💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✅در برابر ظلم و ستم باید ایستاد..
🖌مرحوم ایت الله دکتر بهشتی رحمه الله علیه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌟مطلبی واقعا خواندنی :🌟
تعداد حروف مقطعه در قرآن 30 تا است :
الم . الم . المص . الر . الر . الر . المر . الر . الر . کهيعص . طه . طسم . طس . الم . الم . طسم . الم . الم . يس . ص . حم . حم . حم . حم . حم . حم . حم . ق . حمعسق . ن
حروف مقطعه تکراری را حذف ميکنيم
14 کلمه زير باقی می ماند :
الم . المص . الر . المر . کهيعص . طه . طسم . طس . يس . ص . حم . حمعسق . ق . ن
مجددا حروف تکراری را حذف ميکنيم ، باز 14 حرف زير باقی می ماند :
ا . ل . م . ر . ص . ک . ع . ه . ی . ط . س . ح . ق . ن
14 کلمه ، 14 حرف
وقتی حروف را به هم بچسبانيم جمله صحيح و معنی دار زير درست
می شود :
(صراط علی حق نمسکه)
يعنی :
(راه علی حق است و ما به آن تمسک می جوييم)
🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌷
🌸🍀برای هرحاجت و گرفتاری ؛
گشایش در ازدواج - شفای بیمار و فرزند صالح خوب از خدا خواستن ؛
هفته ای یک بار
14 حروف مقطعه در قرآن را در آب شسته از آب آن خورده و 4 گوشه منزلتون بریزید.🍀🌺
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
عکس از ن'دشتی
🌹۴ذکر در یک قاب (۴) 🌹
🌹ذکرجهت صبر و شفا و رهایی ازگرفتاری و مشکلات
🌹ذکرتوسل به حضرت عباس برای حوائج بزرگ
🌹ذکراز امام صادق برای نجات ازشبهه در آخرزمان
🌹توسل به حضرت عباس برای شفاعت وغم واندوه
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ناصر:
🌹دلایل عدم استجابت دعا🌹
1️⃣کسی که در منزل بنشیند واز خدا طلب روزی کند.
2️⃣کسی که خداوند مال فراوانی را به او عطا کرده و اوآنها را حیف ومیل و فاسد کرده وبگوید دوباره به من عطا کن.
3️⃣کسی اصرار واستمرار به گناه داشته باشد وبر بندگان خدا ظلم کند .
4️⃣کسی که مال حرام میخورد.
5️⃣کسی که بر علیه شخصی که حق را منکر شده دعا کند در حالی که خودش دستور خدا را در مورد شاهد گرفتن عمل نکرده باشد .
6️⃣کسی که علیه همسایه خود دعا ونفرین کند در حالی که میتواند نقل مکان کند.
7️⃣کسی که علیه همسر خود نفرین ودعا کند در صورتیکه خداوند امر طلاق را به خودتان واگذار کردم .
8️⃣ظالمین گرچه دسته جمعی هم دعا کنند اجابت نمیشود .
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🌼🌼🌸🌼🌼🌸🌼🌼🌸🌼
🎉⭐️🎉⭐️🎉⭐️🎉⭐️🎉⭐️🎉
⭐️چندعمل باعث استجابت دعا است⭐️
🌴اول – گفتن بسم اللّه الرحمن الرحيم در اول دعا
🌴دوم – مدح خداوند عالم
🌴سوم – صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد
🌴چهارم – نا اميد شدن از مردم
🌴پنجم – حضور قلب و اميدوار شدن به استجاب دعا
🌴ششم – اصرار كردن در دعا
🌴هفتم – انگشتر عقيق در دست داشتن
🌴هشتم – انگشتر فيروزه در دست كردن
🌴نهم – دعا كردن چهل مومن قبل از دعا
🌴دهم – خواندن صد آيه از قرآن و پس از آن هفت مرتبه گفتن(يا اللّه )
🌴يازدهم – ختم كردن دعا به (ماشاء اللّه لا حول و لا قوه الا باللّه )
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🎉⭐️🎉⭐️🎉⭐️🎉⭐️🎉⭐️🎉
💞بسم رب الشهداء والصدیقین
🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا
با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقان و رهروان راه شهدا هستید
🌹قسمت اول🌹
من دبیر زبان در یکی از مدارس تهران و فردی بسیااار شاداب و پرانرژی و سرشار از شور و شادی بودم.
حدودا شانزده یا هفده سال پیش بود که بطور ناگهانی احساس کردم موقع پیاده روی استخوانهام از داخل شروع به لرزیدن میکنن تا حدی که مجبور میشدم بنشینم و محکم خودم رو به آغوش بگیرم تا شاید کمی از شدت لرزش استخوانهام کمتر بشه. کسی از بیرون چیزی متوجه نمیشد ولی در درونم این رو حس میکردم. این مسئله ادامه پیدا کرد تا متوجه شدم میلم به غذا کاهش یافته و شروع کردم به کاهش وزن، به پزشک داخلی مراجعه کردم و سوال و جوابهایی کرد و منو ارجاع داد به پزشک متخصص اعصاب، با کمال تعجب متخصص اعصاب گفت که افسردگی شدید به میزان ۶۰ تا ۷۰ درصد دارید😳
با همسرم در مطب کلی خندیدیم و همسرم به پزشک گفت که ایشون بقدری شاداب و پرانرژی هست که اصلا صحبت شما قابل قبول نیست ولی پزشک گفت اگر داروها رو استفاده نکنه دچار مشکل جدی میشه.😔
یک نایلون بزرگ داروهای اعصاب که روز به روز حالمو بدتر میکرد.
کم کم خواب شدید و خواب رفتن ذهنم به علائم افسردگی اضافه شد.
شرایط بسیاااار سخت شده بود بخصوص اینکه دو فرزند کوچک هم داشتم که نیاز به رسیدگی داشتن و من هیچ توانی برای رسیدگی به فرزندانم نداشتم. حتی ساعتها بدون غذا و گرسنه می موندن ولی من نه تنها توان بلکه اصلا به فکرمم نمی رسید که باید بهشون غذا داده بشه.😔
چندین دکتر و آزمایشات مختلف و پزشکهای حاذق ولی.......... اصلا تاثیری در اوضاعم نداشت.
این شرایط بیش از شش ماه طول کشید و حدود سی و پنج کیلو وزن کم کردم و واقعا شرایط خسته ام کرده بود.
از آنجا که با آقا علی ابن موسی الرضاع💖 ارتباط قلبی خاصی داشتم از همسرم درخواست کردم که بریم پابوس امام رضاع برای متوسل شدن و انشاالله شفا گرفتن.
بارها شده بود که در سختیها با سفر به مشهد و توسل به آقا، مشکل برطرف شده بود ولی این بار با وجود اینکه هشت روز در مشهد بودیم و من تماما در حرم آقا بودم ولی با کمال تعجب هیج اتفاق خاصی نیفتاد و بسیاااار ناراحت و ناامید از همه جا برگشتیم تهران و بقدری بهم ریخته بودم و احوالم نامناسب بود که برای گلایه از اینکه چرا آقا امام رضاع این بار دست خالی منو از حرمش راهی منزل کرده، یک سفر کوتاه به قم و حرم خانمحضرت معصومه س رفتم. بسیااار گریه کردم و از برادرشون پیش خواهر عزیزشون گلایه کردم ولی باز هم هیچ فرجی اتفاق نیفتاد.
