کمی از ظهر گذشته بود که پسر جوانی همراه با دو دختر نوجوان وارد محوطهی بستنی فروشی شدند.
هر سه لباسهای عجیبی که جلب توجه میکرد پوشیده بودن، شلوار پسر که چیزی نمانده بود از پایش بیفتد و دختران هم با آرایشی غلیظ و کلاه لبه دار و بلوز و مانتویی تنگ پشت پسرک لِخ لِخ کنان راه میرفتند.
بعد از سفارش بستنی به سمت میزی سه نفره که سایبان داشت و زیر درختی بزرگ قرار گرفته بود میروند.
اما پشت میز و روی یکی از صندلیها پیرمردی نشسته که کلاه آفتاب گیرش را تا روی ابروهایش پایین کشیده و سخت مشغول مطالعه روزنامه است.
پسر در حالی که سیگار میکشد به بالای سر پیرمرد میرسد و بی مقدمه میگوید:
-هووی عمو پاشو برو اون رو ما سه تا اینجا بشینیم!
پیرمرد بدون آن که کوچکترین حرکتی بکند و انگار اصلا چیزی نشنیده، ساکت بر جای خود باقی میماند.
پسر اما کمی جاخورده و جلوی دخترها احساس خجالت میکند به همین خاطر این بار با عصبانیت و در حالی که شانه های پیرمرد را تکان میدهد میگوید:
اوهوی عمو با تواما با دیوار که حرف نمیزنم، اینجا جای همیشگی ماست، پاشو برو اونور بشین.
پیرمرد این بار کمی لبهی کلاهش را بالا میدهد و از پشت عینک طبیاش نگاه ملتمسانهای به پسرک میکند و میگوید:
نمیشه همینجا بشینم؟ من پام درد میکنه نمی تونم...
پسر سیگارش را به زیرپایش میاندازد و به میان حرف پیرمرد میدود و میگوید:
نه نمیشه، پاشو یالا...
و بعد یقهای پیرمرد را میگیرد تا او را کشان کشان از جا بلند کند. درست در همان لحظه پیرمرد که قد بلندی نیز دارد از جا برمیخیزد و با دست چپش ضربهی مشت سنگینی به صورت پسر میزند به طوری که او با همان یک ضربه کف خیابان پهن میشود و خون از لب و بینیاش جاری میشود.
دخترها که از عکس العمل سریع و برقآسای پیرمرد شوکه شده بودن جیغ بلندی میکشند و چند قدم به عقب میروند.
پیرمرد که حالا کاملا قد راست کرده درست بالای سر پسر میایستد و میگوید:
این مشت رو واسه این نزدم که بلد نیستی به بزرگترت احترام بذاری
واسه اینم نزدم که منو داشتی میکشیدی و هول میدادی
به خاطر اینم نزدم که داشتی بغل دست من سیگار میکشیدی
فقط واسه این زدم که درخواستت رو مودبانه و مثل آدم نگفتی
باید این مشت رو میخوردی تا حساب کار دستت بیاد که چطوری باید با مردم حرف بزنی. مردم غلام زر خرید تو نیستن گُل پسر. یه زنجیر انداختی دور گردنتو چند تا خال کوبی کردی فکر کردی رستم دستانی؟
بقول خودت اوهوی، میدونی من کیام؟
بچه جون من سن تو بودم تو بوکس قهرمان آسیا شدم.
اگه تو دو تا دختر رنگ کرده دنبال خودت راه انداختی هوا برت نداره ، من ده تا خانم درست و حسابی عاشقم بودن ...
در این لحظه پيرمرد با چهرهای عبوس و جدی نگاه نافذی به دختران میاندازد و میگوید:
- جمعش کنید این شازده رو از کف خیابون، آفتاب واسه پوستش ضرر داره
یکی از دختران به سمت پسر که از درد به خود میپیچد میرود و بازوی او را میگیرد و سعی میکند او را بلند کند ولی پسر بیحال نای تکان خوردن ندارد و دختر پس از کمی تلاش دست او را ول میکند و به دوستش میگوید:
بیا بریم شیوا، این تن لش بی بخار رو ولش.
