eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
25.1هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت سالگرد آیت الله بهجت رحمت الله علیه: *یک هفته قبل از وفات مرجع العارفین حضرت آیت الله بهجت رضوان الله تعالي عليه دو‌ر آقا نشسته بودند ؛* *آقای بهجت فرمودند :* *امسال برای من ، مشهد خانه اجاره نکنید من امسال حرم امام رضا نمیروم .* *علی آقا ( پسر آقای بهجت ) گفت :* *حاج آقا ما فرستادیم همان ساختمان سابق در کوچه باقری را اجاره کنند .* *آقا فرمودند :* *زنگ بزنید و بگویید برگردند ، من امسال مشهد نمی روم .* *علی آقا از جا بلند شد و موضوع را به مادرش گفت ؛ مادرش گفت :* *آشیخ محمد تقی چی گفتید ؟* *آقای بهجت فرمود :* *سر و صدا نکنید ، من این هفته یکشنبه ساعت پنج بعدازظهر می میرم ؛ عمرم دیگه تمام شده .* *یک ربع مانده به ساعت پنج بیهوش شدند ؛ علی آقا ایشان را گذاشت داخل ماشین تا به دکتر ببرند ، یک لحظه آقا چشمانشان را باز کردند و آرام گفتند :* *نبرید ! نبرید !* *سر چهار راه بعدی که رسید* *آقا بلند شدند و دستشان را روی سینه گذاشتند و گفتند :* *" السلام علیک یا صاحب الزمان "* *و دقیقاً راس ساعت پنج از دنیا رفتند.* آقا این یک هفته آخر عمرشان را شبها تا صبح بیدار بودند ، یک لحظه نخوابیدند ؛ روزها که برایشان غذا می آوردند یک لقمه می خورد و می گفت : *" بسم الله و بالله و الیک اعود " خدایا به سوی تو میام .* خانم شان میگفت : آقا یک حال دیگری داشتند ، قرآن می خواند و گریه می کرد و می گفت : خدایا خیلی قرآن را دوست دارم ، روز قیامت هم برام قرآن میاری ؟ بعد فرمود برام گریه نکنید . آقا صبح دوشنبه می آمدند حرم حضرت معصومه (س). علی آقا میگوید : صبح دوشنبه بعد از زیارت قبر آیات عظام ، آقا دست من را گرفتند و گفتند : پسرم من را اینجا دفن می کنند . من این مطلب را جایی نقل نکردم . صبح روز دفن ، هنگامی که جنازه را آوردیم برای دفن ، دیدم همان جایی است که پدرم آدرس داد ، به آقای مسعودی (تولیت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها) گفتم: چه شد اینجا دفن کردید ؟ آقای مسعودی گفت : هر کجا داخل حرم دنبال قبر رفتیم پیدا نشد ، فقط همین جا را پیدا کردیم . هديه به روح پاك آیت الله العظمی بهجت "قدّس سرّه" اللّهــم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهــم 🌹🌹🌹🌹 . آیت الله بهجت میفرماید: تکان می خوری بگو یا صاحب الزمان. می نشینی بگو یا صاحب الزمان. برمی خیزی بگو یاصاحب الزمان. صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست، صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامنت، خودت یاریم کن، شب که می خواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو السلام علیک یا صاحب الزمان بعد بخواب، شب و روز را به یاد محبوب سر کن. اگر اینطور شدی شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی نداره، دیگر نمی توانی گناه کنی، دیگر تمام وقت بیمه امام زمان هستی. وخود آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است که: در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند. 🍁اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفرج 🍁 💌در صورت تمایل حداقل برای یک نفر جهت شادی آقا و مولا، سید و سالار زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، ارسال فرمایید. ❁❁═༅ ═❁❁═༅ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*مقبل کاشانی*(۱) شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده. هر وقت سایر افراد کربلا می رفتند اشک حسرت می ربریخته و آرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته. یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا. در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان، قافله رو تاراج میکنند. یک عده از افراد بر میگردند کاشان. یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن . اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری. از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده. دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت. با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه. همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه. چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرّم از راه رسید . مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرّم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد …. همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرّف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن. *مقبل میگه* ؛ با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند . یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت . پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند. *مقبل میگه* : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید. ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد. حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود. حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان. و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش : *کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا* *در خاک و خون طپیده میدان کربلا* *گر چشم روزگار بر او زار میگریست* *خون میگذشت از سر ایوان کربلا* *نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک* *زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا* *از آب هم مضایقه کردند کوفیان* *خوش داشتند حرمت مهمان کربلا* *بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید* *خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا* *زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد* *فریاد العطش ز بیابان کربلا* - اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود : ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان . *محتشم ادامه داد :* *روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار* *خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار* - در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید. محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود ؛ باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده. محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله : *این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست* *وین صید دست و پا زده در خون حسین توست* *این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی* *دود از زمین رسانده به گردون حسین توست* *این ماهی فتاده به دریای خون که هست* *زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست* - با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند. و مَلَکی این شعر محتشم را میخواند: *خاموش محتشم که دل سنگ آب شد* *بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد* *خاموش محتشم که از این حرف سوزناک* *مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد* - محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد. پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
*مقبل کاشانی*(۱) شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در م
*مقبل کاشانی*(۲) *مقبل میگوید* : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود . مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند. *مقبل گوید* رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم: *نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت* *نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت* *هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید* *عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید* *بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد* *اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد* تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد . مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود . ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد : ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد . مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
