eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
25.9هزار ویدیو
128 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
هيچگاه روح کودکانه و آرزوهایت را از دست نده اینها هستند که زندگی تو را به حرکت می اندازند این ها سلیقه و عطر هر روز صبح تو خواهند بود😊 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
تو زندگی با ارزش ترین چیزها همونایی هستن که قیمتی ندارن قدر همدیگرو و زمان هایی که باهمیم بـدونیم ... شاید بعدا خیلی دیر باشه ... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
از شیخ بهایی پرسیدند: خدا را در کجا یافتی ؟ فرمودند در قلب کسانیکه بی دلیل مـهربانند... 💗روزگار به كامتان اى مـهربـانـان💗 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بَرنده باش، نه بُرّنده ! نه کسی که امیدِ کسی را می بُرد، نه کسی که برای برون ریزیِ خشم و دردهایش، ارزشِ دیگران را به زیر سوال می گیرد . کسی باش که برای صعود خودش می جنگد، نه سقوطِ آدم ها ! کسی که دنبالِ مقصر نمی گردد و شوقِ دیدنِ ایستادگی و موفقیتِ آدم ها را دارد، کسی که برای خوب بودنِ حالِ خودش و خوب بودنِ حالِ دیگران، قدمی بر می دارد . کسی باش که به جای ایستادن و اعتراض به حفره های مسیر؛ حفره ای را پر می کند و به مسیرش ادامه می دهد ... اگر ادامه دادن و پیروزی سخت شد و تمام جها‌ن، دست از ادامه برداشتند، تو شهامت داشته باش و خلافِ جریانِ رود شنا کن . تو دلت را به دریا بزن، وَ برنده باش ... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سال سوم راهنمایی بود که فهمیدم زبان انگلیسی را از بقیه درس‌ها بیشتر دوست دارم. شاید چون انگلیسی نه به تحلیل ریاضیات نیاز داشت و نه مثل علوم پیچیده بود، فقط لازم بود کلمات را حفظ کنی و خیلی سریع و با لهجه من‌درآوردی طوری زبان بچرخانی که حتی معلم هم متوجه نشود چه می‌گویی. و این کار برای من که استاد بلامنازع تقلید لهجه بودم از بازکردن درب قوطی رُب آسان‌تر بود. چند سال بعد هم متوجه شدم این لب و دهان با تمام متعلقاتش قوی‌ترین عضو بدنم است. عضوی که کمترین مصرف انرژی و بیشترین کاربرد را دارد. حتی آموختم که اگر کمی سَرِ زبانم، نسبت به سایر بخش‌هایش قوی تر باشد و کت‌وشلوار بپوشم، تمام پیش نیازهای میز ریاست را دارم، که البته متاسفانه دومی توی کَتِ من نرفت و مترجم شدم. شاید چون ماهیت شغل مترجمی این است که نان زبانت را بخوری نه بازویت. زبانی که سبک و راحت می‌چرخد و کل دنیا را می‌چرخاند. نه اینکه سختی کار ما از معدن‌چی ها کمتر باشد، نه. اما نوع کار متفاوتی داریم. کاری که بار ذهن‌ات، حرف و کلمات است و سلول‌های خاکستری و تارهای صوتی از سلولهای ماهیچه‌ای بیشتر درگیراند. کم پول می‌گیری، زیاد حرف می‌زنی و کمتر عمل می‌کنی. خلاصه به لطف شغلم یک دوجین اصطلاحات خارجی بلدم، به لطف همسرم یک عالمه تئوری روانشناسی، و به لطف الاغ چموش ذهنم، سر سوزنی فیزیک و نجوم و ادبیات. نتیجه اینکه کلمات رنگی و قشنگ برای پرکردن گوش‌های شنوا زیاد در چنته دارم. امروز که بعد از چند هفته لنگان خرک استعدادم را راه انداختم و طبق معمول چند بندی در باب مهربانی و انسانیت و راه‌های برون رفت از شرایط این روزهای جامعه نوشتم، کمی به نامه اعمالم فکر کردم. خب از فواید نوشتن این است که برعکس حرف زدن،  فرصت برای فکر کردن داری. در واقع این شانس را داری که به آنچه که ادعا می‌کنی فکر کنی و گاهی تیر رها شده را به چله کمان برگردانی. من به این فکر کردم که سال‌هاست که نتوانستم حتی به یک چهاردهم شعار و ادعاهایم عمل کنم و ‌شباهت عجیبی به زنبورهای بی‌عسل پیدا کرده‌ام. چرب و شیرین حرف می‌زنم و تلخ و سنگین عمل می‌کنم. با زبانی دراز و دستی کوتاه. شاید چون اشتباه به من آموخته‌اند که معلم‌ انگلیسی فقط باید شیک بپوشند و خوب حرف بزند. یا شاید چون جامعه‌ی شعارزده ما، در پرش سه گام زندگی، آموختن و دانستن را خوب یادم داده اما گام نهاییِ عمل کردن را فراموش کرده و همین شده که هیچ پرشی به جلو نداریم...