دخترها می روند و پيرمرد هم در حالی که روزنامه اش را تا میکند، آنرا زیر بغلش میزند و از سمت مخالف راه میافتد.
پسر اما همچنان از درد به خود میپیچد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💡اينارو ميدونستيد؟
✍درزمان قديم که يخچال نبود، خنكترين آب قنات در تهران، قناتى بود كه بعدها زندان قصر در آن ساخته و بنا شد. بعد از آن، هركس به زندان ميافتاد، ميگفتند رفته آب خنك بخوره.
و اين اصطلاح بعدها شامل همه زندانيهايي شد كه به زندان ميافتادند!!
✍قدیما که تهرانیها با ماشین دودی میرفتن زیارت شاه عبدالعظیم
پول رفت و برگشت ماشین رو باید اول میدادن
برای همین اهالی شهر ری که مطمئن بودن اینا چون پول بلیط رو قبلا دادن حتما برمیگردن خونه هاشون, الکی تعارف میکردن که تو رو خدا شب پیش ما باشین!!!
از اونجا تعارف شاه عبدالعظیمی ضرب المثل شد...
✍ اصطلاح "بوق سگ" چیست؟
🔹 اینکه گفته می شود از صبح تا بوق سگ سر کارم!!
در قدیم بازارها دارای چهار مدخل بودند که شبانگاهان انان را با درهای بزرگ می بستنذ. وتمامی دکانها نیز به همین طریق قفل می شدند .از انجا که همیشه احتمال خطر میرفت،نگهبانانی نیز شب در بازار پاسبانی میدادند. به دلیل اینکه نمی توانستندتمامی بازار را کنترل کنند ، سگهای وحشی به همراه داشتند که به جز خودشان به ** دیگری رحم نمی کردند. پاسبانان شب، در ساعت معینی از شب، در بوق بزرگی که ازشاخ قوچ بود ، با فاصله زمان معینی می دمیدند . بدین معنا که عنقریب سگها را دربازار رها خواهیم کرد . دکانداران نیز سریع محل کسب خود را ترک کرده وبه مشتریان خود میگفتند دیر وقت است وبوق سگ را نواختند. از ان زمان بوق سگ اصطلاح دیر بودن معنا گرفته !
✍به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکانهای شهر سر زد و ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی میخواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه !
وی شگفتزده از این دو گونه ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه میفروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان میبینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم. تو از کدام میخواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگههای تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آبهایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!
چون دیگر فروشندهها از این داستان آگاه شدند، همگی ماستها را کیسه کردند!!!
وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#عفیفه😍🍃
#داستان~انار~♥️🍭
روزے حضرت زهرا علیها السلام بیمار و بسترے شد. علے علیه السلام به بالین او آمد فرمود: زهرا جان! چه میل دارے تا برایت فراهم ڪنم؟ گفت: من از شما چیزے نمے خواهم. حضرت علے علیه السلام اصرار ڪرد.
.
فاطمه علیها السلام گفت: اے پسر عمو! پدرم به من سفارش ڪرده ڪه هرگز چیزے از شوهرت در خواست نڪن، مبادا تهیه آن برایش مشڪل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود. علے علیه السلام فرمود: اے فاطمه! به حق من، هر چه میل دارے بگو تا برایت آماده ڪنم.
.
فاطمه علیها السلام گفت: اڪنون ڪه من را سوگند دادے مے گویم. اگر انارے برایم فراهم ڪنے خوب است. حضرت علے علیه السلام برخاست و براے فراهم نمودن انار از منزل بیرون رفت.
.
در راه با چند نفر از مسلمانان روبرو شد و از آنها پرسید: انار در ڪجا پیدا مے شود؟ آنها گفتند: یا علے! فصل انار گذشته، ولے چند روز قبل شمعون یهودے چند انار از طائف آورده بود.
.
