وقتی که ملودی قابل دیدن میشود!
این عکس شگفتانگیز را خانم Kathrin Swoboda که یک عکاس آماتور است، از پرنده ای به نام Red-winged Blackbird در پارکی نزدیک خانهاش در ویرجینا گرفته و برندۀ جایزۀ رقابت Audubon2019 شده. در روز ثبت عکسها، هوا بسیار سرد بوده، بنابراین بخاری که از دهان پرنده در حال آواز خواندن بیرون آمده، کاملا آشکار شده است. در واقع ما اگرچه چهچهۀ پرنده را نمیشنویم اما داریم ملودیهایش را می بینیم!
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❣یک دقیقه مطالعه
شخصی مادرش آلزایمر داشت...
بهش گفت مادر یه بیماری داری ، باید بخاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان...
مادر گفت: چه بیماریی؟
گفت: آلزایمر
گفت: چی هست؟
گفت: "یعنی همه چیو فراموش میکنی"
گفت انگار خودتم همین بیماریو داری
گفت: چطور؟
گفت: انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی، قامت خم کردم تا قد راست کنی
پسر رفت توی فکر...
برگشت به مادرش گفت: مادر منو ببخش
گفت: برای چی؟
گفت: به خاطر کاری که میخواستم بکنم
مادر گفت:
"من که چیزی یادم نمیاد..."
❤️💫http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨ ❥●
روزهای بسیار دور ؛ پیرزنی بود که ؛ هر روز با قطار از روستا برای خرید مایحتاج خود به شهر می آمد ...
کنار پنجره می نشست ؛ وبیرون را تماشا می نمود..
گاهی؛ چیزهائی از کیف خود در می آورد
و از پنجره قطار به بیرون پرتاب می نمود
یکی از مسئولین قطار کنار ایشان آمد و با تحکم پرسید که: پیرزن چکار میکنی؟!
پیرزن؛ نگاهی به ایشان انداخت و لبخندی مهربان گفت : من بذر گل در مسیر می افشانم
آن مرد با تمسخر و استهزا ، گفت : درست شنیدم ؛ تخم گل در مسیر می افشانی؟!
پیرزن جواب داد ؛ بله تخم گل ...
مرد خنده ای کرد و گفت : اینرا که باد می برد ؛ بنده خدا ؟
پیرزن جواب داد ؛ من هم می دانم که باد می برد... ولی مقداری از این تخمها به زمین می رسند و خاک آنها را می پوشاند
مرد که خیال میکرد پیرزن خرفت شده است
گفت: با این فرض هم آب می خواهند .
پیرزن گفت : افشاندن دانه با من .. آبیاری با خدا..
روزی خواهد رسید که گل و گیاه تمام مسیر را پر خواهد کرد؛ و رنگ راه تغییر خواهد نمود و بوی گلها مشام تمام ساکنین و مسافرین نوازش خواهد داد و من و تو و دیگران از رنگی شدن مسیر لذت خواهیم برد ...
مرد از صحبت خود با پیرزن جواب نگرفت
با تمسخر و خندیدن به عقل آن پیرزن ؛ سرجای خود برگشت ...
مدتها گذشته بود که ؛ آن مرد دوباره سوار قطار شد و کنار پنجره نشسته و بیرون را نگاه می کرد
که یک دفعه متوجه بوی خاصی شد.. کنجکاو که شد؛ دیدکه رنگ مسیر هم عوض شده است
و از کنار رنگها و رایحه های نشاط آور رد می شدند
و مسافرین با شوق و ذوق گلها را به همدیگر نشان می دادند
آن مرد ؛ نگاهی به صندلی همیشگی پیرزن انداخت ؛ ولی..... جایش خالی بود
سراغش را از دیگران گرفت ؛ گفتند : چند ماه است که ؛ از دنیا رفته است
اشک از دیدگان آن مرد سرازیر شد
و به نشانه احترام به آن همه احساس بلند شد و تعظیم نمود
***
آن پیرزن رنگ و بوی گلها را ندید و استشمام نکرد ؛ ولی هدیه ای زیبا به دیگران تقدیم کرد
همیشه عشق و محبت و مهربانی به دیگران هدیه بده ؛
روزی خواهد رسید که آنکس که به او محبت میکنی با انگشت اشاره
از شما به نیکی یاد خواهد کرد...
*بیا تا جهان را به بَد نَسپَریم*
*به کوشش همه دستِ نیکی بریم*
*نباشد همی نیک و بَد پایدار*
*همان بِهْ که نیکی بُوَد http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💎هی می نشینیم می گوییم:
اگر خوشگل تر بودم...
