eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
راز قدرت یهودیان چیست؟ تعداد ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺟﻬﺎﻥ: 14 میلیون ﻧﻔﺮ 6 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ 6 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﺳﯿﺎ 2 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ ﺟﻤﻊ ﮐﻞ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ: ﯾﮏ میلیارد ﻭ ﻧﯿﻢ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﺳﯿﺎ ﻭ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ 400 میلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ 44 ﻣیلیون ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ 5 میلیوﻥ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ، یک نفر در حوزه کشور های ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ زندگی می کند. یعنی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻫﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ 107 ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ 14 میلیون ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺗﺮﻧﺪ؟! ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﭼﺮﺍ؟ ﺍﺯ ﺳﻨﺎﺭﯾﻮﻫﺎﯼ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺗﻮﻃﺌﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻧﮕﻮﯾﯿﺪ ﮐﺎﺭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ؟! ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻪ ﻧﻔﻮﺫﯼ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﻟﺘﻬﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟! ﭼﺮﺍ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻧﻔﻮﺫ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﻟﺘﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ؟! ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﭼﺮﺍ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﻧﻔﻮﺫ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺳﺖ؟! ﻧﺘﯿﺠﻪ: ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻗﺪﺭﺗﻬﺎ ﻋﻠﺖ ﻗﺪﺭﺕ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﻗﺪﺭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﺑﻌﺪﯼ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺍﻧﺠﺎﻣﺪ. ﭼﺮﺍ ؟! به چندین ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﻌﺎﺻﺮ: آﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﺸﺘﯿﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺯﯾﮕﻤﻮﻧﺪ ﻓﺮﻭﯾﺪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺭﻝ ﻣﺎﺭﮐﺲ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﭘﻞ ﺳﺎﻣﻮﺋﻠﺴﻮﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯿﻠﺘﻮﻥ ﻓﺮﺩﻣﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 ﺭﺷﺘﻪ ﭘﺰﺷﮑﯽ: ﻣﺨﺘﺮﻉ ﺳﻮﺯﻥ ﺳﻮﺭﻧﮓ، ﺑﻨﯿﺎﻣﻦ ﺭﻭﺑﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﻓﻠﺞ ﺍﻃﻔﺎﻝ، ﯾﻮﻧﺎﺱ ﺳﺎﻟﮏ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺿﺪ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺧﻮﻥ، ﮔﺮﺗﺮﻭﺩ ﺍﻟﯿﻮﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﯾﺮﻗﺎﻥ (ﺯﺭﺩﯼ) ﺑﺮﻭﺥ ﺑﻠﻮﻣﺒﺮﮒ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﺮﺽ ﺳﻔﻠﯿﺲ، ﭘﻞ ﺍﻟﺮﯾﺦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﻣﺮﺍﺽ ﻋﻀﻼﻧﯽ، ﺍﻟﯿﻪ ﻣﺘﭽﯿﻨﮑﻮﻑ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻏﺪﺩ ﺗﺮﺷﺤﯽ ﺩﺍﺧﻠﯽ، ﺁﻧﺮﻭ ﺷﻠﯽ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﺗﺮﺍﭘﯽ، ﺁﺭﻭﻥ ﺑﮏ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺷﻒ ﻗﺮﺹ ﺿﺪ ﺣﺎﻣﻠﮕﯽ، ﺟﻮﺭﺝ ﭘﯿﻨﺎﮐﻮﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺷﻨﺎﺳﺎﺋﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﺸﺮ، ﺝ ﻭﺍﻟﺪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺷﻨﺎﺳﺎﺋﯽ ﺑﭽﻪ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭ، ﺍﺳﺘﺎﻧﻠﯽ ﮐﻮﻫﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﯾﺎﻟﯿﺰ ﻗﻠﻮﻩ ﻫﺎ، ﻭﯾﻠﯿﻢ ﮐﻠﻮﻓﮑﺎﻡ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺟﻮﺍﯾﺮ ﻧﻮﺑﻞ : ﺩﺭ 150 ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ، 14 ﻣﻠﯿﻮﻥ ﯾﻬﻮﺩﯼ 180 ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ! ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﯾﮏ میلیارد ﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ 3 مسلمان ﺟﺎﯾﺰﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍند ﺍﺧﺘﺮﺍﻋﺎتی که ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺳﺎﺧﺖ: ﭼﯿﭙﻬﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﻬﺎﯼ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯿﮑﯽ، ﺍﺳﺘﺎﻧﻠﯽ ﻧﺰﻭﺭ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺭﺁﮐﺘﻮﺭ ﺍﺗﻤﯽ ﺯﻧﺠﯿﺮﻩ ﺍﯼ، ﻧﺌﻮ ﺳﺰﯾﻠﻨﺪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ کابل نوری، پیتر شولتز یهودی ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﯼ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﺋﯽ، چارلز ﺁﻟﺪﺭ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻓﻮﻻﺩ ﺿﺪ ﺯﻧﮓ، ﺑﻨﻮ ﺍﺷﺘﺮﺍﻭﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻓﯿﻠﻢ ﻧﺎﻃﻖ ﺑﺎ ﺻﺪﺍ، ﺍﯾﺰﺍﺩﻭﺭ ﮐﯿﺲ، ﯾﻬﻮﺩﯼ میکروفن تلفن، ﺍﻣﯿﻞ ﺑﺮﻟﯿﻨﺮ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺿﺒﻂ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﺘﺤﺮﮎ ﻭﯾﺪﺋﻮ ﭼﺎﺭﻟﺰ ﺟﯿﻨﺰﺑﺮﮒ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻧﻔﻮﺫ ﺑﺮ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ: ﻓﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻫﺎ ﯼ ﻣﺎﺭﮎ ﻣﺸﻬﻮﺭ " ﭘﻮﻟﻮ " ﺭﺍﻟﻒ ﻟﻮﺭﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺗﻮﻟﯿﺪﺍﺕ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﯽ " ﮐﻮﮐﺎﮐﻮﻻ " ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻟﻮﯾﺲ ﺟﯿﻦ، ﻟﻮﯼ ﺍﺷﺘﺮﺍﻭﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺳﺘﺎﺭ ﺑﺮﻭﮎ، ﻫﻮﺍﺭﺩ ﺷﻮﻟﺘﺰ، ﯾﻬﻮدی ﮔﻮﮔﻞ، ﺳﺮﺟﯽ ﺑﺮﯾﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ، ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﻫﺎﯼ ﺷﺮﮐﺖ "ﺩﻝ" ﻣﯿﺸﻞ ﺩﻝ، ﯾﻬﻮﺩﯼ دنکی، ﺩﻭﻧﺎ ﮐﺎﺭﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺎﺳﮑﯿﻦ ﻭ ﺭﺍﺑﯿﻨﺰ، ﺍﯾﺮﻭ ﺭﺍﺑﯿﻨﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﺍﻧﮑﯿﻦ ﺩﻭﻧﺎﺕ ﻧﻮﻋﯽ ﺗﻨﻘﻞ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺋﯽ ﺑﯿﻞ روزنبرگ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻭ... ﻧﻔﻮﺫ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ: ﻫﻨﺮﯼ ﮐﯿﺴﯿﻨﺠﺮ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺭﯾﭽﺎﺭﺩ ﻟﻮﯾﻦ ﺭﺋﯿﺲ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﯾﻞ، ﯾﻬﻮﺩﯼ آلن گرینزپن ﺭﺋﯿﺲ ﻓﺪﺭﺍﻝ ﺭﺯﺭﻭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮊﻭﺯﻑ ﻟﯿﺒﺮﻣﻦ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﺎﺩﻟﯿﻦ ﺍﻟﺒﺮﺍﯾﺖ، ﯾﻬﻮﺩﯼ گاسپر واینبرگر، وزیر دفاع آمریکا، یهودی ﻣﺎﮐﺰﯾﻢ ﻟﯿﻮﯾﻨﻮ، ﻭﺯﯾﺮﺧﺎﺭﺟﻪ ﺷﻮﺭﻭﯼ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﺍﻭﯾﺪ ﻣﺎﺭﺷﺎﻝ، ﻧﺨﺴﺖ وزیر ﺳﻨﮕﺎﭘﻮﺭ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺳﺤﻖ، ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭ ﮐﻞ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﯿﺎ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﻨﯿﺎﻣﻦ ﺩﯾﺰﺭﺍﺋﻠﯽ، ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﯾﻮﮔﻨﯽ ﭘﯿﺮﻣﺎﮐﻒ، ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﻭﺳﯿﻪ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﯼ ﮔﻠﺪ ﻭﺍﺗﺮ، ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺋﯽ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺟﻮﺭﺝ ﺳﻤﭙﺎﺋﻮ، ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻫﺮﺏ ﮔﺮﯼ، ﻣﻌﺎون ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﮐﺎﻧﺎدﺍ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯿﺸﻞ ﻫﻮﺍﺭﺩ، ﻭﺯﯾﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﻭﻧﻮ ﮐﺮايسكى ، ﺻﺪﺭ ﺍﻋﻈﻢ ﺍﺗﺮﯾﺶ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺭﺍﺑﺮﺕ ﺭﻭﺑﯿﻦ، ﻭﺯﯾﺮ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻭ... ﺭﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ: سى ﺍﻥ ﺍﻥ، ﻭﻟﻒ ﺑﻠﯿﺘﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺎﺭﺑﺎﺭﺍ ﻭﺍﻟﺘﺮﺯ ﺍﺯ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺁى ، بى ، سى ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﻭﺟﯿﻦ ﻣﺎﯾﺮ، ﻭﺍﺷﻨﮕﺘﻦ ﭘﺴﺖ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻫﻨﺮﯼ ﮔﺮﻭﻧﻮﺍﻟﺪ، ﻣﺠﻠﻪ ﺗﺎﯾﻢ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﺎﺗﺮﯾﻦ ﮔﺮﺍﻫﺎﻡ، ﻭﺍﺷﻨﮕﺘﻦ ﭘﺴﺖ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮊﻭﺯﻑ ﻟﯿﻠﺪ، ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺗﺎﯾﻤﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﺎﮐﺲ ﻓﺮﺍﻧﮑﻞ، ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺗﺎﯾﻤﺰ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺭﺍﺑﺮت ﻣﺮﺩﺍﮎ، ﺻﺎﺣﺐ ﮔﺮﻭﻩ ﺭﺳﺎﻧﻪﺍی fox ﻣﻮﺳﺴﺎﺕ ﺑﺸﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ: ﺟﻮﺭﺝ ﺳﻮﺭﻭﺱ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻭﺍﻟﺘﺮ ﺍﻧﻨﺒﺮﮒ، ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺗﺸﮑﻠﻬﺎﯼ ﺻﻨﻔﯽ ﻭ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ، ﺑﺎﻟﻎ ﺑﺮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺩﺭ ﭼﻨﺪﯾﻦ NGO ﻭ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻋﻀﻮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﻫﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻭ NGO ﻋﻀﻮ ﺍﺳﺖ؟ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺧﻮﺩ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻧﻪ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﯽ ﺛﻤﺮ ﻭ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﺍ... اگر می خواهید آنها را شکست دهید وارد جنگ علم شوید نه شعار مرگ‌ گفتن 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
"عقاب" داشت از گرسنگی می مرد و "نفسهای آخرش" را می کشید. کلاغ و کرکس هم "مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو" بودند. "جغد دانا و پیری" هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود. کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند: این "عقاب احمق" را می بینی!! بخاطر "غرور احمقانه اش"" دارد جان می دهد؟!" اگر بیاید و با ما "هم سفره شود،" نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین... ""آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟"" جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس "لاشخور است" و نه مثل کلاغ "دزد.!" آنها عقابند، از گرسنگی خواهند مرد اما "اصالتشان" را هیچ وقت از دست نخواهند داد. "از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن." * زندگی ما انسانها هم باید مثل عقاب باشد؛ مهم نیست چقدر زنده ایم... مهم این است به "بهترین شکل انســانی" زندگی کنیم. http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت : در وجود هر انسان، همیشه مبارزه ایی وجود دارد مانند ، مبارزه ی دو گرگ! که یکی از گرگها سمبل بدیها مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، وخود خواهی و دیگری سمبل مهربانی، عشق، امید، وحقیقت است. کودک پرسید : پدر کدام گرگ پیروز می شود؟ پدرلبخندی زد و گفت ، گرگی که تو به آن غذا می دهی ... 🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
🌸🌸🌸🌸🌸 میخوام براتون قصه‌ی یکی از زنان خانه‌دار رو تعریف کنم. بذارید صداش کنیم خانم خونه. خانم خونه لیسانس داره، ۸ سال با اقای خونه ازدواج کرده و یه دختر ۶ ساله داره. خانم خونه هر روز صبح زودتر از همه بیدار میشه، دخترش رو بیدار میکنه، صبحانه رو اماده میکنه، به دختر صبحانه میده، دخترش رو آماده میکنه و میبره مدرسه. تو راه برگشت میره خریدهای خونه رو انجام میده. وقتی میرسه خونه آقای خونه رفته سرکار. خریدها رو جابه‌جا میکنه، صبحانه رو جمع میکنه، ظرفها رو میشوره، تختها رو مرتب میکنه، گردگیری میکنه و جاروبرقی میکشه، نهار رو آماده میکنه و تا بیاد یه دقیقه بشینه میبینه ساعت یک شده و باید بره دنبال دخترش. آقای خونه تو محل کارش داره کارهاش رو انجام میده. http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 . خانم خونه باید همه‌ی خستگیهاش رو قبل از اینکه دخترش رو ببینه قورت بده، با روی باز دخترش رو از مدرسه برداره، به حرفهاش گوش بده و سر راه برن که وسائل کاردستی که دختر باید درست کنه رو بخرن. خانم خونه بعد از اینکه میرسه خونه نهار میده به دخترش، ظرفها رو میشوره، لباسهای دخترش رو جابه‌جا میکنه و همینطور که به دخترش کمک میکنه کاردستیش رو درست کنه شام رو هم آماده میکنه. ساعت ۷ آقای خونه میرسه خونه، مثل یه قهرمان که از صبح رفته به جنگ غول بزرگ زندگی و حالا پیروزمندانه از جنگ برگشته ازش استقبال میشه. . خانم خونه داره میز شام رو میچینه و آقای خونه رو کاناپه داره تلوزیون میبینه. دخترشون میره کاردستیش رو به آقای خونه نشون بده و از سروکله آقای خونه بالا بره که خانم خونه میاد و میگه بابات خسته‌ست، بذار استراحت کنه، بیا تو آشپزخونه به من نشون بده. شام آماده میشه، خورده میشه، ظرفها شسته میشه، اشپزخونه تمیز میشه و برقها خاموش میشه. نصف شب خانم خونه با سرفه‌های دخترش از خواب بیدار میشه و تمام شب در حالی که آقای خونه خوابیده از دخترش پرستاری میکنه. آخه میدونید چیه؟ آقای خونه فردا میخواد دوباره بره به جنک غول بزرگ زندگی و باید خوب استراحت کنه. . ۴ سال میگذره، آقای خونه ترفیع میگیره، ماشین میخره و یه آپارتمان کوچیک، آقای خونه خوشحاله، خوشحاله که حالا به نام خودش ماشین و خونه داره. ماشین و خونه‌ی خودش! خود خودش! آقای خونه کلی کار کرده و زحمت کشیده برای اینا و همچنان شبها قهرمانانه برمیگرده خونه و مورد استقبال گرم خانواده قرار میگیره. خیلیها فکر میکنن خانم خونه سهمی نداشته، نه در موفقیت همسرش نه در اموالش! اخه میدونید چیه؟ خانم خونه نمیره به جنگ غول بزرگ زندگی! خانم خونه خانه‌داره! http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
