اختیار داشت که در موارد ضروری جهت دفاع از قلعه و یا یاری مشروطه خواهان آن‌ها را به صف می‌کرد. ✅سخنرانی برای سربازان بختیاری پیش از مبارزه مریم زنی با لیاقت و شجاع بود. آوازه شجاعت او در دفاع از مشروطه خواهان میان بختیاری‌ها پیچیده بود. بعد از حوادث مشروطه و اتفاقات جنگ جهانی اول رشادت‌های زیادی داشت که باعث شد بختیاری‌ها او را «سردار مریم» بنامند. سردار مریم از معدود زنان با سواد و روشنفکر زمانه خویش است که به طرفداری از آزادی‌خواهان و مظلومان برخاست و در این راه از هیچ چیز دریغ نکرد. یکی از مشوقین او «سردار اسعد بختیاری» برادرش بود که همیشه او را به مطالعه و کسب دانش و اخلاق و مبارزه توصیه می‌کرد. زمانی که مشروطه‌خواهان برای سرنگونی استبداد محمدعلی‌شاه قیام می‌کنند، سردار اسعد سواران بختیاری زیادی را برای مبارزه با حکومت استبدادی و فتح تهران راهی می‌کند. آنها سر راه به خانه بی‌بی مریم می‌آیند و با سربازانش شبی را آنجا مهمان می‌شوند و استراحت می‌کنند. در تاریخ آمده‌است سردار مریم چون سرداری می‌ایستد و سخنرانی شورانگیزی برای سربازان می‌کند و جوانان و سربازان ایل را به مبارزه علیه ظالمان و مستبدین تشویق می‌کند. مریم، خود نیز با جمعی از سواران مخفیانه به تهران آمد و در منزل پدری فردی به نام «حسین ثقفی» ساکن شد تا او نیز همراه سربازان از مبارزه جا نماند. و بعد از حمله سردار اسعد، خود مریم نیز پشت‌بام یکی از خانه‌های مشرف به بهارستان را سنگربندی می‌کند و همراه جمعی از سربازان بختیاری از پشت قشون با قزاق‌ها و نیروهای حکومت محمدعلی‌شاه قاجار مشغول به جنگ می‌شود. طوری که حتی خود بانوی سردار نیز تفنگ به دست می‌گیرد و با قزاق‌ها می‌جنگد. ✅سردار مریم، در مقابل انگلیسی‌ها اما بیشترین محبوبیت سر
دار مریم در بحبوحه جنگ جهانی اول است. زمانی که شانه به شانه سربازان بختیاری‌ها سلاح بردوش، با انگلیسی‌ها نبرد می‌کند و در سخت‌ترین شرایط به آزادی‌خواهان و مشروطه‌خواهان مشهور ایران زمین در سرزمین خود پناه می‌دهد. در جنگ جهانی اول حکومت مرکزی دچار ضعف می‌شود و انگلیس و روس بخش‌هایی از ایران را تصرف می‌کنند. اما سردار مریم با سران بختیاری به مخالفت با انگلیسی‌ها می‌پردازد و با عده‌ای از تفنگ‌چیان و سربازان خود جانب متحدین را می‌گیرد و با انگلیس مبارزه می‌کند و ضربات سنگینی را به روسی‌ها و انگلیسی‌ها می‌زند. به همین خاطر و به دلیل قدرتی که سردار مریم پیدا می‌کند، روس‌ها به تلافی ضرباتی که از او خورده بودند، به هنگام فتح اصفهان به منزلی که بانوی سردار در اصفهان داشت حمله می‌کنند و زندگی او را غارت می‌کنند. ✅خانه سردار، جان‌پناه مبارزان رشادت‌های بانوی سردار به حدی رسیده بود که آوازه‌اش به کل کشور و حتی خارج از آن رسیده‌بود. به گونه‌ای که مشروطه‌‌خواهان و آزادی‌خواهان برای دیدن سردار به منزل او می‌آمدند تا او را ملاقات کنند و هم او به آن‌ها پناه دهد. در میان پناه‌جویان، آلمانی ها و سفیرهایشان هم پیدا می‌شود. آلمانی‌ها حتی سه ماه و نیم از ترس هجوم و دستگیری انگلیسی‌ها در خانه‌اش پناه می‌گیرند. حتی پناهجویان عادی لهستانی و آلمانی‌ مقیم ایران نیز در خانه‌اش پناه می‌گیرند و سردار نیز مقدمات خروج آنها از کشور از طریق کرمانشاه را برایشان فراهم کند. به سبب این رشادت‌ها و حمایت‌ها، امپراطور آلمان