تا اینکه یک روز ظهر که خوابیده بودم،( تلویزیون همیشه خاموش بود چون بچه هام علاقه ای به دیدن برنامه های اون ساعت نداشتن و واقعا نمیدونم چه کسی تلویزیون رو روشن کرده بود و روی برنامه ی آفتاب شرقی بود که خانم دباغ داشتن صحبت میکردن و در مورد برآورده شدن حاجات میگفتن.)
ایشون گفتن که خیلی زمانها پیش میاد که بیماری یا مشکل خاصی براتون پیش میاد ولی هر چه توسل به ائمه اطهار دارید باز هم مشکل برطرف نمیشه. اینجاست که ائمه دارن شما رو ارجاع میدن به دعای شهدا.
باید چله ی شهدا بگیرید به این شکل که اسم چهل شهید رو روی کاغذی بنویسید و نیت کنید برای سلامتی و فرج امام زمان عج صلوات بفرستید و صوابش رو هدیه کنید به روح پاک و مطهر شهید همانروز .
روز اول شهید اول
روز دوم شهید دوم و الی آخر تا روز چهلم برای شهید چهلم صد صلوات بفرستید.
توان بلند شدن نداشتم ولی واقعا گویا کسی کمکم کرد که بلند شوم و کاغذ و خودکاری دستم گرفتم و گوشی تلفن رو برداشتم و از پدر و خواهرم کمک گرفتم و اسم چهل شهید رو نوشتم.
و شروع کردم به صلوات فرستادن.
چهار روز صلوات فرستادم و بقدری حالم بد بود که وسط صلوات فرستادن خوابم می برد و ساعتها میخوابیدم . وقتی بیدار میشدم میدیدم تسبیح از دستم افتاده.
روز چهارم ساعت دو بعد از ظهر وقتی روی تخت دراز کشیده بودم تسبیح رو برداشتم و نوبت شهید علی اصغر قلعه ای بود و نیت کردم و گفتم شهدا قربونتون برم این صلواتهای من چه به درد شما میخوره. من که چندتا بیشتر نمیتونم صلوات بفرستم و بعدش خوابم می بره. قربونتون برم که اینجوری دارم.......
خوابم برد و طولانی ترین خواب رو اون روز داشتم. در خواب یا شاید بیداری بوده واقعا نمیتونم بگم خواب بود.
دیدم که با همسرم همراه با کاروان داریم از مرز مهران میریم کربلا.
ادامه دارد....🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💞بسم رب الشهداء والصدیقین 🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقان و رهرو
💞بسم رب الشهداء والصدیقین
🌹🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا🌷🌹
🌹قسمت دوم🌹
🌹🌹در مرز مهران جلوی اتوبوس مون رو چندتا بسیجی گرفتن که سربند (سبز رنگ ) یا فاطمه زهراس ، به سرشون بسته بودن، و اومدن بالا. به من اشاره کردن و اسمم رو گفتن و گفتن همراه همسرتون برای استراحت پیاده بشید.
بقیه ی همسفرها گفتن ما هم خسته هستیم پیاده بشیم . گفتن نه فقط ایشون و همسرشون
به همراه همسرم از اتوبوس پیاده شدیم و همراه بسیجیان به سمت سنگر حرکت کردیم در مقابل درب ورودی سنگر با کمال احترام ایستادند و به من و همسرم تعارف کردند که وارد سنگرشویم.
درب ورودی سنگر کمی شیب دار بود وقتی وارد سنگر شدیم چیزی که خیلی برایم جالب بود بزرگی بیش از حد آن سنگر بود که دست راست آن به صورت مسجد بسیار بزرگی بود البته بدون فرش که تعداد زیادی رزمنده با سربند یا فاطمه زهراس بر روی زمین نشسته بودند و به شدت مشغول کار بودند. پرونده های زیادی در دست داشتند و در حال رسیدگی به پروندهها بودند چند نفر از آنان نیز بی سیم به دست داشتند و مرتباً با بی سیم صحبت میکردند حال و هوای بسیجیان خیلی مانند شبهای عملیاتی بود که در تلویزیون دیده بودم. در سمت چپ سنگر یک دروازه ای وجود داشت که سراسر نور بود و شدت نور آن به گونه ای بود که قادر به دیدن آن طرف نور نبودم. نور بسیار عجیبی بود و این بسیجیان همگی در داخل این نور وارد می شدند و بعد از مدتی با تعداد زیادی پرونده خارج می شدند تمام آنان سربند یا فاطمه زهراس بسته بودند. به قدری کار و تلاش و زحمت آنان زیاد بود که پیش خودم فکر میکردم چقدر انرژی بالایی دارن در این هنگام از داخل دروازه سراسر نور آقایی بسیار رشید و خوشرو و پر انرژی به سمت ما آمدند و احوالپرسی گرمی کردند و نام مرا به زبان جاری کرده و خوش آمد گفتند و بعد من و همسرم را به سمت صندلی که از گونیهای شنی ساخته شده بود راهنمایی کردند(. بسیجیان ایشان را حاج آقا یاسینی صدا میکردند.) این گونی های شنی نزدیک آن دروازه نورانی روی هم چیده شده بودند و به عنوان صندلی از آن استفاده می شد در این هنگام نوجوان بسیار خوش چهره و چابک از داخل نور بیرون آمد . نامش علی اصغر قلعه ای بود که آقای یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای برای میهمانان ما وسایل پذیرایی بیاورید علی اصغر که نوجوان ۱۶ ساله خوش چهره و نورانی بود به سمت من و همسرم آمد و بعد از احوالپرسی بسیار گرمی از من پرسید آیا شربت میل دارید من که در حالت بهت و تعجب به سر می بردم با کمال خجالت گفتم اگر امکان داشته باشد میخورم . آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم............ و همسرشان شربت بیاورید من به همسرم نگاه کردم و به او گفتم این ها اسمم را از کجا می دانند همسرم اشاره کرد که هیچ صحبتی نکن و فقط سکوت کن و گوش کن. علی اصغر به داخل نور رفت تا شربت بیاورد. مدتی طول کشید تا علی اصغر برگردد و در این مدت من به رفتارها و فعالیت رزمندگان به دقت نگاه میکردم . بسیار برایم عجیب بود آنها مرتباً پرونده ها را بررسی میکردند و بیسیم میزدند و از احوال مردم می پرسیدند مثلاً آقای یاسینی در همان زمان که کنار ما ایستاده بود به بی سیم چی گفت بیسیم بزن بپرس که مشکل پیرمرد در روستای فلان جا بر طرف شده یا خیر یا در یک پیام دیگری گفت بپرسید فلان بچه در بیمارستان مشکلش برطرف شده یا خیر و وقتی متوجه شدند که مشکل آن بچه برطرف شده، همه با هم صلوات قرائت کردند. حتی در جایی هم آقای یاسینی به رزمندگانی که مشغول بررسی پروندهها بودند گفتند ببینید چرا مشکل فلان فرد در فلان جا برطرف نشده بررسی کنید ببینید ایراد کار کجاست؟؟؟؟ جملات برایم بسیار عجیب بود و من متحیر و شگفتزده فقط به مکالمات، نوع رفتار و گفتار آنان نگاه می کردم و حتی توان صحبت کردن هم نداشتم تا علی اصغر قلعه ای از داخل نور با یک سینی بسیار زیبا که دو لیوان شربت در داخل آن بود به سمت ما آمد آقای یاسینی گفتن اول به خانم.......... شربت را بدهید شربت را که به سمت من گرفت دیدم شربت آلبالویی رنگ است یک لحظه به همسرم گفتم نکند این شربت شهادت باشد؟ ولی همسرم اشاره کرد که سکوت کنم من هم شربت رو برداشتم و وقتی آن را میل کردم بسیار خوش عطر و خوش طعم بود و با شربت هایی که تا به حال خورده بودم بسیار متفاوت بود آقای یاسینی از من پرسیدند خانم ............ شربت به جانتان نشست؟؟؟؟؟ گفتم بله بسیار خوشمزه بود ایشان گفتند این شربت شفاست، نوش جانتان.🌹🌹