حضرت به در خانه شمعون رفت. شمعون وقتے ڪه چشمش به علے علیه السلام افتاد علت آمدن آن حضرت را پرسید؟ علے علیه السلام ماجرا را گفت و افزود ڪه براے خریدارے انار آمده ام.
.
شمعون گفت: چیزے از انارها باقے نمانده است همه را فروخته ام. همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را مے شنید، به شوهرش گفت: من یک انار براے خودم برداشته بودم و در زیر برگها پنهان ڪردم.
.
آنگاه رفت و انار را آورد و به حضرت علے علیه السلام داد. آن حضرت چهار درهم به شمعون داد. او گفت: قیمتش، نیم درهم است. امام فرمود: همسرت این انار را براے خود ذخیره ڪرده بود تا روزے از آن نفع بیشترے ببرد.
.
نیم در هم مال خودت و سه درهم و نیم هم مال همسرت. آن حضرت در برگشت به طرف منزل، صداے ناله درمانده اے را شنید، به دنبال صدا رفت، دید مردے غریب و بیمار و نابینایے در خرابه اے بدون سرپرست و غذا روے زمین خوابیده است...
.
حضرت جلو رفت و سرش را به دامن گرفت و از او پرسید: تو ڪیستے؟ از ڪدام قبیله اے؟ چند روز است ڪه در اینجا افتاده اے؟ گفت: اے جوان صالح! من از اهالے مدائن (ایران) مے باشم، در آنجا قرض زیادے داشتم.
.
ناگزیر سوار بر ڪشتے شدم و با خود گفتم خود را به مولایم امیرمؤمنان مے رسانم شاید آن حضرت ڪمڪے به من ڪند و قرضهایم را ادا نماید - جوان نمے دانست ڪه سرش بر دامن علے علیه السلام است - امام فرمود: من یک انار براے بیمار عزیزم مے برم، ولے تو را محروم نمے ڪنم و نصفش را به تو مے دهم.
.
حضرت انار را دو نصف ڪرده و نصف آن را ڪم ڪم در دهان آن جوان مے گذاشت تا تمام شد. جوان گفت: اگر مرحمت فرمایے نصف دیگرش را نیز به من بخورانے، چه بسا حال من خوب شود!
.
علے علیه السلام نیم دیگر انار را نیز ڪم ڪم به او خوراند تا تمام شد. آنگاه حضرت بعد از خداحافظے با آن جوان بیمار به سوے خانه حرڪت ڪرد. در حالے ڪه از شدت حیا غرق در فڪر بود به در خانه رسید.
.
ولے حیا ڪرد وارد خانه شود. از شڪاف در به درون خانه نگاهے ڪرد تا ببیند فاطمه علیها السلام خواب است یا بیدار. مشاهده ڪرد فاطمه علیها السلام تڪیه ڪرده و طبقے از انار پیش روے اوست و میل مے فرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد خانه شد!
.
متوجه شد ڪه این انار مربوط به این دنیا نیست. پرسید: فاطمه جان! این انار را چه ڪسے براے شما آورده است؟ فاطمه علیها السلام گفت: اے پسر عمو! وقتے ڪه از پیش من رفتے، چندان طولے نڪشید ڪه نشانه سلامتے را در خود یافتم.
.
ناگاه صداے در به گوشم رسید فضه خادمه در را گشود، مردے را دید ڪه طبق انار دارد. آن مرد گفت: این طبق انار را امیرمؤمنان علے علیه السلام براے فاطمه فرستاده است
.
ریاحین الشریعة، ج 1، ص142🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔘 داستان کوتاه
نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج سالهش میآید.
امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه.
پاورچین، بیصدا، کاملا فضول رفتم پشت چشمیِ در، بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله.
بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم؟
مامان: امروز دیگه هیچجا. شنبهها روز خالهبازیه...
کمی بعد بچه میپرسد: فردا کجا میریم؟
مامان با ذوق جواب میدهد: فردا صبح میریم اونجا که یه بار من رو پلههاش سُر خوردم...
بچه از خنده ریسه میرود.
مامان میگوید: دیدی یهو ولو شدم؟
بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا...