ویلهم، کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و صلیب آهنین یعنی بالاترین نشان دولت آلمان را برای سردار مریم می‌فرستد. بسیاری از رجال سیاسی و نویسندگان آزادیخواه ایرانی نیز چون علامه علی‌اکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار و وحیددستگردی و مبارزین علیه استعمار که مورد تعقیب انگلیسی‌ها بودند در خانه سردار مریم پناه گرفته‌اند. حتی در روایتی دیگر آمده‌است دکتر مصدق نیز مدتی در خانه بی‌بی حضور داشت. در این کوهستان زنی برابر 100 مرد می‌زیسته دکتر باستانی پاریزی یکی از مورخین به نام معاصر در خصوص سردار مریم می‌نویسد: «در این کوهستان زنی می‌زیسته که برابر 100 مرد در سرنوشت تاریخ معاصر ایران دخیل بوده‌است. منظورم بی‌بی مریم بختیاری است که وقتی در جنگ بین‌الملل اول، ایرانیان وطن‌خواه ابتدا از اولتیماتوم روس و بعد از هجوم انگلیسی‌ها ناچار به مهاجرت و آواره کوهستان شدند این زن نامدار همه آنان را پناه داد.» ✅روزنامه خاطرات سردار مریم بانوی سردار، زنی باسواد و روشنفکر بود و از معدود زنان زمان خویش بود که خواندن و نوشتن خوب می‌دانست و حتی در قدمی رو به جلوتر، حوادث عصر خویش را می‌نوشت. کتاب خاطرات بی‌بی‌مریم سال‌ها بعد از درگذشتش منتشر شد که در آن درباره کودکی و نوجوانی‌اش و حتی شرح زندگی پر از رنج و حادثه‌اش تا پایان مشروطیت نوشته شده‌‌است. اما گویا بخش دوم خاطرات برجسته این زن دلاور از بین رفته و یا هنوز در جایی مخفی مانده‌است. خاطرات به قلمی ساده و روان از سال 1296 هجری شمسی ثبت شده‌است. بی‌بی‌مریم در ابتدای خاطراتش اینطور نوشته است: «به امید خداوند که امیدوارم فرصت بدهد به بنده که یک زن ایرانی و از ایل بختیاری می‌باشم روزنامه خاطرات خود را ساده و مختصر بنویسم. توفیق از خداوند عالم و همراهی از روح شاهنشاه عالم، امام اول حضرت علی(ع) می‌طلبم. به تاریخ ماه شعبان المبارک 1336 هجری قمری» او در این کتاب به برادرانش و محبتی که بین آنها بوده و تشویق‌های میرزا اسعد، برادرش که او را تشویق به خواندن شبانه روزی کتاب به خصوص کتاب‌های تاریخی می‌کرده، اشاره کرده‌است. ✅به خاطر داشتن علیمردان خان خدا را شکر می‌کنم سردار مریم فرزند برومندی به نام علیمردان خان داشت که افتخار طایفه لر بختیاری بود. فرزندی که در دامان مادری باسواد، روشنفکر و فهیم بزرگ شده بود. او در کتاب خاطراتش وقتی می‌خواهد درباره ازدواجش بنویسد، با اینکه مجبور به ازدواج شده بود از همسرش به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید: «من زندگی و شوهرم را بسیار دوست داشتم. با اینکه ناراضی از ازدواجم بودم اما حالا از آن شوهر کردن شُکر دارم چون که یک پسر خوب از آن شوهر دارم که شخص اول بختیاری است و تمام بختیاری‌ها به او می‌گروند و من او را بسیار دوست دارم و او «علیمردان خان» نام دارد.» علیمردان خان نامدار از رجال مبارز بختیاری بود که علیه استبداد رضاخان قیام کرد. آن هم در زمانی که هیچ کس به دلیل سرکوب شدید رضاشاه جرات مبارزه نداشت. اما فرزند ارشد بی‌بی‌مریم با شجاعت از مادر ارث برده‌اش قیام کرد و بخش شورانگیزی از تاریخ کشور را رقم زد . اگر تمام مردان بختیاری شهید شوند، زنان کفن به گردن و اسلحه بر دست حرکت می‌کنند! بی‌بی در خاطراتش درباره سختی‌هایی که کشیده اینطور می‌نویسد: «اکنون خداوند عالم را شکر دارم که هرچقدر صدمه زیا
