#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام_شهادت
#رضا_باقریان
آتش زده این زهر، تمامِ بدنم را
انداخته در گوشه ای از هجره تنم را
در غربتم و یار و مددکار ندارم
باور نکنم این همه تنها شدنم را
افتاده ام از پا و کسی نیست ببیند
این لحظه ی آخر، من و پرپر زدنم را
در آتشِ هجرِ پسرم آه کشیدم
تا آید و بیند کمی از سوختنم را
بال و پرم از زهرِ جگرسوز، کبود است
فریاد زنم لحظه ی برخاستنم را
تشنه لبم و تار شده چشم پر اشکم
سیراب نکرد آب گوارا دهنم را
عمری است شده کارِ دلم روضه سرایی
مشکی زده ام سردرِ بیتُ الحَزَنم را
تنهاییِ من باعثِ اشکِ بصرم نیست
تاریخ گواه است فقط این سخنم را
در غربتم اما بدنم تیر نخورده
از من که نبردند عقیقِ یمنم را
غارت نشدم شکر خدا لحظه ی آخر
دستی نکشیده است ز تن پیروهنم را
با این همه سوزِ جگرم شکرِ خدا که
دارم به تنم گرچه غریبم، کفنم را
روی تنم از سُمِ ستوران خبری نیست
بر حنجرم از تیزیِ خنجر اثری نیست
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام_شهادت
#غزل_مرثیه
#سعید_خرازی
زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان
لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشک پدر آب گوارا برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان
قدح آب همینکه به لبم شد نزدیک
غم لب های حسین زد شررم مهدی جان
قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان
لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود
وقعه ی کرب وبلا در نظرم مهدی جان
زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب
خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان
میدرخشد رخ ماه تو بیاد آوردم
سر نورانی هجده قمرم مهدی جان
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام_شهادت
#غزل_مرثیه
#استاد_سید_رضا_موید
پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش
پسری را که بود نبض دو عالم در دست
شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش
حسن العسکری از زهر جفا می سوزد
حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش
چار ساله پسری مانده و صد ها دشمن
که خداوند نگه دارد و از هر خطرش
دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز
کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش
خانه ای را که عدو دست به غارت زده است
اتش ظلم بر افروخته از بام و درش
آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز
غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش
آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست
بار الها که مؤید نفتد از نظرش
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام_شهادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد
سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن
کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز
ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن
زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست
زود کردی جامۀ ماتم به بر یابن الحسن
قرن ها چشم تو گریان است بر جدّت حسین
لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن
طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
مخفی از چشم همه، چشم تو بر بابا گریست
سوختی چون شمع سوزان تا سحر یابن الحسن
قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش
از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن
یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا
تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن
ای سرشک چارده معصوم از چشمت روان
ای زده هجر تو بر دل ها شرر یابن الحسن
روز«میثم» تیره تر می باشد از شام فراق
تا شود خورشید رویت جلوه گر یابن الحسن
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام_شهادت
#مثنوی
#گریز دفن ابدان شهدای کربلا
#استاد_غلامرضا_سازگار
