4_5814617306185075671.mp3
3.38M
آهای دختر👱🏻♀ بارون☔️
پریچهره زیبا😍
تو گیسوه💇🏻♀تو جنگل🌲
تو چشمای👁 تودریا🌊
نشستی روبرم تو😘
به قلب❤️توبشینم🤗
همه عمرمودادم🤷♂
که🐬 امروزو🖼ببینم
وای از تو دختر🤦🏻♂
💜دختران ایران زمینم روزتون مبارک😍😍😍😘😘
https://eitaa.com/matalbamozande1399
✔️ شامپانزه متفکر😂
🍁گزیدهای از عکسهای ارسالی برای مسابقۀ عکاسی کمدی حیات وحش. 《 عکس شمارۀ ۱۱ 》
🍂فینالیستها که شامل انواع حیوانات با ژستهای کمدی هستند، از بین ۹ هزار عکس از ۹۸ کشور مختلف انتخاب شدند.
═━⊰⊰❀🕊️☀️🕊️❀⊱⊱━═
🌸🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باور کردنی نیست اما حقیقتی زیبا است !
پرندهی سالخورده نمیتواند پرواز کند و هیچ خانهی سالمندان هم برای او وجود ندارد. در نتیجه پرندگان جوانتر به او غذا میرسانند.
این پیام بزرگی برای ما انسانهاست. بیایید کلاهمان را به احترام شگفتی های طبیعت برداریم
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸 تشرف علی بن مهزيار اهوازی
(قسمت اول)
🔻جناب علی بن مهزيار فرمود:
▫️بيست بار با قصد اين كه شايد به خدمت حضرت صاحب الامر (ع) برسم، به حج مشرف شدم، اما در هـيـچ كـدام از سفرها موفق نشدم.
تا آن كه شبی در رختخواب خود خوابيده بودم، ناگاه صدايی شنيدم كه كسی میگفت:
🔸ای پسر مهزيار، امسال به حج برو كه امام خود را خواهی ديد.
▫️شادان از خواب بيدار شدم و بقيه شب را به عبادت سپری كردم.
صبحگاهان، چند نفر رفيق راه پيدا كردم، و به اتفاق ايشان مهيای سفر شدم و پس ازچندی به قـصـد حـج براه افتاديم.
در مسير خود وارد كوفه شديم.
جستجوی زيادی برای يافتن گمشده ام نـمـودم، امـا خـبـری نـشـد، لذا با جمع دوستان به عزم انجام حج خارج شديم و خود را به مدينه رسـانـديـم.
چـنـد روزی در مدينه بوديم.
باز من از حال صاحب الزمان (ع) جويا شدم، ولی مانند گـذشـتـه، خـبـری نيافتم و چشمم به جمال آن بزرگوار منور نگرديد.
مغموم و محزون شدم و تـرسـيـدم كـه آرزوی ديـدار آن حـضـرت بـه دلم بماند.
با همين حال به سوی مكه خارج شده و جستجوی بسياری كردم، اما آنجا هم اثری به دست نيامد.
حج و عمره ام را ظرف يك هفته انجام دادم و تمام اوقات در پی ديدن مولايم بودم.
روزی مـتـفـكـرانـه در مسجد نشسته بودم.
ناگاه در كعبه گشوده شد.
مردی لاغر كه با دوبرد (لباسی است) مُحرم بود، خارج گرديد و نشست.
دل من با ديدن او آرام شد.
به نزدش رفتم.
ايشان برای احترام من، برخاست.
مرتبه ديگر او را در طواف ديدم.
گفت:
🔸اهل كجايی؟
▫️گفتم:
🔹اهل عراق.
▫️گفت:
🔸كدام عراق (1)؟
▫️گفتم:
🔹اهواز.
▫️گفت:
🔸ابن خصيب را میشناسی؟
▫️گفتم:
🔹آری.
▫️گـفـت:
🔸خدا او را رحمت كند، چقدر شبهايش را به تهجد و عبادت میگذرانيد و عطايش زياد و اشك چشم او فراوان بود.
▫️بعد گفت:
🔸ابن مهزيار را میشناسی؟
▫️گفتم:
🔹آری، ابن مهزيار منم.
▫️گفت:
🔸حياك اللّه بالسلام يا اباالحسن (خدای تعالی تو را حفظ كند).
