💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#پارت313 🍂یگانه🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d پاهام شل شد. خبری از بابا، بابای
#پارت314
🍂یگانه🍃
نمیدونم از کجا از چی اما خیلی عصبانی بود و وقتی من رو دید دوباره شروع به تهدید کرد که تو با یگانه چیکار داری و نمیدونم پاتو از زندگیش بکش بیرون. هرچی حاجی گفته به من بگو.
آدرس رو به دوستم داده بودم از اونجا رفتم منتظرت موندم تا امروز.
_ من اون روز اونجا بودم رفتم جلوی نگهبانی نداشت برم بالا بعد هم که رفت خبر بیاره پبمان اومد.
ماجدی با حسرت گفت
_ ای کاش اون روز پیمان نمی اومد و من تو را میدیدم این همه اتفاق نمیافتاد.
سرم رو پایین انداختم این آرزوی من هم هیت اگر آن روز پیمان نمیاومد ما همدیگر رو میدیدیم من الان کنار سامان بودم. نفس پر حسرتی کشیدم و به چشم هاش نگاه کردم.
_ بابام چی گفته که به منبگید؟
لبخند رضایتبخشی گوشه لبش نشست
_ یه روز حاج احمد به من زنگ زد هراسون بود گفت که مهراب و پیمان ازش خواستند تا تمام مال و اموالش رو شده به ناماونا کنه. به تو فقط در حد یک خونه و مقرری که برات مشخص میکنه بده. حاج احمد مریض شده بود دکتر بهش گفته بود که چند ماه بیشتر زنده نمیمونه دلش نمی خواست تا تو از این قضیه با اطلاع باشی به خاطر همین پنهانی به من گفت و ازم خواست تا سهمت رو قبل از مردنش به نامت بزنه.
خیلی دلش برای تو می سوخت می دونست که تو قراره تنها زندگی کنی گفت هم سهم خودت هم سهم مادرت هم مهر مادرت همه رو به نام تو بزنم.
وکالت داد و هر روز می اومد پیشم و استرس داشت. گفتم که باید چند تا برگه رو هم تو امصا کنی. ازتگرفت اورد.
میدونست پیمان و مهراب بفهمن نمیزارن این کار رو ادامه بده به خاطر همین گفت باید اونها رو مشغول و سرگرم تو بکنه. تو رو برد توی اون خونه تا اونها فکر کنند که حاج احمد قراره بعد از فوتش دست اونها بسپرت. تا متوجه نشن که داره چیکار میکنه. چون اگر میفهمیدند حاج احمد میگفت احتمال داره که حتی دست به قتلش بزنن. تا چیزی برای تو نمونه
البته مهراب توی این باغ ها نبود و فقط پول میخواست بیشتر پیمان این حرفها رو میزد قرار بود سهم خودت رو بهت بده. اما انقدر نسبت به تو عذاب وجدان داشت که تو رو هم مثل پسر حساب کرد تا اندازهای که برای پیمان و مهراب گذاشت برای تو هم بزاره.
تو الان خونه داری ماشین داری کارخونه داری. دنبالت میگشتم برای این بود که حقت رو بهت بدم. همش پیش من امانت بوده.
خیره به لب هاش بودم. بابا برای من همه چی گذاشته. ای کاش راه دیگه ای پیدا می کرد و با پیمان تنهام نمی گذاشت
احساس سرما کردم. اشک چشمم خشک شده .
_یگانه جانخوبی؟
من دیگه یه دختر بی پناه نیستم میتونم پیشم امیر مجتبی برنگردم
🍂رمان یگانه🍃
🍂براساس واقعیت🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#پارت314 🍂یگانه🍃 نمیدونم از کجا از چی اما خیلی عصبانی بود و وقتی من رو دید دوباره شروع به تهدید
#پارت315
🍂یگانه🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
آب دهنم رو قورت دادم
_چرا به خودم نگفته بود؟
_میترسید دهن باز کنی و جلو پیمان و مهراب حرف بزنی جونت به خطر بیفته. پیمان آدم خیلی خطرناکه حتی من ازش فراری ام . آدم عاقل از همچین آدمی فاصله میگیره درسته ما قانون داریم اما وقتی بلایی سرت بیاد قانون به چه دردت میخوره. عقل حکم میکنه که ازش فاصله بگیری.
_من...یکم شوک ش...شدم. یعنی اونروز ها میدیدم که بابا داره پنهانی یه کارهایی مبکنه ولی اثلا فکرش رو همنمیکردم که...
دستمرو روی چشمهام گذاشتم و چند تا نفس عمیق کشیدم. بر عکس همیشه که فقط تصویر سامان جلوی چشم هام بود تصویر امیرمجتبی از نظرم محو نمیشد.