دتری بر من واردتر می‌شد، بر عظمت من می‌افزود. هر وقت فکر دشمنی‌های بسیاری که بر من رفت می‌کنم، آن وقت ملتفت می‌شوم که کسی هست مرا از این گرداب‌ها نجات دهد و آن وقت به دعا و شکر می‌پردازم» بی‌بی در بخشی از کتاب نیز به زنان عصر خویش اشاره می‌کند و می‌خواهد زنان در زندگی شخصی جایگاه واقعی خود را پیدا کنند و برای اجتماعی که در آن زندگی می‌کنند مفید باشند: «در ایران زنان بدبخت یا باید بزک بکنند و شبانه روز در فکر لباس و سرخاب و سفیدآب و پودر باشند و یا ریسمان تابیدن. کار بزرگ آنان همین است. افسوس که وجود چندین میلیون زن که از داشتن علم محرومند برای هیچ کس اهمیت ندارد. ای کاش خود را روزی در سایه تمدن می‌دیدیم و پای خود را در زمین تمدن می‌گذاشتیم. افسوس که من می‌میرم و آن روز را در ایران و به خصوص در بختیاری نخواهم دید. چقدر آرزو داشتم که کارهای نیک در بختیاری برای زنان بکنم. چقدر میل داشتم که دارای قدرت فوق‌العاده باشم و سنت‌های پوسیده را از بیخ و بن برکنم چون سرزمین ما قابل ترقیات بسیار است.» او همچنین درمورد استبداد ستیزی می‌نویسد:« حالا که تصمیم دارید در این کار متعهد و مردانه باشید. حال اگر تمام مردان شهید بختیاری شهید شوند، تمام زنان بختیاری را جمع نموده، کفن به گردن و تفنگ به دست برای شکست دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت می‌کنیم. ای کسانی که روزنامه مرا مطالعه می‌کنید اگر در عصر شما ایران، وطن عزیز مرا و خودتان را دیدید که به دانش و علم نورانی و مشعشع شده و قدم در راه آزادی گذاشتید و یا در سایه علم و تمدن زندگی می‌کنید، از منِ بیچاره که یگانه آرزویم تمدن ایران است، یادی بنمایید.» ✅بخشیدن تمام دارایی‌ها در قحطی بزرگ بی‌بی مریم با توجه به روشنگری‌هایی که داشته، در تربیت فرزندانش حساس بود که آنان را سرداران بزرگ بختیاری کرد. ویژگی‌های تربیتی که در دل نوشته‌های او نیز وجود دارد؛ شجاعت و دلیری و مردانگی، ایمان و توکل به خدا، اقتدا به پیامبر و ائمه به خصوص امام علی(ع)، دفاع از میهن و بیگانه ستیزی، مبارزه با استبداد و ظلم و دفاع از مظلوم. زمانی که قحطی در جنگ جهانی اول در ایران گسترش پیدا می‌کند. بی‌بی مریم تمام ثروت و طلاهایش را خرج می‌کند تا قطحی زدگان نجات پیدا کنند. احترام به بزرگان، رعایت اخلاق و داشتن معرفت انسانی، اصالت و فرهنگی و هویت ملی، با اینکه بی‌بی از سران بختیاری بود همواره به هویت ملی می‌اندیشید. علم آموزی و مطالعه کتاب، غیرت و شرف در زندگی از نکات تربیتی بانوی سردار ایرانی است. ✅مادر و پسر همرزم یکدیگر متاسفانه قسمت دوم کتاب بی‌بی مریم که مربوط به مبارزات علیمردان خان، فرزند برومندش بود در دسترس نیست و تنها اشارات جزئی به او در کتابش شده‌است. اما آمده‌است که مادر و پسر در دوره‌هایی همرزم یکدیگر بودند. آمده‌است بی‌بی، علیمردان خان را طوری آموخته بود که در ۱۷سالگی پسرش را همراه سپاه برادرش سردار اسعد به تهران می‌فرستد و از همان دوران از سربازان بختیاری می‌شود که از نوجوانی علیه استبداد به پا می‌خیزد. علیمردان در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی علیه حکومت قیام می‌کند و موفق می‌شود مناطق زیادی را با خود همراه کند و حکومت موقتی را در بخش‌هایی از ایران تشکیل می‌دهد و به سمت تهران حرکت