ادامه دارد....🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💞بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا🌷🌹 🌹قسمت دوم🌹 🌹🌹در مرز مهران جلوی اتوبو
💞بسم رب الشهداء والصدیقین
🌹🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا🌷🌹
🌹قسمت سوم🌹
این شربت شفاست، نوش جانتان. تمایل دارید لیوان دیگری شربت برایتان بیاوریم با اشتیاق زیاد گفتم بله محبت می کنید آقای یاسینی به علی اصغر گفتند آقای قلعه ای سریع برای خانم ......... شربت دیگری بیاورید علیاصغر قلعه ای مانند فرفره رفت داخل نور و بعد از مدتی با سینی دیگری از شربت که دو لیوان در داخل آن بود به سمت ما آمد این بار شربت پرتقالی رنگ بود که آن را نیز تا ته میل کردم و بسیار گوارا بود در این موقع آقای یاسینی از ما عذرخواهی کرد و گفت کاری برایم پیش آمده الان خدمت میرسم و ما را ترک کرد و داخل دروازه پر از نور شد و به علی اصغر گفت در خدمت خانم ...........و همسرشان باشید تا من برگردم علی اصغر نوجوان بسیار شیرین زبانی بود. در این موقع به من گفت میخواهید برای اینکه سرتان گرم شود فیلم شهادت آقای یاسینی را برایتان بگذارم من اول متوجه صحبتش نشدم به او گفتم فیلم شهادت چه کسی؟؟؟؟ تکرار کرد شهید یاسینی. اشاره کردم به داخل نور به سمتی که شهید یاسینی رفته بود گفتم شهید یاسینی😳 مگر ایشان شهید شده؟؟؟؟
علی اصغر خنده ای کرد و گفت بله☺️ همه ی ما شهید شدیم☺️ مگه شما نمی دانستید؟؟؟ ما همگی شهید شدیم🌷
جا خوردم و زبانم بند آمده بود اشک از چشمانم جاری شده بود😭 باورم نمی شد به چهره های رزمندگان و بسیجیان نگاه می کردم یکی از دیگری زیباتر و رشید تر، با اخلاق و مهربان و....... .
خدایاااا مگه میشه😮 خدایا تمام اینها شهید شده اند بغض گلویم را گرفته بود و می فشرد نمیدانستم چه بگویم به همسرم نگاه کردم مجدداً ایشان اشاره کرد که سکوت کنم🤫 باورم نمی شد من بین شهدا بودم و لحظه ای به ذهنم رسید که شاید قرار است من نیز با آنان بپیوندم در این فکرها بودم که شهید یاسینی از داخل دروازه ی پر از نور بیرون آمد و به سمت ما آمد گفتند خستگی شما رفع شد؟؟؟؟ نگاه می کردم نمی توانستم پاسخ بدهم به سختی گفتم بله. بغض گلویم را گرفته بود😩 شهید یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای بروید و سوغاتی خانم .......... را بیاورید. علیاصغر به سرعت وارد نور شد و بعد از مدتی از دروازه ی نور خارج شد و یک جعبه سفید بسیار بزرگ که شباهت زیادی به جعبه شیرینی داشت در دستانش بود و به شهید یاسینی تحویل داد. شهید یاسینی جعبه را گرفتند و به من گفتند خانوم آقاجانی نگران سوغاتی برای خویشاوندان و دوستان و آشنایانتان نباشید آنچه از سوغاتی که نیاز است برای آنان ببرید در این جعبه گذاشتهایم. این جعبه آنقدر سوغاتی در درونش است که به هر کس بدهید تمام نمی شود.🌷
من به قدری خوشحال شدم 😍که نمی دانستم چی بگم فقط به همسرم گفتم خدا را هزار مرتبه شکر 🙏 چون بسیار نگران خرید سوغاتی و هدر رفتن زمان زیارت بودم.به لطف خدا و حاج آقا یاسینی دیگه نیاز نیست زمانی را صرف خرید کنیم و می توانیم تماماً به زیارت امام حسین علیهالسلام برسیم👍
با شوق زیادی جعبه را در دست گرفتم ولی در ذهنم دائماً می گفتم مگر در این جعبه چقدر سوغاتی هست که ایشان میگویند به هرکس بدهید تمام نمی شود؟؟؟؟🤔
ادامه دارد....🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💞بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا🌷🌹 🌹قسمت سوم🌹 این شربت شفاست، نوش جانتا
💞بسم رب الشهداء والصدیقین
🌹🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا🌷🌹
🌹قسمت چهارم🌹
این فکرها ذهنم را درگیر کرده بود که شهید یاسینی فرمودن راستی خانم............. از این سوغاتی ها حتما به خانم ها............... بدید.( نام سه نفر از آشنایان را بردن) .
پاسخ دادم چشم حتما.
همراه با شهید یاسینی و شهید قلعه ای کم کم به سمت درب خروجی سنگر رفتیم و همسرم از پذیرایی و زحماتشان تشکر میکردن و تعدادی از بسیجیان عزیزی که متوجه شده بودم همگی شهید شده اند به همراه شهید یاسینی و علی اصغر عزیز (که زحمت زیادی برای من کشیده بود ) تا دم درب اتوبوس ما را همراهی و بدرقه کردن.
یکی از شهدای عزیز درب اتوبوس را باز کرد و به همراه همسرم سوار شدیم. همزمان با حرکت اتوبوس و دست تکان دادن و خداحافظی با شهدا از خواب بیدار شدم. گویا کسی بیدارم کرد .نگاهم به اولین چیزی که افتاد ساعت دیواری بود ساعت هفت را نشان میداد. نمیدونستم چه موقعی از روز هست. هفت صبح یا عصر؟🤔 دست راستم را حرکت دادم متوجه تسبیح شدم که هنوز در دستم بود. کمی فکر کردم یادم افتاد که در حال صلوات فرستادن برای شهید علی اصغر قلعه ای بودم که مثل روزهای قبل فقط چندتا صلوات فرستاده و بی اختیار خوابم برده بود.😶 بیشتر فکر کردم و یادم افتاد که چند دقیقه به ساعت دو بعدازظهر روی تخت خواب دراز کشیده بودم و با این حساب نزدیک پنج ساعت خوابیده ام.
هنوز گیج بودم. بعد از مدتها احساس گرسنگی داشتم.
دهانم خوش بو و معطر شده بود.🥰 کمی مزه مزه کردم.