_یکم اب بخور
دستمرو برداشتم و لیوان ابی که سمتم گرفته بود رو گرفتمو کمی ازش خوردم.
_قبل از اینکه بره بیمارستان بهم زنگ زد گفت میخواد بهت بگه ولی شبش ثریا خانم زنگ زد گفت که حالش بد شده. رفتم بیمارستان پیمان نداشت برن تو اتاقش.
_من الان باید چی کار کنم؟
لبخند مهربونی زد و کنارم نشست.
_زندگی. خودم همیشه کنارتم.
نگاهی به ساعت انداخت. انگار دلشوره ی مهمونش رو داره.
ایستاد سمت میز رفت کشوی میزش رو بیرون کشید. کلید گاوصندوق رو برداشت و درش رو باز کرد. پوشه ی دکمه داری به همراه یکدسته کلید و سوئیچ ماشبن جلوم گذاشت.
_ اینم امانتی های تو دست من. تو هممثل دخترم.
الان خودم میبرمت خونه خودت.
نگاهی به مدارک انداختم . پس امیر مجتبی چی
چشمهام رو بستم و از روز اول هر چی محبت و لطف بهم کرده بود رو از نظرم گذروندم روزهایی که ابراز عشق می کرد و من چون درگیر سامان بودم و متوجه نمی شدم.
امیر مجتبی نهایت لطف رو به من داشت و الان من رو دوست داره. من هم نیاز دارم تا کسی رو دوست داشته باشم.
نگاهم رو از پوشه ای که روی میز گذاشته بود به چشمهاش دادم.
_ خیلی شوکشدم. اصلا نمیدونم باید چی کار کنم. یه کار نیمه تموم دارمباید اونرو تموم کنم.
_چه کاری دخترم
چی باید بگم. اوردن اسمامیر مجتبی بدون زمینه چینی من رو یه ادم دروغ گو جلوه میده.
_یه کار مهم که شاید بعدا بهتون بگم.
_هر طور صلاحته. تو دختر عاقلی هستی.
_ اینها را فعلا از تون نمیگیرم. گفتم یه کار واجبی دارد که باید اون رو انجام بدم بعد میام سراغتون. فقط بین این مدارک شناسنامم هم هست.
_ آره عزیزم. شناسنامه، مدرک تحصیلی، کارت ملی، گواهینامه. پدرت همه چیز رو به من داد تا بعد خودش از تو حتی یک مدرک کوچک هم اونجا نباسه.
کاش خودم رو هم دست ماجدی امانت میسپرد و تو خونه پیمان نمیبرد.
_ لطف کنید فقط شناسنامم رو بهم بدید.
پوشه رو برداشت و شناسنامم رو سمتم گرفت.
_ بیا دخترم هرچی میخوای بردار.مال خودته
پوشه ای از مدارک، اما برای من پر از محبت پدرانه. پدری که به فکر خودش بهترین کار رو انجام داده. من از بابا شکایتی ندارم. نمیگم که چرا این کارو کرد. چرا من رو خونه پیمان تنها گذاشت نمی گم که اشتباه کرده...
اگر من رو دست ماجدی میسپرد و با من خونش رو عوض می کرد بهتر بود و من الان زندگی راحت تری داشتم؟
شاید من سامان رو از دست دادم اما امیر مجتبی کنارم هست.
امیر مجتبی صادقانه و عاشقانه دوستم داره. شاید من هنوز عاشقش نیستم چون هنوز به خاطر اندک محبتی از سامان ته دلم مونده نمیتونم زیاد دوستش داشته باشم اما دوستش دارم.
اشک روی صورتمرو پاک کردمو شناسنامم رو گرفتم
_ فعلا همین برام کافیه
ایستادم
_حاج احمد که نمیذاشت خم به ابروی دخترش بشینه الان کجاست که ببینه که یگانش داره اشک میریزه
_انقدر بلا سرم اومده که اشک کنارش هیچه.
_تغییر کردی یگانه
🍂رمان یگانه🍃
🍂براساس واقعیت🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بهترین زمان خواب
بهترین زمان برای خواب حدود ساعت ۱۰ شب است که درجه حرارت بدن و سطح کورتیزول شما شروع به کاهش پیدا میکند و به شما این امکان را میدهد تا به راحتی به رویایی عمیق بروید.
این زمان خواب برای سلامت زنان بسیارتوصیه میشود.
در نتیجه اگر قبل از ۱۲ شب به رخت خواب بروید و در ساعت ۱۰ شب بخوابید، خواب رم یا تجربهی دیدن رویا را خواهید داشت.