مامان همانطور که تی میکشد و نفسنفس میزند میگوید: خب من قویام.
بچه: اوهوم، یه روز بریم ساختمون بستنی...
مامان میگوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.
نمیدانم ساختمان بستنی چیست، ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوبشور هم حرف میزنند.
بعد بچه یک مورچه پیدا میکند، دوتایی مورچه را هدایت میکنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راهپله پیادهاش میکنند که بره پیش بچههاش بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم.
نظافت طبقه ما تمام میشود...
دست هم راه میگیرند و همینطور که میروند طبقه پایین درباره آندفعه حرف میزنند که توی آسانسور ساختمان بادامزمینی گیر افتاده بودند.
مزهی این مادرانگی کامم را شیرین میکند، مادرانگیای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده، مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست.
ساختن دنیای زیبا وسط زشتیها از مادر، مادر میسازد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
کاسه ای زیر نیم کاسه است.
(برای بیان این معنا که فریب و نیرنگی در کار است از این ضرب المثل استفاده می شود)
در گذشته که وسایل خنک کننده و نگاه دارنده مانند یخچال و فریزر و فلاکس و یخدان وجود نداشت، مردم خوراکی های فاسد شدنی را در کاسه می ریختند و کاسه ها را در سردابه ها و زیرزمین ها، دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان می گذاشتند. آن گاه کاسه ها و قدح های بزرگی را وارونه بر روی آن ها قرار می دادند تا از خس و خاشاک و گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی مانند موش و گربه محفوظ بمانند. کاسه ی بزرگ در جاهای صاف و مسطح زیر زمین چنان کاسه های کوچک تر و نیم کاسه ها را می پوشاند که گرمای محتویات آن ها تا مدتی به همان درجه و میزان اولیه باقی می ماند.
ولی در آشپزحانه ها کاسه ها و قدح های بزرگ را وارونه قرار نمی دهند و آن ها را در جاهای مخصوص پهلوی یکدیگر می گذارند و کاسه های کوچک و کوچک تر را یکی پس از دیگری در درون آن ها جای می دهند. از این رو در گذشته اگر کسی می دید که کاسه ی بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه های موجود در زیر زمین، گمان می کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبود و نیست، در این مورد مطمئن نبود و لذا این کار را حقه و فریبی می پنداشت و در صدد یافتن علت آن بر می آمد.
بدین ترتیب رفته رفته عبارت "زیر کاسه نیم کاسه ای است" به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب المثل در آمده و در موارد وجود شبهه ای در کار مورد استفاده قرار گرفت...
#کاسه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔴حکایت خربزه شیرین خوردن لقمان از روی قدردانی
لقمان، غلامی دانا و درستکار بود و شب و روز در کار برای ارباب خود تلاش میکرد. ارباب او هم وقتی درستکاری و زیرکی لقمان را می دید، او را عزیز میداشت و به او ارزش زیادی میداد. تا جایی که در مهمانی ها هر گاه غذا می آوردند، ارباب از لقمان میخواست با آنها غذا بخورد و تا لقمان غذا نمی خورد، ارباب هم دست به غذا نمی زد.
روزی برای آنها خربزه ای آوردند. ارباب در حضور میهمانان دستور داد تا لقمان را پیش او بیاورند. سپس از روی علاقه تکه ای از خربزه را برید و به لقمان داد. لقمان قاچ خربزه را از دست ارباب گرفت و با علاقه آن را خورد.
وقتی ارباب شور و علاقهی لقمان را در خوردن خربزه دید، تکه های دیگری برید و به او داد تا به هفده تکه رسید. لقمان همچنان تشکر میکرد و با اشتیاق میخورد. عاقبت یک تکه از خربزه باقی ماند و ارباب با خودش گفت: این یک تکه را خودم می خورم تا ببینم چقدر شیرین است که لقمان اینطور با لذت میخورد.
ارباب تکه آخر خربزه را در دهانش گذاشت تا بخورد اما دید آن چنان تلخ است که گلو را میسوزاند.