من دهه پنجاهی هستم نعش مرا به خاک نسپارید ! نعشِ من مسموم است ! من پیتِ حلبی هم قد و رز قواره خودم را روی یخها به سوی شعبه نفت هُل داده ام ! من از صدای ضد هوایی ها نترسیده ام به وجد آمده ام و بیخیال روی پشتِ بام آبشاری از گلوله های نورانی را در آسمان تماشا کرده ام ! من مدادِ سیاهِ "سوسمار"نشانم را آنقدر تراشیده ام که توی مُشتِ کوچکم جا شده و باز هم دست از سرش بر نداشته ام ! من توی دفترِ کاهی مشق نوشته ام ! من شبهایِ "وفات"ِ زیادی به عکسِ سیاه و سفیدِ آن منارهِ مسجد (توی تلویزیون) زُل زده ام و ناله تکرار شونده نِیِ عزا را تا آخرِ شب گوش داده ام ! من خیلی از شبها که برق رفته است شمع روشن کرده ام! و دزدکی اشکِ شمع را توی پیاله آب چکانده ام تا "بِمیرَد " ! من "پاترولِ" کمیته را دیده ام ! من رنگ زدنِ دستها را دیده ام به جُرمِ پوشیدنِ پیراهنِ آستین کوتاه ! من هم مدرسه ای ام را توی یک جعبه نئوپانی "تشییع " کرده ام ! هر دوشنبه , هر پنجشنبه ! بوی جنازه آدمیزاد را که گلاب هم پنهانش نمیکرد بارها استشمام کرده ام ! من بارها "گیرِ" پاسدارهای لباس سبز افتاده ام که پرسیده اند :اینجا چه کار میکنی؟! . آنجا که خیابان بود و من مجبور بوده ام از آن بگذرم! من ویدئو را "قایمکی" دیده ام ! من نوارِ کاست را جاسازی کرده ام ! نواری که صدایِ"معین" رویَش ضبط شده بود ,با کلی خش خش و تق و توق ! مدام من کارتونِ سانسور شده دیده ام بارها و بارها ! من مدتها فکر کرده ام آن جوانِ عینکی با سِبیل کوچک,خودِ شیطان است که همه از کتابهایی که عکسِ او روی جلدش باشد میترسند ! من خیلی شبها جلویِ تلویزیون خوابم برده در انتظارِ تمام شدن سخنرانیهاِی پر از جمله هایِ بی سر و ته , تا فیلمِ سینمایی ببینم ! من "ریش قرمز " را بیشتر از خودِ "کوروساوا" دیده ام ! من " آهنگِ برنادت" را از بَرَم ! من با جنگ , ترس, تحریم , غم , شعار , سخنرانی , کمبود , عقده زور , ریا, بلندگو , کوپن , دروغ و حسرت بزرگ شده ام و دارم پیر میشوم ! نعشِ مرا در خاکِ وطنم به خاک نسپارید ! آنرا بسوزانید تا این همه که گفتم و در آن رسوب کرده است ,دود شود و باد آنرا ببرد , ببرد و دور کند ! خاکستری که خواهد ماند منم ! آنرا در گوشه ای از ایران پراکنده کنید ! هر جای ایران که خواستید پراکنده هست http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
آخرین شب زندگی رضاشاه پهلوی و داستان مرگ او از زبان علی ایزدی(قسمت اول): احوال مزاجی اعلیحضرت، مخصوصاً بعد از آمدن والاحضرت شمس، رو به بهبودی نهاده بود. همه فکر می کردیم خطر به خواست خداوند رفع شده و جای نگرانی نیست. آغاز شب والاحضرت شمس در خدمت اعلیحضرت بودند و من هم افتخار حضور داشتم. اعلیحضرت آن شب اتفاقاً بیش از سایر شب ها خندان و مسرور بوده اند و همانطور که عادت ایشان بود، گهگاهی لطیفه های نغز و سخنان شیرین بر زبان می راندند و چیزی که به فکر ما و هیچکس نمی رسید این بود که این آخرین شب زندگانی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی است. ساعت شش صبح روز چهارشنبه چهارم مرداد 1323 بود. من هنوز از خواب بیدار نشده بودم که صدای در را شنیدم. وقتی در را گشودم سید محمود پیشخدمت اعلیحضرت را دیدم که سراپا غرق در تشویش و اضطراب است http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 آخرین شب زندگی رضاشاه پهلوی و داستان مرگ او از زبان علی ایزدی(قسمت دوم): پرسیدم:"سید محمود چی شده؟" گفت:" اعلیحضرت از خواب بیدار نمی شوند." گفتم:" شاید شب را بی خوابی کشیده اند و حالا خوابشان برده" سید محمود که خطر را احساس کرده بود گفت" شما خوب است همین حالا اعلیحضرت را ببینید". فوراً خود را به خوابگاه اعلیحضرت رساندم. چهره ایشان خیلی آرام بود و اصلاً اثری از مرگ درآن دیده نمی شد. دست اعلیحضرت را که هنوز گرم بود را گرفته و با آرامی گفتم:"حال مبارک چطور است؟" جوابی نشنیدم. چندبار دیگر سوال خود را بلندتر تکرار کردم ولی باز هم جوابی نشنیدم. در این موقع بود که احساس خطر کردم و خود را به تلفن رسانیدم و به دکتر بروسی اطلاع دادم که خود را فوراً برساند. پس از چند دقیقه دکتر برونسی و دکتر تنکین در بالین اعلیحضرت حضور یافتند و در این موقع بود که والاحضرت ها منتظر اعلام نظر پزشکان شدند. پس از چند لحظه ای دکتر بورسی اطلاع داد که در ساعت پنج صبح حمله قلبی شدیدی بار دیگر عارض حال اعلیحضرت شده و درنتیجه این حمله اعلیحضرت فوت شدند. منبع:رضا شاه خاطرات سلیمان بهبودی ، شمس پهلوی و علی ایزدی صفحه 480 http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
سنت های عجیب در برخی نقاط جهان : این رسم یکی از ناخوشایندترین سنت‌ها برای اثبات مردانگی است! به گفته دانشمندان، نوعی مورچه وجود دارد موسوم به مورچه گازی که در بین همه مورچه‌ها نیش بدتری دارد و بعضی‌ها معتقدند که درد حاصل از نیش آن‌ها تا 24 ساعت ادامه دارد. اما این درد زیاد که دانشمندان از آن حرف می‌زنند، فقط مربوط به نیش یک عدد مورچه گازی می‌شود و نه تعداد بیشتری از آن‌ها ! . غم‌انگیز بودن این رسم عجیب و غریب مردانه نیز به خاطر همین درد زیاد نیش مورچه‌های گازی است. پسران قبیله‌ای به نام ساتار‌ماوه در برزیل مجبور هستند که در سنین بلوغ دستشان را درون یک دستکش پر از مورچه گازی کنند و 10 دقیقه به همان حالت بایستند، بدون اینکه هیچ گونه سر و صدا و ناله ای از آن‌ها بلند شود. با این کار پسران بیچاره از مرحله کودکی به جوانی وارد می‌شوند و توسط قبیله به عنوان مردان واقعی شناخته می‌شوند. گاهی بعضی از این پسران را مجبور می‌کنند که این کار را بیش از یک بار انجام دهند تا بزرگ ‌شدن آن‌ها را بپذیرند. حالا تصورش را بکنید که نیش یک عدد مورچه گازی به این اندازه درد زیادی دارد، این پسران طفلکی باید درد این تعداد مورچه گازی را
این پسران طفلکی باید درد این تعداد مورچه گازی را تحمل کنند تا صرفا نشان دهند که بزرگ شده‌اند! http://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660
صبحِ زیبا تون گلباران میتوان هرروز وهرشب روی لب،لبخند داشت میتوان باکهکشانِ این جهان پیوند داشت🌹 🍃 با امیدوعشق؛ دنیاجای خوبی میشود میتوان هرلحظه رویاهای بی مانند داشت! سلام دوستان🌹🍃 امروزتون پر از شادی و رحمت لحظه هاتون پر از مهر و محبت زندگیتون پر از عشق🕊💐 و برکت🍕🕊💐 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✳«سردار مریم» تنها زن سردار ایرانی در تاریخ ایران زنی بختیاری وجود دارد به غایت شجاع و دلیر که مقابل مستبدان قاجاری و پهلوی می‌ایستد و حتی فرزند غیورش «علیمردان‌خان» که یکی از دلاوران بنام ایران است را فدا می‌کند. «سردار مریم»! بختیاری‌ها و تمام لرها این‌طور صدایش می‌کنند. با غرور و با افتخار. سال‌ها لر‌ها خانه‌اش جمع شدند و درس مبارزه گرفتند. آن‌وقت سردار برایشان هم نان و غذا داد هم سخنرانی کرد تا استوارتر قدم بردارند و لرزه به جان مستبدان و بیگانگان بیندازند. «سردار مریم» مادر علیمردان خان، قهرمان ملی مبارزه با رضاخان و خواهر سردار اسعد و همسر یکی از خان‌های لر معروف به نام علیقلی‌خان چهارلنگ است. پدرش حسینقلی خان ایلخانی بود و مادرش بی‌بی فاطمه از دختران طوایف لر چهارلنگ که چهار پسر داشت. پسرها پدر را که خوب ندیدند اما خوی سرداری را از مادر گرفتند و تبدیل به قهرمانان وطن شدند. سردار مریم بختیاری از زنان مبارز و برجسته ایران در تاریخ معاصر است که نقش فراوانی هم در دوران مشروطیت و هم در مبارزه با بیگانگان، به ویژه استعمارگران روسی و انگلیسی داشت. زنی که تنها زن سردار ایرانی لقب گرفت. ✅مغضوب همیشگی حکومت بی‌بی‌مریم در سال ۱۲۵۳هجری شمسی در سرزمین بختیاری متولد می‌شود. در