حس گرسنگی و مزه ی خوش دهانم😳 خیلی ناگهانی تصویر شربتهایی که در خواب دیده بودم یک لحظه از جلوی چشمانم عبور کرد. تصویری از شهید یاسینی و علی اصغر قلعه ای و در یک لحظه تمام خوابی که دیده بودم مانند رعدی از جلوی چشمانم عبور کرد.
بی اختیار از حالت خوابیده بلند شده و روی تخت نشستم. هنوز نمیدانستم چه اتفاقی افتاده.
خدایااااااا چه اتفاقی افتاده.
شهدا؟؟؟؟ 🤔 شربتی که خوردم🤔 شربت شفا!!!!!!!
کمی روی تخت جا به جا شدم .
هنوز خوابم رو باور نکرده بودم.😳
احساس گرسنگی که مدتها بود از دست داده بودم به شدت اذیتم می کرد.😕
به خودم آمدم من گرسنه شدهام اشتها به غذا دارم😊 ولی اینکه باور کنم این اشتها به غذا بواسطه ی خوابی هست که دیدم، برام قانع کننده نبود.
مگر من چه کسی هستم که بخوام اینگونه مورد توجه ی شهدا قرار بگیرم.🧐
شک و تردید لحظه ای مرا رها نمیکرد.
تلاش میکردم خوابم را جز رویاهای صادقه نگذارم. ولی باز هم کنجکاو بودم شااااید یک درصد صحت داشته باشه و لطف خدا شامل حالم شده باشه. استخوانهام که از درون لرزش داشتن ، الان کاملا خوب هستن و هیچ مشکلی رو احساس نمیکنم.
ترس از اینکه مبادا باور کنم و بعد از مدتی دوباره کسالت و بیماری برگرده، واقعا اذیتم میکرد .
از روی تخت بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم سعی میکردم آهسته آهسته قدم بردارم که مبادا دوباره مشکلات برگرده. ترجیح میدادم برای چندلحظه هم که شده حس خوب سلامتی رو داشته باشم.
ادامه دارد....🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💞بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا🌷🌹 🌹قسمت چهارم🌹 این فکرها ذهنم را در
💞بسم رب الشهداء والصدیقین
🌹🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا🌷🌹
🌹قسمت پنجم🌹
بسمت یخچال رفتم قابلمه غذا را برداشتم در حالی که برای دو فرزندم غذا کشیدم خودم هم یک شکم سیر غذا خوردم و گویا از قحطی برگشته بودم.
احساس سردرگمی داشتم.
خدایا باید خوابمو باور کنم؟🤔 در پذیرایی روی مبل نشستم و هر لحظه که میگذشت چیزهای بیشتری از خوابم رو بیاد میاوردم و حالت شرمندگی و بندگی .... واقعا نمیتونم بگم چه حالی داشتم.
شک و تردید دست از سرم بر نمیداشت. پیش خودم این را مرور میکردم که من بنده ی خوبی برای خداوند نیستم و فرد خاصی هم نیستم مگر میشود یک انسانی که نه عالم است نه اعمال مستحبی و...... انجام میده و فقط به نمازهای یومیه و اعمال واجب اکتفا میکنه رویای صادقانه ای آن هم با این عظمت ببیند آیا یک فرد بسیار معمولی می تواند شهدا را با این وضوح در خواب ببیند ؟؟؟؟😳
با این افکار منتظر بودم تا مجدداً خواب آلودگی و ضعف و سایر علائم به سراغم بیاد ولی بعد از گذشت یک ساعت متوجه شدم که خبری از این علائم وجود نداره.
به فکر افتادم که بهتره در مورد خوابم تحقیقی کنم. آیا افرادی که در خواب دیدم واقعی بودن؟؟؟ آیا شهیدی بنام علیرضا یاسینی با آن چهره داریم؟؟ آیا علی اصغر قلعه ای واقعا همان شهید بود؟؟؟؟و............
گوشی تلفن را برداشتم و به دو تن از بستگانی که اهل جبهه و جنگ بودند تماس گرفتم. در مورد خوابم چیزی نگفتم و فقط از ایشان در مورد چندتن از شهیدانی که در خواب دیده بودم سوال کردم.
و هنوز تردید داشتم و احتمال میدادم که شاید چنین شهدایی نداشته باشیم.
ولی هر چه بیشتر پرسش و پاسخ و تحقیق میکردم حال روحیم بدتر میشد چون به صادق بودن خوابم نزدیکتر میشدم.😮
احساس میکردم که اگر صد در صد صحت خوابم تایید بشه چه باید کنم؟؟؟ 😲
برای خداوند بواسطه ی لطفش قربانی کنم ، مستحبات رو انجام بدم، زندگی رو رها کنم و فقط عبادت کنم 🤔
خدایااااااااا چه کنم؟؟؟
چه جوری جبران کنم چنین لطف و مهربانی رو 😭
فقط یک عبادت خشک و خالی؟؟؟
قربانی کنم به نیت شهدا؟؟؟؟
ولی............... بالاخره
متوجه شدم که این عزیزان کاملا حقیقی بودن😮 واقعا شهدایی که در خواب دیدم وجود داشته و چهره های زیباشونم کاملا همان بوده که در خواب دیدم.😲
و جزو شهدای دفاع مقدس می باشند بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد ضربان قلبم به گونه ای بود که گویا قفسه سینه من گنجایش قلبم را نداشت به گونه ای می زد که گویا قلبم می خواست از قفسه سینه بیرون بزند.
خدایا این چگونه آزمایشی است که بنده ای غافل از عظمتت را اینگونه مورد عنایت خود قرار می دهی در حالی که از دست من برای تشکر و قدردانی کاری بر نمی آید و نمی توانم آنگونه که شایسته و بایسته است تشکر و قدردانی کنم یا عبادت خاصی داشته باشم در حد عبادت های روزانه و روزمره ذهنم بسیار درگیر بود مانند مرغ پر کنده بودم و می خواستم فریاد بکشم از شهدا بگویم درحالیکه نمیدانستم اجازه تعریف کردن خوابم را برای کسی خواهم داشت؟؟؟؟
ادامه دارد....🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💞بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا🌷🌹 🌹قسمت پنجم🌹 بسمت یخچال رفتم قابلمه
💞بسم رب الشهداء والصدیقین
🌹🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا🌷🌹
🌹قسمت ششم🌹
🌷 تمام کانالهای تلویزیون شده بود صحبت در مورد شهدا 😳 یا نماهنگ و تصویر شهدا 😭
خدایا مگه اینها همگی میدونن که من چه خوابی دیدم و چه اتفاقی افتاده؟؟؟
در افکارم سرگردان بودم.😶
از منزل بیرون رفتم. سر تمام کوچه ها تابلوهای آبی رنگی نصب شده که با نام زیبای شهدا مزین شده است. روی دیوارهای شهر عکسهایی از شهدای عزیز کشیده شده.
بیشتر دقت کردم. 🧐
این عکسها جدید هستن؟؟🤔
از روی چکه های آب باران که بر روی عکس شهدا نقشی انداخته بود مطمئن شدم که مدتهاست این تصاویر و این تابلوها و نماهنگ های تلویزیون به یاد شهدا و قدردانی از ایثار و فداکاریهایشان کشیده و ساخته شده ولی............................. 😢بنده ...عجب غافل بودم😭😭😭 گویا چشم و گوشم بسته بوده.
