🍏خواص سیب🍏
✅سیب مقوی مغز است.
✅فشارخون را منظم میکند.
✅جویدن سیب، عضلات فک را قویتر میسازد.
✅از بروز بیماری نقرس و درد مفاصل پیشگیری میکند.
✅اثر آرام بخشی دارد،دم کرده ی پوست سیب که با اندکی عسل شیرین شده باشد، نوشیدنی آرام بخشی است.
✅ آب سیب تازه به دلیل اثرات ضد التهاب مواد موجود در آن، دهان شویهای ساده و طبیعی است
✅ نابود کننده باکتری های دندانها و لثهها است
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
یه ریمیکسِ شاااااااد بشنویم و عصرمون و خوشگل کنیم 😍💃🕺
#موسیقی 🎼🎧
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
هله هوله سالم بخوریم 🍱
✍🏻اگرچه اصطلاح هلههوله در وهله اول، آدم را ياد بچهها مياندازد ولي بزرگسالان هم به اندازه آنها به هلههوله علاقه نشان ميدهند و بابتش پول خرج ميکنند.
🍑یکی از بهترین انتخاب ها برای میان وعده های غذایی ، برگه ی هلو و زردآلوست .
🎾برگهها گرم و تر هستند و گرم وترها هم خونسازند . همچنین باعث دفع صفرای اضافه میشوند و برای افرادی که کم خونی ناشی از صفرا دارند مناسب هستند .
🎾 باعث تقویت قلب میشوند
🎾تصفیه کنندهی خوبی هستند.و به شفاف سازی پوست و رفع لک ها کمک میکنند .
🎾 باعث استحکام استخوان میشوند
🎾خاصیت پاکسازی گوارشی و کبدی دارند و سبب لینت مزاج میشوند و در افرادی که یبوست ناشی از خشکی دارند بسیار موثر هستند.
🎾باعث کاهش عوارض سیگار میشوند
🎾اگر بصورت ناشتا مصرف شوند جذب بهتری دارند
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔮آبزن ، سنتی از یاد رفته
🛁آبزن یا حمام گیاهی در اصطلاح به وسیلهای گفته میشود که در قدیم در حمامها قرار داشته و بدین منظور مردم تمام یا بخشی از بدن خود را در مدت زمانی معین (برحسب صلاحدید طبیب ) در ظرفی حاوی آب همراه ترکیبات دارویی مشخص قرار میدادند.
🛁 حال بدین منظور درمانگران طبی برای درمان و تسکین برخی بیماری ها، استفاده از حمام گیاهی یا آبزن را توصیه میکنند.
🛁 از زمان های قدیم نه تنها درمانگران طب سنتی حمام گیاهی را برای بیماران تجویز می کردند، بلکه خود مردم نیز به دلیل آشنایی با تاثیر و خواص درمانی آبزن از آن استقبال میکردند.
🐾↫خواص هر آبزن برحسب گیاهان دارویی به کار رفته درآن متفاوت
میباشد .
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🚨سبزی شاهی را از برنامه غذایی خود حذف کنید
🔰شاهی یا ترتیزک، در روایات، موسوم به سبزی بنی امیه است و به شدت نفی شده و مصرف خوراکی آن اصلا توصیه نمیشود.
شاید یکی از وجوه جهنمی بودن شاهی، تاثیرات مخرب روحی و فکری ای است که بر روی مغز انسان می گذارد.
🕊🌱پیامبر (ص)فرمودند :
شاهی علف خبیثی است من آن را در جهنم دیده ام.
📖بحارالأنوار ج ۶۳ ص ۲۱۵
🕊🌱امام صادق (ع) فرمودند :
وقتی به شاهی نگاه میکنم گویا به سمت آتش حرکت میکنم.
📖وسائلالشیعة ج ۲۵ ص ۱۹۷
🕊🌱امام حسین (ع) فرمودند :
کاسنی و بادروج برای ما است و شاهی برای بنی امیه(لعنت الله علیهم)
📖الکافی ج۶ ص۳۶۸
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷🌷🌷
حموم رفتن زمان ما!😂
میرفتیم تو حموم، یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود! یه عر میزدیم از سوزش، مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر.
بعد با اون صابون زرد گنده ها که مثه چرکِ خشکیده بود، یا یا صابون نخل میفتاد به جونمون، تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو که انگار داره لونه ی شپشا را سمپاشی میکنه!
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن، فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن.
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن، یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش.