کودکی پدرش را از دست می‌دهد. پدرش توسط «ظل السلطان» حاکم اصفهان کشته و خانواده‌اش مغضوب حکومت می‌شود تا برای مدت‌ها آوارگی و سختی بکشند. برای همین بی‌بی‌مریم دوران کودکی و نوجوانی سختی را می‌گذراند. در 15 سالگی با مردی ازدواج می‌کند که 20 سال از او بزرگتر است و با اینکه همسرش دارای زن دیگری بوده، به دلیل لیاقت و مدیریت زندگی که داشته بسیار مورد توجه همسرش و ایل قرار می‌گیرد. اما بعد از 4سال همسرش در یک توطئه خانوادگی جان خود را از دست می‌دهد. حاصل این ازدواج سه فرزند به نام «علیمردان خان»، «محمدعلی‌خان» و«سهراب خان» است. بی‌بی‌مریم بعد از فوت همسرش به سمت خانه و ایل پدری بر می‌گردد و به تربیت فرزندان با کمک برادرانش می‌پردازد. تربیتی که فرزندانش را تبدیل به سرداران به نامی در تاریخ بختیاری و کشور می‌کند. چندین سال بعد از مرگ همسرش علیقلی خان چهارلنگ، مریم خواستگاران زیادی دارد اما به هیچ‌کدام جواب مثبت نمی‌دهد. اما بعدها به مصلحت خانوادگی با یکی از عموزادگانش به نام «فتح الله خان سردار ارشد» مجبور به ازدواج می‌شود که پسرش «مصطفی‌قلی‌خان» حاصل این ازدواج است. مریم در زندگی دوم حال خوبی ندارد و او از اینکه همسرش عرق و دلبستگی خانوادگی ندارد، شکایت دارد. تا اینکه بعد از نزاع‌های خانوادگی، یک روز از همسرش می‌خواهد که زندگی مستقلی را در یکی از عمارت‌های خان در قلعه سورشجان بختیاری آغاز کند. همسرش نیز موافقت می‌کند. ✅رئیس قلعه سورشجان بختیاری بی‌بی مریم به واسطه زندگی مستقلی که برای خودش ساخته‌است، خودش رئیس قلعه و جمعی از سواران بختیاری می‌شود و به ضرورت زندگی ایلیاتی، در سوارکاری و تیراندازی مهارت زیادی پیدا می‌کند و چون همسر و جانشین خان بود، سواران و جنگجویانی در اختیار داشت که در موارد ضروری جهت دفاع از قلعه و یا یاری مشروطه خواهان آن‌ها را به صف می‌کرد. ✅سخنرانی برای سربازان بختیاری پیش از مبارزه مریم زنی با لیاقت و شجاع بود. آوازه شجاعت او در دفاع از مشروطه خواهان میان بختیاری‌ها پیچیده بود. بعد از حوادث مشروطه و اتفاقات جنگ جهانی اول رشادت‌های زیادی داشت که باعث شد بختیاری‌ها او را «سردار مریم» بنامند. سردار مریم از معدود زنان با سواد و روشنفکر زمانه خویش است که به طرفداری از آزادی‌خواهان و مظلومان برخاست و در این راه از هیچ چیز دریغ نکرد. یکی از مشوقین او «سردار اسعد بختیاری» برادرش بود که همیشه او را به مطالعه و کسب دانش و اخلاق و مبارزه توصیه می‌کرد. زمانی که مشروطه‌خواهان برای سرنگونی استبداد محمدعلی‌شاه قیام می‌کنند، سردار اسعد سواران بختیاری زیادی را برای مبارزه با حکومت استبدادی و فتح تهران راهی می‌کند. آنها سر راه به خانه بی‌بی مریم می‌آیند و با سربازانش شبی را آنجا مهمان می‌شوند و استراحت می‌کنند. در تاریخ آمده‌است سردار مریم چون سرداری می‌ایستد و سخنرانی شورانگیزی برای سربازان می‌کند و جوانان و سربازان ایل را به مبارزه علیه ظالمان و مستبدین تشویق می‌کند. مریم، خود نیز با جمعی از سواران مخفیانه به تهران آمد و در منزل پدری فردی به نام «حسین ثقفی» ساکن شد تا او نیز همراه سربازان از مبارزه جا نماند. و بعد از حمله سردار اسعد، خود مریم نیز پشت‌بام یکی از خانه‌های مشرف به بهارستان را سنگربندی می‌کند و همراه جمعی از سربازان بختیاری از پشت قشون با قزاق‌ها و نیروهای حکومت محمدعلی‌شاه قاجار مشغول به جنگ می‌شود. طوری که حتی خود بانوی سردار نیز تفنگ به دست می‌گیرد و با قزاق‌ها می‌جنگد. ✅سردار مریم، در مقابل انگلیسی‌ها اما بیشترین محبوبیت سر
دار مریم در بحبوحه جنگ جهانی اول است. زمانی که شانه به شانه سربازان بختیاری‌ها سلاح بردوش، با انگلیسی‌ها نبرد می‌کند و در سخت‌ترین شرایط به آزادی‌خواهان و مشروطه‌خواهان مشهور ایران زمین در سرزمین خود پناه می‌دهد. در جنگ جهانی اول حکومت مرکزی دچار ضعف می‌شود و انگلیس و روس بخش‌هایی از ایران را تصرف می‌کنند. اما سردار مریم با سران بختیاری به مخالفت با انگلیسی‌ها می‌پردازد و با عده‌ای از تفنگ‌چیان و سربازان خود جانب متحدین را می‌گیرد و با انگلیس مبارزه می‌کند و ضربات سنگینی را به روسی‌ها و انگلیسی‌ها می‌زند. به همین خاطر و به دلیل قدرتی که سردار مریم پیدا می‌کند، روس‌ها به تلافی ضرباتی که از او خورده بودند، به هنگام فتح اصفهان به منزلی که بانوی سردار در اصفهان داشت حمله می‌کنند و زندگی او را غارت می‌کنند. ✅خانه سردار، جان‌پناه مبارزان رشادت‌های بانوی سردار به حدی رسیده بود که آوازه‌اش به کل کشور و حتی خارج از آن رسیده‌بود. به گونه‌ای که مشروطه‌‌خواهان و آزادی‌خواهان برای دیدن سردار به منزل او می‌آمدند تا او را ملاقات کنند و هم او به آن‌ها پناه دهد. در میان پناه‌جویان، آلمانی ها و سفیرهایشان هم پیدا می‌شود. آلمانی‌ها حتی سه ماه و نیم از ترس هجوم و دستگیری انگلیسی‌ها در خانه‌اش پناه می‌گیرند. حتی پناهجویان عادی لهستانی و آلمانی‌ مقیم ایران نیز در خانه‌اش پناه می‌گیرند و سردار نیز مقدمات خروج آنها از کشور از طریق کرمانشاه را برایشان فراهم کند. به سبب این رشادت‌ها و حمایت‌ها، امپراطور آلمان ویلهم، کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و صلیب آهنین یعنی بالاترین نشان دولت آلمان را برای سردار مریم می‌فرستد. بسیاری از رجال سیاسی و نویسندگان آزادیخواه ایرانی نیز چون علامه علی‌اکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار و وحیددستگردی و مبارزین علیه استعمار که مورد تعقیب انگلیسی‌ها بودند در خانه سردار مریم پناه گرفته‌اند. حتی در روایتی دیگر آمده‌است دکتر مصدق نیز مدتی در خانه بی‌بی حضور داشت. در این کوهستان زنی برابر 100 مرد می‌زیسته دکتر باستانی پاریزی یکی از مورخین به نام معاصر در خصوص سردار مریم می‌نویسد: «در این کوهستان زنی می‌زیسته که برابر 100 مرد در سرنوشت تاریخ معاصر ایران دخیل بوده‌است. منظورم بی‌بی مریم بختیاری است که وقتی در جنگ بین‌الملل اول، ایرانیان وطن‌خواه ابتدا از اولتیماتوم روس و بعد از هجوم انگلیسی‌ها ناچار به مهاجرت و آواره کوهستان شدند این زن نامدار همه آنان را پناه داد.» ✅روزنامه خاطرات سردار مریم بانوی سردار، زنی باسواد و روشنفکر بود و از معدود زنان زمان خویش بود که خواندن و نوشتن خوب می‌دانست و حتی در قدمی رو به جلوتر، حوادث عصر خویش را می‌نوشت. کتاب خاطرات بی‌بی‌مریم سال‌ها بعد از درگذشتش منتشر شد که در آن درباره کودکی و نوجوانی‌اش و حتی شرح زندگی پر از رنج و حادثه‌اش تا پایان مشروطیت نوشته شده‌‌است. اما گویا بخش دوم خاطرات برجسته این زن دلاور از بین رفته و یا هنوز در جایی مخفی مانده‌است. خاطرات به قلمی ساده و روان از سال 1296 هجری شمسی ثبت شده‌است. بی‌بی‌مریم در ابتدای خاطراتش اینطور نوشته است: «به امید خداوند که امیدوارم فرصت بدهد به بنده که یک زن ایرانی و از ایل بختیاری می‌باشم روزنامه خاطرات خود را ساده و مختصر بنویسم. توفیق از خداوند عالم و همراهی از روح شاهنشاه عالم، امام اول حضرت علی(ع) می‌طلبم. به تاریخ ماه شعبان المبارک 1336 هجری قمری» او در این کتاب به برادرانش و محبتی که بین آنها بوده و تشویق‌های میرزا اسعد، برادرش که او را تشویق به خواندن شبانه روزی کتاب به خصوص کتاب‌های تاریخی می‌کرده، اشاره کرده‌است. ✅به خاطر داشتن علیمردان خان خدا را شکر می‌کنم سردار مریم فرزند برومندی به نام علیمردان خان داشت که افتخار طایفه لر بختیاری بود. فرزندی که در دامان مادری باسواد، روشنفکر و فهیم بزرگ شده بود. او در کتاب خاطراتش وقتی می‌خواهد درباره ازدواجش بنویسد، با اینکه مجبور به ازدواج شده بود از همسرش به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید: «من زندگی و شوهرم را بسیار دوست داشتم. با اینکه ناراضی از ازدواجم بودم اما حالا از آن شوهر کردن شُکر دارم چون که یک پسر خوب از آن شوهر دارم که شخص اول بختیاری است و تمام بختیاری‌ها به او می‌گروند و من او را بسیار دوست دارم و او «علیمردان خان» نام دارد.» علیمردان خان نامدار از رجال مبارز بختیاری بود که علیه استبداد رضاخان قیام کرد. آن هم در زمانی که هیچ کس به دلیل سرکوب شدید رضاشاه جرات مبارزه نداشت. اما فرزند ارشد بی‌بی‌مریم با شجاعت از مادر ارث برده‌اش قیام کرد و بخش شورانگیزی از تاریخ کشور را رقم زد . اگر تمام مردان بختیاری شهید شوند، زنان کفن به گردن و اسلحه بر دست حرکت می‌کنند! بی‌بی در خاطراتش درباره سختی‌هایی که کشیده اینطور می‌نویسد: «اکنون خداوند عالم را شکر دارم که هرچقدر صدمه زیا