حالا رنگ و بوی شهر برام عوض شده بود.
تمام خیابانها و کوچه ها بوی عطر شهدا رو میدادن.
از در و دیوار شهر و انسانهایی که در خیابانها با خیال راحت و با آسایش و آرامش و بدون نگرانی در حال انجام امور روزمره ی زندگی خود بودند چیزی را نمیشد دید ، جز ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی دلیر مردان بی ادعایی که حالا شاااید روزهای زیادی حتی فراموش کنیم اسمشان را یاد کنیم.🌷🌷🌷
میخواستم در خیابان فریاد بزنم که شاید مردم به خود بیان. برای مسائل بی اهمیتی چون جای پارک و .............. با هم به بحث و جدال نپردازن و حرمت نگه دارن ولی ممکن نیست. قطعا مردم خواهند گفت این خانم ..............😏
پس باید چه کنم؟
حقایقی برام روشن شده و پرده ای از روی چشمانم کنار رفته که دوست دارم همه را در این واقعیت شیرین شریک کنم ولی باید چه کنم؟😟
لحظات را بگونه ای سپری میکردم که تمام وجودم لبریز از یاد و نام شهدا بود❤ مدل ذکرهایم عوض شده بود و فقط بر زبانم جاری نبود با تمام اعضاء و جوارح و با تمام وجودم گفته میشد.
در حالیکه در پذیرایی نشسته بودم و کانال یک تلویزیون کلیپ یاد امام و شهدا پخش میشد و من حال و هوای غریبی داشتم.
ناگهان تصویر هدیه ی شهید یاسینی و جعبه ی سفیدی که به من اهدا کردن جلوی چشمانم عبور کرد. یکدفعه جا خوردم. یاد سفارش لحظه ی آخر ایشون افتادم که فرموده بودن از این سوغاتی به سه نفری که نام بردن حتما بدم.
ولی کدام سوغاتی؟؟؟😳
من که چیزی در دست نداشتم😕
باید چه کنم؟؟
ادامه دارد....🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💞بسم رب الشهداء والصدیقین
🌹🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا🌷🌹
🌹قسمت هفتم🌹
پس باید چه کنم؟
حقایقی برام روشن شده و پرده ای از روی چشمانم کنار رفته که دوست دارم همه را در این واقعیت شیرین شریک کنم ولی باید چه کنم؟😟
لحظات را بگونه ای سپری میکردم که تمام وجودم لبریز از یاد و نام شهدا بود❤ مدل ذکرهایم عوض شده بود و فقط بر زبانم جاری نبود با تمام اعضاء و جوارح و با تمام وجودم گفته میشد.
در حالیکه در پذیرایی نشسته بودم و کانال یک تلویزیون کلیپ یاد امام و شهدا پخش میشد و من حال و هوای غریبی
نزدیک ظهر بود که متوجه شدم بی اختیار گوشی تلفن در دستم است و پشت خط، اولین نفری که شهید یاسینی نام برده بودن الو الو میکرد و میگفت بفرمایید. نمیدونستم چی باید بگم شروع کردم به احوالپرسی کردن و به گونه ای وانمود کردم که برای احوالپرسی با ایشان تماس گرفته ام. احساس کردم صداش خیلی گرفته و ناراحت هستن. پرسیدم خوبید؟؟ چرا صداتون گرفته؟؟
گفت مگه شما اطلاع ندارید؟😳 پس برای چی زنگ زدید؟ 😕 فکر کردم زنگ زدی که ابراز همدردی کنی🧐
خیلی کنجکاو شده بودم پرسیدم مشکل چیه؟؟ قضیه ای پیش اومده؟
گفت ماشین مون رو چند روزه که دزدیدن. 😲 اینقدر حرص و جوش خوردیم که دیگه حالی برامون باقی نمونده.😮 این چه گرفتاری بود که برامون پیش اومد.
در حالیکه کاملا جا خورده بودم گفتم به کلانتری، پلیس اطلاع دادید؟؟؟
گفت جایی نیست که اطلاع نداده باشیم. ولی امروز دیگه آب پاکی رو ریختن روی دستمون و گفتن که دیگه منتظر ماشین تون نباشید اگر پیدا هم بشه فقط لاشه ی ماشین خواهد بود. تا الان قطعا اوراقش کردن.😢
ما هم با کلی وام و بدهی اون ماشین رو خریده بودیم.
هر نذری به ذهنم میرسید کردم و هر سوره و دعایی که بلد بودم یا دیگران گفتن خوندم ولی ............☹️
بدون اینکه فکر کرده باشم گفتم چله ی شهدا رو بگیرید و از شهدا بخواهید که براتون دعا کنن و ماشین تون بدون کوچکترین کم و کاستی به دستتون برسه.
گفت من که این همه نذر کردم اینم روش ولی بلد نیستم. چله ی شهدا چه جوریه؟؟ کامل براشون توضیح دادم.
گفت الان فکرم کار نمیکنه لطف کن اسم چهل شهید رو بگو تا بنویسم.
منم اسم شهدا رو براشون خوندم و گفتم همین الان برای شهید اول صدتا صلوات بفرست. قبول کرد و خداحافظی کردیم.
فردای همانروز ساعت ده صبح زنگ تلفن به صدا در اومد . خودش بود گوشی رو برداشتم سلام کردم.
بسیااااار پرانرژی گفت سلام ناهید جان. الله اکبر از قدرت خدا و الله اکبر از شهدا. امروز صبح بعد از اینکه برای شهید دوم صلوات فرستادم و کلی باهاشون صحبت و درد دل کردم، ساعت هفت صبح از کلانتری زنگ زدن و گفتن ماشین تون در اتوبان یادگار امام پیدا شده. سریع رفتیم اونجا فکر میکردیم که الان لاشه ی ماشین رو تحویل میدن ولی ماشین بدون کوچکترین آسیب یا حتی کسری، سالم و سلامت تحویل دادن.
ماموره گفت بسیااار برامون عجیب بود چون همراه سرباز رفته بودم کشیک روزانه. وسط اتوبان یادگار امام یک ماشین یکدفعه زد روی ترمز و دو سرنشینش از ماشین پیاده شدن و به سرعت نور از تپه های کنار اتوبان بالا رفتن و فرار کردن.😳 مشکوک شدیم و بررسی کردیم متوجه شدیم که پلاک ماشین مال خودش نیست و عوض شده و ماشین دزدیه.
پلیس گفت که این فقط یک معجزه میتونه باشه و دلیل فرار اون دو نفر هم مشخص نشد.
وقتی گوش میکردم تصاویر خوابم و پرونده هایی که شهدا بررسی میکردن و.... همگی جلوی چشمانم میامد.
در آخر صحبت تلفنی هم گفت باورم نمیشه شهدا چه کردن!!!! چقدر نفسشون پیش خدا اعتبار داره!!!!!!!!!🥰👌👌👌
پایان...🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🟢 🟢
متأسفانه برخی از آدمیان گویی کاری جز شکایت کردن و دیگران را مقصّر شمردن ندارند ، خود را بَری از هرگونه تقصیر و اشتباه میدانند و سبب هر بدبختی را در بیرونِ خود میجویندو دیگران را محکوم میکنند.