امام عسکری آن آفتاب کشور جان
سپرد چند ورق نامه بر ابوالادیان
که ای ز کار تو راضی خدا و پیغمبر
برو مدائن و این نامهها به همره ببر
نگاهدار حساب سفر، خود از امروز
که مدت سفرت هست پانزده شب و روز
به شهر سامره چون باز آمدی به امید
مرا به عالم دنیا دگر نخواهی دید
تو چون به سامره آیی من از جهان رفتم
به سوی فاطمه در گلشن جنان رفتم
سوال کرد که ای حجت خدای ودود
پس از تو رهبر خلق جهان چه خواهد بود؟
بگفت رهبری شیعه را کسی دارد،
که بر جنازۀ من او نماز بگزارد
سؤال کرد که برگو علامتی دیگر
که بیشتر بشناسم امامم ای سرور
جواب داد که باشد ولیّ حّی زمن
کسی که از تو بخواهد جواب نامۀ من
دوباره گفت که دیگر علامتی فرما
که مشتبه نشود امر کبریا، بر ما
امام گفت: پس از من بود امام زمان
ندیده هر که بگوید که چیست در همیان؟
غرض به امر ولیّ خدا، ابو الادیان
گرفت راه مدائن به دیدۀ گریان
به روز پانزدهم باز شد به سامرا
چه دید، دید که شور قیامت است بپا
شنید ناله و فریاد وا اماما را
که کشت معتمد دون، عزیز زهرا را
امام یازدهم کشته شد ولی مظلوم
به روزگار جوانی شد از جفا مسموم
به بوستان جنان رفته در بر پدرش
نشسته گرد یتیمی بر چهرۀ پسرش
به ناگه از طرف معتمد رسید خطاب
کند نماز بر آن کشته جعفر کذّاب
پرید رنگ ز بیم از رخ ابوالادیان
بگفت وای مرا، پس چه شد امام زمان؟
چو خواست جعفر کذّاب، لب به نطق آرد
بر آن وجود مقدس نماز بگزارد
که ماه از دل ابر اُمید پیدا شد
ز گرد ره پسر آن شهید پیدا شد
مهی که بود جمالش ز حدّ وصف برون
به گیسوان مجعّد، به روی گندمگون
مهی که مهر جهانتاب خاکسارش بود
نشسته گرد غم و غصه بر عذارش بود
مهی سرشک روان از دو چشم خونبارش
که خال هاشمیاش بود، زیب رخسارش
مهی که طلعت او جلوۀ دگر میکرد
ز بند بند وجودش پدر پدر میکرد
سلام گفت بسی آن تن مطهّر را
کشید سخت به یکسو لباس جعفر را
گشود غنچۀ لب گفت: من سزاوارم
که بر جنازۀ بابم نماز، بگزارم
نماز خواند به جسم پدر در آن هنگام
که روز جعفر و روز خلیفه آمد شام
پس از نماز ندا داد یا اباالادیان
جواب نامه بده گرچه واقفم از آن
جواب نامه به مولاش داد و گفت نهان
هزار شکر خدا را که شد عیان دو نشان
فتاده بود به فکر نشانۀ سوم
که آمدند گروهی به سامره از قم
به دست فردی از آن قوم بود یک همیان
هزار اشرفی اندر درون آن پنهان
چو خواست جعفر از آن مالها به دست آرد
قدم به اوج مقام امام بگذارد
امام گفت پس از من امام خلق کسیست
که ناگشوده بگوید درون همیان چیست؟
چو دید جعفر آنان ز راز آگاهند
به خشم گفت: ز من علم غیب میخواهند
شدند مردم قم سخت مات و سرگردان
که شد به جانبشان خادم امام زمان
بگفت: بین شما نامهای است با همیان
که هست نامه و همیان خود از فلان و فلان
هزار اشرفی زر به کیسه جا دارد
ده اشرفی است کز آن روکش طلا دارد
چو صدق گفته خادم بدید ابوالادیان
بگفت شکر خداوندگار، این سه نشان
خداگو است که مهد امان ما، مهدی است
به حق حق که امام زمان ما مهدی است
کسی که کور از آن مشعل فروزان مرد
به جاهلیّتِ پیش از نزول قرآن مرد
بلی امام زمان گرچه بود خون، جگرش
نماز خواند به جسم مطهّر پدرش
ز سینهام به فلک آه آتشین افتاد
دلم به یاد دل زین العابدین افتاد
چو دید پیکر بابش فتاده بر روی خاک
برهنه در وسط آفتاب آن تن پاک
نداد خصم امانش نماز بگزارد
و یا که پیکر او را به خاک بسپارد
نگاه بر تن صد پارۀ پدر میکرد
تو گویی آنکه ز تن روح او سفر میکرد
بگفت زینبش ای شمع بزم خودسازی
چه روی داده که با جان خود کنی بازی؟
مگر نه حجّت حقّی تو از چه بیتابی؟
اراده کرده به سوی بهشت بشتابی؟
بگفت: عمّه چه سان طاقتم به جا باشد
مگر نه این بدن حجت خدا باشد
مگر که باب من از خاندان قرآن نیست؟
مگر حسین در این سرزمین مسلمان نیست؟
به خاک گشت نهان جسم کشتگان پلید
در آفتاب بود پیکر امام شهید
ز دود آه شده روز خلق، شب «میثم»
قسم به جان پیمبر ببند لب «میثم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ز سینه ام به فلک آه آتشین افتاد...