نمی‌دانم. اما شک ندارم حالا که یونسکو «باسواد» را کسی می‌داند که با استفاده از آموخته‌هایش، تغییری در زندگی ایجاد کند، احتمالا به من و خروار خروار حرف‌های قشنگم، سیکل هم نخواهند داد. القصه اینکه، یک همکار دارم که زیر چند لایه ماهیچه و عضله و هیکل ورزشکاری‌، دریایی از هنر و ذوق و ادب جا داده. صبح دیدم که گوشه اتاقش خیلی باسلیقه یک دوجین گل و گلدان چیده و آن وسط‌ها یک مصرع از حافظ چسبانده به تختِ دیوار. جمله‌ای که انگار حضرت برای این روزهای من سروده: «عملت چیست که فردوس برین می‌خواهی» 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
هفت سالم كه بود تو مدرسه وقتى واسه اولين بار مدادمو گم كردم كلى براش گريه كردم تو ده سالگى اون مداد اصلاً برام مهم نبود... وقتى تو دورانِ راهنمايى نمره رياضيمو كم شدم كُلى گريه كردم و تو هفده سالگى اصلاً برام مهم نبود... وقتى هجده سالم بود واسه اولين بار تو زندگيم عاشق شدم ولى الان كه بيست و يك سالمه اون عشق برام هيچ مفهومى نداره... پس بدان که چيزايى كه امروز دارى واسش غصه ميخورى فردا برات هيچ معنى و مفهومى نداره، از مدادِت گرفته تا كلی چیزای دیگه كه واسه خودت بزرگش كردى هيچ كدوم موندگار نيس و ده سالِ ديگه ممكنه يه خاطره خنده دار واست باشه پس امروزُ طورى زندگى كن كه شايد فردايى نباشه.. ❤️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
چند نکته در مورد اینکه دستهای جوانی داشته باشیم🤚 _هیچوقت با آب داغ دستتون رو نشورید _ضدآفتاب رو به دستتون هم بزنید _برای ظرف شستن و تمیز کردن وسایل همیشه دستکش بپوشید _گلیسیرین استفاده کنید از قدیم مادربزگها با گلیسیرین دستهاشونو مرطوب و ماساژ می دادن که حالا جنبه ی مثبت این کار کشف شده که تاثیر فوق العاده ای در جوان سازی پوست داره.گلیسیرینو به دور ناخن هاتونم بزنید _به دستاتون شکر بمالید. نصف به نصف شکر و روغن زیتون را با هم خوب مخلوط کنید و به دستانتان بمالید و ماساژبدین. بعد از نیم ساعت بشورید تغییرو ببینید. _از خشک کن برقی و صابون مایع انتی باکتریال هم هیچوقت استفاده نکنید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🔆روح ناآرام صف های نماز جماعت بسته شده بود و همه آماده شنیدن اذان بودند. ناگهان مردی با چهره ای نگران در حالی که سرش را پایین انداخته بود، در کنار پیامبر (ص) به زمین نشست، اما خجالت می کشید به چهره او نگاه کند. پیامبر (ص) با مهربانی نگاهی به او کرد و آماده شنیدن حرف هایش شد. مرد به آهستگی و با صدای لرزان گفت: «ای رسول خدا! من گناهی کرده ام که...». پیامبر (ص) دیگر به حرف های آن مرد گوش نداد و برخاست تا نماز را شروع کند. مرد فکر کرد که بی موقع مزاحم آن حضرت شده است. به همین دلیل با شرمندگی بلند شد و به صف های نمازگزاران پیوست. همین که نماز تمام شد به سرعت و قبل از آن که کسی به حضور پیامبر (ص) برسد، نزد او رفت و دو زانو نشست. پیامبر (ص) به چهره آن مرد نگاهی کرد. مرد که سرش پایین بود، گفت: «یا رسول الله! عرض کردم گناهی کردم که...». پیامبر (ص) با مهربانی پرسید: «مگر اکنون با ما نماز نخواندی»؟ مرد جواب داد: «بله یا رسول الله»! پیامبر (ص) پرسید: «مگر به خوبی وضو نگرفتی»؟ مرد جواب داد: «بله یا رسول الله»! حضرت به آرامی گفت: «پس نمازی که خواندی کفاره گناه تو بود.» 📚به نقل از: تفسیر نمونه، ج 9، ص 268 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻 🔆عیال‌وار ☀️امام علی علیه‌السلام تکلّف دوستانش را در دوستی، غلوآمیز و تکلّف دشمنانش را در دشمنی، افراط‌آمیز دانسته و دوست نمی‌داشت. لذا فرمود: ☀️ «دو گروه درباره‌ی من به هلاکت می‌رسند؛ دوستانی که راه اغراق می‌پیمایند و دشمنانی که راه افراط می‌روند.» امام علیه‌السلام را دیدند که مقداری خرما خریده و در چادر شبی پیچیده و خود، آن را به خانه می‌برد. بعضی که امام را دیدند، گفتند: ☀️«اجازه دهید برای شما بیاوریم.» فرمود: «عیال‌وار، خود به بردن آن سزاوارتر است.» 