📚حکایت خواندنی
روزی جوانی نزد پدرش آمد و گفت:
دختری را دیده ام و میخواهم با او ازدواج کنم
من شیفته زیبایی این دختر وجادوی چشمانش شده ام، پدر با خوشحالی گفت این دختر کجاست تا برایت خواستگاری کنم؟
پس به اتفاق رفتند تا دختر را ببینند اما پدر به محض دیدن دختر دلباخته او شد و به پسرش گفت: ببین پسرم این دختر هم تراز تو نیست وتو نمیتوانی خوشبختش کنی، او را باید مردی مثل او تکیه کند، پسر حیرت زده جواب داد، امکان ندارد پدر کسیکه با این دختر ازدواج میکند من هستم نه شما!
پدر و پسر با هم درگیر شدند و کارشان به قاضی کشید ماجرا را برای قاضی تعریف کردند. قاضی دستور داد دختر را احضار کنند تا از خودش بپرسند که میخواهد با کدامیک از این دو ازدواج کند قاضی با دیدن دختر شیفته جمال و محو دلربایی او شد و گفت: این دختر مناسب شما نیست بلکه شایسته شخص صاحب منصبی چون من است پس این بار سه نفری با هم درگیر شدند و برای حل مشکل نزد وزیر رفتند
وزیر با دیدن دختر گفت او باید با وزیری مثل من ازدواج کند و قضیه ادامه پیدا کرد تا رسید به شخص امیر، امیر نیز مانند بقیه گفت این دختر فقط با من ازدواج میکند!!
بحث و مشاجره بالا گرفت تا اینکه دختر جلو آمد و گفت راه حل مسئله نزد من است، من میدوم و شما نیز پشت سر من بدوید اولین کسیکه بتواند مرا بگیرد با اوازدواج خواهم کرد!!
و بلافاصله شروع به دویدن کرد و پنج نفری پدر؛ پسر ؛قاضی ؛وزیر و امیر بدنبال او، ناگهان هرپنج نفر با هم به داخل چاله عمیقی سقوط کردند
دختر از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت آیا میدانید من کیستم؟!!
من دنیا هستم!! من کسی هستم که اغلب مردم بدنبالم میدوند و برای بدست آوردنم با هم رقابت میکنند و در راه رسیدن به من از دینشان ، معرفتشان غافل میشوند و حرص و طمع انها تمامی ندارد تا زمانیکه در قبر گذاشته میشوند در حالیکه هرگز به من نمیرسند...
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#انتشار_با_شما✅
🌷 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود :
🔶 کسی که کسبش حرام است ،
🔹خداوند هیچ كار خیرى را از او نمى پذیرد ،
🔹چه آن کار صدقه باشد
🔹چه آزاد كردن بنده؛
🔹حج باشد یا عمره
🔹و خداوند متعال به عوض پاداش این كارها،
🔹گناه براى او ثبت مى كند
🔹و آنچه پس از مرگش باقى می ماند توشه دوزخ او خواهد بود.
📚 ثواب الاعمال ص282
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#انتشار_با_شما✅
🔴 ما از آنچه در دست داریم استفاده نمیکنیم و به آن عمل نمیکنیم
آنقدر راه را گم کردهایم و آنقدر از قرآن و عترت کناره گرفته و دور افتاده و بیگانه شدهایم که نزدیک است به آمریکا و اروپا برویم و از آنها سؤال کنیم که «شما از قرآن و عترت چه فهمیدهاید؟»به ما یاد دهید! علت آن است که ما از آنچه در دست داریم استفاده نمیکنیم و به آن عمل نمیکنیم؛ لذا وقتی کفار که مزایای اسلام را میدانند، چیزی میگویند تصدیق میکنیم و سخنانشان باورمان میآید.
و دیگر اینکه ما عبید دنیا هستیم؛ لذا ما را با تطمیع از کتاب و عترت منحرف و منصرف کردهاند! میبینیم، ولی گویا نمیبینیم! جلوی ضریح امام رضا علیهالسلام در یک شب، پنج کرامت دیدم: شفای مریض و کرامتهای دیگر. وقتی این مطالب را برای ما نقل میکنند، گویا داستان رستم و افراسیاب میخوانند! ... قرآن و عترت دوای تمام دردهاست. اگر آنها را کنار بگذاریم، در دنیا از این هم ذلیلتر میشویم.
آیا ذلت از این بیشتر که مسلمانان با این همه قوّت و ثروت نوکر کفار هستند و آنها مالک امرشان هستند؟! یک روز به گرگ پناه میبریم و یک روز به روباه ! برای اینکه از قرآن و عترت به کلی کنار نرویم و آنها را از ما جدا نکنند، از الآن باید در فکر اصلاح باشیم؛ «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد».