#روایت
#تشکیلات
امام حسن عسکری(علیهالسلام) و برادران امام...
✏️ رهبر انقلاب:
امام حسن عسکری(علیهالسلام)
حزب طرفدار خود را
نزدیک خودش میداند
و میفرماید که
میان ما و شما خویشاوندی نزدیک است.
یعنی قوموخویش درجهی یک هستیم، مثل پدر و فرزند، مثل برادر؛
و مؤمن برادر مؤمن است!
یعنی ارتباط میان دو مؤمن،
پیوند برادریِ پدر و مادری است،
نه برادریِ ناتنی.
مراد از مؤمن کیست؟
آن کس که دنبال راه امام عسکری(علیهالسلام) است،
این همان ارتباط مستحکم تشکیلاتی است میان امام و پیروانش.
.
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام_مدح_و_شهادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای سامرهات قبلهی دل، کعبهی جانها
ای سفرهی احسان تو پیوسته جهانها
ای عبد خداوند و خداوندِ زمانها
ای پایهی قدر و شرفت فوق مکانها
آگاه ز اسرار عیانها و نهانها
کوتاه به مدح تو و وصف تو زبانها
ای روی تو در بزم ازل شاهد و مشهود
وی آمده ساجد به خدا بر همه مسجود
هم قبلهی حاجاتی و هم حجت معبود
هم حمدی و هم احمد و هم حامد و محمود
غیر از تو که باشد پدرِ مهدی موعود؟
مهدی که بهار آرد در فصلِ خزانها
ای جان جهان ای همه جانها به فدایت
ای نام نکویت حَسَن، ای حُسنِ خدایت
خورشید پناه آرد در ظلِّ لوایت
امضای عبادات همه مهر ولایت
بالاتر از آنی که بگویند ثنایت
بر اوج جلالت نرسد وهم و گمانها
در وصف تو اشیاء زبانند زبانند
جز مدح تو را خلق نخوانند نخوانند
گلهای جنان بیتو خزانند خزانند
با آنکه مقام تو ندانند ندانند
پیوسته روانند روانند روانند
تا دور مزار تو بگردند روانها
بوی خوش جنت ز غبار قدم توست
عیسای مسیح آنچه که دارد ز دم توست
حاتم که کریم است، گدای درم توست
تو دست خدا هستی و هستی کرم توست
تنهـا نـه فقـط سامرهی دل حرم توست
هر جا نگرم از تو عیان است نشانها
تو درِّ گرانمایهی دَه بحر کمالی
تو مهر فروزانِ سماواتِ جلالی
تو عبد، ولی عبد خداوند جمالی
احمد رخ و حیدر ید و صدیقه خصالی
دوم حسن از حسن خدای متعالی
ای شاهد حُسن ازلت چشم زمانها
ای خلقِ سماوات و زمین خاک در تو
ای چار علی آمده جد و پدر تو
ای منتقم آل محمّد پسر تو
پیوسته سلام از طـرف دادگر تو
بر مهدی و بر نرجس نیکو سیَر تو
مهدی که بُوَد در کف او خط امانها
* *
ای در جگر شیعه شررهای غم تو
ای ارث تو از مادر تو عمر کم تو
با آنکه بوَد عرش به ظلِّ علم تو
خم شد کمر چرخ ز بار الم تو
دارند به یادت همه در سینه فغانها
با آنکه وجودت همه جا تحت نظـر بود
از نور تو لبریز دل جن و بشر بود
وز علم تو دشمن را احساس خطر بود
هر جا که خبر بود، فقط از تو خبر بود
پیوسته تو را قوت و غذا خونِ جگر بود