ارباب از لقمان پرسید: چطور توانستی این زهر و تلخی هربزه را تحمل کنی و آن را با این اشتیاق و شادی خوردی و اصلا چرا به روی خودت نیاوردی که تلخ است؟
لقمان گفت: من از دست تو آنقدر میوه های شیرین و غذاهای لذیذ خورده ام که حالا خجالت کشیدم به خاطر خربزه تلخی که یک بار از تو به من رسید، شکایت کنم.
ارباب لبخند پر مهری از روی رضایت بر لبش نقش بست. حاضرین نیز همه لبخند زدند و قدردانی و سپاسگزار بودن لقمان را تحسین کردند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
چه میوه هایی برای پایین آوردن #قندخون مناسبند⁉️
🍊اگر چه مرکبات شیرین هستند، اما تحقیقات نشان می دهد که مصرف این میوه ها می تواند به کاهش سطح قند خون کمک زیادی کند. مرکبات میوه هایی کم قند محسوب می شوند و روند پایین آوردن قند خون را سرعت میبخشند.
🍊پرتقال و گریپ فروت سرشار از فیبر هستند و با داشتن ترکیباتی مانند نارنژنین به عنوان قویترین پایین آورنده قند خون در افراد دیابتی عمل می کنند. خوردن مرکبات می تواند به بهبود حساسیت به انسولین نیز کمک زیادی کند.
چی #قندخون رو پایین میاره⁉️
➕از جمله مواد غذایی با قند پایین جو دوسر است. جو دوسر و سبوس آن حاوی مقادیر فیبر محلول زیادی هستند که به طور قابل توجهی بر کاهش قند خون تاثیر می گذارند.
➕تجزیه و تحلیل های ۱۶ مطالعه انجام گرفته در این زمینه نشان می دهد که مصرف جو دوسر در کنار وعده های غذایی می تواند به طور قابل توجهی قند خون ناشتا را کاهش دهد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
⚠️احتیاط در مصرف خرما
➕مصرف زیاد خرما بدون توجه به مزاج، بخاطر شدت گرمی باعث گرفتگی و انسداد طحال و کبد، سردرد، دنداندرد و زخم دهان میشود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💰بدون هزینه اضافی، سالم غذا بخورید
🔺حقیقت این است که برای داشتن یک تغذیه سالم با حقوق متوسط لازم نیست حتما در ماه هزینه گزافی را متقبل شوید.
🔺 قدم اول این است که سعی کنید بیشتر از اینکه بیرون از منزل غذا بخورید خودتان در منزل آشپزی کنید. به این ترتیب هم غذای سالمتر و تازهتری میل میکنید و هم هزینه کمتری را متحمل میشوید.
🔺مثلا به جای اینکه یک پرس جوجهکباب خارج از منزل میل کنید با همان پول میتوانید برای سه نفر در منزل جوجه کباب یا پاستا درست کنید تا هم یک غذای سالم میل کرده باشید و هم پروتئین و کربوهیدرات لازم را به بدنتان برسانید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
✅ مهم ترین راز کوچک شدن شکم این است که غذایتان را خوب بجوید
🔸جویدن درست غذا یکی دیگر از ترفندهای آب کردن شکم است. مطالعات نشان می دهد که شما باید هر لقمه را برای ۳۰ ثانیه بجوید.
🔸این کار موجب می شود تا غذا بهتر هضم شود و از طرف دیگر میل شما به غذا خوردن نیز کاهش پیدا کند. در نتیجه مقدار کالری کمتری مصرف خواهید کرد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔰برای آب کردن شکم در مدت کوتاه، شب ها در زمان مشخصی بخوابید
◾️برای خواب شبتان یک ساعت مشخص را انتخاب کنید. سعی کنید هر شب در همان ساعت بخوابید. محققین ژاپنی دریافته اند که افرادی که برای خواب از یک روال مشخص پیروی می کنند، راحت تر وزن کم می کنند.