[در محضر بهجت(ره)، جلد2، ص167 و جلد3، ص240 ]
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#یک_فنجان_تفکر ☕️
یک ماشین را در نظر بگیرید، که زمان زیادی بدون هیچ رسیدگی خاصی صرفاً استفاده شده باشه.
مثلا اگر تصادف کرد و سپرش شکست تعویض نشه.
اگر ترمز دستیاش خراب شد تعمیر نشه.
فقط یک جاهایی هزینه بشه که دیگه هیچ رقم نمیشه هزینه نکرد، مثل بنزین زدن.
تازه همون بنزین هم بی کیفیت ترین بنزین را بهش بزنند، و همیشه فکر کنند به اینکه آیا میشه با یک چیزی ارزون تر راهش برد یا نه؟
این ماشین بعد از یک مدت دیگه نه ظاهر داره نه باطن.
همه جاش صدا میده، صندلیها و رودریهاش پاره پوره است، بدنهاش فرسوده و زنگ زده است، هیچ جاییاش بالانس نیست، لاستیکهاش تا به تا است، از زیرش روغن میره، دیفرانسیل و گیربکس و موتورش صدا میده، کولر و بخاری نداره، شیشه بالابرهاش خرابه، نه گاز میخوره نه ترمز میکنه، عقربههاش مدتهاست گزارش درستی نمیدهند، چراغهایش هیچ جایی از مسیر را روشن نمیکنه.
این ماشین هنوز داره لخ لخ کنان راه میره، حتی ممکنه ۶ ماه دیگه هم به حرکت ادامه بده، و در عین حال ممکنه سر اولین دستانداز بدون هیچ اتفاق خارقالعادهای خاموش بشه و دیگه هم روشن نشه
دیگه اونجا نمیشه تعجب کرد که عه، این که فقط یک چاله کوچیک بود که، عه این که فقط یک سرعتگیر ساده بود که، عه این که فقط یک پیچ معمولی بود که.
اونجا دیگه نمیشه هلش داد و روشناش کرد، دیگه نمیشه سر کرد تو کاپوت و دنبال مسأله خاصی گشت، دیگه نمیشه با عوض کردن یک قطعه حرکت را از سر گرفت، دیگه نمیشه جغرافیای فعلیاش را از تاریخ چند سالهاش جدا کرد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌹 امام زمان فرمودند به پدرت بگو انقدر غُر نزند!
پدرش مخالف روحانی شدنش بود، میگفت ملا شدن آب و نان نمی شود، سید ابوالحسن اما دوست داشت یاد بگیرد علوم دینی را،هرچه بود دل را به دریا زد و رفت... رفت به حوزه ی علمیه نجف تا در آن دیار در محضر استاد زانو بزند و کسب فیض کند...
اطاقی در نجف اجاره کرده بود و با سختی زندگی اش را سپری می کرد، درآمد آنچنانی نداشت و آنچه او را پایبند کرده بود عشق به مولا یش امام زمان ارواحنافداه بود و بس.. در یکی از روزهایی که از شدت فقر حتی پول خرید ذغال برای گرم کردن اطاق نداشت، پدر تصمیم گرفت سَری به او بزند و از حال و روزش با خبر بشود...
پدر رسید نجف، حجره ی محقر سید ابوالحسن، پسر پدر را احترام کرد و او را در آغوش کشید،پدر اما با دیدن اوضاع و احوال سید ابوالحسن شروع کرد به سرکوفت زدن، که چرا ملا شدی، که چرا سخنش را اعتنا نکردی، که باید در این سیاهی زمستان شبها را بدون ذغال در سرما بلرزی و خودت را با نان و تُرب سیر کنی...
از پدر کنایه زدن بود و از سید ابوالحسن خودخوری، خجالت میکشید، پدرش شبی را مهمانش شده بود که هیچ چیز در بساطش نبود برای پذیرایی، در همین سرکوفت زدن ها درب اطاق بصدا درآمد، سید ابوالحسن درب را باز کرد، جوانی پشت درب بود با شتری پر از بار،ذغال و بود و همه ی مایحتاج و خوراکی، سید را که دید گفت:آقایت سلام رساندند و عرض کردند:به پدرت بگو آنقدر غُر نزند، ما در مراعات حال شیعیانمان کوتاهی نمی کنیم...
آنقدر پیش خدا دستِ تو باز است آقا
لب اگر باز کنم هر چه بخواهم دادی...
📚 برداشتی آزاد از سخنان شیخ مجید احمدی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📚 دارکوب ها را از درخت زندگی تان دور کنید!