اگر پولدار تر بودم...
اگر در یک شهر دیگر زندگی میکردم...
اگر از کشور خارج میشدم...
اگر یک دهه زودتر بدنیا آمده بودم...
یا اگر الآن برای خودم اسم و رسمی داشتم،
لابد اِل میشد و بِل میشد!
ولی این خبرها نیست
و ما این را دیر میفهمیم
شاید ده ها سال دیرتر
زمانی که عمرمان را دویده ایم که در فلان خیابان، خانه بخریم و فلان ماشین را داشته باشیم و از فلان مارک لباس و کیف و کفش بخریم!
یک روزی میرسد که می بینیم به هرچه که فکرش را می کردیم رسیدیم ولی حالمان جوری که فکرش را می کردیم نشد!
و آن روز است که می فهمیم روزهای زندگی را برای ساختن آینده از دست دادیم!
آدم های اطرافمان را که شاید هم ناب بودند،
برای بدست آوردن آدم های دیگر از دست دادیم...
و از همه بدتر خودمان را برای رسیدن به اهدافمان، گم کردیم...
بهتر است خانه ی ذهنمان را بکوبیم و از نو بسازیم.
بهتر است خودمان را برای پولدارتر شدن و آدم حسابی تر شدن نکوبیم و نابود نکنیم.
از زندگی عشق بخواهیم،
عشق به آدمهای نابی که سرنوشت در مسیرمان می گذارد!
دكتر احمد حلت
🌹بـا فروارد کردن مطالب کانال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#داستان_انبيا
همسران حضرت ابراهیم علیه السلام
#ساره
ساره در قریه ای به نام «کوثی ربا» از اطراف بابل (عراق) در یک خانواده نبوّت، در سال دو هزار و هشتصد و پنجاه و پنج قبل از هجرت نبوی متولد شد.
نام پدرش «لاحج»
نام مادرش «ورقه»
و برادرش «حضرت لوط(ع)» میباشد.
مطابق بعضی از روایات مادر لوط و ساره با مادر ابراهیم علیه السلام خواهر بودند،
و ساره دختر خاله ابراهیم بود.
ساره طبق نقل امام صادق علیه السلام مثل حوریان بهشتی زیبا بود و ابراهیم علیه السلام شدیدا او را دوست میداشت و در تکریم و احترام همسرش همّت میگماشت.
او از جهت اموال و اغنام نیز خیلی ثروتمند بود، همه را یکباره در اختیار شوهر قرار داد و ابراهیم علیه السلام آن اموال را در راه خدا مصرف نمود.
وی از زنان بسیار با فضیلت و از جمله بانوان مورد عنایت پروردگار عالم است که نام او در کنار زنان بهشتی ذکر شده است.
در آیات فراوانی که نام ابراهیم و اسحاق و اسمائیل علیه السلام آمده، به نام و شخصیت ساره نیز اشاره شده است.
#هاجر
هنگامی که پادشاه مصر، سنان بن عُلوان کرامات و معجزاتی را از ابراهیم و همسرش ساره دید،
هاجر را که از کنیزان زیبا و باهوش او بود، به عنوان خدمتگذار به ساره بخشید،
شرافت و فضیلت هاجر فوق العاده زیاد است و اکثر اعمال و مناسک حج به تبعیت از ایثارگری و حرکات فداکارانه وی صورت گرفته،
و در شروع مقدس اسلام، نیز تا روز قیامت تشریع گردیده است.
آیات زیادی در مورد او و فرزندش اسمائیل علیه السلام نازل شده، از جمله بخشی از آیات سوره ابراهیم است.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃🌸🍃
#داستان_انبيا
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#حضرت_ابراهيم
نام مبارک حضرت ابراهیم علیه السلام در بیست و پنج سوره قرآن، حداقل شصت و نه بار تکرار شده است.
فهرست سوره هائی که نام ابراهیم در آن ذکر شده است:
سوره بقره، آل عمران،
نساء، انعام، توبه، هود،
یوسف، ابراهیم، حجر، نحل،
مریم، انبیاء، حج ،شعراء،
عنکبوت، احزاب، صافات،
ص، شوری، زخرف، ذارایات،
نجم، حدید، ممتحنه، اعلی
راجع به این پیامبر و حالات گوناگون او از کودکی تا شیخوخیّت قریب 195 آیه آمده و نیز سوره ای مستقل به نام او در قرآن وجود دارد.