می‌کند. اما متاسفانه به دلیل اختلافی که انگلیس بین مبارزین ایجاد می‌کند، این نهضت با شکست مواجه می‌شود. علیمردان خان با امان نامه‌ای که داشته بعد از مدتها با شروطی که می‌گذارد حاضر به مذاکره با رضاخان می‌شود. اما در حالت ناجوانمردانه‌ای او را دستگیر می‌کنند و بعد از یک سال دادگاه فرمایشی تشکیل می‌دهند و او را به اعدام محکوم می‌کنند. ✅مچاله کردن کلاه پهلوی در لحظه اعدام بزرگ‌علوی نویسنده بزرگ معاصر درباره این اعدام می‌نویسد: «علیمردان خان در روز اعدام جامه‌‌‌ای زیبا به تن کرده و سر و روی خود را آراسته و با گام‌های بلند و قامتی استوار حلاج‌وار و بدون اینکه ترسی به دل راه دهد به قتلگاه نزدیک می‌شود. او رفت تا شهادت مظلومانه دیگری را در صفحه جنایات رژیم دیکتاتوری رقم زند. هنگامی که از برابر جوخه اعدام می‌گذشت با جبینی باز و لبانی پر از خنده با آنها احوالپرسی کرد. وقتی یکی از دژخیمان می‌خواست چشمانش را ببندد به آرامی دستمال را از دستش گرفت و گفت: «پسرم بگذار تا این صحنه جالب و تماشایی را که قطعا مافوقان شما را خوشحال می‌کند، من هم در آخرین لحظات حیات خویش ببینم. چرا که من تا به حال شیری را دست و پا بسته در مقابل مشتی شغال ندیده بودم.» ✅خانه‌ای که به وزارت فرهنگ اهدا شد بعد از اعدام جانسوز علیمردان خان در سن ۴۲سالگی، بی‌بی پیرزن خانه‌نشینی در اصفهان است؛ سن زیادی ندارد اما رنج او را پیر کرده‌است. بعد از شنیدن خبر اعدام و تیرباران پسرش توسط رضاخان، بسیار اندوهگین و رنجور می‌شود و گیسوان خودش را طبق آیینی در بختیاری می‌برد. آمده‌است بعد از مرگ
علیمردان خان بسیار افسرده می‌شود و بعد از این اتفاق تلخ در سال ۱۳۱۶،‌ در سن ۶۳ سالگی و سه سال بعد از اعدام فرزندش،‌ هستی را وداع گفت و در قبرستان تاریخی تخته پولاد به خاک سپرده شد. عمارت او در اصفهان که در چهارراه قصر و ابتدای شیخ بهایی واقع شده بود بنا به وصیت خودش به اداره فرهنگ اهدا شد که بعدها در آن محل مدرسه رودابه احداث شد. sapp.ir/janbaz_khuzestan http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ‼️ 🌹شیخ رجبعلی خیاط: ✍اگر زرق و برق هستی، آن را یا می آوری، ولی در آن ؛ اما اگر بخواهی وجود تورا صدا کند و دستت را بگیرد مقداری پیدا کن و با او کن! 💠🍃انسان کسی را که داشته باشد برایش پول می کند. ما هم اگر می گوییم را دوست داریم، باید در او کنیم. ✅ماه محرّم نزدیکه؛ خودت رو بیمه اهل بیت کن؛ برا حضرت سیدالشهدا(ع) تا حد امکان، قدم بردار و و تا دستت میرسه در این مسیر خرج کن! http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
داستان فوقالعاده شنیدنی و اموزنده بخو انید و لذت ببرید خداوند خود به بندگانی که دوستش دارد نامه میفرستد چه توفیقی ازین بالاتر http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ☘🌹داستان نامه ای که از طرف خداوند بیماران را شفا میداد🌹🍀 شيخ بهائي رحمة الله عليه در كتاب كشكول خود نوشته است كه : شيخ علي بن اسهل صوفي اصفهاني ، پيوسته به صوفيان بي بضاعت ، انفاق و احسان ميكرد . روزى ، جماعتى از آنان بر او وارد شدند و شيخ را در آن وقت ، چيزي نبود كه به ايشان بخشد . ناچار نزد يكي از دوستان خود رفت و از او خواست كه وجهي براي اينكار بپردازد . 