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!😂😂🤣🤣
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ایامعنای *کثافت* را میدانیم؟!😍
سال های دانشجویی ، مدتی به فلسفه علاقه پیدا کرده بودم و برای مدت کوتاهی در کلاسهای فلسفه شرکت میکردم .
یک روز استاد وارد کلاس شد و از تک تک ما سوال کرد که معنای کثا فت چیست ؟
هر کدام از ما جمله ای را در وصف کلمه کثافت بیان کردیم . استاد همه جوابها را رد کردند .
همگی با تعجب پرسیدیم پس جواب چیست ؟
استاد گفت : کثافت به شخص یا اشیایی اطلاق می شود که در مکانی بجز مکان اصلی خود هستند .
پرسیدیم یعنی چه ؟
گفتند مثلا شما همگی عاشق تک تک تارهای موی مادرتان هستید ولی اگر یک تار موی مادرتان داخل غذا باشد آن را چندش آور و كثيف اطلاق میکنید .
همگی روغن ته غذا را با نان و با علاقه وافر میخوریم ولی اگر یک لکه از آن روی لباستان باشد این کثافت است .
_در جامعه اگر افراد سر جای خود نباشند جامعه پر از کثافت می شود_...
*پر از کثافت*..✍️☘️
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف ن.دشتی
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
فیلم از طرف ن.دشتی
دوستان لطفا دقت کنید👆🏻تاآخرببینید
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*چرا دیر می فهمیم*
خیلی گرسنه بودم به بچه ها گفتم برم خونه شامی بخورم و برگردم ؛ به خونه که رسیدم به محض باز کردن در صدا زدم مامان؛ مامان کجایی؛ گشنمه؛ مامان که مشغول سلام دادن نمازش بود ضمن تا کردن جانماز و بیرون آوردن چادر نماز سفیدش لبخندی زد و گفت: باشه چشم الان برات گرم می کنم و رفت تو آشپزخونه؛ من سریع لباسم دراوردم و پس از رفتن به دستشویی آمدم پشت میز نشستم؛ مامان غذا آورد جلوم گذاشت؛ ضمن خوردن طبق معمول مدام دستور میدادم؛مامان کونمکدون؛ مامان سس سالاد نیاوردی؛ نوشابه هم برام بیار و........ شام سریع خوردم و بلند شدم گفتم: بابا کجاست؟گفت امشب نیستش رفته خونه دوستاش فردا میاد؛ رفتم لباسم بپوشم؛ تیشرتی که در نظر داشتم ندیدم؛ یه نگاهی سطحی تواتاقم انداختم پیداش نکردم؛ داد زدم مامان کو تیشرت مشکیم؟ کجا انداختیش؟ مامان آروم گفت عزیزم من ندیدم؛ با عصبانیت گفتم: پس چه شده؟ حتماً جایی انداختیش؟ و همینطور بلند داد میزدم و گیر داده بودم و مامان آروم و با صدای بغض آلود تکرار میکرد: من تو اتاق شما نیومدم و ندیدم؛ چرا داد میزنی؟ خسته ام کردی به خدا؛ کی توهم زن میگیری تامن راحت بشم از دست؛ و صدای هق هق گریه اش شنیدم که رفت تو اتاقش و در بست؛ یک مرتبه چشمم به حوله ام افتادکه بعداز حمام اونو پرت کرده بودم گوشه اتاق؛ نوک تیشرتم از کنارش نمایان بود و حولم اونو پوشانده بود؛ آهسته آن را برداشتم و پوشیدم و هیچ نگفتم و بدون اهمیت به گریه کردن مامان تو اتاقش و اینکه امشب بابا نیست؛ باید خونه بمونم شاید کاری داشته باشه و شب نترسه؛ از خونه زدم بیرون و رفتم پیش دوستام؛ صبح همراه دوستانم که بعضی از آنها باید سر کار میرفتن از خونشون بیرون آمدیم و گفتم: برم خونه راحت تا ظهر بخوابم. وارد خونه که شدم طبق معمول صدا زدم: مامان صبحانه حاضره؛ جوابی نداد دو سه بار مامان را صدای کردم جوابی نشنیدم رفتم و در اتاقش را باز کردم دیدم مامان خوابیده؛ سابقه نداشت تا این موقع بخوابه بازم صداش کردم جوابی نداد؛ رفتم تکانش دادم؛ خدایا تکان نمی خورد و بی حرکت بود؛ فوری خبر کردم آمبولانس آمد او را بردیم بیمارستان ولی فایده نداشت او فوت کرده بود. در مراسم خاکسپاری و فاتحه خوانی دوستان هم مثل اقوام و آشنایان بهم تسلی خاطر می دادند ولی من هنوز کَله ام گرم بود و چیزی احساس نمی کردم؛ درسته یکم غمگین بودم ولی