اقبالِ لاهوری میگوید تا زمانی که از آفتابِ وجودِ خودت خبر نداری و نمیدانی که چه گوهرِ باارزشی در درون داری، تنها شکایت میکنی ،
نتیجهء چنین نگرشی این است که هم از خودت غافل میمانی و هم راه به جایی نمیبری و گرهی از گرههایت گشوده نمیشود.
پس به خود روی کُن و قدرِ خود را بدان و به جای شکایت از دیگران، از قدرت و گوهرِ وجودیِ خودت استفاده کن.
شِکوه کم کُن از سپهرِ لاجَوَرد
جز به گِردِ آفتاب ِ خود مَگَرد
اقبال لاهوری
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌱
هرگز تا قدمی برای ارزو و هدفهایتان بر نداشته اید.آن را فراموش نکنید و به کناری نگذارید ..
هرگز بدون هدف و برنامه ریزی زندگی نکنید . حتی برای یک روز...
هرگز استعدادها و توانائیها و نیروهای بالقوه ای که پروردگار متعال در وجود شما قرار داده دست کم نگیرید .و از یاد نبرید .
ما تنها یک بار در این دنیا زندگی می کنیم
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍀🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🍀
*نامه جالب وخواندنی نظرعلی طالقانی به خدا* 👇🏻👇🏻👇🏻
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدینشاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و انسان بسیار فقیری بود. شبی از شدت تهی دستی و گرفتاری به این فکر می افتد که بالاخره چه باید کرد؟ آیا به مراجع تقلید وقت روی آورم؟ یا نامهای به شاه نوشته و از او کمک بخواهم؟ یا به امیر المومنین توسل جویم و از فقرم به او شکایت برم؟ سرانجام شب را تا نزدیک سپیده در فکر سپری میکند و به این نتیجه میرسد که نباید به انسانها مراجعه کنم و تنها راه این است که نامهای به خدا بنویسم و خواسته های خود را بصورت کتبی از او بخواهم. به همین جهت خالصانه و در اوج اعتماد و امید به خدا، نامهای به درگاه خدای متعال نوشت که نامه او در موزه گلستان تهران تحت عنوان «نامهای به خدا» نگهداری می شود.
مضمون نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا!
سلام علیکم
اینجانب بنده شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرموده اید:«و ما من دایه فی الارض الا الله رزقها؛ هیچ موجود زندهای نیست الا اینکه روزی او بر عهده من است» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما در روی زمین و در جای دیگر قرآن فرمودهاید: «ان الله لا یخلف المیعاد؛ مسلما خدا خلف وعده نمیکند»
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم:
- خانهای وسیع
- همسری زیبا و متدین
- یک خادم
- یک کالسکه و سورچی
- یک باغ
- مقداری پول برای تجارت
لطفا پس از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی - حجره شماره 16 - نظرعلی طالقانی
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر میکند که نامه را کجا بگذارم؟ میگوید مسجد خانه خداست. پس به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در سوراخی در دیوار مسجد قایم میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیدایش میکند و به مدرسه بازمیگردد.
فردای آن روز، ناصرالدین شاه با درباریها میخواستند به شکار بروند. کاروان او از جلوی مسجد میگذشت.
از آنجا که به قول پروین اعتصامی:
نقش هستی نقشی از ایوان ماست
آب و باد و خاک سرگردان ماست
ناگهان به اذن خداوند، باد تندی شروع به وزیدن میکند و نامه نظرعلی را روی پای ناصر الدینشاه میاندازد. ناصرالدین شاه نامه را میخواند و شکار را کنسل کرده دستور میدهد کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه مروی میفرستد و نظرعلی را به کاخ فرامیخواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند و میگوید: «نامهای را برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما هم باید انجامش دهیم.»
و دستور میدهد همه خواسته های نظرعلی یک به یک اجرا شود.
آیه 20 سوره لقمان: أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ
آیا نمی بینید که خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است، مسخّر و رام شما کرده؟
🍀🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🍀
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
یادم هست آن قدیمتر ها، پدر بزرگم همیشه وقتی دو ساعت بعد اذانِ ظهر ، از سرِ کارش می آمد، به خانم جان می گفت :
" غذایم را که می آوری ، نرو ... بنشین، بگذار غذا به من بچسبد ..."
من هم که بی خبر از همه جا، عالَمِ کودکی بود و نافهمیِ کمالات ....!
به خودم می گفتم :
چه ربطی دارد "نشستنِ خانم جان و چسبیدنِ غذا به آقا جان ؟!"
بزرگتر که شدم ، اوّلش در کتابها خواندم حسّی در دنیا هست به نامِ "عشق"...
که بی خبر می آید و اوّلین نشانه اش ، تپشهای ناهماهنگ قلب است ...
خواندم آدمها تنها ازراهِ چشمهایشان به دلِ هم نفوذ می کنند ،
نه حرف اهمیتی دارد و نه بودنِ کسی که دلت را به تپیدن وامیدارد ...
یک وقتهائی شاید ، آن غریبه ی آشنا ، هرگز قسمتِ آدم هم نباشد،
ولی همان یک بار که ناغافل ، صیدِ مردمکهای بی قرارش می شوی، کافی ست برای هزار سال رؤیا بافتن و خواب دیدن !
اینها همه، مربوط به داستانها بود و کتابهای ادبیات ، تا آن روز که...
اوّلین شعرم به نامِ نگاهِ تو به دنیا آمد ، "یارجان"...!
همان "تو" که نه دارَمَت و نه ،
نداشتنت را بلد می شوم ...!
حالا دیگر خوب می دانم چیزی که
آن وقتها باید به آقاجان
می چسبید ، غذا نبود ...
چشمهای خانم جان بود که "عشق" را در همۀ ثانیه های زندگی ، لقمه می گرفت و می گذاشت در تنورِ دلِ آقا جان...
مهر خانم جان بود که باید به وجود آقاجان می چسبید...
حالا خوب می فهمم "زنده بودن" ،
بی آنکه دلت عاشقی را زندگانی کند ،
به هیچ کجای نامِ آدمیزاد ، نمی آید ...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
گفتم حسین قفل دلم ناگهان شکست
بغض گلوی مأذنه وقت اذان شکست
در راه ِعشق اَنگ ِهوس خورد و خُرد شد
پیش ِهمه غرور زلیخا چنان شکست
مجنون که بی محلی لیلا کشید، گفت:
ظرف ِمرا فقط جلویِ دیگران شکست
باید که در طریق ِتو زانویِ درس زد
پیش کسی که پیش شمااستخوان شکست
قُرب ِخدا بدون ِتوسل نمی شود
بالا نرفت آنکه زد و نردبان شکست
حتی بساط ِچای ِشما غُصه می خورد
آن هفته خودبخود دوسه تااستکان شکست
با خطبه اش به کوفه نشان داده خواهرت
زینب نخورده است در این امتحان شکست
در پيش هيچ كس به خدا خم نمى شود
هر قامتى كه محضر اين خاندان شكست
جوری یزید ضربه دستش شتاب داشت
دندان ِتو که جای خودش، خیزران شکست
#نـوكـــر_نـوشـت:
#حسیـن_جـان
یاغی نیام، ترحمی ای پادشاه حسین
گردن کشیـدهام کـه تماشـا کنم تــورا
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #سیدالشهدا
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_مهدی_عسگری
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸گر یـک نفست
🌺ز زندگانى گذرد
🌸مـگذار كـه جـز
🌺به شـادمانى گذرد
🌸امروزتـون شـاد و رنگین
🌺پیش به سوی یک روز عـالی🌸
🌺ســـلام صبحتون زیبـا
🌸امروزتان سرشار از موفقیت
🌺چهرتون همیشه خندان
🌸قلب تون پـراز
🌺عـشق و محبت
🌸هـوای زندگیتون
🌺گـرم و پـر نشاط
🌸و لطف خــدا
🌺همیشه شامل حـالتـون
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هر چقدر که میتوانی
صبور باش، آرام و صبور...