پُر بود دلت روز و شب از درد نهانها
افسوس که شد گلشن عمر تو خزانی
آه ای جگرت سوخته از سوز نهانی
دادند تو را زهر در ایام جوانی
جان شد به لبت از ستم دشمن جانی
شد کار محبان ز غمت مرثیهخوانی
جوشید شرار از نفس مرثیهخوانها
بگذار که با سوز جگر یار تو باشم
بگذار که پیوسته گرفتار تو باشم
هر چند که خوارم چه شود خار تو باشم
افتاده به خاک ره زوّار تو باشم
با مهدی موعود عزادار تو باشم
هر چند بوَد شرح غمت فوق بیانها
#امام_حسن_عسکری_علیه _السلام
#قصیده
#شکوهی_تهرانی
چند داری چشم امّید، ای دلا! از روزگار؟
پایدار هرگز نمانَد عالم ناپایدار
این عجوزه، از جبال تخت بر تابوت کرد
شهریاران عظام و خسروان تاجدار
تا به کی مست غروری؟ چشم عبرت، باز کن
مجمع مستانیان را بین، هزار اندر هزار
گوش عبرت باز کن، بشنو همی ز آواز گور
کاین ندا از گور می آید، به روزی هفت بار
کای به غفلت خفتگان! از هول روز رستخیز
یاد از مردن بیارید و ز روز گیر و دار
ره خطرناک است، منزل، دور و مقصد، ناپدید
اندر این ره، دزد داری، در کمین، از هر کنار
گر به حکمت، هم چو افلاطون و گر لقمان شوی
چاره نتوانی کنی، از بهر مرگ ناگوار
تا توانی، چشم بد از روی نامحرم بپوش
تا نبیند محرمت، چشم نهان و آشکار
پردۀ کس را مدر تا می توانی پرده پوش
تا ندرّد روز محشر، پرده ات را پرده دار
هم چو دُر، پند «شکوهی» را به گوش دل نیوش
کش دُر شهوار، باید از برای گوشوار
گر نجات اخروی خواهی، به دنیای دنی
دست دل افکن، به دامان امام هفت و چار
مصطفی خُلق و علی قدرت، بتول عصمت همانْک
از حسین و از حسن، بر جاست، او را اقتدار
چون علی بن الحسین، از علم باقر با خبر
هم چو جعفر، صادقُ القول و چو موسی یادگار
از کرم، تالی سلطان خراسان، آن امام
از تقی و از نقی، آن مقتدا، در افتخار
عسکری؛ آن شهسوار کشور دنیا و دین
عسکری؛ آن مظهر اجلال ذات کردگار
آن امامی که طفیلی وجودش، گر نبود
باز از رفتار ماندی، گَردِش لیل و نهار
معنی خلقُ العظیم و صورت حسنُ المآب
حُسن خَلق و خُلق او، از مصطفی بُد یادگار
در خورَش بس، مهدی عصر است، او را جانشین
قائم ذوالنّصر زو باقی بُوَد، در روزگار
هیچ دانی چون ملقّب شد، حسن بر عسکری؟
گوش بنْما تا کنم، سرّ نهان را آشکار
از بنی عبّاس، چون بر معتصم، نوبت رسید،
بر سریر کامرانی، چون نشست، آن کین شعار،
مالکُ المُلک ولایت، شاه اقلیم وجود
شد به امر آن معاند، سوی هامون، رهسپار
آن سپاه بی شُمر را، آن پلید پُر ز کین
داد سانِ لشگری اندر برِ آن شهریار
گفت: یابن عم! ببین بر حشمت سلطانی ام
هست در فرمان من، از این سپاهی، صد هزار
پاسخش فرمود، شاه عسکری، در آن زمین
ای شده مغرور، بر دوران چرخ کجمدار!