دتری بر من واردتر می‌شد، بر عظمت من می‌افزود. هر وقت فکر دشمنی‌های بسیاری که بر من رفت می‌کنم، آن وقت ملتفت می‌شوم که کسی هست مرا از این گرداب‌ها نجات دهد و آن وقت به دعا و شکر می‌پردازم» بی‌بی در بخشی از کتاب نیز به زنان عصر خویش اشاره می‌کند و می‌خواهد زنان در زندگی شخصی جایگاه واقعی خود را پیدا کنند و برای اجتماعی که در آن زندگی می‌کنند مفید باشند: «در ایران زنان بدبخت یا باید بزک بکنند و شبانه روز در فکر لباس و سرخاب و سفیدآب و پودر باشند و یا ریسمان تابیدن. کار بزرگ آنان همین است. افسوس که وجود چندین میلیون زن که از داشتن علم محرومند برای هیچ کس اهمیت ندارد. ای کاش خود را روزی در سایه تمدن می‌دیدیم و پای خود را در زمین تمدن می‌گذاشتیم. افسوس که من می‌میرم و آن روز را در ایران و به خصوص در بختیاری نخواهم دید. چقدر آرزو داشتم که کارهای نیک در بختیاری برای زنان بکنم. چقدر میل داشتم که دارای قدرت فوق‌العاده باشم و سنت‌های پوسیده را از بیخ و بن برکنم چون سرزمین ما قابل ترقیات بسیار است.» او همچنین درمورد استبداد ستیزی می‌نویسد:« حالا که تصمیم دارید در این کار متعهد و مردانه باشید. حال اگر تمام مردان شهید بختیاری شهید شوند، تمام زنان بختیاری را جمع نموده، کفن به گردن و تفنگ به دست برای شکست دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت می‌کنیم. ای کسانی که روزنامه مرا مطالعه می‌کنید اگر در عصر شما ایران، وطن عزیز مرا و خودتان را دیدید که به دانش و علم نورانی و مشعشع شده و قدم در راه آزادی گذاشتید و یا در سایه علم و تمدن زندگی می‌کنید، از منِ بیچاره که یگانه آرزویم تمدن ایران است، یادی بنمایید.» ✅بخشیدن تمام دارایی‌ها در قحطی بزرگ بی‌بی مریم با توجه به روشنگری‌هایی که داشته، در تربیت فرزندانش حساس بود که آنان را سرداران بزرگ بختیاری کرد. ویژگی‌های تربیتی که در دل نوشته‌های او نیز وجود دارد؛ شجاعت و دلیری و مردانگی، ایمان و توکل به خدا، اقتدا به پیامبر و ائمه به خصوص امام علی(ع)، دفاع از میهن و بیگانه ستیزی، مبارزه با استبداد و ظلم و دفاع از مظلوم. زمانی که قحطی در جنگ جهانی اول در ایران گسترش پیدا می‌کند. بی‌بی مریم تمام ثروت و طلاهایش را خرج می‌کند تا قطحی زدگان نجات پیدا کنند. احترام به بزرگان، رعایت اخلاق و داشتن معرفت انسانی، اصالت و فرهنگی و هویت ملی، با اینکه بی‌بی از سران بختیاری بود همواره به هویت ملی می‌اندیشید. علم آموزی و مطالعه کتاب، غیرت و شرف در زندگی از نکات تربیتی بانوی سردار ایرانی است. ✅مادر و پسر همرزم یکدیگر متاسفانه قسمت دوم کتاب بی‌بی مریم که مربوط به مبارزات علیمردان خان، فرزند برومندش بود در دسترس نیست و تنها اشارات جزئی به او در کتابش شده‌است. اما آمده‌است که مادر و پسر در دوره‌هایی همرزم یکدیگر بودند. آمده‌است بی‌بی، علیمردان خان را طوری آموخته بود که در ۱۷سالگی پسرش را همراه سپاه برادرش سردار اسعد به تهران می‌فرستد و از همان دوران از سربازان بختیاری می‌شود که از نوجوانی علیه استبداد به پا می‌خیزد. علیمردان در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی علیه حکومت قیام می‌کند و موفق می‌شود مناطق زیادی را با خود همراه کند و حکومت موقتی را در بخش‌هایی از ایران تشکیل می‌دهد و به سمت تهران حرکت می‌کند. اما متاسفانه به دلیل اختلافی که انگلیس بین مبارزین ایجاد می‌کند، این نهضت با شکست مواجه می‌شود. علیمردان خان با امان نامه‌ای که داشته بعد از مدتها با شروطی که می‌گذارد حاضر به مذاکره با رضاخان می‌شود. اما در حالت ناجوانمردانه‌ای او را دستگیر می‌کنند و بعد از یک سال دادگاه فرمایشی تشکیل می‌دهند و او را به اعدام محکوم می‌کنند. ✅مچاله کردن کلاه پهلوی در لحظه اعدام بزرگ‌علوی نویسنده بزرگ معاصر درباره این اعدام می‌نویسد: «علیمردان خان در روز اعدام جامه‌‌‌ای زیبا به تن کرده و سر و روی خود را آراسته و با گام‌های بلند و قامتی استوار حلاج‌وار و بدون اینکه ترسی به دل راه دهد به قتلگاه نزدیک می‌شود. او رفت تا شهادت مظلومانه دیگری را در صفحه جنایات رژیم دیکتاتوری رقم زند. هنگامی که از برابر جوخه اعدام می‌گذشت با جبینی باز و لبانی پر از خنده با آنها احوالپرسی کرد. وقتی یکی از دژخیمان می‌خواست چشمانش را ببندد به آرامی دستمال را از دستش گرفت و گفت: «پسرم بگذار تا این صحنه جالب و تماشایی را که قطعا مافوقان شما را خوشحال می‌کند، من هم در آخرین لحظات حیات خویش ببینم. چرا که من تا به حال شیری را دست و پا بسته در مقابل مشتی شغال ندیده بودم.» ✅خانه‌ای که به وزارت فرهنگ اهدا شد بعد از اعدام جانسوز علیمردان خان در سن ۴۲سالگی، بی‌بی پیرزن خانه‌نشینی در اصفهان است؛ سن زیادی ندارد اما رنج او را پیر کرده‌است. بعد از شنیدن خبر اعدام و تیرباران پسرش توسط رضاخان، بسیار اندوهگین و رنجور می‌شود و گیسوان خودش را طبق آیینی در بختیاری می‌برد. آمده‌است بعد از مرگ
علیمردان خان بسیار افسرده می‌شود و بعد از این اتفاق تلخ در سال ۱۳۱۶،‌ در سن ۶۳ سالگی و سه سال بعد از اعدام فرزندش،‌ هستی را وداع گفت و در قبرستان تاریخی تخته پولاد به خاک سپرده شد. عمارت او در اصفهان که در چهارراه قصر و ابتدای شیخ بهایی واقع شده بود بنا به وصیت خودش به اداره فرهنگ اهدا شد که بعدها در آن محل مدرسه رودابه احداث شد. sapp.ir/janbaz_khuzestan http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ‼️ 🌹شیخ رجبعلی خیاط: ✍اگر زرق و برق هستی، آن را یا می آوری، ولی در آن ؛ اما اگر بخواهی وجود تورا صدا کند و دستت را بگیرد مقداری پیدا کن و با او کن! 💠🍃انسان کسی را که داشته باشد برایش پول می کند. ما هم اگر می گوییم را دوست داریم، باید در او کنیم. ✅ماه محرّم نزدیکه؛ خودت رو بیمه اهل بیت کن؛ برا حضرت سیدالشهدا(ع) تا حد امکان، قدم بردار و و تا دستت میرسه در این مسیر خرج کن! http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