ابراهیم علیه السلام نامی است سُریانی به معنی«اَبٌ رَحیم» بوده یعنی پدر مهربان،
سپس«حاء» آن به «هاء» تبدیل گردیده، و بعضی میگویند معنی ابراهیم از
« بَرِیٌ مِنَ الاَ صنامِ»
و « هامَ اِلی رَبِّهِ» میباشد،
یعنی از بت ها دوری میجسته و به خداوند خویش گرویده است.
آن حضرت 3323 سال بعد از هبوط حضرت آدم علیه السلام به دنیا آمد.
اهل تاریخ نام پدر ابراهیم علیه السلام را تارِح (باحاءوخاء) نوشته اند.
و نام مادرش «اوفا» دختر آذر
و برخی نام وی را «نونا» فرزند کربتا بن کرثی، و گروه سوم «رقیه» دختر لاحج میدانند.
به روایتی آن حضرت ۱۳ فرزند داشت
ابراهیم علیه السلام دومین پیامبر اولوالعزم است، که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده، و دعوت جهانی داشته است.
او حدود هزار سال بعد از حضرت نوح ظهور کرد و سلسله نسبت او تا نوح را چنین نوشته اند:
«ابراهیم بن تارِح بن ناحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفکشاذ بن نوح»
ابراهیم علیه السلام هنوز متولد نشده بود که پدرش از دنیا رفت و آزار عموی ابراهیم سرپرستی او را به عهده گرفت.
از این رو ابراهیم علیه السلام او را به عنوان پدر میخواند.
این پیامبر بزرگ در شهر «اورا» از شهرهای بابِل نزدیک رودخانه فرات به دنیا آمد.
آن حضرت در زمان سلطنت نی نیاس (نمرود ثانی) پسر سمیرا میس ملکهی افسانه ای متولد شد و در همانجا رشد نمود.
چون آن حضرت بت ها را نکوهش میکرد و آنها را در هم میشکست، در طول تاریخ به ابراهیم بت شکن مشهور شده است.
حضرت ابراهیم نیز مانند دیگر پیامبران مردم را از بت پرستی منع و به پرستش خدای یگانه دعوت مینمود،
به همین جهت نمرود فرمان داد او را به آتش اندازند، ولی آتش بر وی سرد شد و آن حضرت سالم ماند.
تجدید بنای خانه کعبه بدست آن حضرت و فرزندش، اسماعیل که به ذبیح الله معروف میباشد، صورت گرفته است.
سرانجام حضرت ابراهیم علیه السلام در سن 175 سالگی فوت کرد.
او را در باغ عفرون بن صرصر، در کنار قبر ساره دفن کردند و اکنون مدفن او شهر الخلیل در کشور فلسطین نام دارد.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مـــادرم گــوشی انــدروید نــدارد ...
ولی همیشه در دسـترس ماست
از بازار هیچ گزینه ای را دانلود نمیکند
ولی با زنبیل هنــوز نان داغ را برای صبحانه تهیه میکند...
محــبتش همیشه بروز است
تـــب کنم ،برایم می میــرد
هرگز بی پاسخم نمیگذارد
درد دلم را گوش میدهد
سایلنت نمیکند
دایــــورت نمیکند ...
تــا ببیند سردم شده
لایــــــــک نمیــکند
پــتو را به رویم میکشد ...
مــادرم گوشی اندروید ندارد
تلفن ثابت خانه ی ما به هوای مادرم وصل است هــنوز
مــن بیرون باشم دلشوره دارد
زنـــگ میزند ...
ساعــت آف مرا چــک نمیکند
فقط غــُـر میزند
که مــبادا چشم هایم درد بگیرد ..
فالوورهای مادرم
من ،خواهر و برادرهایم هستیم ...
اینـــستاگــرام نــدارد ولـــی
هــنوز دایرکت ما بچه ها با مادرمان همان فضای آشپزخانه است
و درد دل هایی از جنس مادرانه ...
ولی مادرمان چند سالی است خیلی تنـــهاست
چون ما
گوشــیمان اندروید است
بلـــه مـا اینتـرنت داریم
تلـــگرام داریم
واتــساپ داریم
اینستاگرام داریم
کـــلا کار داریم
وقـــت نداریم ، یــک لحظه صبــر کن شده جواب مادر وقتی صدایمان میزند
چقــدر این مــادرها مهــربانند
مــن در عـــجبم با چقدر صبــر و تواضع و مهر و محبت
میـــتوان " مـــادر " بــود
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d