پیش خود میگفتم یکی دو روز دیگه فراموش می کنم؛ اما مراسم که تمام شد و دور وبرم کمی خلوت شد ناگهان احساس کردم دلم توی قفس بزرگی زندانه؛ نمیدونم چرا فکر میکردم دارند سینه ام فشار میدن؛ جای خالیه بزرگی تو خونه احساس میکردم؛ انگار دیوارها دارند به هم نزدیک میشن؛ حس تو خالی بودن میکردم. پدرم مرد بسیار خوب وآرامی بود هرچه بخواستم اگر در توانش بود برایم مهیا می کرد؛کاری به کارم نداشت وخیلی احترام برایم قائل بود؛ ولی باهاش دمخور نبودم؛ او کار خودش را می کرد منم کار خودم؛ هردو به مامان وابسته بودیم مخصوصاً من همه چیزم مامان بود؛ خواهرا همه شوهر کرده و سرگرم زندگی خودشان بودند؛آنها هم کاری به من نداشتن. حالا دیگه صبح که از خواب بلند میشدم خبری از صبحونه آماده نبود اصلاً کسی نبود که برای صبحانه خوردن بیدارم کنه؛ با دردی ملموس و آرام اولین چیزی که احساس کردم این بود؛ دیگه تلفنم به صدا در نمیاد که مامان هر روز حالم بپرسه بگه پسرم مواظب خود باش؛ دیگه بهم نمیگه سر راهت که میای اینو برام بیار؛ اینو می خوام؛ ولی دیگه کسی هم نبود که زنگ بهم بزنه بگه ناهار چی میخوری واست بپزم؛ اون زنگ زدن ها بیزار کننده بودند؛ ولی نه؛نه؛ از روی دوست داشتن من بود؛ حالا قدرشون را می دانم؛ جملات لطیف و آروم وپند گونه اش رو به یاد دارم ولی هیچگاه به زیبایی هاشون فکر نکردم و نخواستم عمل کنم ؛ حتی برخورد مناسب نمیکردم؛ تاصبح بی خبر پیش دوستام میرفتم و فراموش میکردم که مادر دلش فکر منه ومنتظر؛ آرامش و سربلندی منو میخواد. وقتی بر می گشتم او فقط با لبخند استقبالم میکرد ولی من اخم میکردم نکنه ازم کاری بخواد و یا بازم میخواد نصیحتم کنه؛ تا می نشستم میوه پوست میگرفت و جلوم می گذاشت و با خوشرویی و خنده می گفت: بخور ویتامین داره. حالا وارد خونه که میشم دیگه بوی غذاهای خوشمزه اش نمیاد؛ دیگه وقتی وارد می شدم کسی انتظارم را نمی کشید.باباکه بازنشسته بود و نمی خواست سر کار بره؛
چند روز؛ چند روز یا خونه دختراش بود یا پیش دوستاش؛ کاری به من هم نداشت؛ آخر کاری از دستش بر نمی آمد چون او هم شدیدن به مامان وابسته بود حتی یه املت ساده هم بلد نبود درست کنه؛ اونهم خیلی عذاب میکشید.
خونه سرد و بی روح شده بود و خاموش شبیه گورستان؛ ساعت ها به کندی حرکت میکردند حوصله هیچ کاری نداشتم فقط تو اتاقم م
ی نشستم و ساعت ها به فکر فرو میرفتم و به یاد می آوردم که چقدر به مامان بی اعتنایی کردم ؛ حرف گوش ندادم؛ صدام را روش بلند کردم؛ خدایا مرا ببخش؛ همین طور که تو اطاقم چمباتمه زده و زانوی غم در بغل گرفته بودم و زل زده بودم به انبوه لباسهای چرک و کثیف که گوشه اتاق افتاده و تلنبار شده بود؛ زار زار بلند گریه کردم؛ یک مرتبه احساس کردم کسی داره میزنه رو شونم و میگه: بلند شو؛ بلند شو؛ بازم خواب بد دیدی؛ بلند شو صبح شده دو رکعت نماز بخوان و لعنت شیطون کن؛ چشمام باز کردم مادرمو دیدم چادر نماز سفیدش را سر کرده بود مثل فرشته ها شده بود چقدر صورتش نورانی بود خدایا شکرت که این یه خواب بوده. سریع دستهاشو گرفتم و کشیدم و رفتم تو بغلش چندتا بوسش کردم و با بغض گفتم مامان؛مامان؛ منو ببخش به خاطر رفتارهای بدم؛ تو بهترین مامان دنیا هستی خیلی دوست دارم کنارم باش و همینطور که با گوشه چادر نمازش اشکهایم را پاک میکرد گفت: داشتی تو خواب داد میزدی؛ گریه میکردی و نفس نفس میزدی فهمیدم خواب بد میبینی بیدارت کردم. آگاه باشید گوهری که باهاش زندگی میکنید تا هست قدرش را بدانید؛ میوههای رسیده برای همیشه روی درخت باقی نمی مانند.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
کارگر شهرداری پشت گاریش نوشته بود: به کارم نخند ، محتاج روزگارم...