خواب REM یک خواب عمیقتر بوده که در اوایل شب در بدن و مغز اتفاق میافتد و خاصیت ترمیم بدن و مغز رادارد
کافی است تا یک بار این موضوع را امتحان کنید و شب زود بخوابید تا تفاوت خواب را با شبهای دیگر احساس کنید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
روشهای تقویت حافظه در سالمندان
👈در طول روز مسائل مختلفی را باید به ذهن بسپاریم؛
از قبوض و برنامههای کاری تا مسائل شخصی و زندگی خانوادگی. با افزایش سن ممکن است این به خاطر سپردن دچار فرسایش شود که با این روشها میتوانید حافظه تان را تقویت کنید.
🔸حدس زدن
🔹باغبان شوید
🔸تغییر مسیرها
🔹دایره ارتباطات گسترده
🔸بازی، اخبار و فیلمهای تکراری
🔹تصویر آنچه می خواهید را بکشید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
پسته قند خون را پایین نگه می دارد
نتایج مطالعات جدید نشان میدهد که اضافه کردن مقدار مناسب پسته به رژیم غذایی، خطر ابتلا به نارساییهای عروق کرونری و قلبی را کاهش میدهد.
پسته میتواند سطح کلسترول بد (LDL) را تا حدود ۱۲ درصد کاهش دهد.
متخصصان تغذیه میگویند پسته با کاهش روند جذب کربوهیدراتها در بدن میتواند قند خون را پایین بیاورد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴 خواص کرفس سلطان سبزی ها
سرشار از ویتامین ث
کاهش فشار خون
تقویت کننده دستگاه گوارش
ضد سرطان
آرامش اعصاب
کاهش وزن
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💎سخنانی ارزشمند وتامل برانگیز امام علی (ع) برای #مردم_هر_زمان!
👈🏻ای مردم، در روزگاری کينه توز و پر از ناسپاسی وکفران نعمتها، صبح کرده ايم،
👈🏻که نيکوکار، بدکار به شمار میآيد،
👈🏻وستمگر بر تجاوز وسرکشی خود میافزايد ..
👈🏻نه از آنچه ميدانيم بهره میگيريم،
و نه از آنچه نمیدانيم، میپرسيم،
👈🏻و نه از هيچ حادثه مهمی تا به ما فرود نيايد، میترسیم ..
👈🏻ای مردم بايد دنيای حرام در چشمانتان از پر کاه خشکيده، و تفالههای قيچی شده دامداران،
بی ارزشتر باشد،
👈🏻از پيشينيان خود پند گيريد، پيش از آنکه آيندگان از شما پند گيرند،
👈🏻اين دنيای فاسد نکوهش شده را رها کنيد،زيرا مشتاقان شيفتهتر از شما را رها کرد.
گلچینی از #نهج_البلاغه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🏴ویژگیهای رسول اکرم صل الله علیه وآله
✍امام حسن عليه السلام : از دايى خود، هند بن ابى هاله تميمى ـ كه توصيف گر بود ـ درباره آراستگيهاى پيامبر صلي الله عليه و آله پرسش كردم و گفتم: سخن گفتن او را براى من توصيف كن. او گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله ، پيوسته غمگين بود وهماره در انديشه، آسودگى نداشت و بدون نياز، سخن نمى گفت، سكوتش طولانى بود، از آغاز تا پايان سخن، دهانش را كاملاً باز نمى كرد و سخنانى فراگير مى فرمود، كلامش، فصل بود كه در آن نه فزونى ديده مى شد و نه كاستى، نرمخو بود و از خشكى و جسارت بركنار، نعمت را هر چند ناچيز، بزرگ مى داشت و چيزى از آن را نمى نكوهيد، تغيير ذائقه دهندگان را نه مى نكوهيد و نه مى ستود، دنيا و آن چه در آن است، او را به چشم نمى آورد. چون چيزى مانع حق مى گشت، هيچ چيز ياراى خشم او را نداشت تا آن كه حق را يارى كند، او براى خود خشمگين نمى شد و براى خود چيرگى نمى خواست، هرگاه اشاره مى كرد، با تمام كَفَش اشاره مى كرد و هرگاه شگفت زده مى شد، دست خود را مى گرداند و هرگاه سخن مى گفت، دست خود را به يكديگر مى پيوست و شست دست چپش را به گودى كف دست راستش مى زد و هرگاه خشمگين مى شد، رويش را بر مى گرداند و چهره اش را بر مى تافت و هرگاه شاد مى شد ديگان خود را مى هليد، بيشتر خنده او لبخند بود و هرگاه لبخند مى زد دندانهايش چونان دانه هاى تگرگ خودنمايى مى كرد.