آنچه از حسین (ع)که کمتر به ما گفته‌اند امام حسین را فقط در چند ساعت آخر زندگی‌اش خلاصه کرده‌ایم در حالی که از ۵۷ سال زندگی او بی خبریم. ✅امام حسین در جنگ‌های جمل و صفین، مثل سربازهای ساده در میدان جنگ حاضر شد؛ در حالی که می‌توانست به بهانه آقازاده بودن، خود را از رزم، معاف کند. ✅امام حسین عاشقانه خانواده‌اش را دوست داشت و به آنها محبت می‌کرد و حتی برای همسرش رباب، شعر عاشقانه می‌سرود. ✅در حال اعتکاف و طواف خانه خدا، شخص مقروضی از ایشان تقاضای کمک کرد و امام حسین اعتکاف خود را شکست تا از طلبکار، تقاضای مهلت کند. ✅هیچگاه هیچ پست و مقامی را از پدر خود که حاکم تمام ممالک اسلامی بود طلب نکرد. امام حسین کشاورز بود و هر روز بر روی اراضی خود کار می‌کرد. ✅در ماجرای صلح امام حسن با معاویه، با برادرش همراهی کرد و سخن هیچ مخالفی را نپذیرفت. پس از شهادت برادر نیز تا زمان مرگ معاویه به پیمانی که معاویه بارها آن را شکسته بود، متعهد ماند. ✅هیچگاه هیچ سائلی از خانه او دست خالی بر نمی‌گشت و نه تنها به فقرا کمک می‌کرد بلکه آن‌ها را از گدایی بی نیاز می‌کرد. ✅در ماجرای خاکسپاری امام حسن، به خاطر جلوگیری از نزاع، به دفن نشدن برادرش در کنار رسول‌الله رضایت داد. ✅کنیز خود را به خاطر اینکه یک دسته‌گل به ایشان هدیه داد، آزاد کرد. ✅وقتی برده‌ای را دید که به یک سگ غذا می‌دهد، او را از اربابش که یهودی بود خرید و همان‌جا آزاد کرد. مرد یهودی و همسرش با دیدن مرام حسین، همان‌جا مسلمان شدند. ✅در ماجرای بیعت اجباری با یزید، در حالی که می‌توانست مثل عبدالله‌بن‌زبیر در مکه پناهنده شود، این‌کار را نکرد تا حرمت کعبه خدشه‌دار نشود. ✅وقتی به سپاه هزار نفری حربن‌یزید ریاحی برخورد کرد، نه تنها از عطش لشکریان دشمن سوء‌استفاده نکرد بلکه همه لشگریان دشمن را سیراب کرد. حتی امام‌حسین دستور داد که اسب‌های دشمن را هم سیراب کنند. ✅وقتی که فهمید مردم کوفه از بیعت خود برگشته‌اند، برای جلوگیری از جنگ و خون‌ریزی به دشمن گفت که از رفتن به کوفه منصرف شده‌ و بر‌می‌گردد ولی ابن‌زیاد مخالفت کرد. ✅وقتی حربن‌یزید ریاحی به دستور ابن‌زیاد، اجازه بازگشت به امام حسین نداد، اصحاب به ایشان پیشنهاد دادند که با لشکر کوچک حُر بجنگند و از مهلکه فرار کنند ولی حضرت سیدالشهداء فرمود: من شروع کننده جنگ نیستم. ✅در حالی که تعداد سربازان ایشان کمتر از صد نفر بود، به آنها فرمود هر کسی که بدهکار است نمی‌تواند با ما باشد و دو نفر از سربازان، به همین دلیل شبانه از امام حسین جدا شدند. ✅زمین کربلا را شصت هزار درهم از صاحبان آن خرید و به همان‌ها بخشید تا خون او در زمین دیگران ریخته نشود. ✅مردم در هنگام دفن امام‌حسین، آثار زخم‌هایی کهنه بر دوش ایشان دیدند. امام سجاد فرمودند این زخم‌ها اثر کیسه‌هایی است که پدرم شبانه به منزل نیازمندان می‌بُرد. ─┅─═इई 🖤🖤🖤ईइ═─┅─ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔹🔷 مردى خدمت عليه السلام آمد وعرض كرد: ♨️ من مردى گنهكارم و قدرت ترك گناه ندارم. مرا موعظه اى كن. 🔸🔶 سيدالشهدا عليه السلام فرمود: پنج كار انجام بده و هر چه مى خواهى گناه كن: 1️⃣ اوّل: رزق و روزى خدا را نخور، هر چه مى خواهى گناه كن. 2️⃣ دوم: از ولايت و قلمرو حكومت خدا بيرون برو، هر چه مى خواهى گناه كن. 3️⃣ سوم: جايى را پيدا كن كه خدا تو را نبيند، هر چه مى خواهى گناه كن. 4️⃣ چهارم: وقتى فرشته مرگ (عزرائيل) براى قبض روح تو مى آيد، او را از خودت دور ساز، هر چه مى خواهى گناه كن. 5️⃣ پنجم: وقتى مالك دوزخ تو را وارد جهنّم مى كند، اگر مى توانى وارد نشو، و هر چه مى خواهى گناه كن 📗بحارالانوار، ج 75، ص 126 ─┅─═इई 🖤🖤🖤ईइ═─┅─ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
