کریمخان زند از دیار مالمیر ایذه میگوید:
در آنجا مردمانی دیدم که در سخاوت بینظیر هستند و در شجاعت کمنظیر!
در لشکرکشی به آن دیار به مالمیر رسیدیم، شب شد و در دامنهی کوهی اردو زدیم
شبانه برای سرکشی به لشکریان گشت زدم.
در میانهی کوه آتشی دیدم که نظرم را جلب کرد.
با یکی از همراهان بدانسوی رفتیم.
در کنار آتش مردی نشسته بود که تصور کردم ایستاده است،
نشستهی آن به قد یک انسان معمولی بود.
کلاهی بر سر داشت که به تاج شاهی شبیه بود.
کلاهش نظرم را گرفت،
سلامش دادیم، جواب داد،
بدون اینکه تکانی بخورد با دستش تعارف به نشستن کرد.
گویی که یک چوپان بر او وارد شده است!
بهمزاح به او گفتم کلاهت به تاج ما میماند!
نگاهش را متوجهم کرد و گفت:
کلاه من از اصالت است و تاج شما از قدرت!
کنایهاش رنجورم کرد.
خواستم انتقام بگیرم،
به او گفتم:
پس مرا میشناسی و از جا بر نخاستی؟
با لبخند گفت:
نشستهام که چون تویی برخیزد، مرا بیلیست و تو را شمشیری!
بسیار پخته سخن میگفت که جای جسارت به او باقی نبود.
از احوالش پرسیدم و اینکه قدرت ما را چگونه میبیند؟
گفت:
مردمان این دیار کشاورزند و سر به کار خود دارند ولی اگر کسی به نانشان حمله کند به جانش حمله خواهند کرد!
در کلامش تهدید بود.
با نیشخندی گفتم:
صبح معلوم میشود.
همان خنده را تحویلم داد و گفت:
صبح معلوم میشود.
لختی نشستیم و از کاسهی ماستش خوردیم و به لشکرگاه برگشتیم.
شب از نیمه گذشته بود که به خواب رفتیم.
صبح همهمهی سپاه مرا بیدار کرد.
از دربان پرسیدم:
چه خبر شده؟
پریشان گفت:
آقا اسبان سپاه را بردهاند.
از خیمه بیرون زدم،
کفشی برای پوشیدن نبود، کفش و سلاح را هم برده بودند!
با سپاهیان با پای برهنه به سمت روستایی روان شدیم
بدانجا که رسیدیم از جلال و جبروتمان چیزی نمانده بود.
چون گدایان و درماندگان سراغ خانهی کدخدا گرفتیم.
به درب خانه که رسیدیم دروازهی چوبینش باز بود
خانهباغی وسیع که پر از درختان میوه بود ولی از میوه خبری نبود.
در ایوان خانهای در آخر باغ مردی ایستاده و خیرمقدم میگفت:
بفرمایید.
تعدادمان زیاد بود، من و همراهان سلام کردیم و با تکبری که با خود داشتیم ولی با آن اوضاع نابسامان خواستم وارد شوم که جوانی برومند با آفتابهی مسی پر آب جلو آمد بر دست و صورتم آبی زدم و آفتابه را روی پاهایم گرفت.
مرد به سپاهیان اشاره کرد که در کنار جوی آبی که از میان باغ میگذشت دست و صورت بشویند.
سپاه، مشغول شستشو بود که مرا تعارف به داخل کرد
گویی از قبل سالنهای آن امارت برای پذیرایی آماده بود.
در محوطهی باغ هم فضایی بزرگ برای نشستن مهیا شده بود.
از من و از سپاهیانم بهخوبی پذیرایی شد.
استراحتی کردیم و زمان به شب نزدیک میشد.
به کدخدا گفتم مرا میشناسید؟
نگاهی کرد و گفت:
اگر کلاهی بر سر داشتی بهتر میشناختم، ولی با این سپاهی که به همراه داری میشود شناخت!
آنها سخنشان را با هنر بیان میکردند!
مرا در لفافه، شاه بیتاج خطاب کرده بود!