◾️مطالعات نشان می دهد که خوابیدن کمتر از ۷ ساعت در شب، سرعت متابولیسم بدن را کاهش می دهد و موجب می شود تا در طول روز میل بیشتری به خوردن کربوهیدرات داشته باشید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خیاطی میگفت
اگر شبها جیبهای
لباسها روخالی کنین
لباسها زیبـاتر میمونن
خالی کردن ذهن هم همینه
طول روزمجموعهای ازآزردگی
پشیمونی رو جمع میکنیم
ذهنمون را پاک کنیم...
تا دنیـای زیبـاتری بسازیم...
🍁در ایـن شـب
♥️زیبـای پاییزیی
🍁 آرزو می کنـم
♥️افتادن هـر بــرگ
🍁آمیـنی بـاشـد ...🙏
♥️برای آرزوهـای قشنگتون
🍁شبتون گرم از نگاه خــدا
✨✨
🌸✨شبتون گلباران
🌸✨شادی هاتون بی پایان
🌸✨دلتون پراز امیدوهزارآرزوی زیبا ...
🌸✨شبتون آروم
🌸✨ خیالتون آسوده
🌸✨خاطرتون جمع
🌸✨وروز گارتون مهربان باد ...
شب خوش
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
سلام بهترین ها ✋️
صبحتون عالی و بی نظیر❤️
https://eitaa.com/matalbamozande1399
𒊹︎︎︎〰〰〰💰💰〰〰〰𒊹︎︎︎
شکرگزاری امروز
💙 خدایا شکرت که خورشید رو فرستادی تا بیدارم کنه🙏
💛 خدایا شکرت برای سلامتی 🌱
💜خدایا شکرت برای هر دم و بازدم🌱
💜 خدایا شکرت برای زندگی خوب الانم🙏 خدایا شکرت برای آینده روشنم🌱
💛 خدایا شکرت برای ایده های جدیدم
🩵 خدایا شکرت برای شب و روز🌈
💙 خدایا شکرت برای طبیعت و انرژیها
💚 خدایا شکرت برای آسمان و درهای رحمتت🙏
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
https://eitaa.com/matalbamozande1399
𒊹︎︎︎〰〰〰💰💰〰〰〰𒊹︎︎︎
4_5769555741971058874.mp3
47.01M
آرامبخش اعصاب و روان
دافع انـــــــــرژی های منفی
مناسب پاکسازی ماورایی
مناسب پاکـــــسازی منزل
پاکــــــــسازی چاکرای قلب
فایل ۳ بعدی سوره مبارکه یاسین😍
با هندزفری گوش بدین🎧
https://eitaa.com/matalbamozande1399
𒊹︎︎︎〰〰〰💰💰〰〰〰𒊹︎︎︎
4_5796144986852427612.mp3
30.06M
📚 اسرار ذهن ثروتمند
نوشته : تی هارو اکر
✨👈قسمت دهم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
╲\╭┓
╭ 💞🍃
┄┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┄
♻️کانال حال خوب را به دوستاتون معرفی کنید😍
https://eitaa.com/matalbamozande1399
𒊹︎︎︎〰〰〰💰💰〰〰〰𒊹︎︎︎
با انرژي مثبت تكرار كن
به لطف الهي
اكنون هر نگراني و مشكلي را به خدا مي سپارم و خداوند به بهترين شكل ممكن آن را حل مي كند.
خدوندا بينهايت سپاسگزارم
💜
https://eitaa.com/matalbamozande1399
𒊹︎︎︎〰〰〰💰💰〰〰〰𒊹︎︎︎
این جمله هارو بنویس، بچسبون به دیوار:
اگه تو به خودت احترام نذاری، هیچکس بهت احترام نمی ذاره.
اگه تو خودت رو دوست نداشته باشی، هیچکس دوستت نخواهد داشت.
اگه تو برای خودت تلاش نکنی، هیچکس برات تلاش نمیکنه.
اگه خودت با خودت خوب رفتار نکنی، هیچکس باهات خوب رفتار نمی کنه.