▪️ چـــرا همه‌ی ما ماجرای اضطرار و غربت امام را می‌شنویم، اغلب‌مان به گریه می‌افتیم، امــا فقط عده‌ی کمی قادرند تصمیمی جدی بگیرند، و برای یاری‌اش کاری کنند ؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞کاری به کارِ هم نداشته باشیم ! یکی دیوانه ی اهل بیت است ، یکی فقط احترام می گذارد ، یکی هم اعتقادی ندارد ! یکی با شرکت در مراسماتِ مذهبی و هیئت و حرم ، حالش خوب می شود ، یکی در تنهایی ، یکی هم جورِ دیگر ! یکی باور دارد ، یکی باور ندارد ! اعتقاد ، یک مسئله ی کاملا شخصی ست ... کافیست فقط انسان باشیم ، کافیست در رفتارهایمان افراط نکنیم تا اعتقادمان برای سایرین ، قابلِ احترام باشد ، کافیست باورهایِ ما موجبِ رنجش و آزارِ هیچ کس نشود . کمالِ اعتقادِ ما ، به نوعِ رفتار و گفتارِ خودمان وابسته است ! این روزها و این شب ها ، مراقبِ حرف ها و رفتارهایمان باشیم ، مبادا دلی برنجد و اشکی بریزد و عرش آسمان بلرزد . حسین ، برایِ آزادگی جنگید ، تا زیرِ بارِ ظلم و تحمیل و اجبار نرفته باشد . بیایید دیگران را اسیرِ اعتقادات و باورهایِ خودمان نکنیم ! هیچ آدمی برده ی طرزِ نگرشِ هیچ آدمِ دیگری نیست ، انسان ها حقِ انتخاب دارند . خوب باشیم و به جایِ خشونت و تعصب ، انسانیت را گسترش دهیم ، بدون شک ، غایتِ تمامِ آیین ها ، رسیدن به کمالِ انسانی ست . حواسمان باشد ؛ مبادا از دین و ایمان ما ، فقط نام و یاد و خاطره اش بماند ! مبادا در نهایتِ غرور و خودبینی ، مسیر را گم کنیم ! https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ‎‌‌‌‎ ‎‌‌‎‌‌‎═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
💞دلیلی ندارد وقتی عصبانی هستید همان لحظه پاسخ را بدهید!! يا وقتی تمام ذهنتان درگیر چند گمان می شود اولین فکری راکه به ذهنتان خطور می کند را بیان کنید...! دلیلی ندارد هنگام گفت وگو؛ برخلاف میل باطنی صدایتان را بالا ببرید، یا احساستان در همان لحظه را عنوان کنید...! صبر کنید سکوت کنید تا آرام شوید... تا با ذهن متمرکز خوب فکر کنید ؛ سپس عمل کنید، بیان کنید. "حواستان به 'طوفان' های درونتان باشد، شما را با خود نبرَد...!!" ‎‌‌‌‎ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍀 💞ما آدم ها استاد قضاوت کردن دیگرانیم! جواب ندادن پیام را مغرور بودنشان تلقی میکنیم و زود جواب دادن ها را هم میگذاریم به پایِ بیکار بودن! به کسی که با همه گرم میگیرد انگِ بیش از حد آزاد بودن میزنیم ، و کسی که حریمش را حفظ میکند متهم میکنیم به گوشه گیر بودن ... کسی که تار مویش یا مچ دستش معلوم است را بی بند و بار میدانیم و با حجاب ها را خشکِ مذهب... به کسی که از خودش زیاد عکس میگذارد لقبِ خود شیفته میدهیم ، و وقتی کسی عکسی از خودش نگذارد میگوییم لابد خیلی زشت است! عکس از بیرون رفتن و خوش گذرانی بگذاریم اسمش میشود شو آف ، و تفریح هایمان را برای خودمان نگه داریم میشویم بیچاره و افسرده است... زیاد که بخندیم میشویم بی غم و ناراحتیمان را که بروز بدهیم میشویم تو هم که همیشه حالت بد است... عکسِ چشم و ابرو بگذاریم میگویند لابد هنوز نرفته زیر دست جراح ، و عکس از صورت میگذاریم میگویند لابد هیکلش نتراشیده است! آهنگ خارجی گوش بدهیم میشویم متظاهر و آهنگ فارسی که پخش کنیم بی کلاس ازدواج که نکنیم میشویم لابد عیب و ایرادی داشته و بله که بدهیم میشویم عجله داشت انگار... ما آدمها تکلیفمان با خودمان معلوم نیست اصلا ملاک برای خوب و بد بودن آدم ها نداریم انگار ، بعد با همین ملاک های نصفه نیمه که هر روز هم عوضشان میکنیم ، می افتیم به جان آدمها و اندازه گیری و برچسب زدن بهشان... ‎‌‌‌‎ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
یک زمان هایی هست که برای بهتر شدنِ حالت ، زمان می خواهی دلت میخواهد بی هیچ توضیحی گوشه ای بنشینی و بدون دخالت آدم ها باخودت خلوت کنی ، دستی به قفسه ی خاک گرفته ی افکارت بکشی ، تا شاید بتوانی با خودت کنار بیایی و آرامش را به روزهایت برگردانی . دقیقا نمی دانی چرا ،اما حالت خوب نیست و اگر تمامِ دنیا هم جمع شوند ، نمی توانند برایِ تو کاری کنند که هر کاری کنند تو خوب نمی شوی ... گاهی همه چیز دست به دست هم می دهد تا تو به این نتیجه برسی ؛ که یک حرف هایی را نمی توان زد و یک بغض هایی را نمی توان شکست گاهی جایی از زندگی قرار می گیری که بعد از آن به تمام آدم های کلافه ای که می خواهند تنها باشند حق می دهی . همان جایی که خودت هم دقیقا نمی دانی مشکلت با خودت و با دنیا چیست فقط کمی زمان می خواهی و سکوت ، همین ! 👤نرگس_صرافیان_طوفان ‎‌‌‌‎ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💞حکایت روزی بود و روزگاری بود یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت گاوش را به بازار ببرد و بفروشد پیش از رفتن به بازار آب و ‏علف خوبی به گاوش داد و آن را به بازار برد . یکی از آدم های بد کار وقتی دید ملانصرالدین گاوش را به بازار آورده تا ‏بفروشد فکر شیطانی به ذهنش رسید و نقشه ای کشید که سر بیچاره کلاه بگذارد او با عجله به سراغ دوستانش رفت و نقشه ‏اش را با آن ها در میان گذاشت و طبق نقشه یکی یکی به طرف ملا نصرالدین رفتند .