📚(صدای عدالت انسانی،1/121-تربیت اجتماعی، ص 333) ⚡️⚡️پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ما گروه انبیاء و امینان و پرهیزگاران، از تکلّف (و تصنّع) بری هستیم.» 📚(مصباح الشریعه، باب 35) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸 🔆اثر منفی دلبستگی به دنیا 🍃روزى حضرت موسى (ع ) در محلى عبور مى كرد، ديد: مردى گريه مى كند و در درگاه خدا مى نالد. از آنجا گذشت ، و هنگام مراجعت نيز گذارش به همانجا افتاد، و ديد آن مرد، همچنان در درگاه خدا مى نالد و مى گريد، متوجه خدا شد و عرض ‍ كرد: يا رب عبدك يبكى من مخافتك : پروردگارا بنده تو از خوف تو مى گريد (به او توجه فرما). خداوند به موسى (ع ) وحى كرد و فرمود: اى پسر عمران ، اگر او آنقدر بگريد كه مغزش همراه اشكهاى چشمش ، به زمين بريزد، و دستش را آنقدر به سوى آسمان بلند كند كه ساقط شود، او را نمى آمرزم و هو يحب الدنيا: ✨✨چرا كه او دنيا را دوست دارد (به دنيا دلبسته است ، و دوستى دنيا را بر دوستى آخرت ترجيح مى دهد). 📚داستان دوستان جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔆در انتظار بلال حبشى 🍂پيامبر (ص ) با مسلمانان در مسجد بودند، هنگام نماز بود، ولى آن روز بلال حبشى در مسجد ديده نمى شد، تا اذان بگويد، همه در انتظار آمدن او بودند، سرانجام بلال با مقدارى تأ خير به مسجد آمد. 🍂پيامبر (ص ) به او فرمود: چرا دير آمدى ؟!. بلال گفت : به سوى مسجد مى آمدم ، از كنار در خانه حضرت زهرا (ع ) عبور كردم ، ديدم فاطمه زهرا (ع ) پسرش حسن (ع ) را (كه كودك بود) به زمين گذاشته ، و كودك گريه مى كرد، و خود حضرت زهرا (ع ) مشغول دستاس ‍ (آسيا كردن گندم يا جو) بود. 🍂به آن حضرت عرض كردم : يكى از اين دو كار را به عهده من بگذار، هر كدام را كه دوست دارى ، يا نگهدارى كودك را يا دستاس را؟ فرمود: من نسبت به پسرم ، مهربانتر هستم . او به نگهدارى كودك پرداخت و من به دستاس و آسيا كردن مشغول شدم ، و همين باعث دير آمدن من به مسجد شد. 🍂رسول اكرم (ص ) براى بلال دعل كرد و فرمود: رحمتها رحمك اللّه : نسبت به فاطمه (ع ) مهربانى كردى ، خداوند به تو مهربانى كند. 📚داستان دوستان جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🍃🍃🍃 🔆رفتار شهید بروجردی با یک سرباز... خودش را برای رفتن به ماموریت آماده می‌کرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم. ‌محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت می‌کنی و او هم به تو می‌گوید که نمی‌شود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید. این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت می‌کنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد. محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد می‌خواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسه‌ای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم. ‌اما سرباز که هنوز نمی‌دانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کاره‌ای که دخالت می‌کنی؟! من با بروجردی کار دارم. ‌محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم. سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر می‌خواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس. ‌اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم می‌شود این عصبانیتت را فرو نشاند. از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد. ‌خبر برخورد فلان نماینده مجلس با سرباز ناجا را که شنیدم، یاد روایتی که در بالا خواندید افتادم. حضور امثال عنابستانی در مجلس و رده‌های مدیریتی کشور، خیانت است به آنهمه خونی که پای حفاظت از این نظام و انقلاب ریخته شد؛ از جمله خون بروجردی. و سوال این است که چه شد که از بروجردی به عنابستانی رسیدیم؟ ‌کاش می‌شد برگردیم به قبل‌تر ها؛ به روزگار بزرگانی چون بروجردی ها و کاظمی ها.. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d