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام :ج۱ /ص۳۱۷
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃﷽🍃
💠فواید نـماز اول وقٺ:
①❣ باعث طولانۍ شدن عمر می شود
②❣باعث نورانی شدن چهره ی انسان می شود
③❣ باعث ثروتمند شدن انسان ها مۍ شود
④ ❣باعث برآورده شدن دعا می شود
⑤❣باعث می شود که انسان تشنه از دنیا نرود
⑥❣باعث آسان جان دادن می شود
⑦❣باعث آسان شدن سؤال نڪیر و منڪر میشود
⑧❣ انسان را بهشتی میڪند
⑨❣باعث شفاعٺ پیامبر(ص) برای وى مى شود .
📚منابع: ،بحارالانوار، ج82،
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨
✅حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
✍یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت:تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.
از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.
یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.
رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟
گفتم :کار
گفت : فردا بیا سرکار
باورم نمی شد
فردا رفتم مشغول شدم .
بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد رئیس شهرداری بود.
چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم.
شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه.
بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق رئیس شهرداری کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق شهید باکری
این درخواست خود شهید بود.
کجایند مردان بی ادعا
اما الان مسئولان ما......
کمبود هزینه ها و بودجه را از طریق جیب مردم و قبض ها جبران می کنند اما حاضر به کسر مقدار ناچیزی از حقوق های نجومی خود نیستند.
برخی از مسؤولین حقوق های نجومی می گیرند و خود را سهام دار انقلاب می دانند و حقوقشان را با قدم زدن در خیابانهای شیک غرب خرج می کنند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💠✨ #یڪ_داستان_یڪ_پند
❣✨پیرمردی به نام مشهدی غفار ،حدود صد و بیست سال پیش ، در بالای مناره مسجد ملاحسن خان شهر خوی،سالها بود ڪه اذان می گفت. پسر جوانے داشت ڪه به پدرش می گفت: ای پدر صدای من از تو سوزناڪ تر و دلنشین تر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره رفته و اذان بگویم.
❣✨پدر پیر مےگفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست . من مےترسم از آن بالا سقوط ڪنے ،مےخواهم همیشه زنده بمانے و اذان بگویے. بگذار تو جوان هستے عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو.
❣✨از پسر اصرار بود و از پدر انڪار. روزی نزدیڪ ظهر پدر پسر خود بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را ڪنترل مےڪرد. دید پسرش هنگام اذان گاهے چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر مےڪند.
❣✨وقتی پایین آمد مشهدی غفار به پسر جوانش گفت: فرزندم من می دانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست، می دانم دلنشین تر از صدای من است. و هیچ پدری نیست بر ڪمالات و هنر فرزندش فخر نڪند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانے چون تو نیست و برای تو خیلے زود است.
❣✨آن بالا فقط صدای خوش جواب نمی دهد، نفسے ڪشته و پیر مے خواهد ڪه رام موذن باشد . تو جوانے و نفست هنوز سرکش است و طغیان گر، برای تو زود است این بالا رفتن. به پایین مناره ڪفایت ڪن، و بدان همیشه همه بالا رفتن ها به سوی خدا نیست. چه بسا شیطان در بالا ها ڪمین تو ڪرده است ڪه در پایین اگر باشے ڪاری با تو ندارد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨
#حدیث_قدسی
✍خداوند تبارک و تعالی میفرماید: ای موسی! چون با من نماز کنی زبان خود را در پشت قلب خود جای بده، چون بنده ذلیل در برابر من ایستد با دلی ترسناک و لرزان و جسمی که گرسنهای را طعام دهد، نماز او را میپذیرم.
در حدیث فوق مراد از "زبان در پشت قلب جایگرفتن، به این معناست که اول دلت مرا یاد کند بعد زبانات. اگر دلت یاد من نبود و مرا نشناخت، زبان خود بر صداکردن من جلو مینداز و مرا با زبانی یاد نکن که دلت بر آن گواهی نمیدهد. در حدیثی از نبی مکرم اسلام (ص) آمده چنین کسی "منافق" است.
📌مثال: کسی که قلباش مرا به صفت کریمبودن نشناخته است، حق ندارد در زبان مرا "یَا کریم" بخواند که با زبان هر اندازه یَا کریم بگوید، من از او نخواهم پذیرفت، یا کسی که دیگران را در زمان مصیبتشان، در به روی حاجتشان باز نمیکند و نمیداند اگر دری باز کند من درهایِ زیادی بر روی او باز خواهم کرد و مرا به اسم "یَا مِفتاح" باور ندارد، حق ندارد ذکر یَا مِفتاح گوید و اگر چنین گوید "منافق" است و آثار و برکات اسم مرا هرگز دریافت نخواهد کرد.
📚معراج السعاده
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d