نخند...
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب، نخند! به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری، نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند، نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده، نخند!
به دستان پدرت، به جارو کردن مادرت، به راننده ی چاق اتوبوس، به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سر دارد، به راننده ی آژانسی که چرت می زند، به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد می زند، به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند، به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد، به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی، به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان، به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی، به هول شدن همکلاسی ات پای تخته، به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی، به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی ...
نخند، نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...
.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔆🍀💖🍀🔆
*آموزشی:*
*جالب و مهم*
۹ شب بنویس تا اتفاق بیفته این تکنیک معروف به تکنیک تسلا هست ۳۶۹ شروع کن.یک برگ کاغذبرداریدویکی از خواسته هاتون روسه بارزیرهم بنویسید،جمله شماباید طوری باشدکه انگار شما اون خواسته رو دارید،یعنی به زمان حال باشه مثال:من در خانه دلخواهم زندگی میکنم من از درآمد ماهی (مبلغ مورد نظر)لذت میبرم در مرحله بعد زیر اون سه باری که نوشتید شش بار زیر هم بنویسید:خدایا شکرت حالا باید نه بار زیر هم عدد ۳۶۹ را بنویسید،مرحله بعدی این برگه رو میزارید زیر بالشتون ومیخوابید شماباید این سه مرحله رو نه شب متوالی انجام بدید،یعنی هر شب هر سه مرحله رو برای یک خواسته خودتون باید اجرا کنید بعد نه شب میتونید برید سراغ یک خواسته اعداد ۳۶۹ از دید
تسلااعدادی شگفت آوری هستن ورازهای زیادی دارند
مثلا
۳*۱=۳
۳*۲=۶
۳*۶=۱۸(۱+۸=۹)
۳*۴=۱۲(۱+۲=۳)
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*کولوسیوم یا تخت جمشید!*
■ﺩﺭ ﺣﺪﻭﺩ ١٩٥٠ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ، ﺭﻭﻡ ﺑﻪ ﺍﻭﺭﺷﻠﻴﻢ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﺮﺩ، ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﻭﻳﺮﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﮔﻰ ﮔﺮﻓﺖ. ﺣﺪﻭﺩ ٤٥ ﺗﺎ ٦٠ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦﺑﺮﺩﮔﺎﻥ، ﺑﺮﺍﻯ ﺳﺎﺧﺘﻦ *ﻛﻮﻟﻮﺳﻴﻮﻡ* ﺑﻪ ﻛﺎﺭﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ. ﺑﺨﺶ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺩﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﻴﻦ ﻛﺎﺭ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ.
□ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺍﻓﺘﺘﺎﺣﻴﻪ ﻛﻮﻟﻮﺳﻴﻮﻡ ﺑﺎ ﻛﺸﺘﺎﺭ ٩ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﻏﻴﺮﺍﻫﻠﻰ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﺷﺪ. ﺩﺭ ﻛﻮﻟﺴﻴﻮﻡ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻃﺒﻘﻪ ﭘﻨﺠﻢ ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺩﻳد بسیار ﺑﺪﻯ ﺑﻪ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ.
●ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻮﻟﻮﺳﻴﻮﻡ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺍﻣﻦ ﻭ ﺧﻄﺮﻧﺎﻙ بوﺩ، ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﺳﻜﻮﻫﺎﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﻃﻨﺎﺏ ﻫﺎﻳﻰ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻣﻴﺸﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﻯ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﻴﺸﺪﻧﺪ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ٥٠ ﻣﺘﺮﻯ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺳﻘﻮﻃﻰ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺍﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺳﻜﻮﻫﺎﻯ ﺳﻨﮕﻰ ﻣﻰ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ.
