eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
26.3هزار ویدیو
128 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
اون شب هم با همه سختی در حالی که علی و آرش ساعت شماری میکردند که کی صبح میشه!؟ صبح شد علی و آرش که دم دمای صبح خوابشون برده بود و با زنگ گوشی علی از خواب پریدند آرش گفت :کیه ؟ علی گفت بابامه اینقدر بهش زنگ نزدم که نگران شده اینو گفت ورفت تا گوشی شو جواب بده آرش هم که هنوز که گیج خواب بود و کم کم داشت اتفاقات دیشب به یادش می آمد پاشد و رفت بیرون اتاق تا یه سر و گوشی آب بده بی بی سکینه پای شیر آب حیاط مشغول شستن لباسها ش بود آرش نزدیک شد و سلام کرد پیرزن به آرش نگاهی کرد و جواب سلام ش رو داد و گفت انگار دیشب خواب راحتی نداشتی پسرجان ؟! آرش گفت: چی بگم خودتون بهتر می دونید پیرزن سری به تأسف تکون داد در همین حال علی هم سر رسید آرش گفت :چخبر علی خوب بودند پدرو مادر؟ خبری نبود؟ _ خوب بودن ممنون سلام رسوندن خبری نبود فقط مادرم دلتنگی میکرد و می پرسید کی برمیگردید؟ آرش که سرش پایین بود وبه حرفای علی گوش میداد گفت حق دارند برمیگردیم بزودی انشالله و بعد به بی بی سکینه گفت خب خاله انگار شما قرار بود یه چیزایی بهمون بگید امروز -چی پسر جان؟ +راجع به اتفاقات دیشب گفتید که قصه مفصلی داره که بهمون میگید پیرزن زن شیر آب رو بست و با آخ و اوخ زیادی پاشد و خاست که تشت لباس رو برداره که آرش جلو رفت و تشت لباس رو برداشت و براش تا دم بند رخت برد پیرزن گفت خدا خیرت بده جوون میگم براتون اون موضوع رو ولی نه الان تنها چیزی که الان می تونم بهتون بگم اینه که اونجور که شما فکر می کنید نیست و چیز بیشتری فعلا نمی تونم بهتون بگم علی گفت اینجور که انگار اصلا هیچی بهمون نگفتید چرا بهمون نمیگید نصف شبا تو این خونه چه خبره؟! پیرزن نگاهی به علی کردو گفت :چون نمیشه فعلا پسر جان! _یعنی چی نمیشه!؟ آدم از کار شما اهالی این ده سر در نمیاره چرا اینقد مشکوک هستین آدم از تون می ترسه بخدا پیرزن گفت :اروم باش جوون!! آدمی زاد از هرچی سر در نیاره براش مشکوک بنظر میرسه اگر کمی صبر کنی از همه چیز سر در میاری از این موضوع هم مطلع میشی اما به موقعش حالا هم برید صبحانه گذاشتم لای سفر جلو ایوان یه چیزی بخورید که امروز کم کار نداریم باید راهی بشم سمت خونه ی بایرام علی خاست چیزی بگه که آرش با گذاشتن دستش روی شونه علی دعوت به سکوتش کرد . . علی و آرش به همراه بی بی سکینه به طرف خونه بایرام راه افتادند ذهن همه بشدت در گیر بود ولی در این میان در دل آرش آشوبی عجیب بود دم در خانه که رسید بی بی سکینه با مشت به در کوبید و از میان خانه صدای زنی شنیده شد که گفت کیه!؟ منم سکینه در و باز کن خاله جان این اولین باری نبود که بی بی سکینه با دو نفر غریبه به خونه بایرام می آمد اهالی خونه بایرام به رفت و آمد های وقت و بی وقت بی بی سکینه عادت داشتند رفت و آمد هایی که گه گاهی هم به همراه خواستگارانی بود که برای تنها دختر خانواده می آمدند خواستگاری هایی که هیچکدوم به سرانجام نرسیدند از پشت در صدای پایی شنیده میشد که هر لحظه نزدیکتر میشد در باز شد و دختری در آستانه در پیدا شد و سلام کرد با آشکار شدن دختر در آستانه‌ی در و چشم در چشم شدنش با آرش دوباره لرزی عجیب بر جان آرش افتاد و حسی از اشتیاق ودلهره در دلش جوری که توان از پایش رفت و بی حال بر زمین افتاد...