کلامش را خوب میفهمیدم ولی با مهماننوازیای که کرده بود شرم داشتم که او را برنجانم. گفتم:
شما که این همه لطف کردهاید کلاهی هم بدهید.
دست بر سینه برد و با احترام گفت:
کلاه ما برای شما بزرگ است تاجی را به شما هدیه خواهیم کرد!
از کنایهی بزرگی کلاهشان برای من به خشم آمده بودم ولی از تاج پیشکشی شرمنده!
این مردمان در کلام و مقام بینظیر بودند.
وقتی آماده برای رفتن شدیم همهی سپاه را با کفش مخصوصی به نام خلاتک دیدم.
گیوهی خاصی که جلوی پای من گذاشتند، کفشی بسیار نرم و سبک که انسان از پوشیدنش لذت میبرد.
از درب باغ که خارج شدیم اسبانی زین کرده و آماده در محوطهی بیرون بسته بودند،
با تعجب، آن همه اسب و زین را نگاه کردم و خواستم سخنی بگویم که کدخدا با اشارهی دست گفت اسب شما آن اسب سفید است! اسبی بسیار زیبا بود.
گفتم:
این همه سخاوت از کیست؟
گفت:
خان گفته به شما بگویم:
ما رعیتیم و سرمان به کار خودمان است. اگر کسی به نانمان حمله کند به جانش حمله میکنیم و اگر شاهی مروت پیشه کند برایش جان میدهیم و تاجش هدیه میکنیم. تکبر از خود دور کن و شاهی کن تا رعیت در رفاه باشد!
آوردهاند که به همین سبب کریمخان زند لقب «وکیلالرعایا» را برای خود برگزید!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🥬🍊🍐🌿مصرف میوه، سبزی و غذاهای حاوی فیبر برای درمان یبوست
🔺مقدار زیادی سالاد و سبزیجات به رنگ سبز بخورید. فیبر موجود در میوه و سبزی برای درمان یبوست بسیار مفید است.
🍎سیب، موز رسیده🍌، خربزه، پرتقال🍊، انبه رسیده🥭، انگور🍇 و گلابی🍐 میوههایی هستند که دارای اثرات اشکار ملینی بوده و به درمان خانگی یبوست کمک میکنند.
⬅️ خوردن این میوهها به طور منظم شخص را از عملکرد نرم رودهها مطمئن میسازد.🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ماشین یکی از مردم گیجاو خرجیگل در اسالم تالش گیلان به دره سقوط کرده.
▪️همه اهالی جمع شدن تا خودروی نیسان را بالا بکشند.
درود بر شرف و غیرت و مردانگی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
1⃣《اسرار آیینه ها》
۱.به مدت طولانی جلوی آینه قرار نگیریم و به ظاهر خود خیره نشویم.
۲. هنگامی که از خانه خارج می شویم و همچنین قبل از خواب در صورت امکان یک پارچه ی سفید روی آینه بکشیم.
۳.آینه ها را به مدت طولانی در یک مکان ثابت قرار ندهیم. هر سال جای آن را عوض کنیم.
۴.اگر شخص بیماری در خانه داریم، از قرار دادن آینه در اتاق آن خودداری کنیم.
۵.اگر به منزل جدید نقل مکان کردیم و آینه ای قدیمی در آن یافتیم حتما آن را از منزل خارج کنیم و از آینه های جدید استفاده کنیم.
۶.در مقابل آیینه شکلک در نیاوریم
۷.بالای آیینه (نام خدا )را بنویسید
۸.هیچگاه در مقابل آیینه یک کلمه را (جز اسما الهی و مقدسه) را چند بار تکرار نکنید
۹.هیچگاه مقابل آیینه عریان نشوید
۱۰.رو به آیینه ،فوت نکنید
🌺ظهور بسیار نزدیک است🌺
🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
2⃣《اسرار آیینه ها》
پژوهشگران علوم ماورایی طی تحقیقاتی که انجام داده اند به این نتیجه رسیدند که اگر بیش از سه دقیقه در آینه خیره شویم، انرژی زیادی را از دست داده و در نتیجه خسته می شویم. این امر منجر به از دست دادن حافظه و پیری زودرس نیز می شود. دانشمندان می گویند که در صورت خیره شدن طولانی مدت در آینه میزان انرژی اطراف انسان شروع به ضعیف شدن می کند طوری که بدن مقاومت خود را در برابر اثرات محیطی اطراف از دست داده و آینه تمام این انرژی را جذب می کند.