🍀 مرد ، براي اين كار مبلغ ناقابل به خدمت شيخ داد و از كمي آن معذرت خواست كه رفتار ساختمان خانه ام و مخارجي بسيار دارم . ☘ شيخ فرمود : چه مبلغ هزينه عمارت تو است ؟ گفت : نزديك به پانصد دينار . شيخ گفت : آن وجه را به من ده تا به درويشان رسانم و در عوض خانه اي در بهشت به تو خواهم داد و از هم اكنون تعهدي به خط خود بر اينكار مي نويسم و به تو مي سپارم . 🍀 مرد كفت : با ابا الحسن ، من هنوز از تو خلاف و دروغ نشنيده ام ، اگر بحقيقت متعهد اين كار مى شوى ، این مال را به تو خواهم داد . 🍀 شيخ گفت : ضامن و عهده دارم و سندي به دست خويش دائر بر اين ضمانت نگاشت و به او سپرد ☘. مرد نيز پانصد دينار را به وي داد و عهدنامه را گرفت و وصيت كرد كه چون مرگم فرا رسد ، اين سند را در كفن من نهيد 🍀 . اتفاقاً در همان سال عمرش به سر آمد و بر حسب وصيتش عمل كردند 🍀 . اما يك روز كه شيخ براي نماز صبح وارد مسجد شد ، ديد كه 🦋🦋نوشته اش در محراب افتاده و بر پشت آن بخط سبز نوشته شده بود : 🌹🦋 ترا از آن ضمانت که كرده بودي ، خارج ساختيم و آن خانه را در بهشت به وي تسليم كرديم . »🦋🌹 🍀اين نوشته مدتي نزد شيخ بود و بيماران در شهر اصفهان و در جاها ، از آن استشفا مي كردند ❌ ، تا آنكه در ميان كتب شيخ كه يك صندوق از آن به سرقت رفت ، آن نامه نيز از ميان رفت منبع کتاب نشان از بی نشانها نخودکی اصفهانی صفحه447 از چاپ سوم 🌹بـا فروارد کردن از ما کنـیـد😘🙏 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 👇🌷 💓👉🏻 👈🏻💓
✨﷽✨ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ✅سرانجام شاهد بی گناهی یوسف ✍در برخی از تفاسیر قرآن نقل شده است: چون یوسف بر مسند حکومت مصر نشست، به نظرش رسید که در امور مملکتی، وزیری لازم دارد که بتواند به اصلاح معیشت و تربیت مردم برخیزد و درهای عدل و محبت را به روی آنان بگشاید. امین وحی از سوی حق به نزد او آمد و گفت: خدا می فرماید: تو را وزیری لازم است. یوسف فرمود: من نیز در این خیالم ولی کسی که سزاوار این مسند باشد نمی دانم کیست؟ جبرئیل گفت: فردا صبح که از مقرّ حکومت حرکت می کنی، اول کسی که بنظرت آمد، این منصب را به او ارزانی دار! یوسف اول صبح نظرش به کسی افتاد که به شدت ضعیف و لاغر و رخساره زرد بود و بسته ای از هیمه بر پشت داشت، با خود گفت: این شخص تحمل مسئولیت وزارت را نخواهد داشت. خواست از وی بگذرد، امین وحی به او گفت: از او مگذر و او را برای پست وزارت انتخاب کن ، زیرا که او را بر تو حقی است ، او همان کسی است که در دربار عزیز مصر به پاکی و عصمت تو شهادت داد ، او را این لیاقت هست که امروز پست وزارت را به او وا گذاری! جایی که حضرت حق به خاطر شهادتی صحیح، پست وزارت به شاهد پاکی و عصمت یوسف عطا می کند، به کسی که عمری به وحدانیّت او شهادت می دهد چه خواهد داد؟! آری، لطف و رحمت حضرت دوست چیزی نیست که قابل درک باشد و در این مقام پای عقل عاقلان و خرد خردمندان و هوش هوشمندان لنگ است و کسی را قدرت فهم این حقایق آن چنان که هست نیست. 📚مطالعه کتاب عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ _____ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ✍امام علی (ع) فرمودند: از سه چيز نباید حيا كرد: 1⃣ پذيرايى از ميهمان 2⃣ بلند شدن در برابر پدر و معلّم 3⃣ و گرفتن‌حق، گر چه اندك باشد. 📚عيون‌الحكم والمواعظ(لليثي)،ص۲۱۲ 💠: 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d