داستان فوقالعاده شنیدنی و اموزنده بخو انید و لذت ببرید خداوند خود به بندگانی که دوستش دارد نامه میفرستد چه توفیقی ازین بالاتر http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ☘🌹داستان نامه ای که از طرف خداوند بیماران را شفا میداد🌹🍀 شيخ بهائي رحمة الله عليه در كتاب كشكول خود نوشته است كه : شيخ علي بن اسهل صوفي اصفهاني ، پيوسته به صوفيان بي بضاعت ، انفاق و احسان ميكرد . روزى ، جماعتى از آنان بر او وارد شدند و شيخ را در آن وقت ، چيزي نبود كه به ايشان بخشد . ناچار نزد يكي از دوستان خود رفت و از او خواست كه وجهي براي اينكار بپردازد . 🍀 مرد ، براي اين كار مبلغ ناقابل به خدمت شيخ داد و از كمي آن معذرت خواست كه رفتار ساختمان خانه ام و مخارجي بسيار دارم . ☘ شيخ فرمود : چه مبلغ هزينه عمارت تو است ؟ گفت : نزديك به پانصد دينار . شيخ گفت : آن وجه را به من ده تا به درويشان رسانم و در عوض خانه اي در بهشت به تو خواهم داد و از هم اكنون تعهدي به خط خود بر اينكار مي نويسم و به تو مي سپارم . 🍀 مرد كفت : با ابا الحسن ، من هنوز از تو خلاف و دروغ نشنيده ام ، اگر بحقيقت متعهد اين كار مى شوى ، این مال را به تو خواهم داد . 🍀 شيخ گفت : ضامن و عهده دارم و سندي به دست خويش دائر بر اين ضمانت نگاشت و به او سپرد ☘. مرد نيز پانصد دينار را به وي داد و عهدنامه را گرفت و وصيت كرد كه چون مرگم فرا رسد ، اين سند را در كفن من نهيد 🍀 . اتفاقاً در همان سال عمرش به سر آمد و بر حسب وصيتش عمل كردند 🍀 . اما يك روز كه شيخ براي نماز صبح وارد مسجد شد ، ديد كه 🦋🦋نوشته اش در محراب افتاده و بر پشت آن بخط سبز نوشته شده بود : 🌹🦋 ترا از آن ضمانت که كرده بودي ، خارج ساختيم و آن خانه را در بهشت به وي تسليم كرديم . »🦋🌹 🍀اين نوشته مدتي نزد شيخ بود و بيماران در شهر اصفهان و در جاها ، از آن استشفا مي كردند ❌ ، تا آنكه در ميان كتب شيخ كه يك صندوق از آن به سرقت رفت ، آن نامه نيز از ميان رفت منبع کتاب نشان از بی نشانها نخودکی اصفهانی صفحه447 از چاپ سوم 🌹بـا فروارد کردن از ما کنـیـد😘🙏 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 👇🌷 💓👉🏻 👈🏻💓
✨﷽✨ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ✅سرانجام شاهد بی گناهی یوسف ✍در برخی از تفاسیر قرآن نقل شده است: چون یوسف بر مسند حکومت مصر نشست، به نظرش رسید که در امور مملکتی، وزیری لازم دارد که بتواند به اصلاح معیشت و تربیت مردم برخیزد و درهای عدل و محبت را به روی آنان بگشاید. امین وحی از سوی حق به نزد او آمد و گفت: خدا می فرماید: تو را وزیری لازم است. یوسف فرمود: من نیز در این خیالم ولی کسی که سزاوار این مسند باشد نمی دانم کیست؟ جبرئیل گفت: فردا صبح که از مقرّ حکومت حرکت می کنی، اول کسی که بنظرت آمد، این منصب را به او ارزانی دار! یوسف اول صبح نظرش به کسی افتاد که به شدت ضعیف و لاغر و رخساره زرد بود و بسته ای از هیمه بر پشت داشت، با خود گفت: این شخص تحمل مسئولیت وزارت را نخواهد داشت. خواست از وی بگذرد، امین وحی به او گفت: از او مگذر و او را برای پست وزارت انتخاب کن ، زیرا که او را بر تو حقی است ، او همان کسی است که در دربار عزیز مصر به پاکی و عصمت تو شهادت داد ، او را این لیاقت هست که امروز پست وزارت را به او وا گذاری! جایی که حضرت حق به خاطر شهادتی صحیح، پست وزارت به شاهد پاکی و عصمت یوسف عطا می کند، به کسی که عمری به وحدانیّت او شهادت می دهد چه خواهد داد؟! آری، لطف و رحمت حضرت دوست چیزی نیست که قابل درک باشد و در این مقام پای عقل عاقلان و خرد خردمندان و هوش هوشمندان لنگ است و کسی را قدرت فهم این حقایق آن چنان که هست نیست. 📚مطالعه کتاب عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ _____ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ✍امام علی (ع) فرمودند: از سه چيز نباید حيا كرد: 1⃣ پذيرايى از ميهمان 2⃣ بلند شدن در برابر پدر و معلّم 3⃣ و گرفتن‌حق، گر چه اندك باشد. 📚عيون‌الحكم والمواعظ(لليثي)،ص۲۱۲ 💠: 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠 🔴فایده‌ی داشتن چشم برزخی چیست⁉️ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🔰اگر کسی در مسائل معنوی سبقت گرفت در همین دنیا جهنم و بهشت را می بیند نه بعد از مرگ! ✴️چرا که بعد از مرگ همه،حتی کفّار هم همه چیز را می بینند و می شنوند. 👌اگر کسی روی خودش کار بکند از محرمات پرهیز کند و واجبات را انجام دهد و مدام مراقب نفس سرکش باشد که به بیراهه نرود به جایی می رسد که چشم دلش باز می شود. 🔷او چیزهایی خواهد دید و شنید که دیگران قادر نیستند، به جایی می رسد که صدای سگان جهنم را خواهند شنید و این صداهای وحشتناک خود بخود مانع از انجام گناه می شود. ❇️این شخص می داند که غیبت خوراک سگ های جهنم است، وقتی روحش را تلطیف کرده و این صداها را شنید از هر غیبت و هر گناهی پرهیز میکند. ⚪️کسانی که دنیا تنها هم و غم آن ها نیست، و به روزگار پس از دنیا هم فکر می کنند، این ها مومنان واقعی هستند. 🌷آیت الله بهجت رضوان الله علیه می فرمودند: عاقبت ذکر، عجایب است. این عجایب همان است که گفته شد یعنی چیزهایی می بیند و می شنود که دیگران نمی بینند و نمی شنوند. 💟اگر کسی به این مقامات دست پیدا کند به جایی می رسد که در همین جهان عذاب ها و نعمت های برزخ برای آن ها نمایان می شود. 🍁عمر دنیا کوتاه است و هنگامى که انسان در آستانه مرگ قرار گرفت آن موقع تازه چشم برزخى پیدا مى کند. ⭕️همه پرده هاى غفلت کنار مى رود و هر انسانى نتایج اعمالش را با چشم خود مى بیند و آنجا دیگر امیدی برای بازگشت نیست! ✅خوشا به حال مومنان که در همین دنیا، خودشان حساب کارشان را کردند و از وحشت روز حسرت ها و آه های بی ثمر گریختند. 📚رهروان ولایت؛ سایت آیت الله جوادی آملی (موسسه اسراء)، تفسیر نمونه http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ❓سؤال از حضرت این جانب می‌خواهم به مقامات عالی برسم چه کنم؟ 🔸جواب بسمه‌تعالی، تعجب است از بعضی از فضلا که نعمت بالاتر و سهل‌تر، میسور آنهاست [با این حال] تعقیب می‌نمایند از نعمت پایین‌تر و صعب و مشکل، «أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ»؛ [بقره:۶۱] مثلاً «الصلوة معراج المؤمن» [مستدرک سفینةالبحار، ج۶، ص۳۴۳] و راه آن، میسور همه است، [لکن] منصرفند از این عروجِ در نماز با سهولتش، و تفحص می‌نمایند از مرتبه‌ای که به آن نمی‌رسند «جعلنا اللّه فی من لا یفعل ولا یترک إلاّ بذکره ورضاه إنّه قریب مجیب، والصلوة علی محمد وآله الطاهرین أجمعین؛ خداوند ما را در زمرۀ کسانی قرار دهد که هیچ فعل و ترکی را جز با یاد و خشنودی او مرتکب نمی‌شوند. همانا او نزدیک و اجابت کننده است و درود بر محمد و همه خاندان پاکش باد». http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d حضرت 🔹کسانی که می گویند را می فهمیم و نهج البلاغه را نمی فهمیم، دروغ می گویند زیرا مطالب دقیق در قرآن بسیار است که "جز افراد نادر آن را نمی دانند." ▪️ابن ابی الحدید شخصی را ذکر می کند که قبل از ولادت مرحوم سید رضی خطبه شقشقیه را در کتاب خود آورده است. 🍂بنابراین کتاب نهج البلاغه با این علو مرتبه اش شایسته است حفظ و تدریس آن و اینکه خطبه های آن بر بالای منبرها بیان شود. 