نه اینکه غصهها را رج به رج
ردیف به ردیف، بچینی توی
دلت و دم نزنی و غمـباد بگیری
و آنـوقت بگویی که صبورم...
"صبور باش" یعنی:
آنقدر فیتیلهی
چراغِ توکلت را بالا بکشی
که نور آرامش حضورش
تمام دلت را روشن کند...
تمام دلت را به امید فردا که نه
به امنیت همین لحظه
به شیرینی همین الان
روشنِ روشن کند...
بگذار گریههایت که تمام شد
آفتاب مهربانیاش بتابد
به گوشه گوشهی دل و جانت...
آرام بگیر که خدا همیشه
به موقع و سر وقت از راه میرسد
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
⭐️همیشه گفته اند دعا
💥در حق دیگری زودتر مستجاب می شود
⭐️گاهی بی هیچ دلیلی خوشحال هستید
💥وحالِ خوبی داریدیقین بدانید
⭐️كسي براتون دعا كرده است🙂😇
💥صبحت _بخیر✨🙏
🌼🍃
🌷امروز برای حاجت ، همه حاجت مندان
🌷صلواتی ختم کنیم به نیت روا شدن
🌷حاجات همه
🌷الّلهُمَّ
🌷صَلِّ عَلَی
🌷مُحَمَّدٍ
🌷وَآلِ مُحَمَّدٍ
🌷وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️مناجات صبحگاهی
🌷الهی!
🌼ای دورنظر و ای نیکو حضر
🌷و ای نیکوکار نیک منظر،
🌼ای دلیل هر برگشته،
🌷و ای راهنمای هر سرگشته،
🌼ای چاره ساز هر بیچاره
🌷و ای آرنده هر آواره،
🌼ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده.
🌷دست ما گیر ای بخشندهٔ بخشاینده.
"آمین"🙏
🌼سلام_صبح_زیباتون_بخیر
🌷پنجشنبه تون شـاد و پربرکت
🌼امـروز از خــدا
🌷برای تک تک تون
🌷اینگونه آرزو کردم
🌼روزتـون پر ازخـوبی
🌷لحظه هاتون پرازآرامش
🌼نگاهتون پراز مـهربانی
🌷دوستی هاتون پرازصفا
🌼رزق وروزی تون پرازبرکت
🌷زنـدگیتون پـر از محبت
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
يک سبـدعشـق ❤️
يک دنيـازیبـایی🌷🍃
يک آسمان لطف خداوند❤️
یک لب خنـدان🥰
یک قلب عاشق❤️
یه خونه دل پرازصفا 🌷🍃
آرزوی قلبی من برای شما🌷🍃
پنجشنبهتون_زیبا_و_شاد🌷🍃
🌼🍃
🌷زندگی همین
لحظه هایی است که
نفس می کشیم
پروردگارا❤️
لحظه های ماراسرشار
ازمهربانی وایمان بفرما😇♥️
الهی آمین 🙏
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️کفشهایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم
من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد
آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم
گوش ناامیدی را کر کند
خوب میدانم که گاه کفشها،
پاهایم را میزند، میفشرد و به درد میاورد
اما من همچنان خواهم رفت
زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد
ماندن در کار نیست
گذشته های دردناک را رها میکنم و به آینده نامعلوم نمی اندیشم
ولی این را میدانم؛
گذشته با آینده یکسان نیست
زندگی نه ماندن است، نه رسیدن
زندگی به سادگی رفتن است
به همین راحتی،
زندگی چقدر آسان است…
زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد..
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ
قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم؟؟ تا نيفتد ! اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد..
اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم ...!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سخن بد می رنجاند
اگرچه پوشش شوخی
را برقامتش بپوشانی
وسخن نیک غم را می زداید
وشادی آفرین است
اگرچه از روی تعارف باشد
سعی کن
برای زبانت نگهبانی بگذاری
تا واژه هایت را انتخاب کند
🌼صلوات
نوری در بهشت است💥
🌼صلوات
پل صراط است💥
🌼صلوات،
شفیع انسان است💥
🌼صلوات،
ذکر الهی است💥
🌼🌷الّلهُمَّ
🌼🌷صلّ
🌼🌷علْی
🌼🌷محَمَّد
🌼🌷وآلَ
🌼🌷محَمَّدٍ
🌼🌷وعَجِّل
🌼🌷فرَجَهُم
💚🙏🙏🌹🌹💚
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️نیایش صبحگاهی
خدای مهربانم دلم را به تو میسپارم
تا از عمق جانم بزدایی،
هر چه حائل است بین من و خودت،
هر چه مرا دور میکند ز تو.،
همه آنچه از منیت و نواقصم در من است را
از من بگیر، و ببخشای بر من،
از عشق و الطاف بی پایان خودت،
چنان همیشه که بخشیده ایی
مرا رها ساز از بند هر چه غیر خوبی و نیکی در وجودم هست و پر کن خالی درونم را با عشق ناب الهی خود که جز این نتوانم نیک بمانم
و مهر بیفشانم.
مهربانا
هزاران شکر که در کنارمان هستی و قرار و آرام دلهای بیقرارمان جز تو چه جوییم و جز تو که را خوانیم که همه تویی و جز تو همه هیچ،
خداوندا…
لحظاتمان را قرین رحمت و مهربانی ات بفرما
و ما را در ادامه راهمان تنها مگذار.
"آمین "🙏
خدایا🙏
دراین آخر هفته
بدى هاى ما را به
خوبى صفات خودت
تغییر ده
خدایا🙏
دیَن ما را ادا فرما و نادارى
ما را به دارایى و
بى نیازى بدل گردان
"آمین"🙏
💚🙏🙏🌹🌹💚
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌺🧚♀️باور کنید، نیروی آدمی بیکران است
باور کنید، هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست
باور کنید، که از عشق آفریده شدید ،
پس عشق بیافرینید
باور کنید، خدا هیچوقت از بندگانش
نا امید نمی شود
ولی بندگان از او چرا؟
باور کنید، لایق بودن هستید
باور کنید، اکنون مهمترین لحظه است
باور کنید، که روح شما قدرت صعود به ماورا را دارد
باور کنید، که شما هم می توانید
و
تمام باورهای خود را از ته دل باور کنید
تا زندگی شما را باور کند...
💚🙏🙏🌹🌹💚
🗓 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۱۸ شهریور ۱۴۰۰
میلادی: Thursday - 09 September 2021
قمری: الخميس، 2 صفر 1443
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹مجلس یزید لعنة الله علیه، 61ه-ق
🔹شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام، 121ه-ق
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️18 روز تا اربعین حسینی
▪️26 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️27 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️32 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
💚🙏🙏🌹🌹💚
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
پنج شنبه 🥀🥀🖤
به یاد مسافران بهشتی،
تمام سفرکرده ها.....