○ﻛﻮﻟﻮﺳﻴﻮﻡ، ﻣﺤﻞ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﻯ ﺟﺸﻨﻬﺎﻯ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻡ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﻃﻰ ﺍﻳﻦ ﺟﺸﻨﻬﺎ، ﻛﻪ ﻫﺮباﺭ ١٠٠ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺩﺭﺍﺯﺍ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪ، ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﺩﺭﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺑﺮﺩﮔﺎﻥ ﻭ ﮔﻼﺩﻳﺎﺗﻮﺭﻫﺎ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﮔﻼﺩﻳﻮﺗﻮﺭﻫﺎ، ﻛﻪ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻣﻴﺪ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﻰ ﺑﻪ ٢٢ ﺳﺎﻟﮕﻰ ﻣﻴﺮﺳﻴﺪ، ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ.
■ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻡ ﻧﻴﺰ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﻛﺸﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﻣﻴﺒﺮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﻃﻰ ﻫﺮ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﺸﻦ ﻫﺎ ﺣﺪﻭﺩ ٥ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﮔﻼﺩﻳﻮﺗﻮﺭ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻣﻴﺮﺳﻴﺪﻧﺪ. ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺟﺸﻦ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺤﻜﻮﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﺩﺭﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺷﻮﻧﺪ. ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻡ ﻧﻴﺰ ﺷﺎﻫﺪ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥِ تیره ﺑﺨﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
□ﺩﺭ ﻛﻞ، ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﻳﻚ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﻧﻔﺮ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ٥٠٠ ﺗﺎ ٧٠٠ ﻫﺰﺍﺭ ﮔﻼﺩﻳﺎﺗﻮﺭ، ﺩﺭ ﺻﺤﻦ ﻛﻠﻮﺳﻴﻮﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻭﺣﺸﻴﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻌﻰ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻗﺘﻠﮕﺎﻩ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﺸﺮﻳﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
●ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ، ﻛﻮﻟﻮﺳﻴﻮﻡ ﻣﺤﺒﻮﺑﺘﺮﻳﻦ ﺑﻨﺎﻯ ﺍﻳﺘﺎﻟﻴﺎ، ﻧﻤﺎﺩ ﺷﻬﺮ ﺭﻡ ﻭ ﺗﻤﺪﻥ ﺭﻭﻣﻰ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﻪ ﺭوﻣﻴﺎﻥ، ایتاﻟﻴﺎﻳﻴﻬﺎ ﻭ ﺣﺘﻰ ﺍﺭﻭﭘﺎﻳﻴﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ! ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ٢٠٠٧، ﺩﺭ ﻃﻰ ﻳﻚ ﻧﻈﺮﺳﻨﺠﻰ ﺑﺎ ﺷﺮﻛﺖ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﻳﻜﺼﺪ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﻧﻔﺮ، *ﻛﻮﻟﻮﺳﻴﻮﻡ ﺟﺰﻭ ٧ ﺍﺛﺮ* ﺑﺮﺗﺮ ﻭ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﺷﺪ! ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ٢٠١١، ﻣﺒﻠﻎ ٢٥ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﻳﻮﺭﻭ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻤﻴﺰ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﻳﻮﺍﺭﻫﺎﻯ ﻛﻮﻟﻮﺳﻴﻮﻡ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻛﺎﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺟﺰﻳﻰ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ، ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺷﺪ.
○ﻳﻚ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻗﺪﻳﻤﻰ ﺍﻳﺘﺎﻟﻴﺎﻳﻰ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ: تا زﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻛﻮﻟﻮﺳﻴﻮﻡ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ، ﺭﻡ ﻧﻴﺰ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ.
■ﺣﺪﻭﺩ ٦٠٠ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻛﻮﻟﻮﺳﻴﻮﻡ، ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ *ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ* ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ، ﺍﺛﺮﻯ ﭘﺮﺷﻜﻮﻩ ﺑﺎ ﺯﻳﺮﺑﻨﺎﻯ ١٧٥ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺘﺮ، ٨ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻛﻞ ﺯﻳﺮﺑﻨﺎﻯ ﻛﻮﻟﻮﺳﻴﻮﻡ. ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺳﻨﺪﻫﺎﻯ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻧﻜﺎﺭ، ﺧﺸﺖ ﻫﺎﻯ ﭘﺨﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ:
▪︎ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻫﻴﭻ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
▪︎ﻛﺎﺭﮔﺮﺍﻥ، ﻣﻬﻨﺪﺳﺎﻥ ﻭ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﺍﻥ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺷﺮﺍﻳﻂِ ﻛﺎﺭﻯِ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﻳﻦ ﺍﺛﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺸﺮﻯ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﻳﺪﻧﺪ.
▪︎ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﺩﺭ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺟﺸﻨﻬﺎﻯ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﻣﺎﻧﻨﺪ *ﻧﻮﺭﻭﺯ ﻭ ﻣﻬﺮﮔﺎﻥ*، ﻛﻪ ﺭﻳﺸﻪ ﺩﺭ *ﺁﺷﺘﻰ، ﻣﻬﺮ، ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻧﺴﺎﻧﻰ ﺩﺍﺭﺩ*، ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻴﺪﺍﺷﺘﻨﺪ.
▪︎ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺎﺭﻩ ﻫﺎﻯ ﺣﻚ ﺷﺪﻩ ﺑﺮ ﺩﻳﻮﺍﺭﻫﺎ ﻭ ﺳﻨﮕﻬﺎﻯ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻧﺸﺎﻧﮕﺮ *ﺟﺸﻨﻬﺎ، ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻣﻴﺘﻮﻟﻮﮊﻯ ﺯﻳﺒﺎﻯ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰاست.*
▪︎در تصاویر حکاکی شده بر سنگ نبشته های تخت جمشید، هیچکس خشمگین و عصبانی نیست، هیچکس سوار بر اسب نیست، هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید، هیچ زمان برده داری در ایران نبوده، در میان این همه پیکر تراشیده شده، حتی یک نقش، تصویر و چهره ی برهنه وجود ندارد.
□ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻣﺮﻛﺰ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﺧﻰ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ، ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺍﺛﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﻨﺮﻯ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻏﻴﺮﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭ ﻧﺎﺑﺨﺮﺩﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ ۳۲ ﻫﺰﺍﺭ ﻟﻮﺡ ﮔﻠﯽ ﺑﺪﺳﺖ آﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ آﻥ ﺷﺮﺡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﺳﺎﺧﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﻨﺎﯼ ﺑﺎﺷﮑﻮﻩ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺰﺋﯿﺎﺕ؛ ﻣﺜل ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻥ و ﻣﻬﻨﺪﺳﺎﻥ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻧﻮﻉ ﺗﺨﺼﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭند ﭼﻪ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.
●ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺩﺍﻋﯿﻪ ﺩﺍﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﻔﺘﺨﺮند ﻭ ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻟﻌﻦ ﻭ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﻧﻤﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﻇﻠﻢ ﻭ ﺳﺘﻢ ﺟﺒﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺳﺘﻤﮕﺮﺍﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﯿﺪاﻧﯿﻢ!؟ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻫﯿﭻ ﻣﻠﺘﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﻤﺮ ﺑﻪ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﻣﻠﯿﺖ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺧﻮﺩ ﻧﺒﺴﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻳﻢ.
○ﺩﺭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ کاسه ﺳﯿﺼﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﮔﻮﺵ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﮐﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭلی ﻣﺎ ﺗﭙﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﻮﻃﻪ ﻫﺎﯼ ۷۰۰۰ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﻣﺪﻧﯿﺖ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ آﻥ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﻮﺩﺭ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﻣﻲ کنیم!
■ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﺭﻭﭘﺎ، ﺗﻔﺎﻭﺕﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﺑﺎ ﮐﻮﻟﻮﺳﯿﻮﻡ است
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
روزی روزگاری زنی در کلبه ای کوچک زندگی می کرد. این زن همیشه با خداوند صحبت می کرد و با او به راز و نیاز می پرداخت. روزی خداوند پس از سال ها با زن صحبت کرد و به زن قول داد که آن روز به دیدار او بیاید. زن از شادمانی فریاد کشید، کلبه اش را آماده کرد و خود را آراست و در انتظار آمدن خداوند نشست.
چند ساعت بعد در کلبه او به صدا درآمد. زن با شادمانی به استقبال رفت اما به جز گدایی مفلوک که با لباس های مندرس و پاره اش پشت در ایستاده بود، کسی آنجا نبود! زن نگاهی غضب آلود به مرد گدا انداخت و با عصبانیت در را به روی او بست. دوباره به خانه رفت و دوباره به انتظار نشست.