📚در محضر بهجت/ج1/ص168 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d آیت‌الله فاطمی‌نیا: فرد وارد قیامت می شود، تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها و... ؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی. جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن(حلالیت بطلب). دل مادر و پدر را شکستی. از خانه شروع کنید. http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط میفرمود: بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی، خمش می‌کنی. هر چه خم شود خالی تر می‌شود. اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی می‌شود. دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، از غصه،از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران. قرآن می‌گوید: "هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها، خم شو و به خاک بیفت." این نسخه‌ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است: "ما قطعا می‌دانیم و اطلاع داریم، دلت می‌گیرد، به خاطر حرف‌هایی که می‌زنند." "سر به سجده بگذار و خدا را تسبیح کن" سوره حجر آیه ۹۸... http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌹 @ArBaoGif 🌹 متنی زیبا... خاطره ای زیبا از یک پزشک متخصص اطفال من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم. سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم ؛ کنار بانک دستفروشی بساط باطری ، ساعت ،فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود. دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است. آن زمان تلفنهای عمومی با سکه های دو ریالی کار میکردند. جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده ؛ او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها صلواتی است! گفتم: یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد. (دو ریالی صلواتی موجود است) باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم... گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی میدهی؟ با کمال سادگی گفت: ۲۰۰تومان که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و صلواتی میدهم. مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم ،دیدم این دست فروش از من خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا میدهد، در صورتی که من تاکنون به جرأت میتوانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم . آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم . این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد. من که خیلی مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم... به او گفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟ گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟ گفتم: پزشکم. گفت: آقای دکتر شب های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر. نمیدانید چقدر ثواب دارد! صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم ، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم. دگرگون شده بودم ، ما کجا اینها کجا؟! از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار مطبم نوشتند با این مضمون؛ ᐸشبهای جمعه مریض صلواتی میپذیریم> دوستان و آشنایان طعنه ام زدند، اما گفته های آن دست فروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی: گفت باور نمی کردم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح گوی و ما خاموش .. راستى یک سوال : شغل شما چیه؟ ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
روزی حضرت موسی به پیشگاه خداوند عرضه داشت: خدایا امروز من را به برخی اسرار و امور نهفته آگاه کن! خداوند خطاب به او فرمود: به کنار چشمه برو، خود را در میان گیاهان مخفی کن و نگاه کن چه حوادثی در آنجا رخ می دهد! موسی این کار را کرد و به نظاره ی چشمه پرداخت. در همان لحظه سواری به کنار آب آمد ،لباس خود را در آورد و آب تنی کرد و سپس لباس بر تن کرد و رفت.اما کیسه ی پول های خود را جا گذاشت. کودکی کنار چشمه آمد و کیسه ی پول را برداشت و رفت. موسی شاهد بود که در همان لحظه کوری به کنار چشمه آمد و آنجا نشست. در همین لحظه سوار به دنبال کیسه ی خود بازگشت و چون کیسه را نیافت، از کور پرسید:آیا تو کیسه ی پول مرا ندیدی؟ کور که از هیچ چیز اطلاع نداشت ،اظهار بی خبری کرد. سوار،باچند ضربه،کور را از پا در آورد و او را کشت و گریخت. موسی بعد از این واقعه عرض کرد: خدایا! این چه حادثه ای بود که به من نشان دادی؟ حکمت هرچی بود این گونه بود که فرد بی گناه کشته شد!!! خداوند فرمود:ای موسی!پدر این کودک مدت ها نزد مرد اسب سوار، کار کرده بود و دقیقا آنچه در کیسه بود،حق او بود که مرد اسب سوار از پرداخت آن خودداری کرده بود. اینک کودک وارث پدر است که از این راه به حق خود رسید. اما آن کور که تو دیدی در جوانی پدر آن سوار کار را به قتل رسانده بود و اکنون با حکمت و عدالت به سزای عمل خود رسید. 👇👇👇 @yekghadmtaejabat http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ناصر: هر صبح که با عشق تو آغاز کنيم..🌹🍃 شعر و غزل و ترانه را🌺🍃 ساز کنيم☃ تا آخر روز کاممان شيرين است وقتى که زبان به نام تو باز کنيم🌹🍃 سلام صبحتون به نیکی و عافیت عشق و‌ زیبایی طبیعت گوارای وجودتان باد🌺🍃 گذرثانیه های عمرتون توام با آرامش و عشق و سلامتی💐 شنبه تون پر از خبرهای خوب و عالی🕊💐 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
همه‌روز روزه بودن، همه‌شب نماز كردن همه‌ساله حج نمودن،سفر حجاز كردن شب جمعه‌ها نخفتن به‌خدای راز گفتن ز وجود بی‌نیازش، طلب نیاز كردن به مساجد و معابد همه اعتكاف جستن ز مناهی و ملاهی همه احتراز كردن ز مدینه تا به كعبه، سر و پا برهنه رفتن دو لب از برای لبیک به وظیفه باز كردن به‌خدا كه هیچ‌یک را ثمر آنقدر نباشد كه به‌روی ناامیدی درِ بسته باز كردن...! 👤شیخ بهایی التماس دعای فراوان http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مقبل کاشانی شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده . هر وقت سایر افراد کربلا میرفتن اشک حسرت میریخته وآرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته . یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا . در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله رو تاراج میکنن .یک عده از افراد بر میگردن کاشان . یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن . اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری . از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده . دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت. با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه . همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه. چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرم از راه رسید . مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد ، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد …. همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن . مقبل میگه :با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند . یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت . پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند مقبل میگه : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود . حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش: کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار بر او زار میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا - اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود :ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان . محتشم ادامه داد: روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار - در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید. محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده . محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله: این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست - با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند .و ملکی این شعر محتشم را میخواند: خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد خاموش محتشم که از این حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد - محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد . پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت مقبل میگوید : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود . مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند . مقبل گوید رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم . مقام محتشم از من خیلی بالاتر است . شروع کردم به خواندن اشعارم: نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت هوا چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب واژه گون
گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد . مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود . ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد : ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد . مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند اگه دلتون شکست و اشکتون جاری شد فقط و فقط برا سلامتی و فرج مولای غریبمون دعا کنین. اللهم عجل لولیک الفرج http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴🔵 سه حکایت از خواندن زیارت عاشورا : 🔴 سخن عزراییل 🌺 مرحوم شهید دستغیب(ره) در کتاب “داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آورده اند که خلاصه آن چنین است: یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است. آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟ فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا. نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت. 📚 داستان های شگفت، حکایت ۱۱۰ 🔴 فقط زیارت عاشورا 🌺 فرزند آیت الله علامه امینی(ره) صاحب کتاب “الغدیر” می گوید: پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، شب جمعه ای او را در خواب شاد و خوشحال دیدم. پس از سلام و دست بوسی گفتم: در آنجا چه عملی باعث نجات و سعادت شما شده است؟ کتاب الغدیر یا سایر کتاب ها یا تاسیس و بنیاد و کتابخانه امیر المومنین(ع)؟ مرحوم علامه تاملی کردند و فرمودند: فقط زیارت عاشورا! گفتم: اکنون روابط بین ایران و عراق تیره است و راه کربلا بسته است. چه کنم؟ فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین(ع) برپا می شود شرکت کن، ثواب زیارت امام حسین(ع) را به تو می دهند. سپس فرمود: پسر جان! در گذشته بارها گفته ام و اکنون توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت ترک و فراموش مکن. مرتب زیارت عاشورا را بخوان و برخودت وظیفه بدان. 📚 طرحی نو از زیارت عاشورا، ص۲۱۰ 🔴 پشیمانم… 🌺 از عارف بزرگ مرحوم آیت الله میرزا سید علی آقای قاضی(ره) (استاد آیت الله بهجت و علامه طباطبایی) نقل شده که بعد از رحلتشان کسی ایشان را در خواب دید و سوال کرد: چه عملی در آنجا مهمتر است؟ فرمود: زیارت عاشورا! و من پشیمانم که چرا روزی یک بار زیارت عاشورا را قرائت کردم و دوبار نخواندم! مرحوم قاضی(ره) می گفتند: هر چه دارم از سید الشهداء(ع) و قرآن دارم. 📚 طرحی نو از زیارت عاشورا، ص۲۱۲ . 🌸 •┈••✾🍃🍁🍃✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
. پاداش زائر امام حسين(ع) «مَنْ زَارَنِى بَعْدَ مَوْتِى زُرْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ إِلا فِى النّارِ لاَخْرَجْتُهُ». امام حسين (ع) فرمود: «هركه مرا پس از مرگم، زيارت كند، روز قيامت زيارتش مى‏ كنم و اگر در آتش هم باشد، او را بيرون مى‏ آورم». (المنتخب للطريحى، ص۶۹ ) http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
⚫⚫⚫⚫⚫  درآستانه حلول ماه محرم ، توصیه هایی ازبزرگان دین شنیدنی وقابل تامل است: http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🌹ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻗﺎﺿﯽرحمه الله: ﺩﺭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﻣﺴﺎﻣﺤﻪ ﻧﻨﻤﺎﯾﯿﺪ ، ﺭﻭﺿﻪ ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻭﻟﻮ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻫﻢ ﻧﺸﺪ ﺩﻫﻪ ﺍﻭﻝ ﻣﺤﺮﻡ ﺗﺮﮎ ﻧﺸﻮﺩ. 🌹ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻪ ﺑﻬﺠﺖرحمه الله : ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ .  🌹ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽرحمه الله : برای رسیدن به عرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد ؛ یا در حرم اباعبدالله یا در مجلس ابا عبدالله…  🌹شیخ جعفر شوشتری رحمه الله : کسانی که نام این بزرگوار را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، جداً نگران ایمان خود باشند! نام آقا امام حسین علیه السلام محک ایمان است.  🌹آیت الله علامه امینی رحمه الله به هنگام شنیدن مدایح و مراثی آل محمد چنان بی قرار می شد که بر اثر شادی یا اندوه، زمان و مکان را از یاد میبرد و روحش چنان به پرواز در می آمد که گویی هم اکنون در همان صحنه ای است که اشعار و مدایح و مراثی از آن سخن می گوید.  🌹آیت الله آشیخ عبدالکریم حائری رحمه الله : روضه خوانی و گریه بر سیدالشهدا علیه السلام عمل مستحبی است که هزار واجب در آن است.  🌹حاج میرزا اسماعیل دولابی رحمه الله : محبت و عزاداری برای امام حسین علیه السلام انسان را زود به مقصد می رساند. کلنا سفن النجاه و سفینه الحسین اسرع. همه ی ما اهلبیت کشتی نجاتیم ولی کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر است . هنگام عزاداری انسان در دلش را باز میکند و امام حسین علیه السلام داخل میشوند. 🌹آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽرحمه الله : ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﻧﺮﺳﯿﺪ، ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه السلام ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ ، «این کتیبه های سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کرده اند، ما را شفاعت میکنند». 🌹ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻠﭙﺎﯾﮕﺎﻧﯽ رحمه الله : ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺟﺰﺀ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ علیه السلام ﺛﺒﺖ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .  🌹آیت الله بهاءالدینی رحمه الله : دستگاه امام حسین علیه السلام فوق فقه است… نباید به دستگاه امام حسین علیه السلام اهانت شود، این عزاداری ها احیا کننده نماز و مساجد است. 🌹آیت الله سیدعبدالکریم کشمیری رحمه الله : برای امام حسین علیه السلام هر کاری بکنی کم است. 🌹آیت الله بروجردی رحمه الله : به مقداری که امام حسین علیه السلام ، بزرگ و واجب الاحترام است، منسوبین به آن حضرت هم لازم الاحترام می باشند. 🌹ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﮐﻤﭙﺎﻧﯽ رحمه الله ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻣﻘﯿﺪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﭘﺎﯼ ﺳﻤﺎﻭﺭ ﺑﻨﺸﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﺭﺍ ﺟﻔﺖ می کرد. http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d