پدران و مادران آسماني،
پدر بزرگ ها و
مادربزرگ ها ی بهشتی
وهمه درگذشتگان🥀
بخوانیم فاتحه و صلوات
پروردگاراتمام اسیران
خاک راببخش و بیامرز🥀🥀🖤
💚🙏🙏🌹🌹💚
📆 تقویم اسلامی نجومی پنجشنبه
۱۸ شهریور ۱۴۰۰ هجری شمسی
۲ صفر ۱۴۴۳ هجری قمری
۹ سپتامبر ۲۰۲۱ میلادی
🗓 روزشمار:
▪️3 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️18 روز تا اربعین حسینی
▪️26 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️27 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
🌸 اذکار پنجشنبه :
- لااِلهَ اِلَّا الله المَلک الحقُّ المُبین( 100مرتبه )
- یا غَفُورٌ یا رَحيمٌ
- یا رزاق (308 مرتبه بعد از نماز صبح) برای وسعت رزق
🌸 امروز روز خوبی برای امور زیر است:
🔹سفر
🔹بنایی
🔹خرید و فروش
🔹زراعت
🔹سلف خریدن
🔹نقل و انتقال
🔹قرارداد نوشتن و پیمان گرفتن خوب است.
👶 نوزاد خوش قدم، شایسته تربیت و مبارک و میمون باشد.
👩❤️👨 مباشرت
هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند حاصل از آن هیچگونه انحراف و نادرستی در وی نخواهد بود.
امشب: فرزند پس از وقت فضیلت نماز عشا امید است از ابدال و یاران امام زمان (ع) شود.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) باعث حاجت روایی می شود.
💉 #خون_دادن یا #حجامت#فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری خوب نیست.
✂️ پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوب است، درد و بلا از جسم خارج، باعث شفا و درمان است.
👕 لباس نو بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن، علم و دانش روزی اش می سازد.
🚫 #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) به طور کلی از اول تا نیمه ماه که جرم ماه در حال بزرگ شدن است مضر است.
✴️ وقت استخاره ، در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر (وقت خوابیدن)
💚🙏🙏🌹🌹💚
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✍حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله فرمود:
هر كس اين دعا را در هر صبح و شام بخواند #موكل فرمايد حق تعالى به او چهار فرشته كه او را حفظ كنند از پيش رو و از پشت سر و از طرف راست و طرف چپش و در امان خداوند عزوجل باشد و اگر سعى كند خلايق از جن و انس كه ضرر به او برسانند نتوانند و آن دعا اين است :
💛بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
💫بِسْمِ اللَّهِ خَيْرِ الاَْسْماءِ
💛بِسْمِ اللَّهِ رَبِّ الاَْرْضِ وَ السَّمآءِ
💫بِسْمِ اللَّهِ الَّذى لايَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ سَمُّ وَلا دآءٌ
💛بِسْمِ اللَّهِ اَصْبَحْتُ وَ عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ
💫بِسْمِ اللَّهِ عَلى قَلْبى وَ نَفْسى
💛بِسْمِ اللَّهِ عَلى دينى وَ عَقْلى
💫بِسْمِ اللَّهِ عَلى اَهْلى وَ مالى
💛بِسْمِ اللَّهِ عَلى ما اَعْطانى رَبّى
💫بِسْمِ اللَّهِ الَّذى لايَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَىْءٌ
💛فِى الاَْرْض ولا فِى السَّماءِ
وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ
💫اَللَّهُ اَللَّهُ رَبّى، لا اُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً
💛اَللَّهُ اَكْبَرُ اَللَّهُ اَكْبَرُ
💫وَاَعَزُّ وَ اَجَلُّ مِمّا اَخافُ وَ اَحْذَرُ
💛عَزَّ جارُكَ وَ جَلَّ ثَناؤُكَ وَلا اِلهَ غَيْرُكَ
💫اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسى
💛وَ منْ شَرِّ كُلِّ سُلْطانٍ شَديدٍ
💫وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ شَيْطانٍ مَريدٍ
💛وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ
💫وَ مِنْ شَرِّ قَضآءِ السّوُءِ
💛وَ مِنْ كُلِّ دابَّةٍ اَنْتَ آخِذٌ بِناصِيَتِها
💫اِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ
💛وَ اَنْتَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ حَفيظٌ
💫اِنَّ وَلِيِّىَ اللَّهُ الَّذى نَزَّلَ الْكِتابَ
💛وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصّالِحينَ
💫فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِىَ اللَّهُ
💛لا اِلهَ اِلاّ هُوَعَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ
💫وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ
🔸مفاتیح الجنان
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
باصدا ببینید
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
السلام علیک یا اباصااح المهدی
سلام ... مولای ما ، مهدی جان
مولای ما
چشمان تو پایان پریشانی هاست
دست تو کلید قفل زندانی هاست
ای یوسف گمگشته کجایی برگرد!؟
دیدار تو آرزوی کنعانی هاست
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سلام حضرت باران،مهدی جان
🍃🌺🍃🌺
تو آن زلال ترین آب حیاتی و ما عطشناکان ملتهب...
تو آن دلرباترین بهاری و ما درختان بی برگ و بار خزان زده...
تو آن ناب ترین حس رویشی و ما زمین های خشک ترک خورده..
تو تمام برکتی و ما قحطی زدگان در صحرا...
تو تمام خوبی هایی...
تمام دلخوشی هایی...
کاش بازمی آمدی و زندگی را از نو یادمان می دادی..
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹
#دلنوشتهـ ✍🏼
يهجملہروقابڪنيم🎑
بزنيمـــگوشہ.ےذهنموݧ🗣
،هر وقتخواستيمعملۍانجامبديم
يهنگاهۍبہاينتابلوبندازيمـ👀
...........دونه............
..................دونه.............
.........................گناهان ............
.................................."ما"..........
.......................................لحظه.............
..............................................لحظه......
.......................................ظهور..............
.....................مهدی فاطمه............
............رو عقب....................
...ميندازه.............
آقاجانشرمنده ایمـ😔
🌤الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌤
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
چه غم بزرگی است
كه ازميان کوچههای شهرمان گذر میكنيد،
و ما شما را نمیشناسیم!!
چقدر با شما بودن را كم داريم،
و چقدر حسرت ديدارتان را بر دل ...
بيا و حق و باطلِ در هم آمیخته را به ما نشان بده،
ديگر همه چيز برايمان گنگ است ...
تعجیل در ظهور #امام_زمان صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج
🌹
نم نم کاروان اسرا به شام میرسد
شهر را چراغانی کردهاند
بساط ساز و آواز مهیاست
روی بام خانهها
سنگ به تعداد کافی هست
همه آمادهٔ استقبالاند
از مهمانهای کربلا ...
مولا جان
پیش از آنکه قامت زینب
خمیده تر شود دگر بیاييد ...
#لعنتبهآنکهپایهگذارغیبتشماشد
▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
▫️مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها
🌹
به غم دوری از امام زمان
دوری از کربلا اضافه شده
تو که از حال ما خبر داری
بخدا نوکرت کلافه شده ...
بحرمة الحسین علیه السلام
اللهم عجل لولیک الفرج
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d