ساعتی بعد باز صدای کوبیدن در کلبه به گوش رسید. زن با امیدواری بیشتری در را باز کرد. اما این بار هم فقط پسر بچه ای پشت در بود. پسرک لباس کهنه ای به تن داشت، بدن نحیفش از سرما می لرزید و رنگش از گرسنگی و خستگی سفید شده بود. صورتش سیاه و زخمی بود و امیدوارانه به زن نگاه می کرد. زن با دیدن او بیشتر از پیش عصبانی شد و در را محکم به چهار چوبش کوبید و دوباره منتظر خداوند شد.
خورشید غروب کرده بود که بار دیگر در خانه زن به صدا درآمد. زن پیش رفت و در را باز کرد. پیرزنی گوژپشت و خمیده که به کمک تکه چوبی روی پاهایش ایستاده بود، پشت در بود. پاهای پیرزن تحمل نگه داشتن بدن نحیفش را نداشت و دستانش از فرط پیری به لرزش درآمده بود. زن که از این همه انتظار خسته شده بود، این بار نیز در را به روی پیرزن بست.
شب هنگام زن دوباره با خداوند صحبت کرد و از او گلایه کرد که چرا به وعده اش عمل نکرده است؟
آنگاه ندایی به او پاسخ گفت: «من امروز سه بار به در خانه تو آمدم، اما تو مرا به خانه ات راه ندادی!»
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
✨#داستان_شب ✨
در زمانهای دور، مرد خسیسی زندگی می کرد.
او تعدادی شیشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود. شیشه بر، شیشه ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت باربری را صداکن تا این صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر برای نصب شیشه ها می آیم.
از آنجا که مرد خسیس بود، چند باربر را صدا کرد ولی سر قیمت با آنها به توافق نرسید.
چشمش به مرد جوانی افتاد، به او گفت اگر این صندوق را برایم به خانه ببری، سه نصیحت به تو خواهم کرد که در زندگی بدردت خواهد خورد.باربر جوان که تازه به شهر آمده بود، سخنان مردخسیس را قبول کرد.
باربر صندوق را بر روی دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد. کمی که راه رفتند، باربر گفت: بهتر است در راه یکی یکی سخنانت را بگوئی.
مرد خسیس کمی فکر کرد. نزدیک ظهر بود و او خیلی گرسنه بود. به باربر گفت:
اول آنکه سیری بهتر از گرسنگی است و اگر کسی به تو گفت گرسنگی بهتر از سیری است، بشنو و باور مکن باربر از شنیدن این سخن ناراحت شد زیرا هر بچه ای این مطلب را می دانست. ولی فکر کرد شاید بقیه نصیحتها بهتر از این باشد.
همینطور به راه ادامه دادند تا اینکه بیشتر از نصف راه را سپری کردند. باربر پرسید:
خوب نصیحت دومت چیست؟
مرد که چیزی به ذهنش نمی رسید پیش خود فکر کرد کاش چهارپایی داشتم و بدون دردسر بارم را بمنزل می بردم. یکباره چیزی به ذهنش رسید و گفت:
بله پسرم نصیحت دوم این است، اگر گفتند پیاده رفتن از سواره رفتن بهتر است، بشنو و باور مکن.
باربر خیلی ناراحت شد و فکر کرد، نکند این مرد مرا سر کار گذاشته ولی باز هم چیزی نگفت.
دیگر نزدیک منزل رسیده بودند که باربر گفت: نصیحت سومت را بگو، امیدوارم این یکی بهتر از بقیه باشد.
مرد از اینکه بارهایش را مجانی به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت:
اگر کسی گفت باربری بهتر از تو وجود دارد، بشنو و باور مکن.
مرد باربر خیلی عصبانی شد و فکر کرد باید این مرد را ادب کند بنابراین هنگامی که می خواست صندوق را روی زمین بگذارد آنرا ول کرد و صندوق با شدت به زمین خورد، بعد رو کرد به مرد خسیس و گفت اگر کسی گفت که شیشه های این صندوق سالم است بشنو و باور مکن.
از آن پس، وقتی کسی حرف بیهوده می زند تا دیگران را فریب دهد یا سرشان را گرم کند، گفته میشود که بشنو و باور مکن.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
✨ #داستان_شب ✨
بخند، نذار فك كنن برنده ميشن
هر جمعه بابام به کلوپ محلمون می رفت و نوار بوکس محمد علی کلی و جورج فورمن رو کرایه می کرد، مسابقه قهرمانی جهان بود، ما با هم اون بازی رو هزار بار دیدیم، حرف نداشت.