‏ اوّلی گفت: عمو جان این بز را چند می فروشی؟ ملانصرالدین گفت: این حیوان گاو است و بز نیست. مرد گفت: گاو است؟ به ‏حق چیزهای نشنیده! مردم بز را به بازار می آورند تا به اسم گاو بفروشند. ملاّ داشت عصبانی می شد که مرد حیله گر راهش ‏را گرفت و رفت .‏ دوّمی آمد و گفت : ملاّ جان بزت را چند می فروشی ملّا از کوره در رفت و گفت : مگر کوری و نمی بینی که این گاو است نه ‏بز؟ ، مرد حیله گر گفت: (چرا عصبانی می شوی؟ بزت را برای خودت نگه دار و نفروش)‏ چند لحظه بعد سومّی آمد و گفت: «ببینم آقا این حیوان قیمتش چند است» ملا گفت: «ده سکه» خریدار گفت: ده سکه؟ مگر می ‏خواهی گاو بفروشی که ده سکه قیمت گذاشتی این بز دو سکه هم نمی ارزد ملا باز هم عصبانی شد و گفت: گاو؟ پس چی که گاو می فروشم خریدار گفت : دروغ به این بزرگی! مگر مردم نادان هستند که پول گاو بدهند و بز بخرند.‏ ملاّ نگاهی به گاوش انداخت کمی چشم هایش را مالید و با خود گفت : «نکند من دارم اشتباه می کنم و این حیوان واقعاً بز است ‏نه گاو» خریدار چهارمی سر رسید و با لبخند آرامش گفت : ببخشید آقا! آیا این بز شما شیر هم می دهد؟ مّلا که شک در دلش ‏بود گفت : «نه آقا ، بز است ، به درد این می خورد که زمین را شخم بزند» خریدار گفت: «خوب حالا این بزت را چند می ‏فروشی تا با آن زمینم را شخم بزنم» ملا با خود گفت: «حتماً من اشتباه می کنم مردی به این محترمی هم حرف سه نفر قبلی ‏را تکرار می کند» معامله انجام شد . ملا گاوش را که دیگر مطمئن بود ، بز است به دو سکه فروخت و به خانه اش برگشت دزدها هم با خیال راحت گاو را به آن طرف بازار بردند و با خیال راحت فروختند از آن به بعد وقتی خریداری بخواهد هر ‏جنسی را به قیمت کمتری بخرد می گویند : " بز خری می کنی " ‎‌‌‌‎ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
حدود یک تا سه درصد از مردم ژن خاصی به نام hDEC2 دارند که باعث می شود بدنشان حتی با دو ساعت خواب در شبانه روز، استراحت کافی را دریافت کند و احتیاج به خواب بیشتری نخواهند داشت! 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ ╲╭┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
تختی به نام "پرتاب کننده ولتاژ بالا" که فرد را با صدای شدید بوق ماشین و زنگ هشدار از تخت به بیرون پرتاب میکند توسط مهندس کالین فورز مخصوص افرادی ساخته شد که واقعا برای بیدار شدن مشکل دارند. 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ ╲╭┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
این گران ترین مجسمه ای است که تا کنون فروخته شده است... این مجسمه توسط مجسمه ساز سوئیسی آلبرتو جاکومتی ساخته شد و آن را "مردی با انگشت" نامیدند. این مجسمه به حراج گذاشته شد و مبارزه برای خرید آن آغاز شد تا اینکه شخصی به نام "استیو کوهن" موفق شد آن را به قیمت 141.3 میلیون دلار برنده شود. 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ ╲╭┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
کلیپ آموزشی😍😍😍😍 این نون خوشمزه بدون تخم مرغ حتما امتحان کنید خیلی بافت نرمی داره👌👌👌 🍳🥘🍲🥗🍿🍕🌭🧀🥐 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🌮🥪🌭🍕🥩🥓🍔
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
مرغ پرتغالی و طرز تهیه 👇🏻 اول مرغ رو با نمک و فلفل و زعفرون حسابی مزه دار کردم . بعد مرغ رو توی روغن کم سرخ کردم و آب ۵ تا ۶ تا پرتقال رو کرفتم و روی مرغا ریختم و برای خوشمزه تر شدنش من ۴ تا آلو بخارا(آلو خورشتی) بهش اضافه کردم و زمان دادم تا با حرارت پایین حسابی بپزه و جا بیفته و نیم ساعت آخر هم بهش نمک و برای خوشرنگتر شدنش یه کوچولو زعفرون زدم و تااااماااام 🤞🏻 👈🏻 من همیشه مرغ پرتقالی رو با سیب زمینی خلالی و هویج خلالی سرخ شده سِرو میکنم 👌🏻 و برنج رو بصورت کته درست کردم و قالبی توی ظرف برگردوندم و تزیین کردم 🍳🥘🍲🥗🍿🍕🌭🧀🥐 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🌮🥪🌭🍕🥩🥓🍔