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
⭕️توجه توجه ♦️دوستان ببینید این چوپان ساده پوش اما بسیار دانا و بصیر وبسیار خاکی اشعاری از حفظ می‌گوید که در آن تمام اوضاع ایران و جهان و امام زمان رو درش گنجانده و پیشگویی میکند. ای کاش انقده دس به دس کنید تا یه روز خدمت آقا برسه در جمع شعرا شعرش رو البته با زبان و لهجه خودش بخونه ...🙏 حتما ببینید اشک و شادی در هم آمیخته👆🇮🇷🇮🇷👆 ایران رو در سال 1409 گلستان میبینم https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
03- Roze.mp3
42.79M
روضه امیر المؤمنین شب قدر محمد علی قاسمی
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
روضه امیر المؤمنین شب قدر محمد علی قاسمی
سی سال هرشب روضه ی زهرا گرفتم شبهای عمرم را همه احیا گرفتم دربین نخلستان کوفه جا گرفتم شکرخدا که اذن رفتن را گرفتم ____________ خدایا ز کارم گره وا شده خدایا دلم تنگ زهرا شده یقین دوخته چشم زهرا به من نشانم دهد محسنم را به من ___________  سی سال دست بسته دیدم گریه کردم ازاین و آن طعنه شنیدم گریه گردم از خانه تا مسجد دویدم گریه کردم خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم ___________ روضه‌ی غربت امیرالمؤمنین علیه السلام  و روضه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها  و روضه‌ی سیدالشهداء عليه السلام  ⬅️مراجعه به فایل روضه  ___________ روضه‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام  ⬅️مراجعه به فایل روضه  ___________ دشمنان تو در این شهر زیادند علی چقدر داغ به قلب تو نهادند علی مزد خوبی تو را تا بدهند منتظرِ.... مقدم قافله‌ی زین العبادند علی سنگ در دست گرفتند به زینب بزنند مرد و زن بر در دروازه ستادند علی دختران تو که امروز عزیز شهرند دست بسته به برِ ابن‌زیاد اند علی ___________ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
◾️یا عباس! جان تو و جانِ زینب؛ این دختر، امانت من است در نزد تو... اینگونه نقل کرده‌اند: لحظات احتضار امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود که پیوسته از هوش می‌رفت و به هوش می‌آمد. در لحظات آخر چشمانش را گشود و فرمود: فَلیَخرُج مَنْ فِی الدّار وَلْیَبقِ بَنو فاطمَة ▪️همه از خانه خارج شوند و فقط فرزندان فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بمانند. در این هنگام ابالفضل العباس علیه‌السلام قصد خروج کرد که امیرمؤمنان علیه‌السلام رو به او کرد و فرمود: کجا میروی پسرم؟ حضرت عباس علیه‌السلام عرضه داشت: شما امر فرمودید که غیر از فرزندان فاطمه سلام‌الله‌علیها ، از اتاق بیرون روند ؛ من که فرزند فاطمه سلام‌الله‌علیها نیستم بلکه مادرم ام‌البنین علیهاالسلام است. مولا علی علیه‌السلام فرمودند: تو نور چشم زهرایی! اینجا بمان. سپس حضرت شروع به وصیت نمود و در آخر رو به ابالفضل العباس علیه‌السلام کرد و با دست اشاره‌ای به حضرت زینب علیهاالسلام کرد و فرمود: یٰا بُنیّ َ هٰذِه وَدیعَةٌ مِنّی إلیک؛ أوصیکَ بِأُختِکَ الحَوراء زَینَب ▪️ای پسرم! این دختر، امامت من در نزد توست؛ تو را وصیت می‌کنم که مواظب خواهرت، زینبِ حوراء باشی! در حالیکه که اشک بر گونه‌های اباالفضل العباس علیه‌السلام جاری شده بود، عرضه داشت؛ ای پدرجان! چشم شما را روشن خواهم کرد... 