اولش فورمن تا جایی که می خورد علی رو زد، هوک چپ، هوک راست، شکم، زیر چونه، اما علی چسبیده بود به رینگ و می گفت" نا امیدم کردی پسر!"
فورمن چپ می زد، علی می خندید، فورمن راست می زد، علی می رقصید، رقص پاش بی نظیر بود، این کارش باعث می شد فورمن عصبی تر شه، تا اینکه آخر سر علی با یه هوک راست جانانه فورمن رو ناک اوت کرد.
همیشه وقتی بازی تموم میشد بابام بهم می گفت: ضربه وحشتناکی بود ولی علی با این ضربه برنده نشد، چیزی که اون رو برنده کرد رقصیدن و خنده هاش بود...
بعد نوار رو در میاورد و با خودش می گفت: بذار هرچقدر که می خوان ضربه هاشون رو بزنن، اما بخند، نذار فکر کنن که برنده میشن، نذار فکر کنن که برنده میشن...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷صلوات
محبوب ترین عمل است🌼
🌷صلوات
آتش جهنم را خاموش می کند🌼
🌷صلوات
زینت نماز است🌼
🌷صلوات
بهترین داروی معنوی است🌼
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلي
🌼مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌷وَعَجِّلفَرَجَهُــم
🌼🍃
سلام صبح زیباتون بخیر ☕️🌸🍃
آخرین یکشنبه اردیبهشت ماه از راه رسید🌷🍃
ان شالله
درپناه پروردگار💖
امروزتون بخیرونیکی
حال دلتون خوب
وجودتون سرشار از سلامتی 😇
زندگیتون غرق درخوشبختی🌷
شیرین وعاشقانه با خدا باشه 💖🌷
🌼🍃
سلام و صد سلام
به دوستان گلم🌷
یکشنبه تون بخیرو شادی
این گلهای زیبا🌷
تقدیم به شما خوبان
روزتون شيك و طلايي🌷
🍃🌼
سلام 😊✋
به آهنگ خوش زندگی
سلام به مهربانی و محبت💖
سلام به صداقت و راستی
سلام به دوستان مهربانم
صبح زیباتون بخیر ☕️🌷
امروزتون پر برکت
وجودتون سلامت
نگاه خدا همراهتون🌷
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
انسانم آرزوست...
لعنت بهش
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️شاد و خندان باش!
این تعریف من از دینداری است.
غمگین بودن گناه است و شادبودن پرهیزگاری.
اگر بتوانی با تمام وجود و از ته دل بخندی، زندگیات مقدس خواهد شد. خنده از ته دل با تمام وجود پدیدهای یگانه و بی همتاست هیچ چیزی چون خندهٔ از ته دل نمیتواند خندهٔ تو را مقدس کند.
پس وقتی میخندی بگذار تمام سلولهای بدنت به همراه تو بخندند. بگذار خنده از فرق سر تا نوک پایت گسترش یابد.
بگذار به ژرفترین و درونیترین نقاط وجودت برسد.
آن گاه حیران خواهی شد که خنده چگونه تو را راحتتر از هر عبادتی به خدا نزدیک میسازد.
🌼🍃
امروز هرچی آرزوی خوبه مال تو 🥰
حس خوبِ یک لبخند😊
حس خوب درک یک
نگاه پرمهر💖
حس خوبِ بوییدن عطر گلهای بهار 🌷🍃
حس خوب زندگی😇
وحس خوب نگاه خدا💖
سهم امروزتون باشد 🌷🍃
آخرین یکشنبه اردیبهشت ماهتون 🌷🍃
پُر از بهترینها 🌷🍃
🌼🍃
🌼در راه خدا که قدم برداری
🌷نسیم رحمتش روح و جان تازه ای
🌼به تو خواهد داد
🌷هر روز فرصتی تازه
🌼برای بهتر زندگی کردنه
🌷قدر ثانیه های امروز رو بدون
🌼🍃
🌷سـ😍ــلام
🌷صبح یکشنبه تون بخیر
🌷صبح رابا نامِ زیبای
🌷خداشروﻉڪڹ
🌷تاروزت پُر از برکت
🌷پراز نور الهی
🌷پر از سلامتی ، پراز موفقیت
🌷وپراز آرزوهای دست
🌷یافتنی بشه
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
تولووووخداااااااا یه گاز!😅
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d