▫️سپس با من مصافحه و معانقه نمود و فرمود:
🔸يا ابا الحسن، كجاست آن امانتی كه ميان تو و حضرت ابو محمد (امام حسن عسكری (ع)) بود؟
▫️گفتم:
🔹موجود است.
▫️و دست به جيب خود برده، انگشتری كه بر آن دو نام مقدس محمد و علی نـقش شده بود، بيرون آوردم.
همين كه آن را خواند، آن قدر گريه كرد كه لباس احرامش از اشك چشمش تر شد و گفت:
🔸خدا تو را رحمت كند يا ابا محمد (امام حسن عسكری (ع)) ، زيرا كه بهترين امت بودی.
پروردگارت تو را به امامت شرف داده و تاج علم و معرفت بر سرت نهاده بود.
ما هم به سوی تو خواهيم آمد.
▫️بعد از آن به من گفت:
🔸چه را میخواهی و در طلب چه كسی هستی، يا اباالحسن؟
▫️گفتم:
🔹امام محجوب از عالم را.
▫️گفت:
💡🔸او محجوب از شما نيست، لكن اعمال بد شما او را پوشانيده است.
برخيز به منزل خود برو و آمـاده باش.
وقتی كه ستاره جوزا غروب و ستاره های آسمان درخشان شد، آن جا من در انتظار تو، ميان ركن و مقام ايستاده ام.
(ادامه دارد)
⬅️ بركات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۵۹ تا ۶۳
(1) عراق در اصطلاح گذشتگان به دو جا گفته میشده: اوّل، عراق عرب؛ يعنى همين كشورى كه معروف است. دوم، عراق عجم كه به بخشهایى از مركز ايران؛ يعنى محدودهاى شامل كرمانشاهان، همدان، ملاير، اراك، گلپايگان و اصفهان گفته میشده است.
🏷 #امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه #تشرفات #ظهور
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸 تشرف علی بن مهزيار اهوازی
🏷 قسمت دوم
🔻ابـن مـهـزيـار میگـويد:
▫️با اين سخن روحم آرام شد و يقين كردم كه خدای تعالی به من تفضل فـرمـوده است، لذا به منزل رفته و منتظر وعده ملاقات بودم، تا آن كه وقت معين رسيد.
از منزل خارج و بر حيوان خود سوار شدم، ناگاه متوجه شدم آن شخص مرا صدا میزند:
🔸يا اباالحسن بيا.
▫️به طرف او رفتم.
سلام كرد و گفت:
🔸ای برادر، روانه شو.
▫️و خودش براه افتاد.
در مسير، گاهی بيابان را طی میكرد و گـاه از كـوه بالا میرفت.
بالاخره به كوه طائف رسيديم.
در آن جا گفت:
🔸يا ابا الحسن، پياده شو نماز شب بخوانيم.
▫️پياده شديم و نماز شب و بعد هم نماز صبح را خوانديم.
بـاز گفت:
🔸روانه شو ای برادر.
▫️دوباره سوار شديم و راههای پست و بلندی را طی نموديم، تا آن كه بـه گـردنـه ای رسـيـديـم.
از گردنه بالا رفتيم، در آن طرف، بيابانی پهناور ديده میشد.
چشم گشودم و خيمه ای از مو ديدم كه غرق نور است و نور آن تلالويی داشت.
آن مرد به من گفت:
🔸نگاه كن. چه میبينی؟
▫️گفتم:
🔹خيمه ای از مو كه نورش تمام آسمان و صحرا را روشن كرده است.
▫️گفت:
🔸منتهای تمام آرزوها در آن خيمه است.
چشم تو روشن باد.
▫️وقـتـی از گردنه خارج شديم، گفت:
🔸پياده شو كه اين جا هر چموشی رام میشود.
▫️از مَركب پياده شديم.
گفت:
🔸مهار حيوان را رها كن.
▫️گفتم:
🔹آن را به چه كسی بسپارم؟
▫️گفت:
🔸اين جا حرمی است كه داخل آن نمیشود، جز ولی خدا.
▫️مهار حيوان را رها كرديم و روانه شديم، تا نزديك خيمه نورانی رسيديم.
گفت:
🔸توقف كن، تا اجازه بگيرم.
▫️داخل شد و بعد از زمانی كوتاه بيرون آمد و گفت:
🔸خوشا به حالت كه به تو اجازه دادند.
▫️وارد خـيـمـه شـدم.
