eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
26.2هزار ویدیو
128 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانی شنیدنی ابو علی سینا در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و کمرش از جایش درمی‌رود پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به کمرش بزند هر چه به دختر می گویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که می کنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به کمرش بزند به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر می شود تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش می کند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به کمر دخترتان او را مداوا کنم پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول می کند و به طبیب یا همان حکیم میگ وید شرط شما چیست؟ حکیم می گوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم شرط من این هست که بعد از جا انداختن کمر دخترت گاو متعلق به خودم شود پدر دختر با خوشحالی قبول می کند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی می‌خرد و گاو را به خانه حکیم می‌برد حکیم به پدر دختر می گوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری می کند از آن طرف حکیم به شاگردانش دستور می دهد که تا  دو روز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند شاگردان همه تعجب می کنند و می گویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد حکیم تاکید می کند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود دو روز می گذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف می شود خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد حکیم به پدر دختر دستور می دهد دخترش را بر روی گاو سوار کند همه متعجب می شوند چاره ای نمی‌بینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند بنابراین دختر را بر روی گاو سوار می کنند حکیم سپس دستور می دهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند همه دستورات مو به مو اجرا می شود حال حکیم به شاگردانش دستور می دهد برای گاو کاه و علف بیاورند گاو با حرص و ولع شروع می‌کند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر می شود حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند شاگردان برای گاو آب می ریزند گاو هر لحظه متورم و متورم می شود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر می شود دختر از درد جیغ می  کشد حکیم کمی نمک به آب اضاف می کند گاو با عطش بسیار آب می‌نوشد حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن کمر دختر شنیده می شود جمعیت فریاد شادی سر می‌دهند دختر از درد غش می کند و بیهوش می شود حکیم دستور می دهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری می شود و گاو بزرگ متعلق به حکیم می شود این نوشته افسانه یا داستانی ساختگی نیست آن حکیم کسی نیست جز بوعلی سینا طبیب نامدار ایرانی ! https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✍📔چند تا ضرب المثل با معنی 📕در خانه مور،شبنمی طوفانست! ✍معنی :بلای کوچک برای فقیر بزرگ است 📕فقیر ، در جهنم نشسته است ! ✍معنی :هر چه از دست تهی دست برود می گوید : به جهنم. 📕درخت هر چه پر بارتر باشد شاخه هایش پایین تر می آید ! ✍معنی :یک انسان واقعی هر چه از نظر مقام و معنا بالاتر برود متواضع تر میشود . 📕سر بزرگ، بلای بزرگ داره ✍معنی :مانند هرکه بامش بیش برفش بیشتر 📕گرگِ دهن آلوده ی یوسف ندریده ✍معنی :کسی که کاری نکرده و مردم او را فاعل آن کار می شناسند و بد نامش می کنند 📕کور خود و بینای مردم ✍معنی :عیب خود را نمی بیند ولی عیب دیگران را می بیند 👳https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مادربزرگ تعریف میکرد: نمک، سنگ بود. برنجِ چلو را ساعتی با نمک‌سنگ می خواباندیم تا کم‌کم شوری بگیرد. عکسِ یادگاریِ توی دوربین را هفته‌ای، ماهی به انتظار می نشستیم تا فیلم به آخر برسد و ظاهر شود. قلک داشتیم؛ با سکه‌ها حرف می زدیم تا حسابِ اندوخته دست‌مان بیاید.هر روز سر می زدیم به پست‌خانه، به جست و جویِ خط و خبری عاشقانه، مگر که برسد. «انتظار» معنا داشت.دقایق «سرشار» بود. هرچیز یک صبوری می خواست تاپیش بیاید. زمانش برسد.جا بیفتد.قوام بیاید… "انتظار" قدردانمان ساخته بود . صبوری را از یاد نبریم . . . مادربزرگ تعریف میکرد: نمک، سنگ بود. برنجِ چلو را ساعتی با نمک‌سنگ می خواباندیم تا کم‌کم شوری بگیرد. عکسِ یادگاریِ توی دوربین را هفته‌ای، ماهی به انتظار می نشستیم تا فیلم به آخر برسد و ظاهر شود. قلک داشتیم؛ با سکه‌ها حرف می زدیم تا حسابِ اندوخته دست‌مان بیاید.