📚مولد العباس بن علی «علیهماالسلام» ص۷۱ 📚العبرة الساکتة، ج۱ ص۹۶ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎥 آخرین لحظات 💔 آخرین لحظات عمر مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام چه گذشت⁉️ 🎤حجت الاسلام عالی 💔داشتم به این فکر می کردم که چرا امام علی علیه السلام رو در محراب شهید کردند⁉️ این به ذهنم اومد که بعدها که معاویه ی ملعون شایعه کرد که امام نماز نمی خواند و کافر است، باطل شود😭 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🥀🥀🥀🥀🥀 جمله ای زیبا از حضرت علی(ع) نه سفیدی بیانگر زیبایی است.. و نه سیاهی نشانه زشتی.. کفن سفید اما ترساننده است و کعبه سیاه اما دوست داشنتی است... انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش.... قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش الله گلایه کنی.. نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش انسان بزرگ نمیشود ، جز به وسیله ی فكرش ، شریف نمیشود ، جز به واسطه ی رفتارش ، و قابل احترام نمیگردد ، جز به سبب اعمال نیكش. فرا رسیدن لیالی قدر و  ایام سوگواری شهادت حضرت علی علیه السلام تسلیت باد 🖤 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
▪️مردی نزد امیرالمومنین علی (ع) آمده و گفت: از هفتاد فرسنگ دور به اینجا آمده ام تا هفت سوال از شما بپرسم: ۱.چه چیز «از آسمان عظیم تر» است؟ ۲.چه چیز «از زمین پهناورتر» است؟ ۳.چه چیز «از کودک یتیم ناتوان تر» است؟ ۴.چه چیز «از آتش داغ تر» است؟ ۵. چه چیز «از زمهریر سردتر» است؟ ۶. چه چیز «از دریا بی نیازتر» است؟ ۷. چه چیز «از سنگ سخت تر» است؟ ▫️امام علی (ع) در پاسخ به این هفت سوال فرمودند : ۱. «تهمت به ناحق» از آسمان عظیم ترست. ۲. «حق» از زمین وسیع تر است. ۳. فرد«سخن چین» ، ازکودکی یتیم ضعیف تر است. ۴. «آز و طمع» از آتش داغ تر است. ۵.«حاجت بردن به نزد بخیل» از زمهریر سردتر است. ۶. بدن شخص با «قناعت» از دریا بی نیازتر است. ۷. «قلب کافر» از سنگ سخت تر است. ▪️ایام سوگواری و ضربت خوردن مولای متقیان امام علی (ع) تسلیت باد🏴 ‌‌‌‌‌‌‌‌🌼 الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج 🌼 🌺 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
درویشی با شاگرد خود دو روز بود که در خانه گرسنه بودند.  شاگرد شبی زاری کرد و درویش گفت: «صبور باش، فردا خداوند غذای چربی روزی ما خواهد کرد.» فردا صبح به مسجد رفتند. بازرگانی دیدند که در کاسه‌هایی عسل و بادام ریخته و به درویش‌های مسجد می‌داد. به هر یک از آنها هم کاسه‌ای داد.  درویش از بازرگان پرسید: «این هدیه‌ها برای چیست؟» بازرگان گفت: «هفت روز پیش مال‌التجاره عظیم و پرسودی از هندوستان در دریا می‌آوردم. به ناگاه طوفان عظیمی برخواست و ترسیدم. بادبان‌ها کم بود بشکند و خودم با ثروتم طعمه ماهی‌های دریا شویم. دست به دعا برداشته از خدا خواستم باد را فرو نشاند تا من به سلامت به ساحل برسم و صد درویش را غذایی شاهانه بدهم. دعای من مستجاب شد و باد خاموش شد و این نذرِ آن روز طوفانی است. درویش رو به شاگرد خود کرد و گفت: «ای پسر! یقین کن خداوند اگر بخواهد شکم من و تو را سیر کند، طوفانی چنین می‌فرستد بعد فرو می‌نشاند تا ما را شکم سیر کند. بدان دست او روزی رساندن سخت نیست.» https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d