🌺ظهور بسیار نزدیک است🌺
🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی قشنگه حتما ببینید
ان شاءالله امام رضا پشت و پناهمون باشن🤲🤲
😊😊🌹🌹❤️❤️
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
دوستان امروز اول
ماه جمادی الاول می باشد🌸
#نمازاولماهقمری😇
👇🏻
دو رکعت نماز به نیت نماز اول ماه قمری
👇🏻
در رکعت اول پس ازسوره «حمد» «سیمرتبه» سوره «توحید» و
در رکعت دوم بعد از سوره «حمد» «سیمرتبه»
سوره «قدر» بخوانید
👇🏻
و پس از نماز صدقه بدهید؛
صدقه به نیت سلامتی و فرج آقــــ♡ــــا امام زمــــ♡ـــان(علیه السلام) فراموش نشه😉
چون چنین کنید، سلامتیت را در
این ماه از خدا خریده ایی✌🏻
🌸دعای بعد از نماز🌸
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا، كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كَاشِفَ لَهُ إِلّا هُوَ، وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ، يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ، وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً، مَا شَاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، لا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً، وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ
التماس دعای فرج
لطفابرای سلامتی و فرج آقا امام زمان (عجل الله فرجه تعالی شریف) ۳صلوات
ختم کنید🌷
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣عوامل بی حیایی انسان
🎙سخنران استاد دانشمند🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️موضوع غیبت وتهمت ناروا
رفته بودم زندان سخنرانی کنم یکی از برادران محترم...
سخنران#استاد_دانشمند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳ راز ترسناک نودل!⚠️
◽️ با دیدن این کلیپ دیگه هیچوقت نودل نمیخوری
+ این پست رو بفرست برای اونایی که به خاطر تنبلی تو غذا درست کردن سراغ نودل میرن تا بدونن چه بلایی سرشون میاد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر زیاد پشت میز میشینید و شکل مهره های پشت یا کمری تون به حالت انحنا و خم درومده و به اصطلاح دچار (قوز کمری یا گوژپشتی )شده این تمرینات بسیار مفید هستن👌
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔸فرد مثبت همیشه برنامه دارد، فرد
منفی همیشه بهانه دارد.
🔸فرد مثبت همیشه خود جزئی از
جوابهاست، فرد منفی همیشه خود
بخشی از مشکلات است.
🔸فرد مثبت در کنار هر سنگی سبزه ای
میبیند، فرد منفی در کنار هر سبزه
ای سنگی میبیند.
🔸فرد مثبت برای هر مشکلی راهکاری
مییابد، فرد منفی برای هر راهکاری
مشکلی میبیند.
🔸فرد مثبت همیشه دوستی ها را زیاد
میکند، فرد منفی دشمنی ها را زیاد
می کند.
🔸فرد مثبت می گوید اجازه بده انجام
پذیر است، فرد منفی میگوید نمی
توانم انجام پذیر نیست.
🔸فرد مثبت همیشه با صبر مشکلات را
حل میکند، فرد منفی همیشه با
خشم مشکلات را زیاد میکند.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
" راندا برن " می گه من افراد زیادی رو
می شناسم که هیچ امیدی به معجزه و تغییر در زندگیشون وجود نداشت. اونها با کلید شکرگزاری تونستند معجزات عجیبی را بیافرینند
سلامت دوباره ی کلیه ها، شفای قلب بیمار، بازگشت بینایی، از بین رفتن تومور، رشد استخوان و باز سازی مجدد بیمار ، حتی درست شدن ارتباطاتی که کاملا" به پایان رسیده بود
تبدیل یک ازدواج نا موفق به یک ازدواج با عشق، متحول شدن روابط والدین با فرزندانشون، پولدار شدن افراد فقیر، سرازیر شدن وفور نعمت به زندگی افراد، و... همه نمونه های مختلفی هستند از مواردی که راندا برن معتقده افراد اون رو با کلید شکر گزاری به دست آوردند
"والاس واتلز " بنیانگذار تفکر نوین ، گفته :
" تو بدون شکرگزاری نمی توانی خیلی از قدرت استفاده بکنی، چون شکرگزاری است که تو را به قدرت متصل می کند!"