وارث تاج فتحنا، شاه با رفعت منم
هفت ارض و نُه فلک، از جود من، دارد قرار
اوّلین مسند نشین بزم ربّ العزّتم
بر تمام ماسِوایم، شهریار کام کار
ساری و جاری است، حکمم، بر تمام ممکنات
قاسمُ الارزاق خلقم، از صغار و از کبار
عرش و فرش و لوح و کرسی و سماوات و زمین
خلق گشته از طفیلی وجودم، زینهار
بی ولای من، نمی روید گیاهی، از زمین
بی رضای من، درختان را نمی باشد بهار
موج، بی حُکمم نمی خیزد ز بحر بی کران
بی صواب امر من، کشتی نگردد در بِحار
تا نباشد امر من، نطفه نبندد، در جنین
بی اجازاتم ز مادر، طفل ناید آشکار
قدرت جان آفرین، در آستین من بُوَد
از وجود من، به گَردِش هست، چرخ کج مدار
آدم و نوح و خلیل اللّه و موسای کلیم
هم چو عیسی، بر زمین قدر من، سوده عذار
انبیای اوّلین و آخرین، در روز و شب
جز محمّد، گشته بر خوان عطایم، ریزه خوار
هم چو اسرافیل و جبرائیل و میکائیل راد
خیل کرّوبین، ستاده، بر در من، بنده وار
گر که خواهی، گردی از سرّ حقیقت با خبر
چشم باطن باز کن، بنْگر به صنع کردگار
جلوه گر از معجز آن مظهر ربّ جلیل
شد به چشم آن پلید مرتد بی ننگ و عار
از ثری تا بر ثریّا، وز ثریّا تا ثری
از جنوب و از شمال و از یمین و از یسار
معتصم دید آن قدر افواج، از خیل مَلَک
از زمین تا آسمان، بر بسته صف، از هر کنار
بر امام عسکری می گفت، سر خیل مَلَک
اذن ده از این سپاهی، برکشم از جان، دمار
معتصم از خوف، بر خاک اوفتاد و عرض کرد
عذر خواه از کرده ی خود گشتم، ای والا تبار!
در ظهور آمد، چو این معجز ز سبط مصطفی
شد ملقّب، بر امام عسکری، آن تاجدار
در عراق و در عجم شد، منتشر این داستان
بر تمام دوستان، از پیرو هشت و چهار
چون به تدبیرات شیخ طوسی، آن هم کشته شد
رفت بر سوی جهنّم، کرد در آتش قرار
بعد از آن شد معتمد، آن ننگ دین را جانشین
شد خلافت، منتقل، بر آن پلید نابکار
بغض آن حضرت، به قلب آن پلید بوالفضول
عقده گشت و شد پی قتل ولی کردگار
با هزاران حیله و نیرنگ، آن شوم پلید
بر امام عسکری نوشانْد، زهر ناگوار
با دو صد تلبیس، آن ابلیسْ خوی بد سرشت
دید فسق باطنش شد، نزد مردم، آشکار
کس فرستاد از قفای عالمان مسلمین
بهر دفع سمّ آن حضرت، به احوال فگار
از اطبّای فرنگ و مُسلم و دین مجوس
کرد حاضر، نزد آن حضرت ز هر شهر و دیار
آن چه کوشیدند، دفع زهر، از آن حضرت کنند
چاره ای پیدا نشد، بر دفع زهرِ جانْ شکار
الغرض؛ مقتول شد، چون آن امام مؤمنین
بهر کفن و غسل شد، مهدی قائم، آشکار
بهر دفنش، جمع گردیدند، چون از مسلمین
«واماما!» گو، برهنه پا و سر، از هر کنار
دفن جسم باب نامی کرد، از بعد نماز
خویش، غائب در نظر کردند، با قلب فگار
👇👇👇👇👇
آه از بی یاری جدّ غریبِ او، حسین
که به دشت کربلا، جسمش بُدی بی غم گسار
یک هزار و نهصد و پنجاه زخمش، در بدن
از سنان و خنجر و شمشیر و تیغ آبدار
یک مسلمانی در آن صحرا نبود، از آن سپاه
تا که سازد دفن، آن جسم شریف پاره پار
تا سه روز، آن جسم، پیش آفتاب گرم بود
وحشی و طیر بیابان، بهر او، بگریست زار
شام سوّم، سیّد سجّاد، زین العابدین
گشت بر اهل قبایل، او دلیل، آن شام تار
یکسر اجساد شهیدان را، در آن شب، دفن کرد
بعد از آن، پرداخت بر دفن پدر، آن داغ دار
جسم حجّت را بباید دفن بنماید امام
لعن کن بر منکران او، «شکوهی»! بی شمار
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام_شهادت
نوحه
سبک : #همه_جا_کربلا
آسمان نوحه خوان سامرا سینه زن
ای خدا شد یتیم حجه ابن الحسن
آه و واویلتا
رو به قبله شده قبلگاه بشر
پدری جان دهد پیش چشم پسر
آه و واویلتا
در جوانی شده عمر پاکش تمام
لرزه افتاده بر پیکر آن امام
آه و واویلتا
جگرش پاره شد بغض عالم شکست
او جگر گوشه ی حضرت فاطمه است
آه و واویلتا