هر روز سر می زدیم به پست‌خانه، به جست و جویِ خط و خبری عاشقانه، مگر که برسد. «انتظار» معنا داشت.دقایق «سرشار» بود. هرچیز یک صبوری می خواست تاپیش بیاید. زمانش برسد.جا بیفتد.قوام بیاید… "انتظار" قدردانمان ساخته بود . صبوری را از یاد نبریم . . . https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📕 ✍️شكم گرسنه ایمان ندارد به افرادی گفته می‌شود كه به تعهدات و قولهای خود عمل نمی‌كنند. روزی روزگاری مردی كه از حج باز می‌گشت از كاروان خود جا ماند. وقتی هرچه گشت نتوانست كاروان خود را بیابد، فردی به او گفت: ساعتی قبل كاروانی را دیده كه از این جاده عبور می‌كردند. مرد بیچاره مسیر را در پیش گرفت و به سرعت شروع به دویدن كرد. هرچه دوید نتوانست كاروانی را ببیند. راه را گم كرد و خسته و گرسنه در بیابان ماند. هر لحظه آفتاب بیشتر بر صحرا می‌تابید و مرد تشنه‌تر و گرسنه‌تر می‌شد به حدی كه مرد مرگ را در نزدیكی خود می‌دید. مرد در راه مانده دستهایش را رو به آسمان كرده و از خداوند كمك خواست. شیطان كه همیشه در كمین انسان‌های با ایمان هست در همان نزدیكی‌ها بود. سریع به سراغش رفت و گفت: شنیدم كه خیلی گرسنه و تشنه‌ای و كمك می‌خواهی من حاضرم به تو كمك كنم هرچه بخواهی برای تو حاضر كنم به شرط اینكه ایمان چندین ساله‌ات را به من بدهی. مرد كه تازه از حج بازگشته بود و برای ایمانش چهل سال زحمت كشیده بود ابتدا قبول نكرد. ولی وقتی كمی گذشت و دید مرگ خیلی به او نزدیك است، به فكر راه چاره‌ای افتاد. سپس به شیطان گفت: شرط تو قبول است. شیطان با خود گمان كرد توانسته مرد دینداری را فریب دهد با خوشحالی تمام آبی گوارا و غذایی لذیذ برای مرد تهیه كرد و در اختیار او قرار داد آن وقت با لذت نشست و غذا خوردن مرد را تماشا كرد. مرد دیندار غذا و آب را كه خورد جانی دوباره گرفت، دست‌هایش را رو به آسمان گرفت و گفت: خدایا شكرت! شیطان كه توقع شكرگزاری او را نداشت، عصبانی شد و گفت: من آب و غذا برای تو فراهم كردم بعد تو از خدای خود سپاسگزاری می‌كنی مگر تو ایمانت را در ازای آب و غذا به من ندادی؟ مرد گفت: من گفتم تو چرا باور كردی؟ آن موقع من از شدت گرسنگی در حال مرگ بودم. مگر نشنیده‌ای كه شكم گرسنه دین و ایمان ندارد؟ شیطان فهمید كه با تمام زرنگی و فریب‌كاری، فریب یك مرد دیندار را خورده. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅آنچه باور داشته باشید تبدیل به واقعیت دنیای شما میشود!! باورهای قدرتمند بر احساسات اعمال و دستاوردهای شما تاثیر میگذارد اگر گرفتار باورهای غلط ترس و تردید و حقارت باشید هیچ چیز نمیتواند به شما کمک کند. 💥قانون زندگی قانون باورهاست💥 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
معلم پای تخته نوشت یک با یک برابر است ... یکی از دانش آموز ها بلند شد و گفت : آقا اجازه یک با یک برابر نیست ... معلم که بهش بر خورده بود گفت : بیا پای تخته ثابت کن یک با یک برابر نیست ... اگه ثابت نکنی پیش بچه ها به فلک میبندمت !!! دانش آموز با پای لرزون رفت پای تخته و گفت : آقا من هشت سالمه علی هم هشت سالشه ؛ شب وقتی پدر علی میاد خونه با علی بازی میکنه اما پدر من شبها هر شب من و کتک میزنه .... چرا علی بعد از اینکه از مدرسه میره خونه میره تو کوچه بازی میکنه اما من بعد از مدرسه باید برم ترازومو بر دارم برم رو پل کار کنم ...؟؟؟ محسن مثل من هشت سالشه چرا از خونه محسن همیشه بوی برنج میاد اما ما همیشه شب ها گرسنه میخوابیم ...؟؟؟ شایان مثل من هشت سالشه چرا اون هر 3 ماه یک بار کفش میخره و اما من 3 سال یه کفش و میپوشم ...؟ حمید مثل من هشت سالشه چرا همیشه بعد از مدرسه با مادرش میرن پارک اما من باید برم پاهای مادر مریضم و ماساژ بدم و ...؟؟؟ معلم اشک هاش و پاک کرد و رفت پای تخته و تخته رو پاک کرد و نوشت : " یک با یک برابر نیست ... " https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما خواهند گفت! زندگی انشایی است که تنها باید خودمان بنگاریم؛ زندگی می چرخد... چه برای آنکه میخندد، چه برای آنکه میگرید... زندگی دوختن شادی هاست... زندگانی هنر هم نفسی با غم هاست... زندگانی هنر هم سفری با رنج است... زندگانی یافتن روزنه در تاریکی است... 👳👳https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاییز ثانیہ ثانیہ به آخر می رسد یادت نرود این جا کسی هست کہ بہ اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهـاے خوب دارد آخرین روزهاے پاییزےتون لبریـــز از شـــــادی و آرامش🍂 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 👳