هر زمان که احساس شکرگزاری کنی، عشق نثار می کنی
وقتی شاکر باشی در هماهنگی دقیق با قانون جذب عمل می کنی
تمرین خیلی مهم (نثار عشق از طریق شکرگزاری) :
همین الان امتحان کن ️
چیزی یا کسی را که از بابت آن خدا را شاکری به یاد بیار
تو می تونی فردی را که در دنیا بیشتر از همه دوست داری انتخاب کنی
بر آن فرد متمرکز شو و راجع به تمام چیزهایی که درباره ی آن شخص دوست داری و خدا را شاکر هستی، فکر کن
سپس در ذهنت یا با صدای بلند، به اون فرد در مورد چیزهایی بگو که در مورد او دوست داری و از بابت آن خدا را شاکری، انگار که این فرد در کنار توست.
تمام دلایلی که چرا دوستش داری را به او بگو.تو می تونی حتی لحظه یا حالت خاصی را به خاطر بیاوری و بگویی : " آن موقع یادت می آید که ..." وقتی این کار را می کنی احساس کن که شکر خدا، قلب و سراسر جسمت را پر می کند
عشقی که در این تمرین ساده اهدا می کنی، به طور حتم به کل زندگی تو بر می گردد!به این تمرین می گویند
" نثار عشق از طریق شکرگزاری."♥️
https://eitaa.com/matalbamozande1399
➖♦️♦️➖
➖یکی از افراد معروف آمریکا برای نخستین بار به یک رستوران سلف سرویس دعوت شد.
پس از حضور در رستوران، مرتب منتظر بود که شخصی برای گرفتن سفارش از او بر سر میز حاضر شود، اما هر چه منتظر ماند هیچ کس به سراغ او نیامد‼️
زمان گذشت و مشاهده می کرد که تمام افرادی که پس از او وارد رستوران شدهاند، همگی مشغول صرف غذای خود هستند.
این موضوع به شدت او را عصبانی کرد و مدام با خود در حال جنگ بود که چرا در این رستوران هیچ کس برای او احترام قائل نیست و به او توجه نمی کند⁉️
در ذهنش مدام با این افکار درگیر بود تا اینکه پس از گذشت مدت زمانی، مرد دیگری بر سر میز کناری او نشست و مشغول صرف غذای خود شد....
شخص معروف با دیدن این صحنه دچار عصبانیت دوچندان شد😡
نزدیک میز آن فرد رفت و از او پرسید:
آقای محترم شما همین پنج دقیقه پیش وارد رستوران شدهاید و هم اکنون بشقابی پر از غذاهای رنگارنگ در مقابل شماست❗️
اما من مدت زمان زیادی است که بر سر این میز نشستم و هیچ کس برای تحویل سفارش من نیامده. علت چیست⁉️
مرد مقابل اینگونه پاسخ داد که:
«اینجا رستوران سلف سرویس است و شما میتوانید به انتهای سالن مراجعه کنید‼️ ازغذاهای روی میز هر کدام را که مایل بودید، بردارید و سپس هزینه آن را پرداخت نمایید و غذای تان را میل کنید.
در واقع در این رستوران همه چیز در اختیار شخص شماست...»❗️
فرد معروف با شنیدن این جمله کمی جا خورد و به فکر فرو رفت🧐
نهایتاً به این نتیجه رسید که
زندگی دقیقاً مانند یک
رستوران سلف سرویس است و همه چیز برای لذت بردن مهیا است.✔️
👈اما متأسفانه اغلب افراد آنقدر محو تماشای خوشبختی دیگران هستند که فراموش می کنند هر آنچه دیگران از آن بهره میبرند، می تواند در اختیار آنها نیز باشد.