ديـدم اربـاب عـالم هستی، محبوب عالميان، مولای عزيزم، حضرت بقية اللّه الاعـظـم، امام زمان مهربانم روی نمدی نشسته اند نطع (2) سرخی بر روی نمد قرار داشت، و آن حضرت بر بالشی از پوست تكيه كرده بودند. سلام كردم.
بـهـتـر از سـلام من، جواب دادند.
در آن جا چهره ای مشاهده كردم مثل ماه شب چهارده، پيشانی گـشـاده با ابروهای باريك كشيده و به يكديگر رسيده.
چشمهايش سياه و گشاده، بينی كشيده، گونه های هموار و برنيامده، در نهايت حسن و جمال.
بر گونه راستش خالی بود مانند قطره ای از مشك كه بر صفحه ای از نقره افتاده باشد.
موی عنبربوی سياهی داشت، كه تا نزديك نرمه گوش آويـخـتـه و از پـيشانی نورانی اش نوری ساطع بود مانند ستاره درخشان، نه قدی بسيار بلند و نه كوتاه، اما كمی متمايل به بلندی داشت.
آن حضرت روحی فداه را با نهايت سكينه و وقار و حياء و حسن و جمال، زيارت كردم، ايشان احوال يـكايك شيعيان را از من پرسيدند.
عرض كردم:
🔷 آنها در دولت بنی عباس در نهايت مشقت و ذلت و خواری زندگی میكنند.
▫️فـرمـود:
🔶 ان شـاءاللّه روزی خـواهد آمد كه شما مالك بنی عباس شويد و ايشان در دست شما ذليل گـردنـد.
🏷 #امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه #تشرفات #ظهور
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨👁 شب سیاه است 🟣🔴
💫 اما نویدِ روشنی میدهد ⏰
✨ بعدِ هر تاریکی، روشنی ست ⭐️
💫 پس با امید بخوابید...😴
✨ شبتـــون منور به نور خدا ✨♥️
🌸🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
❌هفت اشتباه تربیتی
۱-دستش نباش🖐
برای اینکه بچه ات مسئولیت پذیر باشه از همون بچگی سعی کنید دستش چیزی ندهید بگذارید روی میز یا روی زمین تا خودش بیاید و بردارد اگر هم نمی آید جلویش بگذارید تا بردارد.
۲-زبانش نباشید👅
به جاش شعر نخونید سلام ندید خداحافظی نکنید و اجازه دهید خودش اگر دوست داشت این کارها را انجام دهد و اگر هم نخواست سرکوفت نزنید.
۳- حمایت گر افراطی نباش🤷♂🤷
درسته که ما باید در بعضی از مواقع از کودکمان حمایت کنیم ولی این که در همه موقعیت ها از حق و حقوق کودک مان باید دفاع کنیم اشتباه است. در خانه نمایش بازی کنید و قصه در این موارد بخوانید تا کم کم یاد بگیرد از حقش دفاع کند.
۴- بلندش نکن🧎🧎♂
وقتی افتاده زمین و یا خورده به جایی سریع بلندش نکنید و سریع بغلش نکنید بگذارید خودش تلاش کند و بلند شود و باهاش همدردی کنید.( البته اگر محکم نیفته)
۵-کنترل گر نباش👨👦👦👩👧👦
بازی کردن غذا خوردن مرتب بودن اتاق رفتن و آمدن و همه چیز کودک را بیش از حد کنترل کردن بچه را کاملاً ناامید از خودش میکند.
۶- پاهاش نباش🦶🦶
بچه های بالای دو سال را زیاد تو بغلتون اینور اونور نبرید و تشویق کنید خودشان راه بروند.
۷- به جاش تصمیم نگیر🧠🧠
تو ۵۰ درصد موارد انتخابی مخصوصاً در بچه های بالای ۳ سال اجازه دهید خود کودک تون هم انتخاب گر باشه ، مثلاً دوست داری مامان امشب قیمه درست کنه یا قورمه سبزی؟
میتونید چند روز در هفته ازش نظرسنجی کنید.
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
8.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با سلام واحترام
#استوری
میلاد با سعادت امام حسن عسکری علیهالسلام مبارکباد❤️❤️
ای که تو دنیا وارث حیدری
کی منو باز به سامرا میبری
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💠 هر روز با یک آیه از قرآن کریم
🔹يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ
🔷 ای انسان، چه باعث شد که به خدای کریم بزرگوار خود مغرور گشتی (و نافرمانی او کردی).
📚سوره مبارکه انفطار آیه ۶
https://eitaa.com/matalbamozande1399