به دارکوب ها نگاه کنید. آنها اَره برقی ندارند. مته همراه شان نیست اما تنه سخت ترین درخت ها را سوراخ می کنند و در دل شان لانه خودشان را می سازند.
دارکوب ها با ضربه های سریع، کوتاه اما پشت سر هم درخت ها را سوراخ می کنند. آنها سردرد نمی گیرند، خسته نمی شوند، تا لحظه ای که موفق نشوند دست از کار نمی کشند، نه ناامید می شوند و نه پشیمان. دارکوب ها به خودشان ایمان دارند.
در زندگی هر کدام از ما دارکوب هایی هستند که با نوک زدن های مکرر، با سماجت و بدون آنکه خسته شوند، به درون مان نفوذ می کنند و لانه شان را می سازند.
این دارکوب ها خسته نمی شوند، به کارشان ایمان دارند و تا وقتی که پیروز نشوند دست از آن نوک زدن های مکرر برنمی دارند. سردرد نمی گیرند، کلافه نمی شود اما ما را کلافه می کنند!
دارکوب های طبیعت اگر لانه می سازند و زندگی تازه ای خلق می کنند، دارکوب های زندگی فقط یک حفره سیاه خلق می کنند، توی دل آدم را خالی می کنند و بعد می روند سراغ درخت زندگی یک نفر دیگر و خلق یک حفره دیگر!
این همه به روان آدم های دیگر نوک نزنیم، نیش نزنیم، درون درخت زندگی آدم ها حفره سیاه خلق نکنیم. ایمان آنها را ندزدیم. بگذاریم شادمان زنده بمانند، زندگی کنند. ما دارکوب نیستیم، انسانیم!
✍ #احسان_محمدی
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#انتشار_با_شما✅
4_5902445199795164515.mp3
15.77M
⚠️ زندگیت رو نابود نکن ، برو دانش زندگی رو یاد بگیر تا علت مشکلاتت و بیماری هات رو بفهمی ...
🌹🍃استاد #عرشیانفر
🍎🦋C᭄ᥫ᭡ 🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
یک باره دلم گفت بنویس کلامی
در وصف بلند مرتبه و شاه مقامی
دستی به روی سینه نهادم و نوشتم
ازمن به"حسین بن علی"عرض سلامی
سلام ارباب خوبم✋🌸
#لبیک_یا_حسین
https://eitaa.com/matalbamozande1399
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،
بزرگ ترین اقرارهاست
#احمد_شاملو
صبح شنبه تون بخیر🌹🌞
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
♥️🍃
تو ماهی و من ماهی این برکهٔ کاشی
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
.
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
♥️🍃
حتی در غم انگیزترین زندگی ها نیز به لحظاتی درخشان برمیخوریم
و حتی در میان شن و سنگ هم گل های کوچک شادی می روید
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
♥️🍃
خودت رو لایق آرزوهات کن
توی این دنیا چیزی به نام قانون جذب و میدان مغناطیسی وجود داره.
چیزهای خوب جذب آدم های خوب میشن.
چیزهای معمولی جذب آدم های معمولی.
هرچی اندیشه هات و تلاش هات بزرگتر باشه بیشتر خودت رو لایق آرزوها و اهداف بزرگتر میکنی.
زندگی معمولی و از روی نیاز مختص آدم های معمولیه و زندگی خوب و بدون نیاز، مختص افراد بی نیاز و بزرگ.
پس یاد بگیریم به جای کوچیک کردن و محدود کردن دنیامون، خودمون رو بزرگ کنیم.
دنیا گوش به فرمان ماست..
همیشه زمانم را مثبت سپری می کنم
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
♥️🍃
درطول روز به اتفاقات خوب وهر آنچه که به آن علاقه مند هستید،فکر کنید و در موردش صحبت کنید،تا هر آنچه را که دوست دارید، به سمت خود بکشانید.
#راندا_برن
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
♥️🍃
هر چیزی که ذهن خود را به آن مشغول سازید در زندگی واقعیت پیدا میکند.
هر چیزی که روی آن تمرکز کنید و مرتباً به آن فکر کنید،
در زندگی واقعی شکل میگیرد و گسترش پیدا میکند.
بنابراین باید فکر خود را بر چیزهایی متمرکز کنید که در زندگی واقعا طالب آن هستید!
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
♥️🍃
درون آدمها را در زمان عصبانیت بشناس
حرفهایی که آذمها در زمان عصیانیت
به شما میزنند
واقعی ترین نظر آنها در مورد شماست...