✅ بنابراین بهتر است در زندگی
به جای یکجانشینی و عصبانیت، به فکر این باشیم که قدمی برداریم و سپس از بین شرایط هایی که برای ما مهیا میشود و هدایایی که زندگی در اختیار ما قرار
می دهد، همه چیز های مورد علاقه خود را برداریم و از آنها لذت ببریم👌
https://eitaa.com/matalbamozande1399
➖♦️♦️➖
➖زن جوانی پیش مادر خود رفت و از مشکلات زندگی خود برای او گفت❗️
اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است‼️
➖مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت تا بجوشد🧐
سپس توی اولی هویج ریخت❗️
در دومی تخم مرغ❗️
و در سومی دانه های قهوه ❗️
بعد از بیست دقیقه که آب کاملا جوشیده بود گاز ها را خاموش کرد و اول هویج ها را در ظرفی گذاشت.
سپس تخم مرغ ها را هم در ظرفی گذاشت و قهوه ها را هم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت.
سپس از دخترش پرسید: چه میبینی⁉️
او پاسخ داد: هویج، تخم مرغ و قهوه‼️
مادر از او خواست هویج ها را لمس کند و بگوید که چگونه اند❓
او این کار را کرد و گفت: نرمند❗️
بعد از او خواست تخم مرغ ها را بشکند، بعد از آن که پوسته آن را جدا کرد، تخم مرغ سفت شده را دید و در آخر از او خواست قهوه ها را بچشد‼️
دختر از مادرش پرسید:
مفهوم این ها چیست⁉️
مادر به او پاسخ داد:
هر سه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده اند، آب جوشان♨️
اما هر کدام عکس العمل متفاوتی نشان داده اند.❗️
هویج در ابتدا بسیار سخت و محکم به نظر می آمد اما وقتی در آب جوشان قرار گرفت به راحتی نرم و ضعیف شد❗️
تخم مرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته ی بیرونی از مایع درونی آن محافظت می کرد، وقتی در آب جوش قرار می گرفت مایه درونی آن سفت و محکم شد❗️
دانه های قهوه که یکتا بودند، بعد از قرار گرفتن در آب جوشان،
آب را تغییر دادند👌
مادر از دخترش پرسید:
تو کدامیک از این مواد هستی❓
وقتی شرایط بد و سختی پیش می آید تو چگونه عمل می کنی❓
تو هویج، تخم مرغ یا دانه های قهوه هستی❓
به این فکر کن که من چه هستم❓ آیا من هویج هستم که به نظر محکم می آیم، اما در سختی ها خم می شوم و مقاومت خود را از دست می دهم❓
آیا من تخم مرغ هستم که با یک قلب نرم شروع می کند اما با حرارت و در نتیجه مشکلات محکم می شود❓
یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد❓
وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش و دلپذیری را آزاد کرد.👌
👈اگر تو مانند دانه های قهوه باشی هر چه شرایط بد تر می شوند تو بهتر می شوی و شرایط را به نفع خودت
تغییر می دهی👌
✔️پس ، مثل دانه های قهوه باش . ...
#داستانک
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کاری کردیم پشت سرمون حرف زدن
هر شکلی هم شدیم پشتمون حرف زدن
خودمونی شدیم…… گفتن جلفه
سر سنگین شدیم…….گفتن مغروره
تا خندیدیم……. گفتن سبکه
تا اخم کردیم……. گفتن خودشو میگیره
ساده شدیم……. گفتن احمقه
تحویل نگرفتیم……. گفتن خود شیفته س
خاکی شدیم….. گفتن داره آمار میده
حرف زدن و جوابشونو دادیم
گفتن دیدی حق با ماست لجش گرفته
حرف زدن و جوابشونو ندادیم
گفتن دیدی حق با ماست لال شده
هر جور شدیم این جماعت بیکار
یه چیزی گفتن
این مردم هیچ وقت احترام گذاشتن
به عقاید همو یاد نمیگیرن
پس برای خودت زندگی کن..