صبح بخیر رفیق گلم☕️❄️
https://eitaa.com/matalbamozande1399
𒊹︎︎︎〰〰〰💰💰〰〰〰𒊹︎︎︎
•
✍در مورد گره ها و مشکلات زندگی خوبه که دوتا نکته رو درنظر بگیریم👌
نکته اول اینکه محاله ممکنه انسانی وجود داشته باشه که تو زندگیش غم و اندوه نداشته باشه❗
حالا این غم و انده برای یکی در حد بچه دار نشدن هست؛ برای یکی درحد اخلاق تند مادرشوهر یا عروس!
هرکی ب اندازه توان خودش داره تو این دنیا سختی میکشه. حتی اونی که پولش داره از پارو بالا میره!
اصلا خوده خدا میگه:
لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِي كَبَدٍ
حقیقتا ما انسان را در رنج و مشقّت آفريديم🌱
خلاص🙂
نکته دوم اینکه ما نمیدونیم در پس این سختی ها کدوم حکمت خدا نشسته⁉️
• این سختی امتحان خداست؟
• کفاره گناهانمون هست
• جلوگیری از یه مصیبت بزرگتره
عذابی هست که باید این دنیا بکشیم تا پاک بشیم؟
هیچ کس نمیدونه🥲
پس با این اوصاف دنبال پاک کردن ردِ کامل سختی ها و مشکلات از زندگی مون نباشیم!👌
چون ممکنه اگه این غم و اندوه رو رد یا به اصطلاح حل کنیم غم بعدی سخت تر باشه(با این پیش فرض که همیشه باید غمی باشه)🙂
سعی کنیم اصل همت و تلاش مون برای این باشه که از دلِ این سختی ها یه آدم قوی و صبور بکشیم بیرون!!!
نه اینکه دائم باغر و ناله دنبال جواب این سوال باشیم که خدایا چرا من؟!!!
https://eitaa.com/matalbamozande1399
𒊹︎︎︎〰〰〰💰💰〰〰〰𒊹︎︎︎
با مردی که چشمچرانو باخانمهای دیگه چت میکنه چه کنیم؟👆👆
ارسال بافوروارد مطالب کانال؛حسنه جاریه
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/matalbamozande1399
𒊹︎︎︎〰〰〰🟩🟨〰〰〰𒊹︎︎︎
برای بچه هایی که ناآرامی میکنن چه پیشنهادی دارید؟؟؟
اولا ذکر اسمشون و بگیرید بعدش👆👆👆اینکارهارا انجام بدید
ارسال بافوروارد مطالب کانال؛حسنه جاریه
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/matalbamozande1399
𒊹︎︎︎〰〰〰🟩🟨〰〰〰𒊹︎︎︎
.
🌟 جملات تاکیدی :
با من تکرار کن:
🙏✨ خدایا شکرت که تحت حمایت کامل تو هستم ؛من خودم رو به خودت سپردم.
🙏✨ میدونم که تو ، هر لحظه هر جا از من محافظت میکنی.
🙏✨خدایاشکرت تو مراقب من هستی تا همیشه شاد باشم.
🙏✨خدایا شکرت من احساس امنیت دارم چون در پناه تو هستم و من تو رو دوست دارم.
🙏✨ خدایا شکرت که من توان سپاسگزاری از تو رو دارم.
🙏✨ خدایا شکرت که تو من رو دوست داری.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔻خیلی راحت برای رستوران و
کافی شاپ رفتن هزینه میکنیم!
🔺️خیلی راحت میلیونها تومان
تو یک سال خرج خرید لباس
میکنیم!!
🔻 ولی حاضر نیستیم یک سال
لباس نو نخریم،جاش روی خرید
آموزش،برای آرامش وحال خوب
خودمون ، روی افزایش ثروت و
روابط عالی و ...هزینه کنیم💫
✅ و ایییینقدر رشد کنیم که سال
بعد دو برابر لباس بخریم!💪🏻
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔰این روزها توی هر سالن زیبایی پا
میذاری غل غله هست ❎️
🔴ولی به همین آدما بگو بیا آموزش ببین،
زندگی تو بساز، میگه پول ندارم😄
✔️ میدونی چرا
آموزش دیدن لذت نداره!⛔️