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
Vaghti Bahari Nist.mp3
5.24M
#اکبر_گلپایگانی
وقتی بهاری نیست
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
♥️🍃
ایمان دارم که لازمه ی
موفقیت ، شاد بودن است...
پس تمام تلاشم را
برای شاد بودن میکنم...
زیرا ناراحتی
همانند سنگی بزرگ
در سر راه
موفقیت های من است...
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
♥️🍃
علت آن که باید به خودتان عشق بورزید این است که در غیر این صورت نمی توانید احساس خوبی داشته باشید. وقتی در مورد خودتان احساس بدی داشته باشید، همه خوبی ها و عشق ها را که کائنات برای شما دارد، به روی خود مسدود می کنید
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
♥️🍃
خداوند می فرماید
هر کس ما را هر طور نگاه کند
ما همانطور با او رفتار میکنیم
الهی قمشه ای
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
Ashvan-Sheyda-320.mp3
8.53M
اشوان • شیدا ♥
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#آیه_درمانی
#پیدا_کردن_کار💫
#مجرب
روز جمعه این هفت آیه را نوشته و سر درب ورودی منزل خود بیاویزد،طولی نکشد که کاری خوب پیدا نماید
این از مجربات میباشد
✨(آیات۵۰ تا ۵۶ سوره یوسف )✨
🌙بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم🌙
✨وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ (۵۰)
✨قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ ماعَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (۵۱)
ذَلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی کَیْدَ الْخَائِنِینَ (۵۲)
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ (۵۳)
وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مِکِینٌ أَمِینٌ (۵۴)
قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ (۵۵)
وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (۵۶)
📚قرآن کریم
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذڪری که امام على (علیه السلام) به ڪسانی
که قصد ازدواج دارند یاد میدهند؟
🎙حجت الاسلام والمسلمین استاد #رفیعی
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
*👌حکایت خیلی ارزنده💎*
*رﻭﺯی ﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ*
*ﺑﺎ ﻇﺮﻓﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ بادام!*
*ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ صلی الله* *علیه وسلم ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ،*
*ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻥ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ*
*ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ بادام ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺮ ﺩﺍﻧﻪ بادام*
*ﺗﺒﺴﻤﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩ*
*ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺍﻧﮕﺎﺭ*
*ﺑﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻴﻜﺮﺩ*
*ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ*
*ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻧﻤﺎﻳﺪ*
*ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻤﻪ بادام ها ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ*
*ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻌﺎﺭﻓﻲ ﻧﻜﺮﺩ ...*
*ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ*
*ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ ..!*
*ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﺮﺳﻴﺪ :*
*ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ*
*ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﺪ،*
*ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﺋﻲ بادام ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻳﺪ !!!*
*رﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ :*
*ﺩﻳﺪﻳﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻭﻗﺘﻲ بادام ها ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻡ؟*
*بادام ﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ،*
*ﻛﻪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻲ*
*ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺗﻠﺨﻲ* *واکنشی ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ*
*ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﻮﺩ ...*
*" 💔ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﺭا نشکنیم...!*
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد و چهل و هشت
میان دوراهی سختی مانده بود.اگر همان طور که گفته بودند با ماندن او جان عده ای به خطر می افتاد چه؟لباسهایش را عوض کرد و با گذاشتن چادر روی سرش مستاصل و نگران از اتاق تعویض لباس بیرون آمد.چه میشد اگر قید همه چیز را میزد ودست شوهرش را میگرفت و از اینجا فرار میکردند؟
با همین نیت دوباره با نگاهی به اطراف قدم هایش را سمت اتاق ارمیا برداشت، دیگر نمیتوانست از مردش دور بماند.الکی که نبود در بیمارستان ،در یک مکان عمومی بتوانند کاری کنند ،میتوانستند؟
با لرزش خفیفی که به جانش افتاده بود یک پیچ مانده به اتاق ازدور قامت آشنایی دلش را استوار کرد.قامت عزیزی که میتوانست در پناه امن او بدون ترس جلو برود، با لبخندی که زیر ماسک پیدا نبود، بااشک شوقی که از چشم هایش میچکید ، زیباترین تضاد در او ایجاد شده بود.قدم هایش را تند تربرداشت که ناگهان دستی از پشت دهانش را گرفت و تن ظریفش را اسیر کرد.
_هیسسسس، کجا؟میخایم بریم مهمونی
صدای مردی از کنار گوشش که گرمای نفسش حالش را بد تر میکرد باعث تقلای بیشترش شد.قامت هادی که بی خبر از وجود اوبود از مقابل چشم هایش بی رحمانه دورشدو همزمان بویی که در بینی اش پیچید رفته رفته پلک هایش را سنگین کرد و دیگر چیزی نفهمید.
https://eitaa.com/matalbamozande1399