🌺🌿🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌍 شهید یوسف قربانی
شهیدی که دردنیا هیچکس را نداشت و برای آب نامه مینوشت
🔹محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹
نام عملیات: کربلای۵
منطقه عملیاتی: شلمچه
🔹در ۶ ماهگی پدر، در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادربزرگش و برادرش را در تصادف از دست داد؛
زمانی هم که شهید شد، غریبانه دفنش کردند
🔹چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسید: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟
او پاسخ داد: غواص یعنی مرغابی امام زمان (عج)
🔹 نامه برای آب...
همرزم یوسف میگوید: هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد!
با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
🔹یک روز گفتم یوسف جان برای کی نامه مینویسی؟ نامهات را پست نمیکنی؟
🔹دست مرا گرفت، قدمزنان کنار ساحل اروند بُرد، نامه را از جیبش درآورد، و داخل آب انداخت! چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم، کسی را ندارم که
🔻به یادش همین الان، در گروهها ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهر این شهید عزیز هدیه شود
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💫هرکسی در جستجوی دانش است
🌿💫اجر او تا منزلش در زایش است
🌸💫او قدم هایش در راه خداست
🌿💫علم نافع مایه ی آرامش است
🌸💫13 آبــــــــان
🌿💫روز دانـــــش آمــــوز،
🌸💫روز مبارزه با استکبارجهانی،
🌿💫بر همه دانش آموزان
🌸💫و هـمـه دوسـتـداران
🌿💫سرزمینم ایران مبارک باد💐
🌺🌿🌺🌿🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#قسمت_بیست_پنجم
#روشنا
دو مرد جوان حدود سی ساله وارد ویلا شدند ، به سمت لیلی آمدند و به من نگاهی کردند
چی شده خانم ؟!
از دیروز تا الان زیاد سر حال نبود؛کمی ضعف داشت و سرگیجه البته فشارش هم مایین بود
یکی از آن دو مرد جوان کنار لیلی نسشت و دستگاه ضربان قلب و فشارش را گرفت
حمله ی عصبی به شده در این مدت از چیزی ناراحت شده است ؟!
نگاهی به محتشم کردم و در حالی گره ابروهایم را باز می کردم
پاسخ دادم بله
مامور اورژانس گفت باید بیرینش بیمارستان حالش خوب نیست
بعد از ویلا خارج شد و به سمت آمبولانس حرکت برانکارد را از داخل ماشین بیرون آورد من به لیلی کمک کردن روی تخت بخوابد
نگاهی به مامور اورژانس کردم چند دقیقه صبر کنید کیفم را بیاورم
درحالی که با عجله از پله ها بالا می رفتم
به آقا جمشید گفتم من میروم بیمارستان مشخص نیست کی برگردم شما با بچه ها به تفریح خودتون برسید
آقا جمشید نکاهی به همه کرد
من امروز برمی گردم
هرکسی میاد وسایلش را جمع کند تا برویم ؟!
بعد از سوار شدن در آمبولانس اضطرابم بیشتر شد در ذهنم حرف آقا جمشیدرا مرور می کردم
من امروز برمی گردم ....
پس تکیلف من و لیلی چه می شد ؟!
نکاهی به مامور اورژانس ممکن هست چند روز بستری شود ؟!
بله امکان دارد
یک ربع بعد بهدبیمارستان رسیدیم از ماشین پیاده شدم
لیلی درحالی که روی تخت تکان می خورد از ماشین پیاده اش کردند
وارد راهروی اورژانس شدیم ؛فضایی شلوغ مملو از جمعیت ، مردم مدام در حال رفت و آند بودند
نیم ساعتی کارهای پذیریش لیلی طول کشید و لیلی بی جاان روی تخت دراز کشیده بود
بعد از نیم ساعت ناررا به بخش بستری موقت بردند و مشغول تزریق دارو به او شدند
رنگ لیلی به حالت اول برگشت
لیلی جونم بهتری
زیر لب زمزمه کرد
بدنیستم چرا این طور شد ؟!
آدام باش اتفاقی نیفتاده
پریتار دوباره کنار لیلی آمد و از خال پرسید بعد به ایستگاه پرستاری برگشت
------------------------------------
4ساعت بعد......
لیلی در حالی که تقلا می کرد از روی تخت بلند شود
دکتر بالای سر او آمد
خانم پاکزاد نیاز هست شما جند روزی مهمان باشید
نیاز هست چند آزمایش از شما گرفته شود
لیلی آهی کشید
به خانواده چه بگویم
مکثی کردم و بعد جرقه ای در ذهنم ایجاد شد
آقا جمشید که قرار هست برگرد لیلی هم که ...
تنها راه تماس با خانواده ی آن هست
از بخش بیرون آمدم
شماره ی مادر لیلی را صفحه ی مخاطبین جستوجو کردم
تماس برقرار شد ...
نویسنده : تمنا🐚🌸🌼
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#قسمت_بیست_ششم
#روشنا
سلام خانم جلالی خوب هستین ؟
سلام عزیزم بله مرسی
سفر چطور پیش می رود ؟!
بد نیست لحن صدایم کمی تغییر کرده بود دیگر شور و نشاط ابتدا ی صحبت را نداشت
راستش ...
چی شده روشنک جان اتفاقی افتاده است ؟!
نیاز هست شما و پدر لیلی تشریف بیاورید شمال
شمال برای چی ؟!
خوب می دانید لیلی کمی حالش خوب نیست
بدون آن که صحبت خود را ادامه بدهم پرستار فردی را در بلند گوی بیمارستان صدا کرد ؛ صدا فضای بیمارستان پر کرد
مادر لیلی که حسابی نگران شده بود از پشت خط با صدای بلند داد زد الان کجا هستید این صدا ها چیست ؟
لیلی حالش بد شد و آوردمیش بیمارستان دکتر تشخیص داده است حنله ی عصبی و ضعف جسمانی است باید چند روزی در بیمارستان بستری شود و تحت نطر باشد ،آقا جمشید را هم خودتان بهتر می شناسید
بله می دانم 40 سال شناخت کافی نسبت به او دارم
قصد برگشت به اصفهان دارد من و لیلی ....
سکوت کردم این بار مامان لیلی ادامه داد
ما امروز راه می افتیم و نیمه شب می رسیم مراقب لیلی باش
بعد از قطع تماس به سمت لیلی رفتم لیلی حوصله زیادی نداشت
نگاهش معطوف به به قطرات سرم بود، مرا که دید با لحنی جدی با چه کسی صحبت می کردی ؟!
لیلی جان تو باید استراحت کنی به چیزی فکر نکن
روشنک چرا حرفی به من نمی
زنی اتفاقی افتاده است ؟!
نه عزیزم خیالت راحت باشد
پس ...
حرف لیلی را قطع کردم
از این به بعد لیلی خانم باید دختر خوبی باشد و به دیگر کار های بچه گانه نکند
لیلی لبخندی زد و بعد زیر لب گفت دیوانه 😂
4 ساعت بعد ....
------------------------------------
خانمی که کادر درمان بود ،به سمت تخت لیلی آمد در حالی که مانتوی شیری رنگی پوشیده بود و یک جفت دستکش ملاستکی در دست داشت در حال درست کردن مقعنه ی مشکی خودش بود؛ تخت لیلی را هل دادو به سمت راهرو برود بعد از سوار شدن من در آسانسور به طبقه ی سوم رفتیم
لیلی در بخش خانم ها بستری شد
خانم جوان یک دست لباس بیمارستان که داخل پلاستیک بود و با یک جفت دمپایی سفید رنگ به لیلی داد
فضای اتاق بزرگ با چند تخت که روی آن تعدادی بیمار با ست ها مختلف در حال استراحت بودند
روی صندلی کنار تخت لیلی نسشتم و به فکر فرو رفتم
نویسنده: تمنا 🌸🌼
https://eitaa.com/matalbamozande1399